دبیر کل کمیته ملی المپیک ایران گفت که دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا حق اظهار نظر درباره ورزش را ندارد.
در پی سخنان دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا درباره اعتراض ایران به آرم بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن، بهرام افشارزاده، دبیر کل کمیته ملی المپیک ایران روز گذشته، ۲۰ اسفندماه گفت که آقای کامرون حق ندارد درباره ورزش اظهار نظر کند.
آقای افشارزاده گفت که یک مسئول سیاسی هیچ حقی در ابراز نظر درباره فعالیتهای ورزشی ندارد. در رقابتهای المپیک لندن این کشور فقط میزبان این مسابقهها است و هر کشوری که در این مسابقهها شرکت کند میتواند تصمیمهای خود را بگیرد. نخستوزیر انگلیس حقی ندارد تا درباره مسائل ورزشی اظهار نظر کند.
دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا در واکنش به اعتراض ایران به آرم بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن گفته بود که «اگر ایرانیها نمیخواهند به المپیک بیایند، خب نیایند؛ ما دلمان برایشان تنگ نمیشود».
او اعتراض ایران به وجود کلمه «صهیون» در نشان بازیهای المپیک ۲۰۱۲ را «پارانویا» دانست و گفت که شرکت نکردن ایران در این بازیهای به این دلیل «دیوانگی» خواهد بود.
پیش از این ۹ اسفندماه محمد علیآبادی، رئیس کمیته ملی المپیک در نامهای به ژاگروگ، رئیس کمیته بینالمللی المپیک به آرم بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن اعتراض کرده بود. به اعتقاد مسئولان ایران، آرم این بازیها شبیه کلمه «صهیون» (Zion) است.
صهیون که به جای بیتالمقدس/اورشلیم هم از آن استفاده شده، نام کوهی در این شهر است و واژه صهیونیسم هم برگرفته از این نام است.
در نامه آقای علیآبادی با لحن تهدیدآمیزی آمده بود: مطمئنا عدم برخورد شخص جنابعالی با این موضوع میتواند حضور حداکثری کشورهای شرکت کننده بهخصوص کشورهایی همچون ایران را که بر پیروی از اصول و ارزشها تاکید دارند تحت تاثیر قرار دهد.
روز بعد کمیته بینالمللی المپیک شکایت ایران درباره بازنمایی واژه «صهیون» در نشان بازیهای المپیک ۲۰۱۲ لندن را رد و اعلام کرد که این نشان، چیزی بیش از شکل تصویری سال ۲۰۱۲ نیست.
ایران پیش از این در سال ۱۹۸۰، المپیک مسکو را به دلیل حمله شوروی به افغانستان تحریم کرده بود. چهار سال بعد و پس از انقلاب بهمن ۵۷، وقتی متقابلاً شوروی و ۱۴ کشور عضو بلوک شرق، المپیک لسآنجلس ۱۹۸۴ را تحریم کردند، ایران نیز در بین کشورهای تحریمکننده بود.
به آقا/ خانم englis digar beham rikhteh
عالی جناب حزب کارگر انگلیس “چپ” نیست وحزب Tory راست نیست. همانطوریکه این احزاب خودشان را صدا می زنند بهتر است نامبرده شوند. حزب کارگر انگلیس، حزب محافظه کار انگلیس یا Tory و ...
حتی اگر کمی جسارت بخرج دهم، معتقدم حزب کارگر انگلیس خواهر حزب سوسیال دمکرات آلمان هم نمیتواند باشند، هر چند گاه گداری روی مسائل مهم بین المللی با هم لاس میزند و بده و بستانی با هم دارند.
اینکه انگلیس و آلمان بده و بستانی طولانی در طول تاریخ با هم داشتند، سر جای خود.
این چه جور “چپ” میتواند باشد که به Queen معتقد است؟
هدف من توضیح کلمه “راست و چپ” در انگلس است. در مورد سایر کشورها “ممکن است” درست باشد.
بگذریم این قلدری دبیر کل کمیته ملی المپیک ایران است که معتقد است که دیوید کامرون “حق” اظهارنظر درباره ورزش را ندارد.
مگر میشود حق اظهار نظر را از دیوید کامرون گرفت؟
رادیو فردا از قول میلیبند مقاله ای دارد در مورد علت افول چپ و برآمد راست در اروپا . اما حقیقت این است ؛
چپ و راست امروز در کشورهای پیشرفته تفاوت چندانی با هم ندارند . حد اکثر بر سر افزایش یا کاهش مالیات به میزان بسیار محدود و یا کاهش فلان هزینه دولتی با هم اختلاف دارند که در مجموع تاثیر چندانی در زندگی مردم نمیگذارد .
از شعار های حاکمیت طبقه کارگر و تک حزبی و دیکتاتوری پرولتاریا و حذف مالکیت خصوصی و لنین و مارکس و حمله به بورژوازی و خورده بورژوازی و لیبرلیسم و دموکراسی و تبلیغات مسخره برای چه گوارا و دوست دوچرخه سوار او و چاوز و کاسترو و لوشنکو و حمایت از دیکتاتورهای جنایتکار ( مثل قذافی و لوشنکو و میلوشوویچ و صدام و اسد و ...) به این دلیل که چپ هستند یا ضد امپریالیست ، و حمله های سادیستی به اسرائیل و امریکا و .... که جزء لاینفک ادبیات و فرهنگ چپ در کشورهای عقب مانده مخصوصا ایران است ( که چپ ان شدیدا روسی است )، اصلا خبری نیست . طبقه کارگر در کشورهای سرمایه داری با راست ترین دولت ، زندگی به مراتب بهتری از کشورهای کمونیست مثل شورو ی سابق و چین سابق و کوبا و کره شمالی دارند . اصلا در جایی اگر دموکراسی باشد و بازار آزاد جایی برای چپ نمی ماند . چپ مثل اسلام رادیکال فقط در محیط عقب مانده با دیکتاتوری خون آشام و در اثر نبود آزادی بیان و مشارکت سیاسی و فقر فرهنگی سیاسی و اقتصادی شدید و عقده های سرکوفته در ملت های تحت ستم به وجود می اید . رشد چپ مثل رشد مذهب از نا آگاهی و از سر استیصال است . به همین دلیل وقتی کشورهای عقب مانده به دام چپ می ا فتند و یک رژیم ضد امپریالیست در کشورشان در اثر سوء تفاهم و توهم ایجاد میشود دیگر نمیتوانند از شر ان خلاص شوند .
نگاه کنید به لیبی . جنایتکار مخوفی که مردمش را با هواپیما و توپ و تانک میزند و شهرها را بر سر آنها خراب میکند و مردم بدبخت حتا با سلاح هایی که از ارتش همین رژیم به دست آورده اند قادر به مقابله با ان نیستند . چون رژیم از نظر نظامی بر آنها برتریت دارد و با آنها مثل یک دشمن خارجی رفتار میکند . اما یک جوان که در تونس خودش را آتش میزند یا یک بلاگر که در مصر دستگیر میشود موج انقلاب راه می اندازد . یک نامه که در روزنامه اطلاعات شاه علیه ایت الله خمینی منتشر میشود یک رژیم قدرتمند متحد غرب را ساقط میکند .
اما در یوگسلاوی و عراق ، حمله امریکا و اروپا و یک جنگ تمام عیار لازم است که یک جنایتکاری که صد ها هزار انسان را کشتار کرده از قدرت پایین بکشد .
کاسترو سالهاست روزنامه نگران را زندانی کرده ، نخبه ها را از کشور رانده ، یک میلیون بیکار دارد ، تک صدایی کامل ، فساد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی گسترده دارد ، حکومت را انحصاری ۵۰ سال است در دست دارد ، زنان سفید پوش و هم جنس گرایان و روزنامه نگاران را که علیه او هستند به زندان و اردوگاه کار اجباری میفرستد ، کامپیوتر و اینترنت و ماهواره و مهاجرت را از آنها گرفته ، در عصر غار نشینی زندگی میکنند ، به فسیل تبدیل شده ولی هنوز قدرت را رها نمیکند .