هندریک هرتزبرگ، نویسنده ارشد نیویورکر در مقالهای با عنوان «بنلادن 2011، پارادایم جنگ و ایران 1980» به بررسی کوتاه عملیات کشتن بنلادن پرداخته و آن را با عملیات نجات گروگانهای آمریکایی در ایران مقایسه کرده است.
نویسنده در این یادداشت که دوم ماه مه منتشر شده اگرچه این دو عملیات را از نظر اخلاقی و راهبردی و تاکتیک مشابه میداند اما نتایج و پیامدهای آنها را متفاوت ارزیابی میکند:
کشتن اسامه بن لادن پس از یک دهه ناکامی، تسکینی بزرگ و آسودگی خاطری خوشایند بود. تاکنون جزئیات بسیار اندکی درمورد نحوه کشتن بن لادن منتشر شده است اما برخی از مشاهدات بسیار احتمالی و موقت از این قرارند:
باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، یکشنبه شب (اول ماه مه) در این مورد گفت که مخفیگاه بنلادن در افغانستان نبوده بلکه در «قلب پاکستان» قرار داشته است.
بنابراین میتوان گفت که محل پناهنده شدن بنلادن در کشوری نبوده که ما ۱۰ سال برای جنگ در آنجا حضور داشتهایم بلکه در کشوری بوده که ما آن را متحد خود مینامیم.
ابیت آباد یک دهکده سوخته گلی یا یک غار سنگی نیست بلکه شهری کوچک با حدود ۸۰ هزار نفر جمعیت است. فاصله این شهر که به عنوان «یک قطب مهم گردشگری» به حساب میآید تا اسلامآباد، پایتخت پاکستان تقریبا به اندازه فاصله نیویورک از «ایست همپتون» در «لانگ آیلند» است. (شهر ابیت آباد حدود ۱۵۰ کیلومتری اسلامآباد است)
این مسئله یکی از ضعفهای استعاره «جنگ» و ذهنیتی را نشان میدهد که بلافاصله در پی حملات تروریستی یازدهم سپتامبر ایجاد شد؛ طرز فکر سادهانگارانهای مبنی بر این که کلید شکست القاعده ، پیروزی نظامی و اشغال خاک یک کشور است. این، نخستین بار نیست که چنین طرزفکری اینگونه فجیع گمراه کننده بوده است.
عملیاتی که باعث کشتن بن لادن شد یک تحرک نظامی بزرگ شبیه جنگ در عراق یا افغانستان نبود بلکه یورش دقیق تکاورها بود که احتمالا با کمک اطلاعات، طرحریزی و دیپلماسی صورت گرفت. این عملیات در مقایسه با همه اقدامات خطیری که نیروی نظامی آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون انجام داده است بیشتر شبیه تلاش نافرجام آمریکا برای نجات جان گروگانهای آمریکایی در 24 آوریل سال 1980 در ایران است.
ماموریت نجات آن گروگانها بیگمان بسیار پیچیدهتر و دشوارتر بوده است؛ آن عملیات در فضایی بسیار خصومتآمیز صورت گرفت و در آن زمان هیچ ایرانی مانند اعضای دولت پاکستان که در یورش روز گذشته علیه محوطه اقامت بنلادن ظاهرا مشارکت کردند، در محل عملیات نجات حضور نداشتند.
هدف از این ماموریت نجات، بیرونکشیدن 52 گروگان آمریکایی از محل گروگانگیری بود که تحت گارد مسلح در مرکز یک کلانشهر پرتکاپو (محل سفارت واشینگتن در تهران) نگهداری میشدند و بازگرداندن زنده آنها یک وظیفه بینهایت چالشانگیزتر از هدف کنونی یعنی کشته یا زنده گرفتن یک مرد بود.
تشابه بین این دو ماموریت از نظر اخلاقی (مانند تناسب بین اهداف و وسیلهها) و در مفهوم راهبردی و تاکتیک (از جنبه تلاش برای استفاده از زور به شیوهای محدود و بسیار دقیق برای دستیابی به یک هدف کاملا مشخص و در مخالفت با کاربرد نیرویی گسترده به منظور ایجاد تغییرات وسیع سیاسی با دستیابی به اهداف مبهم ) قابل توجه است.
البته بزرگترین تفاوت این است که ماموریت سال 1980 با شکست مواجه شد اما یورش سال 2011 به موفقیت انجامید. شکست فاحش عملیات نجات گروگانهای آمریکایی در ایران تقریبا شکست جیمی کارتر، رئیسجمهور آمریکا، در مبارزات انتخاباتی مجدد او را رقم زد اما کشتن بن لادن و پیروزی غیرعادی در پاکستان احتمال شکست اوباما را در دور بعدی انتخابات ریاست جمهوری به مراتب کمتر خواهد کرد.