لیلا موری، دانشجوی دکترای مطالعات خاورمیانه در دانشگاه کلمبیا، نگاهی دارد به پرونده قصاص اسید پاش توسط قربانی این حادثه، آمنه بهرامی.
آمنه بهرامی قرار است اولین حکم قصاص اسید پاشی را اجرا کند.
هفت سال پیش او قربانی اسید پاشی شد. مردی که به او علاقهمند بود تصمیم گرفته بود که اگر آمنه نمیخواهد با او باشد پس حق سالم زندگی کردن را باید از دست بدهد.
اسید پاشیده شد. آمنه نه تنها صورتش به طور جدی آسیب دید بلکه بیناییش را هم از دست داد.
بحثهای زیادی در محافل مختلف به راه افتاد. به محض اینکه داستان قصاص این بار برای اسیدپاشی فراگیر شد، نوشتههای زیادی در باب خشونت و اینکه این اقدام هیچ فرقی با عمل آن جوان اسیدپاش ندارد منتشر شد. گروهی بحث کردند که این عمل به چرخه خشونت کمک میکند و بخشیدن آمنه اقدامی خواهد بود در جهت کاهش چنین خشونتهایی در جامعه. وقتی که دلارام دارابی در آستانه اعدام قرار گرفت و کمپینی برای نجات جانش به راه افتاد، خانواده مقتول نامهای نوشتند و گلایه کردند که در این میان کسی که از یاد رفته است آن است که قربانی شده. که هیچکس در آن مدت نه حالی ازشان پرسید و نه خانواده قاتل به اشتباه بودن عملشان اعتراف کردند بلکه برعکس آنها نقش قربانی را بازی کردند.
داستان دلارام بسیار با داستان آمنه متفاوت است. حداقل در این داستان هیچوقت ثابت نشد که دلارام واقعا مرتکب قتل شده است. ولی ظاهرا شکی نیست که مجید موحدی به صورت آمنه اسید ریخته و زندگیش اگر فیزیکی پایان نیافته ولی آینده خوشایندی هم در انتظارش نیست. ولی نقطه مشترک چگونه برخورد بخشی از جامعه با قربانی اصلی یک پرونده است و در مواردی عوض شدن جای قربانی و متهم. آمنه در مصاحبهای گفته است که او [مجید] حتی یک بار از عملش اظهار پشیمانی نکرد.
سوال من این است که چه میشود که وقتی به قصاص میرسیم در میان طبقهای که عوام نیست و روشنفکر محسوب میشود (از روزنامه نگاران گرفته تا فعالان حقوق بشر) ظاهرا بیشتر توجهات به سمت متهم قتل و در مورد آمنه کسی که اسید پاشیده متمایل میشود و همه انرژی و توان به سمتی میرود که آمنهها را از انجام قصاص منع کنند؟
طبق قوانین حاکم بر ایران برای کسانی که قربانی جنایت و اسید پاشی شدهاند (که دومی خشونتی با آسیبرسانی مستمر در مقایسه با یکبارگی قتل است) دو راه بیشتر در نظر گرفته نشده است: یا عامل خشونت به همان سبک مجازات شود و یا قربانی او را ببخشد و متهم به چند سال زندان (مثل یک دزد و یا یک کلاهبردار) محکوم شود که هر زمان امکان مورد عفو قرار گرفتن برایش موجود است. قانون عادلانه نیست. سیستم قضایی ایران قربانی را با دو انتخاب غایی مواجه میکند: اشد مجازات و یا سبکترین نوع آن.
این قوانین میتواند و باید مورد سوال قرار گیرد و باید از تغییر قوانین صحبت کرد. به عنوان مثال مجازات حبس ابد بدون امکان عفو برای متهم در نظر گرفته شود همانگونه که در کشورهای غربی ممکن است اتفاق بیفتد.
در این میان سوال این است تا وقتی که قانون تغییر نکرده و هیچ تلاش سیستماتیکی هم، توسط همان روزنامه نگاران و فعالانی و نویسندگان، در جهت این تغییر ایجاد نشده (و چنین تغییری هم در آیندهای نزدیک بسیار غیر متحمل مینماید) چه راهی برای امثال آمنه میماند به جز اینکه به همین قانون خشن دستاویز شوند تا به اندک عدالتی برسند؟
آمنه میداند که با قصاص مجید تغییری در زندگی او ایجاد نمیشود. ولی خوشحال است که به «حقش» رسیده؛ «حقی» که با اینکه همان سیستم قضایی ناقص برایش در نظر گرفته ولی بعد از ۷ سال هم هنوز اجرایش در هالهای از ابهام است.
مورد بعدی اینکه ما سخن از قوانین مترقی کشورهای پیشرفته اروپایی به میان میآوریم فارغ از اینکه شرایط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران را با این کشورها مقایسه کنیم. جرم و خشونت با بخشیدن یک قربانی به پایان نمیرسد. افزایش سطح رفاه اقتصادی و ارتقای فرهنگی بود که اروپا را به این نتیجه رساند که مجازات اعدام را لغو کند. لزوما این چنین نبوده است که حذف مجازات اعدام سبب کاهش میزان جرم شده باشد. سخن از کاهش خشونت با این تعبیر که خشونت با بخشش موردی از بین میرود یک توهم خوش بینانه است. برای از بین رفتن خشونت، باید ساختار سیاسی اجتماعی اقتصادی فرهنگی یک جامعه، هماهنگ تغییر کند.
بالا بودن میزان خشونت در یک جامعه نتیجه عواملی بسیار فراتر از عامل فردی است. در کشوری مثل ایران که میزان فقر و بیکاری بسیار بالاست صحبت کردن از پایان چرخه خشونت از طریق موردی نشان از بیاعتنایی به پیچیدگی خشونت و چگونگی شیوع آن است.
اسیدپاشی در جوامع فقیر و سنتی مثل پاکستان بنگلادش و جدیدا در ایران قربانیهای بسیاری میگیرد. بیشترین قربانیان اسیدپاشی زنان هستند که معمولا توسط همسر، خواستگار و یا مردی که گفته میشود دوستشان دارد، مورد خشونت قرار میگیرند. یعنی در جوامعی که علاوه بر فقر، فرهنگ مردسالارانه و ضد زن حاکم است. در بسیاری از این جوامع زنان بسیار محدودی از حمایتهای مالی و اجتماعی دولتی و یا غیر دولتی برخوردار هستند. در جوامعی که زنان با داشتن زیبایی و توانایی کارکردن همچنان فقیرترین افراد جامعه هستند و ازدواج همچنان برای حفظ پایگاه اجتماعیشان حیاتی است، در نتیجه قربانی شدن به پایینترین طبقه اجتماعی سقوط میکنند، و راهی جز انزوا پیشرویشان نیست و متعاقبا بدون هیچ حمایتی زندگیشان را در بدترین شرایط ممکن ادامه میدهند.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟
تقبیح کردن انتخاب آمنه و امثال او و درخواست از او که کمترین اختیاری که قانون ناکارآمد برایش گذاشته است را استفاده نکند؟ یا اینکه به او وعده بخشش و در نتیجه قهرمان شدن بدهیم (که هیچ سودی هم برایش ندارد) به این امید که چنین بخششی باعث شود که میزان اسید پاشی کاهش یابد و درسی شود برای آیندگان؟ و یا اینکه منتظر روزی بنشیند که جامعه به آن سطح از رفاه و رشد برسد که قوانین بسیار کارامدتر و انسانیتر را به اجرا بگذارد؟ این نوشته به هیچ عنوان مدافع قانون قصاص نیست ولی هدف نویسنده این است که یادآوری کند که قربانی خشونت همچنان آمنه است و آمنهها که بهای فرهنگ مردسالار و یک نظام اجتماعی- قضایی ناقص را میپردازند ولی انگشت نشانه را به سوی او گرفتن و او را از تنها اختیاری که برایش در نظر گرفته شده محروم کردن هم به نظر منصفانه نمیرسد.
حیف از فرم دو طرفه و خوب سایت مردمک که طبق معمول روا دیده نشد و ارزش مخاطب و کامنتهایش به حاشیه رفت
یک سایت امروزی همانقدر به رساندن پیامش به مخاطب اهمیت میدهد که به رساندن پیام مخاطبش به دیگران
داستان کوتاه گل سر مامان حامد در رابطه با دو فرزند میهن که قربانی شدند مجید و آمنه
http://dar4chobejomjome.blogspot.com/2011/05/blog-post_16.html
dar doniaye pishrafte elme pezeshki amale peyvand chesh mitoone anjam begire chera be jaye ghesaas yek cheshme asid pash ra be amene namidand va ishan ra be zendan abad bdoon bakhshesh mahkoom nmikonand dar ntije amene binaie khod ra bedast miavarad v asid pash ham be kefare va mojazatesh,
مجازات حبس ابد در قانون جزایی ایران فقط در صورتی تخفیف میخوره که شاکی عمومی باشه. در مواردی که شاکی خصوصی هست، مثل مورد آمنه، مجازات نمیتونه مشمول تخفیف بشه.
خود آمنه در مصاحبه با بیبیسی گفت که میتونسته به جای قصاص از دادگاه مجازات حبس ابد رو هم بخواد، یعنی دادگاه بهش این امکان رو داده، ولی خودش قبول نکرده چون به قول خودش میخواسته “به امثال مجید درس بده.” پس این چیزی که خانم موری میگه که دادگاه به آمنه فقط امکان قصاص یا بخشش رو داده اشتباه هست.
اگه مصاحبهٔ دیروز آمنه در بیبیسی رو گوش داده باشید حتما یادتون هست که آمنه چه جوری داشت با حکم صادر شده بازی میکرد. میگفت دو میلیون یورو به من بدید تا حکم رو عوض کنم به حبس ابد. یا یه جای دیگه گفت اگه مجید از من عذر خواهی میکرد میبخشیدمش، یا حتا گفت که یه بار هم میخواسته ببخشدش ولی به خاطر “رفتار پدر مجید” نظرش رو عوض کرده. این به نظر من بزرگترین مشکل قانون قصاص هست: اینکه سرنوشت حکم رو دست قربانی میده. وقتی قانون برای درس دادن به مجرم طراحی نشده باشه، هیچ وقت جرم کم نمیشه.
قانون قصاص فقط دو طرف ماجرا رو در نظر میگیره و هیچ حقی برای جامعه در این بین متصور نیست. در جوامع ۲۰۰۰ سال پیش که زندگی قبیلهای بوده و چیزی به اسم جامعه و حریم عمومی معنی نداشته قصاص شاید عادلانه بوده. ولی امروز جامعه وجود داره و حریم عمومی مشخص هست. در جوامع پیشرفته از نظر حقوق مدنی و جزایی، به اینکه قربانی میخواد جانی رو ببخشه یا نه، یا اینکه اصلا در مورد اون چی فکر میکنه کاری نداران. جرم مجازاتش معلومه.
فکر کنید مجید رو کور کنن. بعدش چی؟ آزاد میشه و بر میگرده خونش! اون وقت با یه موجود روانی زخم خورده طرف هستید که دیگه واقعا چیزی برای از دست دادن نداره. همون طور که خودش هم گفت، میخواسته بعد از اسید پاشی به آمنه خودش رو هم بکشه! حالا با این چیکار میکنید؟
تشکر می کنم , تحلیل خوب و منطقی بود , لذت بردم
حق با شماست انعطاف ناپذیری قانون جای زیادی برای منعطف بودن قربانیان و افکار عمومی باقی نمی گذاره .
متاسفانه به نظرمی رسه انتخاب های موجود یکی به طور مستقیم و دیگری به طور غیر مستقیم به ترویج خشونت کمک میکنه.
من با قصاص موافقم .هرکسی باید مسئولیت کاری رو که انجام داده بپذیره .
faghat 1 lahze , tanha 1 lahze khodemono jaye ameneh begzarim . cheshmhamono bebandim va ......
hameye ma ke mikhahim modern bashim va az barbaryat obor konim .
asid pash kist ?
yek ensane modern ?
barbari ?
ravani ?
khodkhah va gholdor ke az kodaki yad gerefte har chizi mikhad dashte bashe ?
در تمام جبهه ګیری های سازمانهای حقوق بشری باهاشون موافقم جز این یکی! اګر ما مطمين بودیم که همین فردا منظود ۲۴ ساعت دیګه به دموکراسی خوهیم رسید !؟ به خانم آمنه توصیه میکردم صرف نظر کند. ولی چون متاسفانه اینطور نخواهد شد منظور فقط نجات قربانیان و هشدار به عاشقان جنایتکار آینده هست..
در فرهنګ مرد سالاری که اینهمه خشونت و تحقیر نسبت به زنان چیزی عادی هست . و جوان و خوشګل بودن هم به لیست ګناهان اضافه شده فکر میکنم که طرف رو بیهوش کردن و عمل را انجام دادن مثل اینکه تصادف کرده و با چشمهای نابینا بیدار میشه. و از شوک روحی و جسمی که خود جهنمی است معاف هست. تا بحال شنیده اید وقتی زنی رو بخوان سنګسار یا تجاوز و یا شکنجه بکنند قبلش بیهوشش کنند ؟
مسلما همین آقا چه پدر و چه پسر اګر کوچکترین خطایی از زن و دختر و خواهرشون سر بزنه باز هم از وحشیانه ترین خشونت هاا برای ارضای غرور بی در و دروازه خود از هیچ کاری دست برنمیدارند.
اګر مجازات تجاور قطع الت ۵ تا ۵۰ سانتیمتری بود هم بچه ها و خانمها راحتر بودند هم آقایان.
این همه داد و هوار از دید من به عنوان یک فرد عادی فقط جلوه خودارضایی روشنفکرانه داره. نظر من اینه که یک عدهای دوست دارند پروانهای فکر کنند تا این احساسشون رو تغذیه کنند که از بقیه جامعه چیز بیشتری حالیشون میشه و نیازشان به حس ارزیدن را ارضا کنند. حالا یک نفرشون شاید اگر لازم بشه برای این که جلوه «علمی» هم به موضعشون بدن از «جامعهشناس» به قول خودشون سه هزار سال پیش «فکت» میارن!
سوال من اینه: شما که ادعا میکنید با قصاص جامعه بری از جنایت نمیشود، آیا دارید تلویحا ادعا میکنید که بدون قصاص جامعه از جنایت بری میشود؟
هر رابطه همبستگیای را عِلی فرض نکنیم. اگر در اروپا قصاص نیست و جنایت هم سطح نسبیاش پایینتر است، لزوما این رابطه عِلی نیست!
bebin man femenist nistam! Yani aslan hoghughe ensanie khodamo ba porsidan dar moredeshun zire soal nemibaram, amma hemayat az zaiif ha ye harkate ensani. Tu jameye ma age bekhaym tu sathe kalan barresi konim aameye mardom jamian tu dasteye zoafa gharar migiran. Nokteye pichidash ham ine ke tu in case, Amane zaiif bud chon ghorbanie acid pashi shod, baraye chi? chon nemikhast ba un adam bashe. inja un adam adam nist, heyvoon ham nist. Hich haghi baraye amane ghayel nist. hatta nemikoshatesh, sooratesho va cheshmasho baraye hamishe naabood mikone ke hamishe az natije entekhabesh zajr bekeshe. Faghat khodesh va baghiye kasayi ke injuri ghorbani shodan midunan chi behesh gozashte!
Hala az tarafe dige ini ke acid pashide zaiif shode. 7 sal montazer neshaste ke bebinan akharesh ru suratesh acid mipashan ya na! Fekresham adamo divune mikone! Chon marg ye bare amma soorat o cheshmhaye zob shode vase ye omre! Aya ino nemidunest vaghti tasmim gereft acid bepashe ru suratesh? Aya fekr mikard acid bepashe ru suratesh suratesh faghat khis mishe?! albate ke midunest. Man fekr mikonam tasmim giri rajebe in ghazie vaghean bar ohdeye amane hastesh. Age mitune acid bardare bepashe ru surate un yaru pas bezarid bepashe! Aya un yaru haghesh nist? hast! Age mikhad bebakhshadesh baz ham khodesh mokhtare. Shayad liaghate bakhshide shodan dashte bashe. Vali bakhshidane un adam hichvaght baese az beyn raftane in joor jenayat ha nemishe. va mojazat garche roohe khabis va maflooke in adamharo ro shafa nemide amma tars momkene ta haddi mahareshun kone!
من برام این سوال ایجاد شده که چطور بخشیدن امنه باعث کاهش اسیدپاشی میشه؟ یعنی اسیدپاشهای آینده از این بزرگواری شرم می کنند و بی خیال اسیدپاشی می شوند؟ شاید بهتره اول جواب این سوال رو بدهیم که افراد برای چی اسید روی دیگران می پاشند؟ خودخواهی ...کینه ...انتقام... یعنی این رذایل اخلاقی با بخشش آمنه ، ار بین میره؟ برعکس اسیدپاشهای آینده اگر از این موضوع چیزی شنیده باشند این در ذهنشان پررنگ باقی می ماند که یه عده حقوق بشری از ما دفاع خواهند کرد .پس باکی مان نباشد. چند سال در زندان می مانیم و بعد می رویم سر خانه و زندگیمان. درحالیکه آن بخت برگشته ای که اسید رویش ریختیم تا آخر عمر در رنج و عذابی الیم بسر خواهد برد.....
به نظرم بهتره اینقدر فانتزی به مسایل نگاه نکنیم...در ضمن در ایران مجازاتی متناسب با این توحش که از نظر من از قتل هم بدتره وجود نداره...یک دیه ناچیز با چند سال حبس مجازات مناسبی نیست برای فردی که باعث شده یک نفر هر روز بارها بمیره و زنده بشه....
آخرین کسیکه حکم «قصاص» را صادر و آخرین کسیکه مجری حکم «اعدام و یا قصاص » است حتی اگر در چهاجوب قوانین مصوبه سیستم حاکم باشد، در مقابل وجدان بشریت «مجرم» شناخته خواهد شد. خشنونت و قصاص میراث بربریت است که در جوامع «مدرن» و «نیمه مدرن» هنوز بازتابی دارد ولی در یک جامعه مدنی و متمدن بشری استفاده از آن باید مردود باشد. فراموش نکنیم آخرین نفری که مجری قصاص است، خود در سطح بزه کار و «مجرم» قرار میگیرد. بیش از سه هزار سال پیش کنفوسیوس فیلسوف و جامعه شناس چینی بیان داشت که « هر چه قوانین خشنونت و فشار در جامعه بیشتر باشد، بهمان اندازه هم در آن جامعه «جنایات» بیشتر است» بعبارت دیگر با تصویب و اجرای قوانین خشنونت و قصاص ، جامعه بری از جنایات نمیگردد.
مدافعین حقوق بشر ، امنه را فراموش کرده اند
این استدلال مرا مجاب نمی کند. در هر سیستم قضایی عدالت باید مطابق با قراردادها و موازین بین المللی تعریف شود، و در حق افراد صورت گیرد، نه در حق شخص آمنه یا فاطمه یا غیره، و نه مطابق با تعاریف و خواسته های شخصی. ممکن است فردا آمنه ی دیگری پیدا شود و تعریف او از عدالت، به نسبت باورهای دینی یا گرایشات عقیدتی اش، اجرای احکام خودسرانه ی دیگری باشد. چه بسا که او در مسند قانونگذاری یا قضاوت بنشیند (که نشسته اند) و بخواهد باورها و گرایشات خود را، بی توجه به مبانی بین المللی، در نظام قانون نهادینه کند (که کرده اند). آن وقت است که یک دور باطل سی سال تکرار می شود و از قربانی و مجرم قربانی های مضاعف می سازد
آیا صرف اینکه قربانیانی قوانین ناقص و ناهمخوان یک دستگاه قضایی را مناسب احوال و احساسات خود می بینند باید موجب شود که همدردی با آنان به معنای همسویی با خواسته هایی باشد که از نظر قضایی ناآگاه و نادرست اند؟ آیا باید موجب شود که تلاش برای آگاه سازی و تغییر اجرای آن قوانین متوقف شود؟ مسأله ی اصلی رسیدن حق به حقدار در یک مورد خاص نیست، مسأله این است که آنچه در نفس خود خشونتی وحشیانه است نمی تواند به مثابه ی عدالت ایفای نقش کند. اسیدپاشی در چشمان یک اسیدپاش با اعدام یک قاچاقچی، قطع دست یک تبهکار، و دیگر انواع مجازات های قرون وسطایی فرقی نمی کند
همین بس که در ابعاد گسترده تر، سال هاست که نسبی گرایی فرهنگی تنها دستآویز حکومت ایران برای توجیه نقض حقوق بشر بوده است. “اعلامیه ی جهانی حقوق بشر” و دو میثاق بین المللی “حقوق مدنی و سیاسی” و” حقوق اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی” توسط قوه ی قانونگذاری ایران به تصویب رسیده است، و صرف نظر از تغییر نظام سیاسی، برای دولت ایران لازم الاجرا و لازم الاتباع است
صحبت از بخشش یا تقبیح خواسته ی قربانی نیست، صحبت از این است که خشونت در هیچ کجا کاهش نمی یابد مگر با توسّل به قانون. احساسات انسانی چه در ایران و پاکستان، چه در سوئد و انگلیس همانند اند. تفاوت در این است که نظام قضایی یک جامعه *علیرغم* خواسته ی افرادش فرهنگ خشونت را مهار کرده و در درازمدت تغییر داده است، و نظام قضایی جامعه ی دیگر با به کارگیری همان احساسات و باورهای فردی به میزان خشونت دامن می زند