به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی، آرش غفوری نگاهی دارد به فراز و نشیبهای این گروه در طول سالهای بعد از انقلاب و روابطش با گروههای دیگر داخل نظام جمهوری اسلامی ایران
روزی در جریان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در ساختمان ستاد تهران مهندس موسوی یکی از دوستان میانسال اصلاح طلب از من در مورد فعالیتهای انتخاباتی جوانان پرسید. در میان صحبتهایش نامی از «عماد بهاور» به میان آورد و گفت شنیده است که «نهضتیها» هم در میان ما هستند.
«عماد» رئیس شاخه جوانان نهضت آزادی و یکی از اعضای شورای مرکزی «ستاد ۸۸» و همینطور کمپین «موج» بود. همین را توضیح دادم و گفتم بچههایی که در این دو گروه فعالیت میکنند بیشتر از آنکه به صفت حزبی و تشکیلاتیشان اهمیت داشته باشند به دلیل کارکردشان مهم هستند. «عماد» تنها عضوی از نهضت آزادی در میان ماست، اما آنچیزی که برای ما اساساً اهمیت ندارد عضویت یا عدم عضویتش در نهضت آزادی است. «عماد» باماست چون به عنوان یک جوان اصلاح طلب باعرضه شناخته میشود. این را فقط هم من نمیگویم. خیلیها او را به همین صفت باعرضه گی و البته درستکاری میشناسند.
این مقدمه را گفتم تا توضیح دهم نسبت نهضت آزادی در مناسبات درونی حاکمیت حتی در میان لایههایی از اصلاح طلبان به خصوص پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم، بیانگر یک رابطه خطی و مستقیم نبود. تا حدی که حضور یک عضو نهضت در میان جوانان طرفدار موسوی هم گاهی اوقات با سئوال و جواب و شک و تردید همراه میشد و ریشه آن هم در اختلافات تاریخی پس از پیروزی انقلاب بود.
نهضت آزادی وقتی دولت موقت انقلاب را در بهمن ۵۷ به دست گرفت به تعبیر مهندس بازرگان قصد داشت مانند فولکس واگن آهسته و پیوسته حرکت کند. اتفاقی که برای جوانان انقلابی و جو ملتهب جامعه ایران در آن سالها چندان خوشایند به نظر نمیرسید. حتی در میان خود نهضتیها هم فردی مانند عزت الله سحابی که پدرش از جمله بنیانگذاران نهضت آزادی بود و خودش هم به مهندس بازرگان عشق میورزید به همین دلیل پس از پیروزی انقلاب از نهضت آزادی جدا شد.
با اینحال نه جو ملتهب انقلابی، نه انتقادهای تند و تیز انقلابیون امروز که همرزمان دیروز بودند و نه حتی توپ و تشرهایگاه و بیگاه آیتالله خمینی، هیچ کدام موجب آن نشد که مهندس بازرگان و دولت موقت او از سیاستهای گام به گام خود دست بکشند. این فقط حمله به سفارت آمریکا و تسخیر سفارت توسط جوانان دانشجوی انقلابی بود که دولت موقت بازرگان را وادار به استعفا کرد تا ماه عسل بازرگان لیبرال و انقلابیون رادیکال تنها ۹ ماه طول بکشد. ۹ ماهی که در دل خود فرزند جدیدی از انقلاب ایران را وضع حمل میکرد که حتماً با خواستههای بازرگان و تهضت آزادی از زمین تا اسمان فرق داشت. قابلگی این فرزند نورس را هم همین جوانان انقلابی و دانشجویان پیرو خط امام در اختیار داشتند.
دعوای لفظی رادیکال و لیبرال از همان روزها وارد فضای سیاسی کشور شده بود. در حالی که مهندس بازرگان از تندروی افراطیها گلایه میکرد، انقلابیون تندرو او و دوستان نهضتیاش را لیبرال میدانستند. خاطرات سالهای «شصت» و «شصت و یک» اکبر هاشمی رفسنجانی، پر است از همین برچسب زنی لیبرالی که از قول انقلابیون و خط امامیها صورت گرفته است. با اینحال و درحالی که اکثر گروههای مخالف حاکمیت صرف انقلابیون و روحانیون نظیر تودهایها، مجاهدین (منافقین)، فدائیان، تندروهای مذهبی نظیر حجتیهایها و حتی مراجع تقلیدی نظیر آیت الله شریعتمداری، در سالهای اول انقلاب به صورت کامل حذف یا به حاشیه رانده شدند، نهضتیها از آنچنان اعتباری برخوردار بودند که علی رغم اختلاف سلیقه با نظام در مورد شیوه اداره کشور به صورت دموکراتیک و ادامه جنگ، توان تشکیلاتیشان را حفظ نمایند و حتی جرات این را پیدا کنند که چند ماهی پیش از قبول قطعنامه نامه هشدار خطاب به آیتالله خمینی بنویسند و عواقب ادامه جنگ را یادآور شوند.
هرچند تبعات این هشدارهاگاه و بیگاه به زندان در جمهوری اسلامی هم میرسید، اما نهضتیها که از دهه بیست و با تاسیس انجمنهای اسلامی دانشگاهها وارد فضای فکری و سیاسی شده بودند و از سال ۱۳۴۱ که نهضت آزادی را بنیان گذاشتند با تمام این فضای حصر و محدودیت چندان ناآشنا نبودند، حتی اگر قرار بود در نظامی که خود بنیان آن را گذاشتهاند تهدید به زندان گردند.
در عین حال رابطه تشکیلاتی نهضتیها با انقلابیون، همرزمی در مبارزه با رژیم شاه و همکاری در تشکیل انقلاب در سالهای اول پیروزی و به خصوص ریشه مذهبی آنها باعث میشد که همیشه درون نظام جمهوری اسلامی و پایگاههای قدرت آن در میان روحانیون قم و قوه قضائیه نظام دارای جایگاه و اعتبار باشند. در خاطرات سال ۱۳۶۴، هاشمی رفسنجانی از امتناع آیت الله مرعشی نجفی از مراجع تقلید قم برای رای دادن در انتخابات ریاست جمهوری چهارم گفته است. دلیل این امر ناخشنودی آیت الله از رد صلاحیت مهندس بازرگان ذکر شده بود. امری که حتی باعث شد احمدآقا به دیدار هاشمی رفسنجانی برود و در این مورد با او گفتوگو کند.
با سپری شدن سالهای اول انقلاب تا پیروزی اصلاح طلبان در سال ۷۶، همین رابطه کج دار مریز حاکمیت با نهضتی آدامه داشت. حتی رهبری دوم انقلاب، آیت الله خامنهای در بهمن ماه ۷۳ به مناسبت درگذشت مهندس بازرگان پیام تسلیتی خطاب به دکتر یداله سحابی صادر کرد و در آن بازگان را از «جمله پیشروان ترویج و تبیین اندیشههای ناب اسلامی» نامید. مشابه همین پیام را ایت الله خامنهای برای درگذشت دکتر یداله سحابی هم صادر نمود و او را «با ایمان، با حقیقت، خوش روحیه، مقام، دیندار، متعبد و درست کردار» خطاب قرار داد.
پیروزی اصلاح طلبان در سال ۷۶، حضور نهضتیها را در جامعه مدنی افزایش میدهد. آنها اگرچه با اصلاح طلبان که ریشه در همان تفکر خط امامی دیروز داشتند دارای خط مرزهای مشخص بودند اما زمانیکه ابراهیم یزدی دبیرکل جدید نهضت آزادی در اردوی دانشجویی بچهها تحکیم در سال ۷۶ به نماز ایستاد و گروهی از دانشجویان هم به او اقتدا کردند مشخص شد که یخهای رابطه نهضتیها با بخشی از نیروهای درون نظام در حال سست شدن است.
نهضتیها اما در تمام دوران ریاست جمهوری خاتمی به عنوان یکی از ابزارهای فشار بر خاتمی توسط محافظه کاران و اقتدارگرایان مورد استفاده قرار میگرفتند.
در اوایل دهه هشتاد بحث براندازی نهضتیها فقط به این دلیل مطرح شد که جناح اقتدارگرا با ابزار قوه قضائیه قصد داشت برای خاتمی بحران زایی کند و از آنجاییکه هنوز توان برخورد مستقیم با اصلاح طلبان را در خود نمیدید پای نهضتیها و ملی – مذهبیها را به میان آورد. آنها را به براندازی متهم نمود. اتهامی که هیچگاه ثابت نشد، اما اصلاح طلبان و مخالفان عقیدتی نهضت آزادی و افرادی مانند محتشمیپور، وزیر کشور دوران جنگ که از جمله سرسختترین افراد مخالف نهضت آزادی بود به میان آورد تا از حقوق شهروندی آنها دفاع کنند و بگویند که به اعتقاد انها نهضت آزادی و ملی – مذهبیها برانداز جمهوری اسلامی نیستند.
در این سالها در عین حال یخهای رابطه اصلاح طلبان با نهضتیها شکستهتر میشد. هرچند هیچگاه این یخهای رابطه آب نشدند اما در کنگرههای مشارکت و مجاهدین انقلاب به عنوان اصلیترین تشکلهای اصلاح طلب دعوت میشدند وگاه و بیگاه هم شرکت میکردند. با اینحال هنوز به خصوص تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۸۸، خط تحفظ اصلاح طلبان با نهضتیها مراعات میشد و بزرگان اصلاح طلب مرزهای خود را با نهضتیها و البته ملی مذهبی (البته در مقیاس کمتر) حفظ میکردند. امری که اگرچه برای بزرگان اصلاح طلب اهمیت داشت اما در سطح جوانان به اهمیت آن رابطه میان بزرگسالان نبود. به همین دلیل هم فردی مانند عماد بهاور که عنوان رسمی رئیس شاخه جوانان نهضت آزادی را داشت در میان جوانان اصلاح طلبان مشارکتی و مجاهدین انقلاب با روی باز پذیرفته میشد و در شورای مرکزی گروههای انتخاباتی که این دو گروه اصلاح طلب در آن دست بالا را داشتند حضور پیدا میکرد. امری که در سطح سران و بزرگان اصلاح طلب لااقل تا قبل از انتخابات سال ۸۸ به دلیل سوابق و گذشته چندین ده سال تاریخی امری بعید به نظر میرسید.
سرنوشت اصلاح طلبان و نهضتیها پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم به یکدیگر گره خورد. هرآنچه که اصلاح طلبان به آن متهم شدند نهضتیها هم اتهام مشابه داشتند. مشارکت و مجاهدین انقلاب که به صورت غیرقانونی مجبور به منع فعالیت شدند، دبیرکل نهضتیها را هم وادار به استعفا کردند. سرنوشت این دو سال بعد از سال ۸۸ داستان مجزایی است که باید جداگانه بررسی شود. بااینحال اما در ۵۰ سالگی نهضت آزادی که این روزها مصادف با آن است، ارزشهای بنیادین نهضتیها در حاکمیت قانون، دینداری روشنفکرانه و دموکراسی فراگیر خواست تمام نیروهای آزادیخواه است. گیرم که در تاکتیکها اختلاف نظر داشته یا دارند، در نهایت، هدف تمام آزادیخواهان یکی است. مردان بازرگان و یاران سحابی، ۵۰ سال است که برای آزادی مبارزه میکنند.