سینمای ایران، جشنوارهها، سیاست و باز هم سینمای ایران؛ در گفتوگو با علی معلم، منتقد ایرانی.
هزینه شرکت در جشنواره کن هزینه نسبتا زیادی است و هیچ مجله سینمایی یا رسانه مستقل (غیردولتی) فارسی حاضر نیست منتقد یا خبرنگار سینماییاش را به کن بفرستد. از آن طرف٬ کمتر منتقد و نویسنده ایرانی است که از پس هزینههای کن بربیاید و صرفا به خاطر دل خود و عشق به سینما در کن شرکت کند.
با این وصف٬ شاید علی معلم تنها منتقد ایرانی از داخل ایران باشد که در این سالها تقریبا همیشه در جشنواره فیلم کن شرکت داشته است. به نظر علی معلم، شرکت در کن یک فریضه واجب برای منتقدان سینمایی است.
سردبیری مجله سینمایی دنیای تصویر، تهیه کنندگی فیلمها، همکاری با صدا و سیما به عنوان مجری برنامههای سینمایی و ارتباط نزدیکاش با دستاندرکاران دولتی سینمای ایران، موقعیت ویژهای را در سینمای ایران به او داده است. حضور معلم به عنوان داور در جشنواره فیلم فجر سال گذشته در شرایطی که بسیاری از همکاران سینماییاش آن را رد کردند، تا حد زیادی سوالبرانگیز بوده است٬ با علی معلم در حاشیه جشنواره کن صحبت کردم.
چند سال است که در کن شرکت میکنی؟
به طور مرتب از ۱۹۹۴آمدهام. قبلاش گاهی میآمدم٬ اما در ۱۸سال گذشته مرتب آمدهام.
پس در سالهای اوج سینمای ایران درکن بودی؟
بله٬ آن سالها بیشترین میزان حضور سینمای ایران در کن بود و تقریبا هر سال در یکی از بخشهای کن فیلم داشتیم. یک بار هم که فیلم خودم٬ «گاوخونی» در کن بود.
با اینکه جشنواره کن جشنواره معتبری است٬ اما گاهی از این زاویه به جشنواره کن حمله شده که جشنوارهای سیاسی است و فیلمها را به دلایل سیاسی (و نه ارزشهای هنریاش) قبول میکند. از آن طرف٬ عدهای از دولتمردان و همچنین برخی از منتقدان سینمایی در ایران میگویند که کن فیلمهای ایرانی را به خاطر سیاهنمایی و تصویر زشت و کریهی که از جامعه ایران به غرب نشان میدهد، میپذیرد. با این دیدگاه چه قدر موافقی؟ سیاست به هر حال جزء یکی از شاخصهای فستیوال کن هست. یکی از زمینههایی است که فستیوال کن به آن توجه میکند٬ به خصوص در مورد کشورهایی مثل ایران. من کن را یک بعدی نمیبینم٬ اما یکی از زمینههایش سیاسی است.
به هر حال٬ کن از اول با سیاست عجین بوده٬ از زمان تروفو و گدار و مه ۶۸.
این اساسا سلیقه فرانسوی است. اساسا بخشی از نظریه فرانسوی٬ سیاسی است. در آمریکا، سینما اصلا سیاسی نیست. فرانسویها یک جور پدرخواندگی برای خود در فرهنگ و سیاست قائلاند.
در این سوی دنیا هم برخی از ایرانیها، معتقدند که فیلمهای ایرانی از طریق لابی حکومت ایران و فرانسه در کن شرکت کرده و جایزه گرفته. در این مورد چه فکر میکنی؟
این تئوری توطئه ممکن است بعضی جاها جواب بدهد. چون یکی از پایههای کن سیاست است، روابط خود دولتها میتواند تاثیر بگذارد٬ اما اینکه در مورد همه فیلمها این گونه فکر کنیم، درست نیست.
مثلا فیلمهای کیارستمی به خاطر زبان سینماییاش است که ماندگار شده. کن دنبال پیشنهادهای جدیدی برای سینما هست٬ گاهی این پیشنهادها مربوط به فیلمهای خیلی جنجالی است مثلا فیلمی که همین امسال در کن دیدیم و در مورد روسپیخانهای بود و فیلم پردهدری هم بود. گاهی هم فیلمهای سادهای مثل خانه دوست کجاست برایشان جالب است٬
این قابل قبول است که دولتی با جشنوارهای مثل کن ساختوپاخت کند و فیلمی را که ارزش هنری ندارد در بخش مسابقه یا بخشهای مهم دیگری نمایش دهد؟
بعضی وقتها میشود. مثلا این اتفاق در مورد برخی فیلمهای اسرائیلی افتاده.
آیا این اتفاق در مورد فیلمهای ایرانی هم افتاده؟
نشنیدم.
در مورد داوری فستیوال کن و اهدا جوایز چه طور؟ آیا آنها هم اهل لابی هستند؟
خیلی کم. در کن وقتی رئیس هیئت داوران تعیین میشود٬ معلوم میشود که جشنواره خط مشی برای خود دارد٬ یعنی آنها با انتخاب رئیس سیاست تعیین میکنند.
امسال رئیس داوران رابرت دونیرو است. من قول میدهم که نتایج٬ رابرت دونیرویی باشد. خیلی بعید میدانم که به داوران دستور بدهند. بعید میدانم که بتوانند به تیم برتون بگویند به چه کسی جایزه بدهد.
الان ما درباره اهمیت داوری فستیوال کن و رئیس هیئت داوران و نگاه سینمایی دقیق آنها حرف میزنیم و تو سال قبل داور جشنواره فجر بودی٬ اما انتقادات بسیاری از طرف منتقدان و سینماگران به ترکیب هیئت داوران جشنواره فجر مطرح شد که تو عضوش بودی و آقای حسن عباسی هم در کنارت بود. این داوری تا چه حد سینمایی بود؟
من خودم مشکلی با این ترکیب نداشتم. بحث سلیقهای درمیان نبود٬ گرچه در نظرات سلیقه شخصی هست. اما ما تفاوت نگاه نداشتیم.
آیا قبول داری که داوری در جشنواره فجر سیاسی است؟
نه٬ به نظر من داوری جشنواره فجر بد سلیقه بوده. شاید تحت نفوذ نبوده٬ اما هیچگاه هم سلیقه خوبی نداشته. گرچه ممکن است در مورد داوری ما هم همین حرف را بزنند. مثلا یکی به من گفت که فیلم «جرم» چه طور میتوانست بهترین فیلم باشد. خوب ما ادله خودمان را داشتیم٬ همان طور که تیم برتون ادله خودش را دارد.
آیا اهدا جایزه بهترین فیلم به «جرم» به این خاطر نبود که امسال مسئولان سینمایی و فجر تصمیم گرفته بودند که از کیمیایی هم تقدیر کنند؟
نه٬ اصلا. جشنواره فجر که اول ازش تقدیر کرد. حتی برخی از جریانهای دولتی به این انتخاب اعتراض کردند. اصلا ما هیچ توصیهای را در مورد هیچ کس نپذیرفتیم.
یعنی در مورد فیلمها به شما توصیه هم میشد؟ اینکه به چه کسانی جایزه بدهید؟
نه٬ اصلا. حتی وارد مسئله توصیه هم نشدیم. یعنی ترکیب هیئت داوران جوری بود که توصیهطلب نبود. نه اینکه نظر نداشتند٬ اما هیچ کس نتوانست نظرش را القا بکند.
اعتراضها و انتقادهایی که از طرف سینماگران ایران مطرح شد تا چه حد در تصمیمگیری هیئت داوران موثر بود؟
چیز نفرتانگیزی که به وجود آمد این بود که برخلاف ما که اصلا نظریه سیاسی برای داوری قائل نشدیم، از بیرون بحث سیاسی در مورد داوری درگرفت. مثلا یکی دو تا از فیلمسازان که نتیجه انتخابات پارسال همچنان در ذهنشان باقی مانده بود، فرهنگ را با سیاست اشتباه گرفته بودند. آنها دنبال جنگ حیدری -نعمتی بودند.
ولی واقعیت این است که فیلمهای این یکی٬ دونفر که داد و قال کردند فیلمهای باارزشی نبود. فکر میکنم که آنها میخواستند یک جوری جایزه بگیرند٬ اما نشد.
یعنی اعتراضهای آنها به ترکیب هئیت داوران، باعث نشد که شما نظر منفی در موردشان داشته باشید؟
اصلا. البته یک مقدار عصبانی کننده بود٬ چون سابقه نداشت هیچ کس به ترکیب هئیت داوران اعتراض کند. من خودم در ۷۰ فستیوال سینمایی شرکت کردهام٬ اما هیچ وقت ندیدهام که کسی اعتراض کند. مثلا فرض کنید یکی همین جا بیاید اعتراض کند که چرا رابرت دونیرو رئیس هیئت داوران کن است یا چرا هارون بن صالح داور است.
مسئله این است که همه این افرادی که میگویی افراد معتبریاند و مرتبط با سینما. اما تو میبینی که یک دفعه فردی به نام حسن عباسی که من نمیدانم تو تا چه حد این آدم را از نظر سینمایی قبول داری جزء داوران فجر قرار میگیرد که حالا باید فیلمهای مهرجویی یا فرهادی یا کیمیایی را داوری کند و به آنها جایزه بدهد. این کمی غیرطبیعی نیست؟
نه٬ چون ما در سینما نظریهپردازانی داریم که درباره سینما نظر میدهند. مثلا در همین کن بارها افرادی ناشناس عضو هیئت داوران بودهاند. باید ببینیم که آیا آن آدم نظریهای دارد، آیا سینمابین هست، آیا تخصصی در این زمینه دارد یا نه. اتفاقا آقای عباسی فیلم میبیند و در مورد فیلم حرف داشت.
حرفهایش واقعا جدی بود؟
جدی بود. دقیق و درست فیلم میدید. حالا من به سلیقه یا نظریهاش کار ندارم٬ چون مربوط به شخص آدم میشود. من هیچ وقت پیشداوری ندارم٬ کار غلطی است.
به هر حال٬ مردم ایشان را نه به عنوان نظریهپرداز سینمایی بلکه به عنوان یک فرد سیاسی که اتفاقا هویت سیاسی غلیظی هم دارد میشناسند.
قبلا هم همینطور بود. جشنواره فجر همیشه یک کاراکتر سیاسی داشته. بعضی سالها حتی نمایندههای مجلس هم عضو هیئت داوری بودهاند. اما دکتر عباسی در مورد سریال و فیلم نظریه دارد، کتاب دارد، نوار دارد. بنابراین در این حوزه آدم صاحبنظری است.
اگر قبول داشته باشی که کیفیت سینمای ایران در سالهای اخیر افت کرده، این افت کیفیت تا چه حد محصول سیاستهای سینمایی نادرست مسئولان سینما در ایران بوده؟
اساسا اگر پارسال را کسر کنیم، در سه٬ چهار سال گذشته کیفیت سینمای ایران بسیار پایین آمده.
دلیل آن چیست؟
هزار دلیل میتواند داشته باشد اما یکیاش سیاستهای غلط مدیریتی در بخش فرهنگی است که خیلی به سینمای ایران آسیب زده. یعنی باعث رشد یک نوع سینمای جعلی، یک نوع سینمای سخیف سرگرمکننده سطح پایین شده.
چه کسی مسئول وضعیت امروز حاکم بر سینمای ایران است، فیلمسازان یا مدیران دولتی؟
توامان است. ما در سینمای ایران شیخ نداریم. شیخ به معنی مدلی از تفکر است که آدم در کار خودش به مقام شیخی و استادی میرسد. یک مقدار سینمای ما وابسته به فضاهای پیرامونیاش است٬ پولدار شدن، کار زیاد کردن. آدمها زیاد مصرف شدهاند. صد تا فیلم میسازند، سریال میسازند٬فیلم تلویزیونی میسازند. ترنس مالیک را ببین. پنج سال یک بار فیلم میسازد. بزرگترین انتقاد به دولت این است که هیچ وقت نگذاشته اهل فکر بیدغدغه باشند و به مسائل بزرگ تری بیندیشند. کدام یک از هنرمندان ما تاکنون توانستهاند از مولانا حرف بزنند. ازمولانا حرف زدن نیازمند مداقه است. آدمها همه دارند در مورد مسائل سطحی و دمدستی حرف میزنند. حالا یک جور سینمای اجتماعی غرغرو شکل گرفته.
یک نوع سینمای سطحی کمدی آپارتمانی هم هست٬ اما فیلم صنعتی و صاحب معنویت نداریم که در معماری و شعر و فرهنگ ما هست.
اما از سوی دیگر٬ شاهد ادعاهای زیادی هستیم یا بخشنامههایی که دولت در زمینه سینما صادر میکند و میخواهد جریانهای سینمایی درست کند٬ مثل سینمای معناگرا.
حوزه هنر که حوزه بخشنامه نیست. شما نمیتوانید فیلمساز بسازید. دولت در ایران سعی کرده فیلمساز درست کند. یا مثلا گفته من میخواهم یک شاخه سینما یا یک ژانر بسازم. دولت که هیچ جای دنیا ژانر درست نمیکند. اصطلاحاتی هم از خودشان درست کردهاند که هیچ وقت هم معنایی برایاش پیدا نشد٬ چون نتایجاش خیلی بد بود.
سینما نمیتواند محصول یک نگاه از بالا باشد. سینما محصولی است که باید در آن تفکر اجتماعی اتفاق بیفتد. با پول که فیلمساز بزرگ درست نمیشود.
ممیزی تا چه حد دست فیلمسازها را بسته؟ به عنوان تهیه کننده چه قدر از ممیزی لطمه دیدی؟
به هر حال تاثیر میگذارد٬ اما مهمتر از آن ذهنهای خالی است. من الان نزدیک به ۵۰ تا فیلمنامه خواندهام اما هیچ کدام توجهام را جلب نکرده. فیلمهای ایرانی الان دچار تکرار موضوعاند.
این مسئله به خاطر وجود سانسور نیست؟
سانسور نمیتواند جلوی یک پدیده اصالتدار را بگیرد٬ گرچه تاثیر میگذارد روی افکار فیلمسازی که خودش خودش را سانسور کرده و ذهن خودش را بسته است. سانسور یکی از شاخصها است. اما مسئله بعدی این است که اقتصاد در سینمای ایران خیلی ضعیف است.
یکی از عواملی که به اقتصاد سینمای ایران لطمه زده، تضاد سیاست دولت در زمینه صدور پروانه ساخت و بعد مجوز اکران یا پروانه نمایش است. تهیهکنندهای فیلماش پروانه ساخت میگیرد٬ اما بعد از ساخته شدن٬ به دلایل ممیزی، فیلم توقیف میشود. در واقع٬ تهیه کننده دائما در حال ریسک است و هیچ تضمینی برای نمایش فیلماش در ایران وجود ندارد.
در این یکی٬ دوساله این بحث مطرح شده که فیلمی پروانه بگیرد و بعد نتوان آن را نمایش داد٬ چون خیلی وحشتناک است.
این مسئله موجب محافظهکاری فیلمسازان شده و باعث میشود که تهیه کنندهها رغبتی به سرمایه گذاری در مورد سوژههایی که ممکن است از نظر دولت حساس باشند و منجر به توقیف فیلم و از بین رفتن سرمایهشان شود، نشان ندهند و این خود عامل رشد ابتذال در سینمای ایران است٬ چون تهیه کننده به سراغ سوژههایی میرود که امتحانشان را پس داده و سرمایه او را به خطر نمیاندازد.
من سوژهای پیدا نکردم که این قدر جذاب باشد که ریسک هم بخواد. اگر داشت٬ این کار را میکردم٬ولی پیدا نمیکنم. توی چنبرهای از تکرار موضوعات گیر کردهایم. همه فکر کردند فیلمهایی بسازند درباره مسائل اجتماعی و چیزهایی بگویند٬ اما دیگر بس است.
یعنی سینمای اجتماعی را کلا قبول نداری؟
سینمای منبعث از مسائل اجتماعی واقعی را قبول دارم نه سینمایی که منبعث از یک جور مخالفنمایی است. یعنی برای اینکه بگویی من با بقیه مخالفام یا با فضای امروز ایران مشکل دارم، دست روی سوژههای حساس میگذاری٬ اما از توی آن فیلم بیرون نمیآید.
بعضیها میگویند که این فیلم چون مال سینمای ایران است باید با چشم دیگری به آن نگاه کرد. نه آقا٬ یک چشم بیشتر نداریم. من فیلم نوری بیلگه جیلان را میبینم٬ فیلمساز ترک. از خیلی فیلمسازهای درجه یک غربی بهتر است. از ژان لوک گدار هم بهتر فیلم میسازد.
فکر نمیکنی این امنیتی که سینماگران امروز ترک از جمله نوری جیلان دارند، هیچگاه شامل حال فیلمسازان ایرانی نشده؟
هر کشوری مسائل خودش را دارد. توی ترکیه هم یک نوع سینمای درپیتی دارند و مردماش اصلا نوری بیلگه جیلان را نمیشناسند.
البته موافقام که سینمای مستقل دنیا همه جا تحت فشار است.
در فرانسه هم همین جور است. سینمای مستقل وضع خوبی ندارد.
اما ما در شرایطی هستیم که برای بعضی از سینماگران ایرانی مشکل به وجود آمده. برخی از فیلمسازان مستقل ما مثل پناهی و رسولاف، به خاطر عقاید سیاسی و فیلمهایشان به زندان و محرومیت از فیلمسازی محکوم شدهاند و این وضعیت سینمای مستقل ایران را با بقیه نقاط دنیا متفاوت میکند.
جامعه ایران جامعهای در حال گذر از تجربههای اجتماعی و سیاسی است و تحولات زیادی را از سر گذرانده و اینها تاثیرش را بر هنر و سینما هم میگذارد. بخشی از آن برمی گردد به عدم تحمل و مدارایی که باید وجود داشته باشد و بخشی دیگر مربوط به اشتباهات خود آدمها است. من نمیتوانم حکم صادر کنم و این یا آن را محکوم کنم. جامعه ایران، جامعه متحولی بوده است. من خیلی خوشبینام.
اما آیا یک نوع یاس و بدبینی بر سینمای ایران حاکم نیست؟
این یاس یک مقدار یاس شخصی است، یاس اجتماعی نیست. به اعتقاد آدمها مربوط است. من اصلا فکر نمیکنم که سینمای ایران دچار یاس یا موقعیت نفرتانگیزی شده. حتی بعضی فیلمها را که میبینم مثل همین فیلم رسولاف را که دیروز در کن نشان دادند٬ برایام عجیب میآیند. خیلی دچار یاساند.
به نظرت این یاس واقعی نیست؟
بخشیاش واقعی است و ناشی از شرایط اجتماعی است. هنرمند باید پیشنهاد داشته باشد. هنرمند رادیولوژیست نیست که عکس بگیرد و به من نشان دهد که غده دارم.
منظورت از پیشنهاد همان راه حل است؟
پیشنهاد از راه حل فراتر است. یعنی بگوید پیشنهاد من برای نگاه کردن این است. شما در حافظ پیشنهاد میبینید. فیلمساز خوب همیشه پیشنهاد دارد. مثلا کیمیایی پیشنهاد دارد.
از این زاویه به اعتقاد من رسولاف هم همیشه پیشنهاد داشته است.
نمیدانم. من از رسولاف فقط فیلم «جزیره آهنین» را دیدهام.
به هر حال٬ این فیلمساز الان دچار مشکل شده و برایش مسئله به وجود آمده.
به هر حال٬ اینها موجودی سینمای ما هستند٬ اما نباید اشتباه بکنند.
یعنی ساخته شدن فیلم «به امید دیدار» را اشتباه میدانی؟
به نظرم فیلم قویای نیست. فیلم تاثیرگذاری نیست.
پس چرا در بخش نوعی نگاه کن پذیرفته شده؟
نمیدانم٬ شاید آنها خواستند به هر حال یک فیلمی هم از سینمای ایران نمایش دهند.
باز هم برمی گردم به بحث اولمان درباره سیاسی بودن کن. چون برخیها معتقدند که کن این فیلم را به خاطر سیاسی بودن فیلم و سازنده آن انتخاب کرده. تا چه حد با این نظر موافقی؟
بخشی به خاطر سیاسی بودن آن است و بخشی دیگر به ساختار فیلم برمیگردد. مثلا مدل نگاه کردن. ولی آنچه مهم است این است که فیلمات یا خوب است یا بد.
حالا به امید دیدار فیلم خوبی است یا بد؟
فیلم ضعیفی است٬ فیلم قابل قبولی نیست. فیلمساز روی سوژه ملتهبی دست گذاشته. به هر حال٬ نمایش واقعیتهای جامعه ایران هم هست. مثل روزنامه نگاری که شغلاش را از دست داده به دلیل بسته شدن روزنامهها، وکیلی که پروانهاش را از دست داده و فضای ذهنی یاسآمیزی که بر زندگی یک فرد و نه همه افراد جامعه حاکم است. مشکل سینمای ایران این است که آرکیتایپ درست میکند. نمونه درست میکند و میگوید همه این جوریاند. اما همه مردم که این جوری نیستند.
ما اصلا پرسوناژهای این فیلم را زنده نمیبینیم. پرسوناژ زن فیلم چرا این طوری است؟ چرا هیچ مقاومتی در وجودش نیست. مثل عروسک میماند. من فیلم را دوست نداشتم. فیلم خون ندارد. همه چیز بر آن وارد میشود. فیلم میتواند به رفتار نیروهای پلیس انتقاد بکند. به نظر من این حق فیلمساز است اما...
یعنی منظورت این است که فیلم منفعلی است؟
آدمها در این فیلم مثل عروسک رفتار میکنند٬ انگار به آنها مواد مخدر دادهاند. دارند میمیرند. مخالف این نوع نگاه کردن نیستم٬ اما خودم نمیپسندم. به نظر من این پرسوناژ زنده نیست. این جامعه ایران نیست. همه آدمها دپرساند.
آیا این دپرس بودن نشانه جامعه سیاسی امروز ایران نیست؟
نه٬ بخشی از آن برمی گردد به فضای انتخابات پارسال.
پس زمینه سیاسی٬ اجتماعی دارد؟
حتما دارد. وقتی هست یعنی وجود دارد.
یعنی قلابی نیست.
نه قلابی نیست اما نگاه فیلم تصنعی است و حقیقتگرا نیست. فیلم پیشنهاد ندارد. پیشنهاد فیلم چیست؟ همه مثل آن زن ایران را ترک کنند. خیلی پیشنهاد بدی است. خیلی مفعولانه است.
اما شوهر زن تصمیم دارد بماند.
همین. مشکل فیلم این است که هیچ چیزی از این آدمها نمیبینیم. برای همین خیلی از بینندههای غربی هم از این فیلم خوششان نیامد. ندیدم چیز خوبی بنویسند.
اما خیلیها هم خوششان آمد از جمله پیتر برد شاو٬ منتقد گاردین که عضو هیئت داوران بخش نوعی نگاه است.
من با فیلم همذات پنداری نکردم. نمیخواهم بگویم که نگاه فیلمساز نگاه شریفی نیست٬ اما موفق نشده حرفاش را بزند. ریتم فیلم به شدت کند است. ما ده دقیقه دوربین را در اتاق داریم که دو نفر کتابها را یکی یکی ورق میزنند. که چی بشود؟ من نمیفهمم یعنی چی؟
فیلمی هم از جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسب در بخش ویژه کن امسال بود. نظرت درباره آن چیست؟
نمیدانم. چیزی دربارهاش نشنیدم. اما مثل اینکه پناهی درباره خودش ساخته. امیدوارم کار جالبی باشد و حداقل یک چیزی به دانستههای ما اضافه کند.
به نظر میرسد که به این نوع سینما کلا خوشبین نیستی.
وقتی عکسالعملی است٬ نه.
بیشتر توضیح بده.
سینمای عکسالعملی را دوست ندارم. مثلا الان توی خیابان این اتفاق افتاده٬ برویم فیلماش کنیم. هنر محل بروز این کارها نیست.
یعنی هنرمند نباید از رویدادها و مسائل سیاسی اجتماعی پیراموناش تاثیر بگیرد؟
تاثیر بگیرد٬ اما عکسالعمل نباید نشان بدهد. هنرمند عکسالعملی میگوید حالا که این جوری شده٬ من هم این را میگویم. این کار آرتیستها نیست.
چه احساسی داری وقتی این دوره جشنواره کن را با دورههای قبل مقایسه میکنی٬ زمانی که سینمای ایران حضور دیگری داشت؟
اینها به خاطر تلقی سیاسیشان از ایران، از اصل ما دور شدند. به نظر من غرب دائم در مورد ایران اشتباه میکند٬ چرا از ما فقط تلقی سیاسی اجتماعی را میپسندند؟ تلقی فلسفی هم در ایران هست که خیلی جذابتر است. چرا غرب فیلم مجیدی را قبول نکرد؟ چرا؟
سیاست واقعا جایاش در فرهنگ نیست. فرهنگ خیلی عظیمتر است. این روزها میآیند و میروند. آقای سرکوزی عوض میشود. چیزی که میماند فرهنگ است.