آرش غفوری، روزنامهنگار و کارشناس مسایل سیاسی ایران، نگاهی دارد به اعتصاب غذا به عنوان یکی از راههای اعتراض درون زندان.
«یکشنبه شب ۲۶/۴/۸۴، سعید مرتضوی به دیدن من آمد، میگفت مرگ تو صددرصد به نفع جمهوری اسلامی ایران است، ولی اگر تو بمیری و بیگانگان جوسازی کند، پنجاه درصد برای نظام مضر است. ما تو را به بیمارستان آوردیم تا این میزان را کاهش دهیم؛ چون مرگ در بیمارستان، طبیعی است.»
این بخشی از نامه اکبر گنجی در چهل و دومین روز اعتصاب غذایش در تیرماه سال ۱۳۸۴ است که خطاب به آیتالله منتظری نوشته شده بود. پیش از آن، آیتالله منتظری پس از افرادی چون عبدالکریم سروش، سعید حجاریان و عزتالله سحابی از اکبر گنجی خواسته بود تا اعتصاب غذایش را که با هدف آزادی از زندان آغاز کرده بود بشکند. گنجی بعدها البته این را هم اضافه کرده بود که سعید مرتضوی بعد از آنکه اوضاع وخیم شده بود با کپی نامه آیتالله منتظری به سراغش آمده و به او گفته بود که تو مگر آیتالله منتظری را قبول نداری. او هم میگوید اعتصاب غذایت را بشکن.
اکبر گنجی البته اولین کسی نبود که در زندانهای ایران اعتصاب غذا میکرد. اما لااقل تا پیش از داستان رضا هدی صابر، زندانی ملی – مذهبی، گنجی معروفترین زندان سیاسی بود که اعتصاب غذا کرده بود و البته به سبب فعالیتهای شجاعانه روزنامه نگاریاش در دوران اصلاحات، تبلیغات وسیعی نیز به نفع وی صورت میگرفت. با اینحال سرنوشت اعتصاب غذای گنجی، «شهادت» نبود. درست برخلاف صابر که برای اعتصاب غذا، تاوان «شهادت» داد.
زندانیان، اعتصاب غذا را به عنوان راهی برای بیان خواستهها و مطالبتشان همواره درون زندان مورد استفاده قرار میدهند. از آنجا که زندان، چهار دیواری تحت اختیار حاکمیت است، سرنوشت هر فرد درون این مجموعه چهار دیواری با حاکمیت خواهد بود. به همین دلیل هم قاضی مرتضوی به گنجی گفته بود که او را به بیمارستان بردهاند تا هزینه مرگ وی را برای نظام کاهش دهد.
به محض ورود به زندان، ابزار و وسایلی که زندانی به طریقی بتواند با استفاده از آنها خود را در معرض خطر قرار دهد، از دسترس وی خارج میشود. حتی بند کفش و کمربند شلوار هم شامل این دستورالعمل درون زندان است تا مبادا زندانی به طریقی بتواند به خودش، و در نتیجه به زندان و حاکمیت، ضربه بزند. به همین دلیل تنها راهی که بسیاری از زندانیان برای بیان اعتراض خود به کار میگیرند اعتصاب غذاست. امری که بنا بر عرف درون زندان پذیرفته نیست. به همین دلیل در اکثر موارد، زندانیانی که اعتصاب غذا میکنند به سلول انفرادی فرستاده میشوند تا با فشار روحی که به آنها وارد میشود اعتصاب غذای خود را بشکنند. در عین حال مسئولان زندان از هر طریق برای شکستن اعتصاب غذای زندانی استفاده میکنند. چون در نهایت هرگونه اعتصاب غذا با جنجال خبری به ضرر زندان و حاکمیت همراه است و طبیعتاً هیچ نظامی تمایلی به جنجال خبری علیه خودش را ندارد.
موارد گفته شده در بالا البته عرف جاری در زندان، حداقل تا قبل از سال ۸۸ و انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران بود. بعد از سال ۸۸ که نظام سیاسی در ایران با بحران مشروعیتی بیسابقه رو به رو شده است، به نظر میرسد رویههای جاری درون زندان نیز تغییر کرده است.
دستگیری افرادی که در سنین بالای هفتاد و هشتاد سال قرار دارند و از مشکلات جسمانی بسیار رنج میبرند نظیر فعالان سیاسی چون ابراهیم یزدی، بهزاد نبوی، حسین قدیانی و حتی سعید حجاریان که بعد از ترور سال ۷۸ قدرت سخنوری گذشتهاش را هم از دست داده است، دلیلی بر این مدعا است. مجموعه نظام اگر به عرف سابق رفتار میکرد، متوجه ضرری که از دستگیری و خدای ناخواسته، احتمالاً هر گونه حادثه ناگوار برای این افراد قابل تصور است، میشد. اما وقتی که فردی مانند ابراهیم یزدی با سن بالای هشتاد سال به زندان میرود دیگر نباید انتظار داشت با اعتصاب غذای رضا هدی صابر مطابق عرف گذشته رفتار شود و حتی زندانبانان توجهی به سلامت زندانی خود داشته باشند.
درست است که اخبار مجاری رسمی هیچگاه مسئولیت مرگ زندانی را نمیپذیرد و در مورد هدی صابر مدعی بیماری شده است، اما نامهای که با امضای بیش از شصت نفر از زندانیان سیاسی و افرادی که با آقای صابر حشر و نشر داشتهاند و پس از مرگ وی منتشر شد، بیانگر این موضوع است که متاسفانه مسئولان زندان در مواجه با مشکلاتی که برای آقای صابر پس از آغاز به اعتصاب غذا پیش آمد سهل انگاری کردهاند و به نوعی تسهیلگر فوت این زندانی سیاسی شدهاند.
اگر از جنبه اطلاعاتی و امنیتی هم به این موضوع توجه شود هیچ توجیه عقلانی، حتی درون سیستم امنیتی موجود، برای موادی شبیه این و حتی مرگ هاله سحابی در مراسم سالگرد پدرش وجود ندارد. مراسمی که میتوانست در آرامش آغاز و تمام شود، اما وقتی مسئولیتها چنین ناشیانه و البته غیرمتعهدانه تقسیم شوند، هاله سحابی به ضربه یک مامور و رضا هدی صابر بر اثر بیمبالاتی یک سیستم قضایی ناکارآمد به شهادت میرسند؛ اتفاقی که در بطن خود باعث بروز اتفاقات و حوادث دیگر و اعتراضات افزونتر میشود. چنانکه بنا بر آخرین اخبار، ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که در میان آنها افراد سرشناسی چون فیض الله عرب سرخی و حسین قدیانی از اعضای برجسته سازمان مجاهدین انقلاب، عماد باقی و بهمن احمدی از روزنامه نگاران معروف، عماد بهاور از معروفترین فعالان سیاسی جوان و همچنین قربان بهزادیاننژاد، رئیس ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در انتخاب ریاست جمهوری دهم، به چشم میخورند که در اعتراض به مرگ هاله سحابی و هدی صابر اعلام اعتصاب غذا میکنند.
به نظر میرسد اعتصاب غذا این روزها تنها راه اعتراضی زندانیان برای بیان خواستهها و اعلام نظراتشان است. خواستههایی که افرادی از طیفهای مختلف سیاسی را دور هم گرد آورده است تا درون زندان هم شجاعانه معترض باشند. اما هنوز یک نکته باقی است. همانگونه که در قبل گفتم، در شرایط حاضر که نظام این همه هزینه برای برگزاری یک انتخابات ساده ریاست جمهوری داده است، واقعاً معلوم نیست آیا ابایی از هزینههای بیشتر هم دارد یا خیر و در این مبارزه طلبی زندانی و زندانبان، آیا زندانبان اندک حیثیت و شرف خود را هم به حراج میگذارد یا اینکه بالاخره برای نفع خودش هم که شده، حاضر میشود تا صدای زندانیان را بشنود.
در سال ۸۴ و در دوران اوج اعتصاب غذای اکبر گنجی، یک تشکل معروف اصلاح طلب، نامهای خطاب به آیتالله خامنهای، رهبری جمهوری اسلامی، نوشت و به ایشان یادآور شد هر اتفاق ناگواری که برای سلامت گنجی بیفتد غیر از آنکه باعث مرگ یا انسان میشود، میتواند برای نظام جمهوری اسلامی هم هزینههای زیادی داشته باشد. پاسخ آیت الله خامنهای اما دو جمله بود: «سیاسی کاری آقایان بر من مشخص است. من قصد دخالت در امور قضایی را ندارم.» (نقل به مضمون)
معلوم نیست که اگر دوباره رهبری عالی نظام در برابر پرسش یا درخواست مشابهی قرار گیرد چه پاسخی خواهد داد. اما معلوم است که اتفاقات این روزها اگر کاملاً هم پر از سیاسیکاری باشد برای آینده نظام جمهوری اسلامی، مثبت نخواهد بود. زندانی و زندانبان، امروز هر دو به این نکته اذعان دارند.