نسخه آرشیو شده

نوستالژی برای زمان هرگز نداشته
از مجموعه عکس‌های شیرین نشاط
از میان متن

  • آنچه نشاط و پیروان پرشمار او به سادگی نادیده می‌گیرند این است که «تصویری که غرب از هویت ایرانی دارد» تصویری نیست که بی‌واسطه، طی روندی طبیعی و خنثی شکل گرفته باشد
گلاره خوشگذران
شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۱ | کد خبر: 63222

گلاره خوشگذران، دانشجوی کارشناسی ارشد هنرهای زیبا، به نقد و تحلیل تصویر «زن ایرانی» در تصویرگرایی دو هنرمند،‌ شیرین نشاط و موره شین الاهیاری،‌ می‌پردازد.

چندی پیش ویدئویی از سخنرانی شیرین نشاط از مجموعه «تد تاکز» در اینترنت پخش شد و به سرعت توسط کاربران ایرانی فیسبوک بار‌ها به اشتراک گذاشته شد.

چند روز پس از آن ویدئوی دیگری از هنرمند زن ایرانی دیگری، موره شین الاهیاری از سری «تد-اکس» پخش شد که گرچه به دفعات ویدئوی نشاط به اشتراک گذاشته نشد، اما توجه بسیاری را به خود جلب کرد.

شیرین نشاط،، پنجاه و اندی ساله، در لباس تیره رنگ و آرایش و ظاهر همیشگی‌اش آمده بود تا داستانش را با مخاطبان تِد در میان بگذارد و الاهیاری که تقریباً نیمی از سن نشاط را دارد، با لباس و موهای چند رنگ با لبخندی مدام روی لب‌هایش و لحنی که ترکیبی از طنازی، تلخی، تمسخر و کنایه بود از کارکرد اجتماعی هنر به عنوان پلی برای اتصال دو کشور با دولت‌هایی که در نزاع هستند سخن می‌گفت.

آنچه در هر دوی این ویدئو‌ها و دغدغه‌های هر دوی این دو هنرمند زن ایرانی دیده می‌شد، چالش هنرمند در تبعید برای تغییر دادن تصویر ایران و ایرانی، به ویژه زن ایرانی در دید غربیان بود و نارضایتی و احساس نیاز به خلق و ارائهٔ تصاویر جدیدی از آنچه ایران حقیقتاً هست یا نیست.

جالب‌ترین تفاوت رویکردهای این دو هنرمند به چنین مسألهٔ پیچیده و چند لایه‌ای، شکاف عظیم بین دو نسل است. سخنان شیرین نشاط مملو از نوستالژی برای گذشته‌ای است که نسل الاهیاری قصد دارد با دیدی انتقادی به آن نگاه کند. ادعای نشاط بر اینکه «روزگاری ما در ایران جامعهٔ سکولار داشته‌ایم، ما دموکراسی داشته‌ایم و این دموکراسی توسط دولت آمریکا و بریتانیا از ما ربوده شد» این شکاف بین دو نسل را هرچه روشن‌تر می‌کند؛ اینکه نسل ما تمایلی به احیای دوبارهٔ «آنچه در گذشته داشتیم» ندارد، بلکه سعی دارد با صرف امور در زمان حال، یاداوری مدام گذشته و مدد از حافظهٔ تاریخی، به «آنچه شاید روزی داشتیم» به دیدهٔ انتقاد نگاه کند تا آیندهٔ بهتری بسازد.

نشاط این را رسالت اجتماعی خود می‌داند که «صدای یک ملت» باشد گرچه امکان دسترسی به آن سرزمین و آن مردمان را ندارد. اما آیا امکان این وجود دارد که هنرمندی صدای نسلی باشد که این همه از آن فاصلهٔ فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی دارد؟

او که از تصویری که غرب از ما ساخته ناراضی است، بخش عظیمی از کار هنری‌اش را به انتقادی بر این تصویر ظاهراً اشتباه از هویت ایرانی اختصاص داده است. آنچه نشاط و پیروان پرشمار او به سادگی نادیده می‌گیرند این است که «تصویری که غرب از هویت ایرانی دارد» تصویری نیست که بی‌واسطه، طی روندی طبیعی و خنثی شکل گرفته باشد—بررسی اینکه این تصویر طی سالیان از کجا به دست آمده و چگونه مخابره، دریافت و پذیرفته شده است در این مقال نمی‌گنجد—اما سوال این است که تصاویر نشاط به عنوان جایگزینی برای تصاویر کلیشه‌ای زن شرقی ایرانی، چه سیمای جدیدی از این هویت را ارائه می‌دهند؟ و چگونه و تا چه حد این کلیشه‌ها را به چالش می‌کشند؟

تصویر زن ایرانی پوشیده در چادر با انگشتانی که روی لب‌های نیمه باز گذاشته و روی دستش با حنا نوشته شده: «یا قمر بنی هاشم»... آرایش دست و صورتی که حتی اگر نمادین هم باشد باز اگزوتیک و بیگانه است، زیبا است اما دهشت‌وار است. زنان آثار نشاط، برای من به عنوان یک زن ایرانی،‌‌ همان تصویری را ارائه می‌دهند که به قول ادوارد سعید «شبیه هیچ یک از کسان من نیست»؛ تصاویری از تضادهای بارزی که هم زمان زیبا به چشم می‌آیند و آزارنده، اغراق‌های مکرر و عناصری که از کنار هم گذاشتنشان چیزی به دست نمی‌آید جز کلیشهٔ آزاردهنده‌تر از بازنمایی‌های اورینتالیست از هویت شرقی.

نشاط در سخنرانی‌اش می‌گوید این عکس‌ها را پس از بازگشت به ایران بعد از دوازده سال دوری از وطن خلق کرده بود؛ زمانی که با ایرانی مواجه شده بود که به گفتهٔ او از «پارسی» به «اسلامی» تغییر یافته بود: «... ایران را کشوری یافتم که کاملاً ایدئولوژیک شده بود و هیچ شبیه ایرانی نبود که من می‌شناختم.» هم زمان با این جملات او روی پردهٔ پشت سرش تصاویری از زنان سپاهی و بسیجی و نیروی انتظامی پدیدار می‌شوند که برخی از آن‌ها متعلق به زمان جنگ و برخی دیگر متأخر‌تر هستند. «موضوع برایم جالب‌تر شد، چرا که در آن زمان داشتم با سوال‌ها و درگیری‌های ذهنی شخصی خودم دست و پنجه نرم می‌کردم. به این ترتیب غرق در بررسی انقلاب اسلامی شدم و اینکه چگونه و تا چه حد باورنکردنی‌ای زندگی زنان ایرانی را متحول کرده بود.» این بار تصویری از نشاط در چادر سیاه به چشم می‌آید که به دوربین نگاه می‌کند در حالی که اسلحه‌ای را که در دست دارد به سمت بیننده نشانه گرفته است...

کابرد واژهٔ «پارسی» توسط او یاداور همهٔ آن چیزهایی است که واژهٔ «فرهنگ» را برای من گنگ‌تر و پیچیده‌تر می‌کند؛ در حالی که آن ایران «اسلامی شده» همانی بود که از وقتی چشم باز کردم دیده بودم. نسل من و الاهیاری روزی‌‌ همان دختران عجیب-نمایی بودیم که میل احیای گذشته‌ای متفاوت از آنچه نشاط در ایران یافته بود را در او بیدار کرده بود؛ زنان کوچکی تربیت یافتهٔ جامعه‌ای که روزی به چشم او بیگانه و موحش می‌آمد، امروز نسل جوان زنان جنبش سبز شده‌اند که به گفتهٔ خودش الهام بخش او هستند: «زنانی که آگاه، آزاداندیش، موافق با آزادی جنسی، بی‌باک و جداً فمینیست هستند». شنیدن این جمله از زبان نشاط مثل ضربه‌ای نهایی بود که بعد از آن توانستم یک نفس راحت بکشم: خانم نشاط هیچ‌گاه تعریف صحیح و مشخصی از واژهٔ «فمینیسم» ارائه نمی‌دهد.

کاربرد واژهٔ «فمینیست» در زبان ما به جای واژهٔ «فمینین» یا «زنانه» اشتباهی رایج است؛ هرچه را که با زن و زن بودگی سر و کار داشته باشد، هرچه تصویری از زن داشته باشد را بی‌مهابا «فمینیست» خطاب کردن بی‌هیچ توجهی به پیشینه و چیستی و چگونگی جنبشی که با بسیاری از باور‌ها و ساختارهایی که چنین تصاویری را شکل می‌دهند اساساً در تضاد است. شاید این یکی از بزرگ‌ترین سوء تفاهم‌های حاصل از خوانش نادرست تصاویر نشاط باشد: زنان زیبای اگزوتیک، نیمی با آرایش، نیمی در حجاب، سیاه پوش با لایه‌ای از غمی که در بیننده احساس دهشت و انس را هم زمان بیدار می‌کند. تصاویر نشاط نه تنها تصویری از نقد یا خوانش فمینیستی از هویت زن ایرانی ارائه نمی‌دهند، بلکه بر بسیاری از کلیشه‌ها و ساختارهایی که فمینیسم اساساً با آن‌ها مقابله می‌کند صحه می‌گذارند.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی