گروهی از ایرانشناسان و تحلیلگران جامعه معاصر ایرانی در همایشی در کانادا، به «بهائیستیزی» در ایران در ۱۶۰ سال گذشته پرداختند.
گونههای مختلف دگرهراسی و چگونگی توانفرسایی اجتماعیفرهنگی و بهائیستیزی در جامعه ایران در این همایش سه روزه با عنوان «دگراندیشیستیزی و بهائیآزاری در ایران» در شهر تورنتو کانادا با حضور چهرههای شناختهشده ایرانشناس بررسی شد.
این همایش با حمایت دانشگاه تورنتو از ۱۰ تا ۱۲ تیرماه (۱ تا ۳ ژوئیه) برگزار شد دگرهراسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران طی هفتاد سال گذشته، اوجگیری آن در سالهای پایانی دهه ۸۰ شمسی را از نظر گذارند.
سخنرانان هر یک با اشاره به گوشهای از حوادث رخداده برای بهائیان ایران، از برخوردهای سیاسی گرفته تا مردهآزاری، به رفتاری گروهی اشاره داشتند که همیشه بیگانهای در درون یا بیرون از خانه خود یافته تا با آن سر ستیز داشته باشد و پارهای از مشکلات خود را به آنان بسط دهند.
در افتتاحیه این کنفرانس محمد توکلی طرقی، استاد دانشگاه تورنتو و از برگزارکنندگان این برنامه گفت که سخنرانان در این کنفرانس به سیر برخورد با کسانی میپردازند که چگونه در زادگاه خویش غیرخودی و بیگانه شناخته شدهاند. این ایرانشناسان به بازکاوی روند پیوسته بهائیهراسی و خشونتزایی در ایران پرداخته و نشان میدهند که چگونه پیروان آئینی اصالتا ایرانی در ۱۶۰ سال گذشته با آزار و تبعیض مداوم روبهرو بودهاند.
این برنامه همچنین تلاش داشت به شناسایی شالودههایی بپردازند که چگونه فرهنگ ایران را از مدار غریبنوازی و دیگردوستی به دگرستیزی و خشونتپروری سوق داده است.
آقای توکلی طرقی در گفتار آغازین کنفرانس با اشاره به گفتارهای سیاسی ایران در ۷۰ سال گذشته که کیش بهائی را آئینی بیگانه جلوه دادهاند، یادآوری کرد که چگونه پس از قصد جان ناصرالدین شاه در ۱۸۵۲ میلادی، زمینه تبعید رهبران بهائی فراهم شد.
به گفته او، این نگرش پیامد فراموشکاریهایی عامدانه برای غیرخودی برنمودن آئینی است که از بطن فرهنگ دینی ایران از نیمه دوم سده ۱۹ میلادی برآمده بود.
در روایتهای شبهتاریخی که در ۱۹۴۰ اشاعه پیدا کردند، رهبران این جنبش ایرانی به توالی کارگذاران دولتهای روسیه انگلیس عثمانی و اسرائیل تلقی شدهاند؛ و هدف غایی آنها فرو شکستن وحدت دینی و ملی شمرده شد. ترویج اندیشه بیگانهبودن بهائیان همراه شد با سیاستهای دولتی دگر زدایی درایران. آزار بهائیان، مبارزه با کمونیستها و مادیگرایان، اقدامهای سیاسی مثل ترورهای دهه ۱۳۴۰، همه نشانههایی از دگر ستیزی در فرهنگ سیاسی ایران دارد. دههای که دوره شکوفایی جنبشهای مردمی شناخته میشد، زمانه پذیرش همگانی تئوریهای توطئه نیز بود. این تئوری که دستهای بیگانگان را دخیل در امور داخلی میدانست بهانهای بود برای دگرسازی و پاکسازی دگراندیشان دینی و فرهنگی از گستره زندگی ایرانیان.
کامران اقبال از دانشگاه روهر در این کنفرانس به این پرداخت که چگونه جریان بهائیت که پیش از شکلگیری اسرائیل، مرکز خود را در این کشور بنا نهاده بود، بعد از شکلگیری اسرائیل، عامل صهیونیسم شناخته شد و به این صورت احساسات و عواطف مردم در همدردی با فلسطینیان، با یهودیستیزی و بهائیستیزی در هم آمیختند.
از دهه ۱۳۲۰ که مبارزه با آئین بهائی آغاز شد، اسلامگرایان تلاش داشتند بهائیستیزی را از مبارزه با یک آئین به شکل مبارزه با یک جریان سیاسی تبدیل کنند که در خلال آن دست بیگانه از کشور کوتاه شود و این روند تا کنون ادامه داشته است.
جامعه ستمگر و دگر آزار ایرانی؛ نمونههای تاریخی
عباس امانت، دیگر سخنران این همایش از دانشگاه ییل، جامعه ایرانی را «ستمگر و دگر آزار» خواند و گفت که این جامعه همواره کسب هویت خود را در جداکردن هویت افراد دیگر در درون جامعه خودش به دست آورده است. همیشه گروه ضعیف و کوچکتر را از خودش جدا کرده تا به خودش هویت دهد.
او در این سخنرانی خود با عنوان بهائیستیزی از دیدگاه تاریخی، به این نکته اشاره کرد که بررسی بهائیستیزی در شرایط امروز از این جهت اهمیت دارد که شدتگرفتن برخوردها با بهائیان دیگر تنها جامعه بهائیت را آزار نمیدهد بلکه جمع بزرگتری از جامعه ایران را چه در داخل و چه در خارج از ایران نگران کرده است و نشانهای از نابردباری در فرهنگ دارد که بسیار خطرناک است.
امانت با اشاره به اینکه تاریخ اجتماعی و سیاسی بسیاری از جوامع دنیا به دیگرآزاری آلوده است، یادآوری کرد که تنها بهائیستیزی به عنوان دگرستیزی در ایران مطرح نیست و از جمله اشاره کرد به کشتار مزدیان در قرن ۶ میلادی به خاطر امر مذهبی، سنیکشی در ده ساله اول حکومت صفویان در ایران که در پی آن ۵۰ هزار سنی در شهر تبریز کشته شدند.
او در عین حال ایران را متهم به کلانکشی و نسلکشی ندانست.
مردهآزاری بهائیان؛ نبش قبر، سوزاندن و یا مثلهکردن
مهرداد امانت از دانشگاه کالیفرنیا در سخنرانی خود به بررسی آزار مردگان بهائی در دورههای مختلف اختصاص داد. به گفته آقای امانت، نبش قبر، سوزاندن و مُثلهکردن (قطعکردن بخشهایی از جسد مرده) بعد از نبش قبر ریشه در تفکرات دینی مسلمانان داشته است.
او با اشاره به مردهآزاری بهائیان در ایران از سوی مسلمانان، بیاحترامی به مردگان غیر مسلمان را در طول تاریخ ایران بررسی کرد از جمله نبش قبر، سوزاندن جنازه و اخراج مردگان خارج از دین از قبرستانها را دارای سابقه قرآنی دانست. چرا که مومنان معتقد به آرامش یافتن ارواح مردگان خود در قبال خروج غیرمسلمان از قبرستانها هسستند. آقای امانت تخریب قبرستان بهائیان و ساختن اماکن جایگزین روی گورستانها را امری عادی در ایران عنوان کرد که سنگ بنای آن در دوران قاجار گذاشته شده است.
سیامک ذبیحی از دانشگاه حیفا نیز در یک سخنرانی با اشاره به اهمیت سوادآموزی بین زنان بهائی، تعداد زنان باسواد بهائی را در گذشته بیش از زنان باسواد سایر مذاهب در ایران تخمین زد. او همچنین اولین مدارش نوین دخترانه در ایران را متعلق به بهائیان دانست.
بلوای سقاخانه آقا شیخ هادی
در بخش دیگر این همایش، محمدعلی همایون کاتوزیان از دانشگاه آکسفورد، به ماجرای سقاخانه آقا شیخ هادی در ژوئیه ۱۹۲۴ اشاره کرد که در جریان آن گروهی شایعاتی در مورد سقاخانه مطرح کردند؛ از جمله اینکه دختر بچهای بهائی آب سقاخانه را مسموم کرده و مردم برای اعتراض به بهائیان شعار سر دادند و مقابل سقاخانه اجتماع کردند. در جریان درگیری، یک دیپلمات آمریکایی حین عکاسی از این صحنه مورد خشم مردم واقع شده و در زد و خورد کشته شد.
پس از این سخنرانی مردمک از هما کاتوزیان پرسید که با اشاره به بحث سقاخانه آقا شیخ هادی آیا قصد داشته است از آن به عنوان یک مقطع تاریخی از برخورد با بهائیان در ایران یاد کند یا صرفا اشارهای به بخشی از تاریخ سیاسی ایران کند؟
آقای کاتوزیان پاسخ داد: این موضوع زمینههای سیاسی داشت این واقعه در متن یک کشمکش قدرت قرار گرفت. در مواقع بسیاری مقارن با یک درگیری سیاسی در ایران موضوع بهائیت پیش کشیده میشد. مثلا در جریان انقلاب مشروطه هر شخصی که با مشروطه مخالف بود آن را به بهائیها نسبت میدادند. این تیغ دو لبه بود؛ از طرفی کوبیدن بهائی و بابیها بود، و از طرفی کوبیدن کسانی بود که به بهائیبودن و بابیبودن منسوبشان میکردند. داستان سقاخانه هم همین طور بود که روایتهای گوناگون هم داشت. اما این جریان یک پشت پرده سیاسی داشت. اطلاعات ما آنچنان قوی و مستند نیست ولی با حدس و قرینه میتوان در یافت که دولت در این کار دخیل نبوده چون شعارها برخلاف دولت سرداده شده مثل شعار «این بابی بیغیرت؛ یاغی شده با ملت» که منظور رضاشاه پهلوی است. این شعار کاملا علیه دولت است.
به گفته هما کاتوزیان، به احتمال زیاد محافظهکارانی بودهاند که طرفدار سلسله قاجار بودهاند و این ماجرا را بهانهای قرار دادند برای ایجاد شلوغی به این امید که دولت سقوط کند.
او همچنین در پاسخ به این سوال که آیا میتوان گفت در خیلی از برخوردهایی که به اسم بهائیان انجام شده دلائل سیاسی در کار بوده و مبارزه با بهائیگری فقط ظاهر این امر بوده است، توضیح داد: هر دو مورد مشاهده شده است؛ هم در مواردی غرض اصلی سیاسی بوده در مواردی قصد مخالفت و رویارویی با آئین بهائی بوده است.
در بخش دیگری از کنفرانس «دگراندیشی ستیزی و بهائی آزاری در ایران»، مینا یزدانی از دانشگاه کنتاکی شرقی با طرح بهائیهراسی در اندیشه سیاسی ایران به این نکته اشاره داشت که نه تنها طبقه عادی مردم جامعه، بلکه روشنفکرانی همچون جلال آلاحمد نیز در گفتار خود بهائیستیزی داشتهاند. در این باره او به احسان طبری اشاره داشت و آن را ناشی از عوامل رفتاری و فرهنگی دانست.
در بخش دیگری از این کنفرانس، منصور فرهنگ در تشریح ساختار سیاسی ایران، آنرا به ساختاری قبیلهای و عشیرهای تشبیه کرد که چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلامآوردن مردم با بهقدرترسیدن یک ایل، حذف یا مسلط شدن ایلات دیگر مطرح میشد و قتل عام یک قوم و یک شهر.
به اعتقاد آقای فرهنگ، منفیبافی، بیاعتمادی و ضعف در فراگیرشدن شایستهسالاری، نگاه ابزاری به دیگران، نپذیرفتن تفاوتها، اولویت خواستههای فردی بر جمعی، تمایل به تخریب دیگران، دولتیبودن نظام اقتصادی از جمله نشانههای این ساختار است.
در این همایش همچنین سخنرانیهایی درباره وضعیت مدارس بهائیان در ایران پیش از انقلاب سال ۵۷، خاطرات انقلاب و بدگوئی از بهائیان، تاریخچه دین مانی و دیانت بهائی و تبعیض دینی برای این آئین ارائه شد.
در حاشیه این همایش مردمک در گفتوگوهایی با آرش نراقی و رامین جهانبگلو، پرسشهایی درباره ایدههای مطرحشده آنان پرسید که آنها را در این صفحهها میتوانید بخوانید:
آرش نراقی: مهم دیوارهای ذهنی خودمان است؛ حکومت اهمیت چندانی ندارد
رامین جهانبگلو: بیمسئولیتی مردم در پاگرفتن دیکتاتورها موثرتر از بیمسئولیتی حکمرانان است