شادی صدر، در مقالهای که در وب سایت آمریکایی هافینگتون پست، منتشر شده است، به بررسی عواقب رای کنگره آمریکا برای نگاه داشتن گروه مجاهدین خلق در لیست گروههای تروریستی میپردازد.
به عنوان یک وکیل حقوق بشر که از دهها زنی که ناعادلانه به مرگ با سنگسار یا روشهای دیگر اعدام در ایران محکوم شدند دفاع کردهام، به شنیدن اخبار ناگوار عادت دارم. با این حال هنوز برخی داستانها برای من تکان دهنده است. شرح عذاب اشرف عادلزاده یکی از این داستان هاست.
من در طول تحقیقام در مورد پروژه «عدالت برای ایران» که درباره تجاوز و شکنجههای رایج زنان زندانی در ایران است، از پرونده اشرف باخبر شدم.
مقامات ایران، اشرف را در سال ۱۳۶۰، زمانی که تنها بیست سال داشت در شهر تبریز دستگیر کردند. اتهام او توزیع اعلامیههای سازمان مجاهدین خلق بود؛ گروه اپوزیسیون دولت ایران که از سال ۱۹۹۷ در لیست سازمانهای تروریستی دولت آمریکا قرار گرفته است.
آنها او را به زندان تبریز بردند- زندانی که به خاطر تجاوز به زندانیان سیاسی معروف است- و او هفت سال در این زندان به سر برد. اشرف همچنین شش ماه در یک سلول یک در یک متر در دادگاه انقلاب تبریز سر کرد، جایی که شکنجه گرانش بارها او را آزار دادند.
یادآوری آن حوادث دردناک هنوز او را رنج میدهد. او هر روز برای درمان اضطراب خاطرات شکنجهاش، چندین قرص مصرف میکند.
اشرف سرانجام هشت سال قبل به همراه شوهر و پسرش از ایران فرار کرد. آنها به باکو در کشور آذربایجان پناهنده شدند و تلاش بیثمری را برای یافتن یک خانه جدید در یک کشور امن آغاز کردند.
با اینکه کمیساریای عالی سازمان ملل، با درخواست پناهندگی اشرف موافقت کرد و او نیز شرایط پناهندگی کنوانسیون ژنو را داشت، اما به خاطر وابستگی قبلیاش به سازمان مجاهدین خلق، هیچ کشوری حاضر نشد او را بپذیرد.
در سال ۲۰۰۸ دولت آمریکا نیز با درخواست پناهندگی او به خاطر عضویتش در سازمان مجاهدین خلق، مخالفت کرد. دولتهای اروپایی نیز از آمریکا تبعیت کرده و درخواست پناهندگی او را رد کردند.
متاسفانه، اشرف و خانواده او تنها پناهجویانی نیستند که در تله سیاستهای دولتهای غربی در قبال سازمان محاهدین خلق گرفتار شدهاند. در همسایگی اشرف در باکو، خانوادههایی از اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق زندگی میکنند که حدود ۱۸ سال است که در بلاتکلیفی به سر میبرند.
آنها حق کار ندارند، از بیمه سلامتی و خدمات اجتماعی برخوردار نیستند و خلاصه اینکه در یک کشورآسیای غربی، از هیچ یک از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. بچههای آنها که هیچ ارتباطی با سازمان مجاهدین خلق نداشتهاند، با اینکه در سن دبیرستان یا دانشگاه هستند اما هرگز به مدرسه نرفتهاند.
شرایط اعضای سابق مجاهدین خلق در ترکیه و کردستان عراق نیز به همین گونه است.
تراژدی اینجاست که ممنوعیت دولتهای غربی در مورد سازمان مجاهدین خلق تنها بر زندگی افراد عادی مثل اشرف اثیر منفی داشته و شامل حال رهبری و اعضای رده بالای سازمان که آشکارا در عملیات تروریستی شرکت داشتهاند، نشده است.
افراد رده بالای سازمان مجاهدین خلق، امروز دور از برزخ پناهندگان، در فرانسه و آمریکا، زندگی راحتی دارند.
اکنون فرصتی پیش آمده که همه این وضعیت تغییر کند- به زودی دولت آمریکا درباره حذف سازمان مجاهدین خلق از لیست سازمانهای تروریستی خود تصمیم گیری خواهد کرد. پشتیبانی نیرومندی برای تغییر وضعیت سازمان مجاهدین خلق وجود دارد و در مقابل نیز گرایش قدرتمندی در مخالفت با این تغییر هست.
نتیجه میتواند وضعیت را برای افرادی نظیر اشرف متفاوت سازد. زنی که هفت سال در زندانهای ایران زجر کشید و هنوز تاوان ارتباط قبلیاش را با گروهی که دههها قبل آن را رها کرده، میدهد.
بعد از انقلاب ۱۳۵۷ درایران، اشرف و همسرش، همراه با عده بسیاری از جوانان آرمانگرا و خوشبین ایرانی، به امید ایجاد جامعهای عادلانه به عضویت سازمان مجاهدین خلق درآمدند.
بسیاری از این افراد پیش از آنکه فرصت داشته باشند که درباره ترک سازمانی که برای پیشبرد اهدافش به مبارزه مسلحانه روی آورده بود، تصمیم بگیرند، از سوی حکومت جمهوری اسلامی دستگیر شدند. با اینکه اشرف و همسرش سالها قبل از سازمان مجاهدین خلق جدا شدند اما آنها تاوان وابستگی گذشتهشان را پرداخت کردند و به همین دلیل از داشتن آینده در یک سرزمین جدید، دور از اتاق تنگشان در باکو، محروم شدند.
اگر ادامه گنجاندن نام سازمان مجاهدین خلق در لیست سازمانهای تروریستی، به معنای مسئول شناختن رهبری این سازمان برای همه کارهایی که در ۳۰ سال گذشته انجام داده است، من از صمیم قلب از این تصمیم دفاع میکنم. اما نگرانی من این است که افراد رده بالای این سازمان به زندگیشان در غرب در مصونیت کامل ادامه دهند در حالی که افراد سادهای مثل اشرف و خانوادهاش همچنان رنج میکشند.
در عین حال، تصمیم گیری در مورد ادامه گنجاندن سازمان مجاهدین خلق در لیست سازمانهای تروریستی، میتواند به منزله چراغ سبزی باشد برای نوری المالکی نخست وزیر عراق که حدود ۳۰۰۰ تن از اعضای این سازمان را که هم اکنون در اردوگاه اشرف در عراق ساکناند، به دولت ایران تحویل دهد، جایی که با وجود اطمینان دهی فریبکارانه جمهوری اسلامی، ممکن است دستگیر شده و یا شکنجه و حتی اعدام شوند. یا این افراد ممکن است شدیدتر از آنچه که در آوریل گذشته در کمپ اشرف اتفاق افتاد و بر اثر آن ۳۴ تن از اعضای مجاهدین خلق کشته شدند، هدف شلیک گلولهها واقع شوند.
حقوق بشر محدود به یک چهارچوب زمانی یا مکانی خاص نیست و ما نمیتوانیم با آن برخورد گزینشی داشته باشیم. ما همچنین نمیتوانیم نقض حقوق بشر تنها در یک دوره از تاریخ یک ملت محکوم کنیم.
اوباما از معترضان ایرانی که بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ زندانی شدند دفاع کرد. وی نباید در مورد نقض حقوق بشر علیه اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق که در دهه نخست حاکمیت ظالمانه رهبران جمهوری اسلامی زندانی شدند، سکوت کند.
همین طور خانم هیلاری کلینتون وزیرامورخارجه آمریکا نمیتواند درباره اختصاص بودجه ۲۵ میلیون دلاری برای گسترش آزادی بیان در کشورهایی مثل ایران حرف بزند اما گرفتاری پناهندگان ایرانی مثل اشرف را که برای تمرین آن حق، مجازات شدهاند، نادیده بگیرد.
زمان تصمیم گیری نزدیک است، مقامات دولت آمریکا و اعضای کنگره که در این مورد تصمیم میگیرند، باید درباره انتخاب خود و تاثیر آن بر زندگی هزاران ایرانی مثل اشرف دقیقا فکر کنند. کسانی که به خاطر ارتباطهای سیاسی گذشته خود برچسب خوردند اما دیگر از آن گروهها حمایت نمیکنند.
آدم فقط متاسف می شود. این خانم شادی صدر تازه بدنیا آمده!؟
منشا قضاوت قوه قضائیه است نه ابله های وزارت خارجه آمریکا که نه تنها جهان را به آتش کشیده اند بلکه با درگیر کردن آمریکا در دو جنگ آمریکا را با ۱۴ترلیون دلار قرض به ورشستگی کشانده اند جوری که تو پرداخت حقوق کارکنان دولت وامانده است.
قاضی دادگاه واشنگتن و ۹ دادگاه دیگر گفتند تروریست بر چسب است. خانم صدر وکیل حقوق بشر از این تصمیم باید دفاع کند نه از بیماران روانی وزارت خارجه!