نسخه آرشیو شده

«پشتیبانی ایدئولوژیک از حکومت ایران رو به پایان است»
از میان متن

  • تاثیرات زیان‌بار سقوط مصدق بر سیاست معاصر ایران، نمی‌تواند اغراق‌آمیز باشد. فرهنگ سیاسی امروز ایران به‌شدت نسبت به هر گونه دخالت خارجی در امور داخلی ایران حساس است. حکومت ایران امروز از این جنبه فرهنگ سیاسی ایران بیشترین سوءاستفاده را می‌کند.
یکشنبه ۰۲ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۴:۰۲ | کد خبر: 63721

نادر هاشمی در گفت‌وگویی با وبسایت قنطرة، می‌گوید که پشتیبانی ایدئولوژیک از حکومت ایران رو به زوال است و به جای آن ایده‌های لیبرال و دمکراتیک در جامعه مدنی غالب می‌شوند.

نادر هاشمی، متخصص در زمینه اسلام و سیاست است. او استادیار دانشکده سیاست‌های بین‌المللی جوزف کوربل در دنور آمریکاست. آقای هاشمی همچنین کتاب «خیزش دوباره مردم: جنبش سبز و مبارزه برای آینده ایران» را همراه با دنی پاستل گردآوری و منتشر کرده است.

اعتراض‌ها در جهان عرب چه تاثیری روی جنبش سبز در ایران گذاشته است؟

جنبش‌های دمکراسی در جهان عرب به ویژه در تونس و مصر، باعث تقویت جنبش سبز شده و به آن انرژی بخشیده است.

بدون درنظر گرفتن تفاوت‌های زبانی، قومی و مذهبی یا سیاسی، ایران، تونس و مصر ویژگی‌های مشترک زیادی دارند به ویژه در شکل حکومت‌های اقتدارگرا که بر این کشور‌ها حاکم است یا میل عظیمی که برای دمکراسی و حقوق بشر در آنهاست.

در ایران، بین حکومت و جنبش سبز، جنگی بر سر روایت‌های مربوط به رویدادهای جهان عرب وجود داشته است.

در حالی که الیگارشی روحانیون حاکم بر ایران، سعی کرد این اعتراض‌ها را به عنوان تصدیق ایدئولوژی اسلام گرایی در ایران نشان داده و آن را تایید انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ فرض کند، جنبش سبز بر این باور بود که شباهتی بین ایران ۱۹۷۹ و مصر یا تونس ۲۰۱۱ وجود ندارد بلکه این شباهت بین ایران ۲۰۰۹- سالی که جنبش سبز‌زاده شد- و مصر و تونس امروز هست.

در ۱۴ فوریه (25 بهمن)، جنبش سبز، ریاکاری حکومت ایران را نشان داد. حکومتی که ادعا می‌کند از اعتراض‌های جهان عرب پشتیبانی می‌کند اما با درخواست مجوز برای برگزاری راه پیمایی مردم در همبستگی با مردم مصر و تونس مخالفت کرد.

اگرچه مجوز رسمی برای تظاهرات صادر نشد با این حال هواداران جنبش سبز به خیابان‌ها ریختند و حکومت ایران نیز با ترس و پارانویا واکنش نشان داد.

چرا که آن‌ها فکر می‌کردند جنبش سبز مرده است اما واضح بود که این گونه نیست. نمایندگان تندرو مجلس خواهان اعدام رهبران جنبش سبز شدند. در آخر ماه فوریه این رهبران به همراه همسرانشان دستگیر شدند و اکنون آن‌ها در یک مکان نامعلوم نگهداری می‌شوند.

دستور کار جنبش سبز دقیقا چیست؟ به نظر می‌رسد در مقایسه با اعتراض‌های کشورهای عربی، جنبش منسجم تری است و کاملا دمکراتیک است.

دستور کار جنبش سبز اصلاحات است نه انقلاب. رهبری جنبش سبز هنوز به توسعه دمکراسی در چهارچوب قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی با تاکید بر بخش‌هایی از این قانون که درباره حقوق مردم حرف می‌زند، متعهد است.

این یک استراتژی غیرمتعارف است چرا که در این قانون بر امتیازات روحانیون بیشتر از امتیازات مردم تاکید شده است.

از این نظر، تفاوت روشنی بین این جنبش و جنبش‌های مردم تونس و مصر که خواهان «تغییر فراگیر رژیم» و بازنویسی قانون اساسی‌اند، وجود دارد.

هواداران اپوزیسیون در ایران از جمله خود من، به رهبری جنبش بدگمانیم. همه ما خواهان تغییرات مشابه مصر و تونس در ساختار قدرت در ایرانیم اما مسئله استراتژی و زمان‌بندی است.

ماهیت استبداد در ایران و بحث مشروعیت حکومت فعلی، کیفیتا با وضعیت تونس و مصر متفاوت است به همین دلیل، نیازمند استراتژی متفاوتی از طرف دمکراسی خواهان جنبش سبز است.

رهبری جنبش رسما خواهان آزادی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب سیاسی، آزادی مطبوعات و انتخابات عادلانه شده است.

اخیرا مطالبه حقوق زنان، کارگران و اقلیت‌های مذهبی و نژادی در ایران نیز به این مطالبات افزوده شده است.

از منظر اصلاحات دمکراتیک در ایران، آیا مذهب یک مشکل محسوب می‌شود یا یک راه حل؟

مذهب هم بخشی از مشکل و هم بخشی از راه حل است. مسئله این است که ما درباره کدام شکل، چه نوع و کدام تفسیر از مذهب داریم حرف می‌زنیم، آیا منظور مذهب الیگارشی حاکم بر ایران است یا مذهب جنبش سبز؟

این نکته به واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی بنیادی درباره ماهیت مذهب مربوط است و می‌تواند به شکل‌های مختلف هم علیه دمکراسی و هم به نفع آن ظاهر شود. به اعتقاد من جان لاک و الکسی دو توکوویل با این نظر موافقند.

تفسیر رسمی مذهب در ایران، قطعا استبدادی است اگرچه ادعا می‌کند که شبه دمکراتیک است. حکومت ایران، مشروعیت خود را به موجب این تفسیر از اسلام توجیه می‌کند و از مطرح شدن تفسیرهای دیگر از اسلام می‌هراسد.

آیت‌الله مصباح یزدی، مشاور معنوی محمود احمدی‌نژاد و عضو مجلس خبرگان می‌گوید: اگر کسی به شما گفت که تفسیر جدیدی از اسلام دارد، با مشت به دهانش بکوبید.

همین طور باید آیت‌الله منتظری را هم درنظر داشت که به عنوان وجدان اخلاقی جنبش سبز مطرح بود. او از یاران خمینی و جانشین تعیین شده او بود که به خاطر تفسیر دمکراتیک‌اش از اسلام، از قدرت کنار گذاشته شده و حبس خانگی شد.

دقیقا به خاطر این نوع افراد با اعتبار بی‌شائبه مذهبی است که جمهوری اسلامی احساس خطر می‌کند.

سیاستمداران و فعالان سکولار می‌توانند به راحتی کنار گذاشته شوند اما مسلمانان مومن و متکلف نه. در جامعه‌ای که مذهب یک نشان هویت است، احمقانه است اگر فکر کنیم که می‌توان این موضوع را نادیده گرفت.

حکومت فعلی ایران، یقینا کار زیادی برای ترویج حضور زنان انجام نداده بلکه حتی برعکس عمل کرده. با این حال در ایران، زنان بسیاری در زمینه هنر و سیاست فعال‌اند مثل رخشان بنی اعتماد، شیرین عبادی و تهمینه میلانی. همچنین پنج سال قبل تعداد دانشجویان دختر در دانشگاه‌های ایران بیشتر از دانشجویان پسر بود. این پدیده را چگونه توضیح می‌دهید؟

این پدیده را می‌توان بر اساس نتایج ناخواسته انقلاب اسلامی سال ۷۹ در ایران توضیح داد. جمهوری اسلامی برخلاف رژیم شاه، در زمینه نهضت سوادآموزی و آموزش اولیه به مردم فقیر سرمایه گذاری کرد. این امر باعث افزایش سطح سواد زنان و افزایش تعداد دانشجویان زن و رشد جنبش فمینیستی در ایران شد.

با نگاهی به گذشته، می‌بینیم که چگونه این سیاست‌ها به ضرر حکومت ایران تمام شد چرا که زنان تحصیل کرده ایرانی به ویژه دانشجویان دختر، اکنون ستون کلیدی جنبش سبز را تشکیل می‌دهند. آن‌ها حاضر نیستند به عنوان شهروند درجه دو شناخته شوند یا قوانین مربوط به تبعیض جنسی را بپذیرند. آن‌ها خواهان برابری کامل‌اند.

باید به این موضوع اشاره کنم که خیلی از این زنان، هم فمینیست‌اند و هم مسلمانان مومن. در طول زمان، این زنان، یک نوع تفسیر فمینیستی از اسلام را توسعه بخشیده که در پی سازگاری سنت با مدرنیته، نفی مردسالاری و پذیرش برابری جنسی و هویت مدرن اسلامی است.

زهرا رهنورد، که همسر میرحسین موسوی رهبر جنبش سبز است، استاد دانشگاه، محقق، فمینیست، هنرمند و زن مسلمان چادری است.

در ایران امروز، میلیون‌ها زن فمینیست اسلامی مثل زهرا رهنورد داریم و این واقعیت جامعه‌شناختی، سرانجام منجر به دمکراتیزه کردن ایران خواهد شد.

در کتاب شما که درباره جنبش سبز است، سقوط حکومت مصدق در سال ۱۹۵۳، به عنوان نقطه عطف تاریخ ایران مدرن معرفی شده است. چرا این رویداد، چنین معنای برجسته‌ای دارد و تا چه حد بر سیاست امروز ایران تاثیرگذار است؟

این رویداد، یک حادثه منفرد نیست بلکه باید آن را در یک زمینه وسیع‌تر دخالت غرب در امور داخلی ایران دید که به اوایل قرن نوزدهم باز می‌گردد. و در ضمن بدون دخالت سیاسی آمریکا و تا حد کمتری بریتانیا، این حادثه اتفاق نمی‌افتاد. این دخالت باعث متوقف شدن یک دوره دمکراتیک با سابقه دهه ساله و بر تخت نشستن دوباره یک دیکتاتور بی‌رحم شد. او به رغم سرکوب سیاسی، فساد و عدم محبوبیت، تنها با حمایت غرب، مدت ربع قرن حکومت کرد.

در بازخوانی این فصل از تاریخ ایران، روشنگرانه است اگر بپرسیم: در صورتی که مصدق سرنگون نمی‌شد وضعیت امروز ایران چگونه بود؟

تاثیرات زیان‌بار این رویداد بر سیاست معاصر ایران، نمی‌تواند اغراق‌آمیز باشد. فرهنگ سیاسی امروز ایران به‌شدت نسبت به هر گونه دخالت خارجی در امور داخلی ایران حساس است. حکومت ایران امروز از این جنبه فرهنگ سیاسی ایران بیشترین سوءاستفاده را می‌کند.

به عنوان مثال، بیشتر منتقدانش به ویژه در داخل جنبش سبز را به همدستی و تبانی با قدرت‌های خارجی متهم می‌کند. با وجود پوچی این اتهام، برخی از اقشار جامعه ایران، این ادعا را باور می‌کنند چون به خاطر برخی تجربه‌های منفی تاریخی ایران مدرن در ارتباط با قدرت‌های خارجی، قابل قبول به نظر می‌رسد.

به علاوه، این رویداد منجر به رشد تئوری توطئه شده که فضای سیاسی ایران را آلوده و فاسد کرده است. این تئوری‌های توطئه ممکن است از نظر ما که در غرب زندگی می‌کنیم، کاملا عجیب و غریب به نظر برسند، اما جزئی از واقعیت زندگی کسانی است که زندگی آن‌ها عمیقا تحت تاثیر دسیسه چینی شوم قدرت‌های خارجی در امور داخلی ایران قرار گرفته است.

خلاصه اینکه سقوط مصدق، به شکل‌های مختلف، عمیقا بر فرهنگ سیاسی ایران اثر گذاشته به طوری که هنوز ما با آن درگیریم.

دولت امروز ایران از دید خیلی‌ها منفور است. چه چیزی شما را به آینده کشور خوشبین می‌سازد؟

من به دلایل زیاد خوشبینم. نخست اینکه وضع علوم اجتماعی که پیش‌شرط دمکراسی به شمار می‌رود، در ایران بسیار خوب است.

وجود طبقه متوسط قابل توجه، نرخ سواد بالا، فرهنگ سیاسی پیشرفته و دمکراتیک و جامعه مدنی‌ای که با وجود سرکوب شدن، در گذشته نشان داده که وقتی که سرکوب دولتی در کار نباشد، می‌تواند خیلی پرجنب و جوش باشد؛ همه از ویژگی‌های جامعه امروز ایران است.

همین طور به طرز مشابهی، شورشیان کشورهای عربی، زمینه‌ای در منطقه ساخته‌اند که پیشتیبان ایده دمکراتیک شدن جوامع در این منطقه است.

به علاوه، حکومت و جامعه را باید جدا از هم دید. بعد از انتخابات به سرقت رفته سال ۲۰۰۹، حکومت اعتبار و مشروعیت خود را تا حد زیادی از دست داد، اگرچه هنوز هم از پشتیبانی ایدئولوژیک نه چندان وسیع اما عمیق، برخوردار است.

حکومت ایران به شدت از جامعه خود به ویژه جوانان، تحصیل‌کرده‌ها و اقشار سیاسی مثل دانشجویان، گروه‌های زنان، کارگران و هنرمندان می‌ترسد.

چنان‌که در مقدمه کتابم درباره جنبش سبز نوشته‌ام، «نبرد ایده‌ها» در ایران به پایان رسیده است. ایده‌های دمکراتیک و لیبرال در جامعه مدنی غلبه یافته و حکومت این را می‌داند.

مدل حکومتی که مردم ایران می‌خواهند از نوع کره شمالی، برمه یا سودان نیست بلکه مدل جوامع آزاد و دمکراتیک غرب است که در آن‌ها دمکراسی حکمفرماست و حقوق بشر رعایت می‌شود.

آخرالامر این را هم نباید فراموش کنیم که بخش مهمی از جامعه امروز ایران را جوان‌ها تشکیل می‌دهند. جوانانی که تحصیلات عالیه دارند، جهانی می‌اندیشند، و از همه مهم‌تر برخلاف نسل والدینشان، ایدئولوژیک نیستند.

منظور من این است که آنها دوست ندارند دنباله‌رو یا مبلغ یک حزب سیاسی باشند بلکه در آرزوی آزادی فردی و سیاسی‌اند و از تکثرگرایی سیاسی، تغییر اجتماعی غیرخشونت‌آمیز و حقوق بشر حمایت می‌کنند. بسیاری از جوان‌های امروز ایران، تبلیغات حکومت را باور نمی‌کنند.

تا کی جمهوری اسلامی می‌تواند حکومت کند و با دروغ، تهدیدهای اغراق آمیز و بحران سازی، به دنبال فریب نسلی متمرد و سرکش باشد.

و نکته آخر این‌که، برای نخستین بار از زمان انقلاب ۵۷ تا کنون، ما یک جنبش اپوزیسیون داریم که از نظر درونی به شکل ارگانیک به هم متصل‌اند که خواهان دمکراتیزه‌کردن واقعی جامعه و چالش با قدرت حاکم بر ایران است.

جنبش سبز یک رهبری نترس، شجاع و فسادناپذیر دارد. این جنبش، شهیدان، سمبل‌ها، برنامه سیاسی و روشنفکران خود را دارد. در حالی که این جنبش، حرکتی رو به پیش است، اما وجود آن به من این امید را می‌دهد که سرانجام پیروز خواهد شد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی