پس از جبهه گیری یکپارچه اقتدارگرایان منتقد احمدینژاد علیه دولت، به نظر میآمد که مجموعهٔ گروهها و افراد نزدیک به آنان بتوانند با فرمولهای ائتلافی مثل ۷+۸ بر سر نامزدهای خود در انتخابات مجلس نهم به توافق برسند. اما چنین نشده است.
علی رغم استعفای برخی مدیران دولتی جهت شرکت در انتخابات و فعال شدن مجتبی ثمرهٔ هاشمی به عنوان رئیس ستاد انتخاباتی هواداران دولت، هنوز ائتلاف مشخصی را اعلام نکردهاند. مشکلات آنها چیست؟ اقتدارگرایان چگونه به صحنهٔ انتخابات وارد خواهند شد؟ دینامیسم ائتلاف سازی در میان آنها چگونه کار میکند؟ هر یک از گروههای اقتدرگرا تا چه حد میتوانند به موفقیت خود امیدوار باشند؟
بازار جبهههای نو
بر اساس سنت سیاسی جمهوری اسلامی همواره در آستانهٔ انتخابات جبهههای نویی شکل میگیرند (از کارگزاران تا رایحهٔ خوش خدمت) تا نیروهای پراکنده را متشکل سازند و خلا احزاب گستردهتر را پوشش دهند. شکل گیری جبهههای تازهای مثل جبههٔ پایداری (متشکل از اعضای اخراجی دولت احمدینژاد و چند تن از اعضای قرارگاه عمار با رهبری معنوی مصباح و خوشوقت) و جبههٔ ایستادگی (متشکل از طیف نزدیک به محسن رضایی و برخی همپیمانان سابق احمدینژاد مثل جمعیت آبادگران که منتقد موتلفه و دولت احمدینژاد، هر دو، هستند) در انتخابات پیش رو بیانگر عدم موفقیت ائتلاف ۷+۸ برای گستردن سایهٔ خود بر همهٔ نیروهای بازمانده در زیر خیمهٔ ولایت فقیه است.
به همین جهت احمد سالک، سخنگوی جامعه روحانیت مبارز گفته است که «تشکیل مجموعههایی در درون جریان اصولگرایی کشور با عناوین جبهه پایداری یا جبهه ایستادگی، مقدمه و سرآغاز یک افتراق و شکاف در درون اصولگرایان خواهد بود.»
اما جریان سیاسی نزدیک به احمدینژاد در انتخابات آینده نیازی به جبهه سازی ندارد چون بنا ندارد در شهرهای بزرگ که فعالیت انتخاباتی نیازمند اعلام فهرست است فعال باشد. این جریان در پی فعالیت متمرکز در حوزههایی با یک تا دو نماینده است و میخواهد از این طریق اکثریت مجلس آینده (حدود ۱۵۰ تا ۱۷۰ نماینده) را به خود اختصاص دهد.
دسترس ناپذیری ائتلاف
نیروهای اقتدارگرا در انتخابات آینده به چهار دلیل نمیتوانند با ائتلافهایی متشکل از گروههای رقیب به صحنه بیایند:
پایان عصر ایدئولوژی. در دهههای شصت و هفتاد علاوه بر منافع اقتصادی و رقابت بر سر قدرت، گروهها و ائتلافهای درگیر در انتخابات تا حدی بر اساس ایدئولوژی و سیاستهایشان از یکدیگر متمایز میشدند. این امر حتی تا انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ نیز ادامه پیدا کرد. اما پس از حذف اصلاح طلبان، مشکل اصلی اردوی اقتدارگرا هویت یابی ایدئولوژیک طرفهای درگیر است. به دشواری میتوان از حیث ایدئولوژیک میان جبهههای «ایستادگی»، «پایداری» و «پیروان خط امام و رهبری» تمایزها را مشاهده کرد. ظاهرا عصر تمایزات ایدئولوژیک برای اسلامگرایان نیز به پایان رسیده است چرا که خود آنها بر اساس ایدئولوژی خود را از دیگران متمایز نمیکنند. بخشی از هواداران دولت حداقل در تاکید بر نوعی موعودگرایی به جای فقه گرایی تا حدی از دیگر اقتدارگرایان تمایز پیدا میکنند.
از کف رفتن دشمن مشترک: همان طور که اقتدارگرایان تا حدی میتوانستند موجب ائتلاف اصلاح طلبان شوند، اصلاح طلبان نیز همین کارکرد را برای اقتدارگرایان داشتند. در فقدان اصلاح طلبان، اعضای اردوگاه اقتدارگرایان (مثل جمعیت ایثارگران و حزب موتلفه) دشمن مشترکی برای کنار هم نشستن ندارند.
در فقدان نظر سنجی علمی و گروههای سازمان یافته و شناخته شده، هریک از این جبههها و گروههای چند یا چند ده نفری تصور میکنند که اکثریت رای دهندگان را با خود دارند و نمیتوانند به فرمولی برای فهرست واحد بر اساس مصالحه برسند. از همین جهت برخی از اقتدارگرایان خواهان حضور اصلاح طلبان در انتخابات هستند. اما هواداران دولت به علت جمع کوچکتر صرفا با تمرکز بر دشمن مشترک به وحدت نمیرسند.
ائتلافهایی برای جدی نگرفتن: گروههای مختلف اقتدارگرا بیش از مخاطبان تبلیغاتشان میدانند که رای دهندگان در نهایت تعیین کنندهٔ نتایج انتخابات نخواهند بود. قدرت و ثروت و دسترسی به این منابع است که افراد را به کرسیهای مجلس میفرستد. از همین جهت، اقتدارگرایان بیش از ائتلاف و اقناع مردم به پشتیبانی نهادهای نظامی و امنیتی و حمایت دستگاه رهبری میاندیشند. رقابت بر سر حمایت دستگاه رهبری و نهادهای ذیل وی از هیچ منطق و فرمول خاصی برخوردار نیست و از همین جهت شرایط تا هفتههای قبل از انتخابات معلق میماند.
فقدان چارچوب برای تقسیم کرسیها: بخشی از نیروهای اقتدارگرا که به روحانیتِ دارای مناصب قدرت نزدیکتر هستند تلاش دارند با توصیههای اخلاقی به دیگران سهم کمتری اختصاص دهند، با این توجیه که آنها وزن اجتماعی قابل توجهی ندارند. علی عباسپور تهرانی نماینده مجلس میگوید: «نباید تشکلی مانند جبهه پیروان خط امام و رهبری را در کنار تشکلهایی قرار دهیم که فقط سرو صدا دارند.» همچنین حسین ابراهیمی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز، برخی از تلاشها برای تقسیم قدرت را به توطئه برای سهم خواهی تفسیر کرده است.
در شرایط فقدان چارچوب جهت سهیم شدن در قدرت، نیروهای سیاسی به سخنان شیوخ و پیرمردان مبنی بر پرهیز از سهم خواهی نیز گوش فرا نخواهند داد. مهدوی کنی، دبیرکل جامعه روحانیت مبارز، در عکس العمل به این گوش ندادنهاست که از تشکیل جبههٔ پایداری شکایت میکند: «جمعیت دیگری در مقابل این جمعیتی که جامعتین جمع کردند تشکیل شدهاست، البته آنها اصولگرا و از برادران ما هستند. ولی من آنها را نهی میکنم زیرا که کار ما مورد تایید اصولگرایان و «مقام معظم رهبری» است. بنایراین جدا کردن صف همان چیزی است که دشمن میخواهد و و دیدیم بلافاصله سایتها و روزنامههای دشمن که منتظر بروز انشقاق در اصولگرایان بودند خوشحال شدند... من تعجب میکنم در آن اعلامیه گفته شد که دو تن از علمای بزرگوار [مصباح و خوشوقت] که مورد احترام همه ما هستند از آنها دعوت کردهاند و در جلسهای بر خلاف این مسیر تشکیل جلسه دادهاند، بنابراین به آن عزیزان پیغام میدهم که این کارها را نکنید خوب نیست. این کارها بر خلاف مصلحت انقلاب است، زیرا با دعوای ما دشمنان برنده میدان خواهند شد.»
این سخنان دیگر نمیتواند مبنای تقسیم قدرت قرار گیرد و ائتلافهای صوری را کم تاثیر میسازد.
از همین جهت در شهرهای بزرگ شاهد فهرستهایی متعدد با بر هم افتادگیهای زیاد و بدون هویت یابی ایدئولوژیک یا تمرکز بر سیاستهای متمایز نسبت به دیگر فهرستها خواهیم بود.
فهرستهای شخص محور
از همین امروز مشخص است که فهرستهای انتخاباتی برای مجلس آینده فهرستهای برنامه/سیاست محور نخواهند بود، به سه دلیل:
- مجموعهٔ اقتدارگرایان منتقد دولت در انتخابات آینده تلاش خواهند کرد هرچه بیشتر از دو جریان «فتنه» و «انحرافی» فاصله گرفته و هرچه بیشتر وفاداری و تبعیت خود را به رهبری اعلام کنند. حامیان دولت نیز وعدههای سحر انگیز همانند وعدههای پیشین احمدینژاد خواهند داد.
- حامیان قدرتمند نامزدها نیز از آنها برنامه و سیاستگذاری نمیخواهند بلکه پی گیری منافع مشترک را طلب میکنند.
- مواضع اقتدارگرایان در سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی آن چنان در هم فرو رفته و آشفته و مبهم است که آنها به دشواری میتوانند برنامههایی قابل تمایز از یکدیگر عرضه کنند.
به همین جهت همهٔ هستههای قدرت چه با نام ائتلافی خاص و چه بدون نام بر روی نامزدها و نه برنامهها و سیاستها کار خواهند کرد.
در یک بازار سیاسی که دسترسی به منابع کمیاب قدرت و ثروت حرف اول را میزند (و نه بودن در فهرست این یا آن گروه) افراد بالاخص در شهرهای کوچک و روستاها تلاشی برای ائتلاف با گروههای سیاسی نخواهند کرد و به صورت فردی وارد کارزار خواهند شد. گروه نزدیک به احمدینژاد بیش از منتقدان دولت به این نکته واقف هستند و به صورت شخص محور دارند روی برنامههایشان کار میکنند.
فضای تاریک
به علت عدم ثبات و ناپایداری شرایط سیاسی، هیچ یک از جبههها و گروهها نمیتواند به موفقیت نسبی ائتلافهای اسمی امیدوار باشد. حبیب الله عسگر اولادی میگوید: «فضای سیاسی و فرهنگی کشور یک فضای خیلی دلخواه و مطلوب نیست.»
در این فضای تاریک، دست غیب شورای نگهبان (در رد صلاحیت برخی نامزدها و ابطال برخی صندوقها برای تغییر نتیجه)، میزان منابع مالی، لابی در بیت رهبری و ارتباط با افراد موثر در نهادهای حکومتی است که یک نامزد را در موقعیتی بهتر نسبت به دیگر نامزدها قرار خواهد داد.
منتقدان دولت به شورای نگهبان و لابی در بیت، و هواداران دولت به منابع مالی و ارتباط با برخی هستههای قدرت در قوای قهریه امید دارند.