جان لیمبرت، دیپلمات آمریکایی در یادداشتی که برای «دیلی نیوز اجیپت» نوشته به اشتراکات دو دولت ایران و آمریکا در عراق میپردازد و مینویسد چیزی که چیزی که در این سی سال دو طرف خوب آموختهاند ترساندن و شرمنده کردن دیگری است.
در یک فضای عقلایی ایران و آمریکا مدتها پیش از این به این نتیجه رسیده بودند که زمان گفتگو پیرامون موضوعات بسیاری فرا رسیده است. یکی از آنها: عراق، جایی که منافع مشترک دو طرف از اختلافاتشان بسیار بیشتر است.
اگرچه این نکته برای تهران و واشنگتن واضح است، هیچ کدام تا کنون نتوانستهاند گام بعدی را در این راه بردارند. پرسش پی پاسخ در جای خود باقی است: «گیریم که ما (با اکراه) به منافع مشترکمان اذعان کنیم، تکلیفمان با این مشترکات چیست؟»
بیشتر کارشناسان، سیاست ایران در عراق را متناقض و مبهم میخوانند اما اهداف ایران در عراق آنقدرها هم راز سر به مهری نیست:
- پیشگیری از ظهور صدام حسینی تازه که برای زیرپا گذاشتن توافقات منتهی به پایان جنگ ایران و عراق وسوسه بشود- توقف فعالیت گروههای خشونت طلب و تندروی سنی در خاک عراق
- جلوگیری از تجزیه عراق و ظهور کردستان مستقل عراقی در مرز ایران
- جلوگیری از وقوع جنگ داخلی در عراق که دسترسی شیعیان عراق و ایران را به اماکن مقدس شیعه در عراق به خطر بیندازد
- جلوگیری از حمایت شدن جنبش کردها و اعراب جدایی طلب ایران توسط عراق
- حصول اطمینان از اینکه هیچ کشور خارجی (مثلا آمریکا) از خاک عراق برای حمله به ایران استفاده نمیکند
- اخراج مجاهدین خلق از پایگاهشان در عراق
اغلب این اهداف به آنچه که آمریکا در عراق میخواهد نیز نزدیک است: کشوری یک پارچه که با خود و همسایگانش در صلح است
آمریکا هدف دیگری هم دارد که ایران علنا از هماهنگی با آن میگوید: خروج آمریکاییها و سایر نیروهای ائتلاف از عراق. این نیروها برای خروج سالم از عراق دست کم به توافق تاکتیکی تهران نیاز دارند. برای نیروهای ائتلاف راه بازگشت به کویت راهی دراز و بالقوه خطرناک است. تهران می تواند عامدانه و یا از روی محاسبه غلط، عقب نشینی را برای این نیروها دشوار کند.
با این همه تلاش برای گفتگو بر سر این اهداف مشترک به هیچ جا نرسیده است. به عنوان مثال ملاقات در ماه می و ژوئیه ۲۰۰۷ بین رایان کراکر سفیر آمریکا در بغداد و حسن کاظمی قمی، همتای ایرانیاش دستاورد چندانی نداشت. دو طرف که توسط دولت مرکزی به شدت محدود شده بودند چیزی ورای شرح مفصلی از شکایتهای متقابل و اتهام به سوءنیت - که به شیوهای دیپلماتیک بیان میشد- برای هم نداشتند.
بر اساس گزارش رسانهها، رایان کراکر بعد از ملاقات ماه میدر خصوص منافع مشترک دو طرف گفت: آن طور که سفیر ایران میگوید موضع این کشور دست کم تا جایی که به اصول و سیاست گزاری مربوط میشود، به ما خیلی نزدیک است. اما آنچه ما و عراقیها میخواهیم اقدامات عملی است که عملکرد ایران را با این سیاستهایی که میگوید هم سو کند.
با این همه ساختار و دیدگاههای علنی در پایتخت دو کشور به شکلی بوده که عملا ادامه روش ناکارآمد دو طرف را تضمین کرده. این مواجهه، مانند بسیاری از رودر روییها دیگرباعث شده تاریکترین استنباط هر طرف را از دیگری تایید میکند: اینکه طرف مقابل ذاتا فریب کار و دو روست. براساس این دیدگاه دو طرف معتقدند دیگری، نه برای مذاکره و رسیدن به توافقهای منصفانه که برای تقلب و کسب امتیاز از سوی مخاطبان تند روی داخلیاش پای میز گفتگو مینشیند.
موضوع دیگری که هنوز مانع حرکت ایران و آمریکا در جهت منافع متقابل در مسیر حل آن شده سرنوشت اعضای مجاهدین خلق است که در اردوگاه اشرف عراق ماندهاند. خواه نارضایتیهای قدیم -ریشه در واقعیت داشته باشند یا نه سایه - بر آن انداخته باشد.
راه حل این موضوع روشن است. احتمالا ۹۰ تا ۹۵ درصد از ساکنان اردوگاه اشرف میتوانند تحت نظارت صلیب سرخ بین الملل به ایران بازگردند، فعالیتهای سازمانی خود را تعطیل کنند و از همان عفوی بهرهمند شوند که پیش از این جمهوری اسلامی در خصوص سایر اعضای سازمان که به ایران بازگشتهاند رعایت کرده است. وقتی که این گروه عراق را ترک کند، حل مشکل اعضای سر سخت باقیمانده که احتمالا از ۵۰ نفر کمتر خواهند بود، شدنیتر و متفاوت خواهد بود.
هر کسی، به جز تبلیغاتچیهای مزدبگیر مجاهدین خلق متوجه است که این راه حل واضح میتواند مشکلی عمده را از پیش روی همه طرفهای درگیر بردارد. این بار هم اما همان ناتوانی تاریخی دو طرف برای توافق همزمان، عمل به این سیاست منطقی را با مشکل روبرو کرده است.
معمای اصلی اینجاست: هر راه حلی که یک طرف پیشنهاد بدهد و یا با آن موافق باشد، فی ذاته به ضرر طرف مقابل تلقی میشود. هر طرف مطمئن است که تمام هدف دیگری آزار و گمراه کردن اوست. در این دنیای شگفت انگیز است که هر دو طرف فکر میکنند پیشنهادهای طرف مقابل حاوی برنامهای پنهانی برای فریب دیگری است.
بن بست در عراق تنها یکی از نشانههای بیماری است که در پی سی سال بیهودگی رابطه ایران و آمریکا را آلوده کرده است. تبادل توهین، اتهام، تهدید و گاهی بدتر از آن هم از بروزات خارجی این بیماری است.
در میانه این تبادل اتهامات هیچ کدام از دو طرف قادر به انجام کار درست نیست. آمریکا «استکبار جهانی» و «شیطان بزرگ» است و ایران عضوی از «محور شرارت». هر تلاشی برای توقف این دور، این سراشیبی سقوط، به دلیل بیاعتمادی و نیز سی سال بیگانگی که دو طرف را با شرایط منفی فعلی وفق داده بینتیجه مانده است.
چیزی که دو طرف خوب آموختهاند ترساندن و شرمنده کردن دیگری است، حال آنکه همکاری با طرف دیگر، حتی وقتی زمینههای مشترک آشکاری وجود دارد بسیار دشوارتر است.
سوسیال دموکراسی یک واژه ساختگی است که از ان التقاط لیبرالیسم با سوسیالیسم بیشتر به مشام میرسد تا انحراف از سوسیالیسم . این تنها موردی است که من با قراگوزلو و همفکران او توافق کامل دارم .
مثل روشنفکر دینی . که بیشتر انحراف از دین است تا روشنفکری . محمد برقعی و سحابی در این مورد کاملا حق میگویند .
اما همانگونه که روشنفکر دینی به دموکراسی نمیرسد ( نتیجه ای که سروش و گنجی به ان رسیده اند )، سوسیال دموکراسی هم به دموکراسی نمیرسد . همانقدر که خطر بازگشت دیکتاتوری دینی از طریق روشنفکری دینی هست ، خطر بازگشت مارکسیسم لنینیسم از طریق سوسیال دموکراسی هست .
اینهایی که امروز خود را سوسیال دموکرات میدانند همان مارکسیست لنینیست های سابق هستند که چون میدانند کالای مارکسیسم در جهان خریدار ندارد تا چه رسد به ایران ، خودشان را زیر این نقاب پنهان کرده اند .
اما چرا سوسیال دموکراسی در اروپا وجود دارد و کار میکند ؟ دلیل ان این است که دموکرات مسیحی هم در آنجا کار میکند !
دلیل مهمتر ان این است که اینها اول دموکرات شده اند بعد از دموکراسی منحرف شده اند به سمت دین یا سوسیالیسم ، به ا ندازه ای بسیار جزیی و محدود و حساب شده . مشکلاتی هم که اینها دارند ناشی از همین انحراف است وگرنه بهتر میتوانند کار کنند .
اگر نگاهی به این مثلا سوسیال دموکرات های ایرانی و مواضع سیاسی آنها بیندازید به خوبی میبینید که هیچ شباهتی به سوسیال دموکرات های اروپایی ندارند اما بسیار نزدیک به مارکسیست های روسی هستند .
۱)قهرمان خیالی اینها بختیار است !!! کسی که در برابر میلیونها مردم خودش و یک انقلاب میخواست به ایستد با کمک از صدام و انگلیس و امریکا ! یعنی همین کاری که بشار اسد میکند . کسی چه میداند ؟ شاید مردم سوریه دارند اشتباه میکنند ! شاید جانشین اسد از اسد بدتر و جنایت کار تر باشد ! اما آیا جنایات اسد اسمش راه حل دموکراتیک است ؟
جنایت اسد و قذافی از اشتباه شاه و مبارک بدتر است ، چون اسد و قذافی و کاسترو ریشه هر مخالفی را سوزانده اند ، امکان هر تماسی با واقعیت خارجی و جریان اخبار آزاد را نبود کرده اند . حتا داخل حاکمیت اجازه هیچ انتقادی را نداده اند . بنابراین اگر اینها سقوط کنند یک خلاء قدرت وحشتناک به وجود می اید که جانشین ان میتواند مثل خودش و یا بدتر باشد . اما در دستگاه شاه هم بهشتی و باهنر بودند ، هم کانون نویسندگان روسی که به گفته اسدی انقدر قدرت داشتند که به بختیار اولتیماتوم بدهند که یا به آذین آزاد میشود یا ما سرب داغ در گلوی دولت تو میریزیم و ان مرغ توفان وحشت زده میپذیرد و اقدام میکند ! اینهمه نویسنده و شاعر و روزنامه نگار چپ در یک رژیم بوژوا کمپرادور متحد امریکا کجا میتوانید پیدا کنید ؟ اگر شاه کمونیست ها را سرکوب میکرد ، شما ها از کجا به وجود آمدید ؟ حتا ۴ نفر روشنفکر لیبرال مشروطه خواه در ۵۷ سال سلطنت پهلوی ها تولید نشد !!!!!
۲)این سوسیال دموکرات های وطنی از مو ضع گیری علیه جنایت و نقض حقوق بشر و غارتگری و استعمار وقتی پای روسیه ، ونزوئلا ، کوبا ، بلاروس ، قذافی ، ..... وسط باشد فرار میکنند !
۳)این سوسیال دمکرات های وطنی همیشه به هر عملکرد امریکا ، انگلیس ، اسرائیل ، .... حتا کانادا ، ترکیه ، ژاپن ، کره جنوبی ، .... انتقاد های شداد و غلاظ دارند .
۴)این سوسیال دموکرات های وطنی در هیچ مقاله ای از حمله به مصدق ، بنی صدر ، بازرگان ، سلطنت طلبان ، مجاهدین ، سبز ها ، اصلاح طلبان ، نو اندیشان دینی ، .... خود داری نمیکنند اما وقتی به تروریست های خودی ( فدایی ، توده ای ، کومله ، پژاک ، ...) میرسند یا فراموشکار میشوند یا یک انتقاد آبکی میکنند با هزار اما و اگر که نهایتا باز مقصر اصلی غیر خودیها میشوند .
اگر یک سوسیال دموکرات میشناسید که با صدام و اسد و قذافی و کاسترو و پوتین و لوکاشنکو ، حزب توده و فدایی ها و چاوز و ..... همانقدر مخالف باشد که با اسرائیل و امریکا و انگلیس و بنی صدر و بازرگان و مصدق و رضا پهلوی ، مجاهدین ، ....
اسمش را به من بگویید . من که یک لیبرال هستم ، مخلص او هستم .
نزدیکترین اینها به سوسیال دموکراسی ناصر کاخ ساز است . کسی که محلی از اعراب در میان چپ ها ندارد .