الیزابت رابین، برای نیویورک تایمز از تلاشهای سازمان مجاهدین خلق برای جلب حمایت مقامات آمریکایی و بیرون آمدن از فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا نوشته است.
چند هفته پیشای میلی به دستم رسید با این عنوان: آیا فیلمی را که همه از آن حرف میزنند دیدهای؟
روی دکمه پخش زدم: هاوارد دین در تاریخ ۱۹ مارس در برلین در هیجان زدهترین هیئتی که از او دیده بودم از محاسن زنی به نام مریم رجوی میگفت واینکه آمریکا باید او را به عنوان رئیس جمهوری ایران به رسمیت بشناسد.
خانم رجوی و همسرش رهبران گروه مسلح مخالف دولت ایران به نام مجاهدین خلق هستند. دست کم ۲۵ سال است که نیروهای این گروه در عراق مستقرند. همانجا که در آوریل ۲۰۰۳ کمی بعد از سقوط صدام حسین ملاقاتشان کردم.
سخنرانی آقای دین بهت زدهام کرد. اما ماجرا همین نبود و بعد نوبت رودولف جولیانی رسید که تقریبا همان حرفها را تکرار کرد. در کنفرانسی در پاریس در دسامبر گذشته آقای جولیانی با احساسات تمام به خانم رجوی گفت: «آنچه شما از آن حمایت میکنید همان مهمترین خواستههای روح بشریست و اینکه سازمان شما سازمانی تروریستی خوانده شود مایه شرم است.»
انگار که اخبار شبکه آنیون (شبکه طنز) را میدیدم. آیا آقای جولیانی میدانست از چه کسانی حرف میزند؟
ظاهرا نه. این گروه که برخی برای حمایت از آن برایش پول دریافت کردهاند و برخی دیگر با این اعتقاد قلبی که دولت ایران به هر قیمتی باید سقوط کند از آن پشتیبانی میکنند، هم صدایی دور از ذهنی را در کنفرانسهای مجاهدین خلق در پایتختهای مختلف اروپایی تشکیل دادهاند.
اسامی پر زرق و برق این حامیان شامل دو فرمانده سابق نیروهای مشترک آمریکا، ژنرال هیو شلتون و پیتر پیس و نیز وسلی کلارک فرمانده سابق ناتو، ژنرال جیمز جونز مشاور سابق امنیت ملی باراک اوباما، لوییس فری رئیس سابق اف بیآی، دنیس بلر و مایکل هیدن دو مقام سابق امنیتی، بیل ریچاردسون فرماندار سابق نیومکزیکو، مایکل موکیسی دادستان کل سابق و لی همیلتون عضو سابق کنگره و دبیر کمیته تحقیق حادثه یازده سپتامبر میشود.
شکی نیست که رجویها و مجاهدین، میلیونها دلار را در تلاش برای قانع کردن دولت اوباما و به ویژه هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا خرج میکنند تا این سازمان را از فهرست سازمانهای تروریستی حذف کند. سال ۱۹۹۷ بود که مجاهدین خلق به این فهرست درآمریکا اضافه شدند. حذف نام مجاهدین خلق از این فهرست به این گروه اجازه میدهد همانگونه که مصوبه آزادی عراق در ۱۹۹۸ به احمد چلبی در تبعید اجازه داد، در کنگره لابی کند.
خانم کلینتون باید این کارزار تبلیغاتی را نادیده بگیرد. مجاهدین خلق نه تنها هیچ ارتباطی به خواستههای فعالان دموکراسی خواه ایران ندارد بلکه فرقهای دیکتاتوریست که بعدها آمریکا را گرفتار خواهد کرد.
وقتی در آوریل سال ۲۰۰۳ به اردوگاه اشرف که پایگاه این گروه است رفتم مثل این بود که به دنیای تخیلی از زنبورهای ماده کارگر پا گذاشتهام. همه جا زنان لباسی یک شکل از یونیفورمهای خاکی رنگ و روسریهای قهوههای به تن داشتند. سوار بر وانتهای سفید رنگ این طرف و آن طرف میرفتند و چنان به غبار پیش رو خیره بودند که گویی در کارخانه ایی در چین مائویست زندگی میکنند. دهها زن جوان را دیدم که در تانکها محصور بودند و با جدیت با موتور تانکها ور میرفتند. وقتی که این دختران یکی یکی با من و نگهبانانم آشناتر شدند از تغییرشان از یک انسان ساده به خادمان مریم رجوی گفتند. یکی از آنها گفت در ایران مدام به فکر خودکشی بوده تا زمانی که توانسته مریم رجوی را روی اینترنت ملاقات کند.
در اردوگاه اشرف که در ۴۰ مایلی شمال بغداد و نزدیکی مرز ایران واقع شده، سه هزار و چهارصد عضو این گروه مسلح در انزوای کامل در زمینی بیابانی وخشک به مساحت ۱۴ مایل مربع زندگی میکنند. دسترسی به اینترنت،تلفن و اطلاعات درباره دنیای خارج ممنوع است. پوسترهای مریم رجوی و چشمهای سبز خندانش همه جا را گرفته. در همین حال است که خانم مریم رجوی در پاریس زندگی مجللی دارد و همسرش نیز از زمانی که آمریکا عراق را در سال ۲۰۰۳ اشغال کرد مخفی شده است.
رجویها برای جذب نیرو در میان آوارگان ایران و پناهندگان این کشور به شکار گرم بودهاند. به آنها قول حقوق ماهیانه، ازدواج، خانواده، آزادی و زندگی با هدفی بزرگ (جنگ با دولت ایران) را دادهاند. و این گونه است که این جوانان بیخبر به عراق میرسند.
آزار دهنده تر از همه رفتار این گروه با اعضایش است. بعد از جنگ ایران و عراق، خانم رجوی حملهای را با نقشهای ضعیف آغاز کرد و هزاران زن و مرد جوان به ایران در عملیاتی شهادت طلبانه به ایران فرستاد. اما هزاران نفر از این عده بر خلاف تصورشان به جای تسخیر ایران کشته شدند، هزاران نفراز جمله والدین، زنان و شوهران کسانی که در سال ۲۰۰۳ در اشرف ملاقات کردم.
بعد از دیدارم از اشرف با زنان و مردانی ملاقات و گفتگو کردم که از چنگ این سازمان فرار کرده بودند. بسیاری از آنها به یاد داشتند چطور برخی از اعضا در صورت مخالفت با رهبران یا تلاش برای فرار زندانی و یا حتی کشته میشدند.
دوستی و تمام روابط عاطفی ممنوع است. دخترها و پسرها از کودکی اجازه صحبت با هم را ندارند. افراد در اردوگاه هر روز موظفند افکار و رویاهای خود را گزارش کنند.
اگر مردی با بوی عطر زنی تحریک میشد مجبور به اعتراف است. اعضا باید در جلسات هفتگی شرکت کنند تا علنا درباره تمایلات جنسیشان حرف بزنند. حتی مجبور میشوند از همسران خود طلاق بگیرند و پیمان تجرد ابدی ببندند تا تمام انرژی و عشقشان معطوف به مریم و مسعود باشد.
آقای همیلتون، ژنرال جونز و کلارک که هر دو برای سخنرانی مبالغی را توسط گروههای نماینده مجاهدین دریافت کردهاند و در کنفرانسهای علنی در حمایت از آنها سخنرانی کردهاند از نحوه رفتار این گروه با اعضایشان ابراز بیاطلاعی کردهاند.
آقای همیلتون هفته پیش در گفتگویی تلفنی به من گفت: «من چیز زیادی درباره این گروه نمیدانم.» با این همه در سال ۱۹۹۴ زمانی که او دبیر کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان بود گزارشی دریافت کرده بود که این گروه را فرقهای خشونت طلب معرفی میکرد که ایدئولوژیاش به شکلی واضح مشخصی تلفیقی از مارکسیسم و اعتقاد به مهدویت است.
آقای دین در کنفرانس ماه فوریه در پاریس از قانون حقوق مدنی این گروه تعریف فراوانی کرد. و ژنرال جونز به خانم رجوی گفت: «زمان آن رسیده که ما آمریکاییهایی که فرصت شناخت و تحسین شما،همکاران و اهدافتان را پیدا کردهایم آنچه را که باید برای به رسمیت شناخته شدن مشروعیت جنبش و اهداف شما انجام دهیم.»
هفته گذشته وقتی از ژنرال جونز پرسیدم آیا خبر دارد کسانی این گروه را یک فرقه دیکتاتوری میدانند جواب داد بار اول است که چنین حرفی میشنود: «این موضوع را از طریق مقامات ارتش و اف بیآی پیگیری میکنم. میخواهم مطمئن شوم ما از گروهی که عملکردی شیطانی دارد و من از آن بیخبرم حمایت نمیکنیم. هیچ کس از این موضوع حرفی نزده بود و من نمیدانستم باید درباره چه چیزی پرس و جو کنم.»
یک گزارش اف بیآی به تاریخ ۲۰۰۴ میلادی درباره این سازمان، از جزییات تحقیق مشترکی توسط پلیس آمریکا و آلمان میگوید و اینگونه فاش میکند که شاخههای این گروه در آلمان با استفاده از پول به دست آمده از تقلبهای مالی پیچیده تسلیحات خریدهاند. این گروه از کودکانی با چند هویت استفاده کردهاند تا از دولت آلمان کمک مالی دریافت کنند. شواهد در عین حال حاکی از آن است که این سازمان با پولی که از منابعی در لوس آنجلس به دست آورده ردیابهای ماهوارهای خریده تا حملات موشکی دقیق تری را در تهران عملی کند.
شاید چنین حملاتی ژنرال جونز و باقی حامیان این گروه را چندان نگران نکند. با این همه عراق بیش از این حاضر به تحمل حضور این گروه نیست. دولت این کشور به دنبال خروج این گروه از خاک عراق تا پایان سال جاریست. در ماه آوریل نیروهای عراقی به اردوگاه اشرف حمله کردند و ژنرال جونز و سایر حامیان این گروه را خشمگین کردند.
در اینکه باید از گرفتاران در این اردوگاه حمایت کنیم حق با آنهاست. یک تحقیق موسسه رند در سال ۲۰۰۹ نشان میدهد که هفتاد درصد اعضای این گروه احتمالا خلاف میل خود در این اردوگاه نگه داری میشوند. اگر حامیان این گروه در آمریکا نیمی از نگرانیهای خود برای رهبران این سازمان را صرف ساکنان اردوگاه میکردند میبایست بر بازدیدهای خصوصی صلیب سرخ از تک تک زنان و مردان این گروه اصرار میورزیدند.
مقامات آمریکایی که از این گروه حمایت میکنند در واقع از این مثال تبعیت میکنند که «دشمن دشمن من دوست من است». با این منطق مخالفت این گروه با حکومت مذهبی تهران توجیه کننده حمایت آمریکایی هاست. اما مثل دیگری هم هست که میگوید ابزار با اهداف یکیاند.
با تحریک تهران به دست مجاهدین خلق، آمریکا هم اعتبار و حیثیت خود را از دست میدهد و هم جنبش مشروع دموکراسی خواهی در ایران را تضعیف میکند.
همانطور که یک مقام ارشد وزارت خارجه به من گفت: «این گروه سازمان یافتهترین و ثروتمندترین گروه (مخالف ایران)اند اما در داخل ایران به شدت بدون حامی و نفودند.» فعالان دموکراسی خواه ایرانی میگویند این گروه اگر فرصتش را بیابد میتواند به خمر سرخ ایران تبدیل شود.
یک مقام وزارت خارجه که بدون افشای نامش صحبت میگرد گفت: «آنها خائن و قاتل نوجوانان ایرانی تلقی میشوند. چنان عدم محبوبیتی دارند که به نظر ما حمایت آمریکا میتواند اعتبار ما را به عنوان کشوری که حامی دموکراسی در ایران است مخدوش کند.»
اگر این گروه از فهرست سازمانهای حامی تروریسم حذف شود میتواند آزادانه در دولت آمریکا در لوای یک جنبش دموکراسی خواهانه ایرانی لابی کند.
نگاه به تاریخی نه چندان دور نشان داده که آمریکا اغلب با نشانی غلط به حمایت از گروههای تبعیدی اشتباهی و بیربط در خاورمیانه دست میزند. ساده لوحی و گمراهی بیشتر از این برای آمریکا گران تمام خواهد شد.