نسخه آرشیو شده

«لحظه‌ای که به آخر خط می‌رسی»
نقاشی پرچم آمریکا بر دیواری در تهران، AP Photo/Vahid Salemi
از میان متن

  • رابرت باوئر، یک مقام عملیاتی پیشین سیا در خاورمیانه، به روزنامه واشنگتن پست گفته است که «نیروی قدس اینقدر بی‌احتیاط نبوده که از افراد آزموده نشده استفاه کند؛ با کارتل‌های موادمخدر مکزیک قرارداد ببندد، از طریق حساب‌های بانکی در نیویورک پول واریز کند و ماموران خود را در خاک آمریکا مستقر کند جایی که خطر بازداشت‌شان وجود دارد. نیروی قدس بهتر از این‌ها کار می‌کند»
تریتا پارسی و رضا مرعشی/ هافینگتون پست
چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۰ - ۱۶:۵۳ | کد خبر: 65751

تریتا پارسی و رضا مرعشی، دو تحلیلگر مسائل ایران، پیامدهای اتهام جدید آمریکا به ایران مبنی بر دست داشتن نیروی قدس در طرح ترور سفیر ریاض در واشنگتن را بررسی کرده‌اند.

مقاله این دو کارشناس روز ۱۲ اکتبر (۲۰ مهر) در روزنامه «هافینگتون پست» منتشر شده است. ترجمه این مقاله را می‌خوانید:

با انتشار خبری که براساس آن ایران به دست داشتن در طرح ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن متهم شده است، روابط ایران و آمریکا به سطح پایین‌تری رسیده است. اگر این اتهام درست باشد این اقدام تاسف‌بار را باید به‌شدت محکوم کرد و در این مسیر درخواست‌هایی برای «پاسخ کوبنده» به ایران مطرح شده که «پیام محکمی» را به این کشور می‌فرستد. اما سؤال این است که چگونه این پیام به ایران ارسال شود.

در شرایطی که سیاستگزاران، کارشناسان و مردم آمریکا این اتهام بمب‌گذاری به ایران را بررسی می‌کنند باید به خاطر داشت که کشورها اغلب سریع وارد مناقشه شده‌اند (مانند جریان عراق درسال ۲۰۰۳) بنابراین باید عاقلانه عمل کنیم و اجازه دهیم که این تحقیقات مسیر خود را طی کند و تمام حقایق جمع‌آوری شود.

درواقع برخی کارشناسان نسبت به اتهام‌هایی که وزارت دادگستری آمریکا به ایران وارد کرده با دیده تردید می‌نگرند.

رابرت باوئر، یک مقام عملیاتی پیشین سیا در خاورمیانه، به روزنامه واشنگتن پست گفته است که «نیروی قدس اینقدر بی‌احتیاط نبوده که از افراد آزموده نشده استفاه کند؛ با کارتل‌های موادمخدر مکزیک قرارداد ببندد، از طریق حساب‌های بانکی در نیویورک پول واریز کند و ماموران خود را در خاک آمریکا مستقر کند جایی که خطر بازداشت‌شان وجود دارد. نیروی قدس بهتر از این‌ها کار می‌کند.»

«مکس فیشر» از نشریه آتلانتیک دستاورد احتمالی ایران از این طرح ترور را زیر سؤال برده است.

محمد سهیمی، کارشناس ایرانی در مقاله‌ای که در وبسایت «پی بی اس» منتشر شده، سؤالات مهمی را درمورد این طرح ترور مطرح کرده ازجمله این‌که «در درجه اول چرا یک مامور نیروی قدس می‌تواند وارد خاک آمریکا شود؟»

هنوز جزئیات زیادی درمورد این موضوع وجود دارد که ما از آن‌ها خبر نداریم اما این موضوع بسیار مهم از همین حالا پایه محکمی ندارد زیرا به‌ندرت اتفاق می‌افتد که دولت آمریکا برای جمع‌آوری تمام اطلاعات موجود وقت بگذارد  و به‌ویژه زمانی که موضوع مربوط به ایران است تمام اطلاعات به‌دست نمی‌آید.

زمانی که اریک هولدر، وزیر دادگستری آمریکا، تریبون را برای اعلام این اتهامات سنگین به‌دست می‌گیرد مشخص است که صحنه از قبل آماده شده است. آمریکا معمولا اعلام  چنین خبری را برعهده وزیر دادگستری نمی‌گذارد مگر این که شواهد و مدارک انکارناپذیری داشته باشد (این مدارک در زمان کنفرانس مطبوعاتی هولدر ارائه نشد) یا این که آمریکا از این طریق می‌خواهد زمینه تنش بیشتر را فراهم کند.

ازسوی دیگر تهران و واشنگتن هیچ کدام آماده نیستند، نمی‌خواهند یا نمی‌توانند برقراری «دیپلماسی پایدار» را دنبال کنند. دو کشور در اواخر سال ۲۰۰۹ از برقراری دیپلماسی صرف‌نظر کردند و پس از آن دولت باراک اوباما به «سیاست مهار واکنشی» بازگشته است که منافع سیاسی داخلی برای آمریکا دارد زیرا با اتخاذ این سیاست یک تصویر محکم از کاخ سفید نمایان کرده اما این سیاست هنوز با عمل فاصله دارد.

اما سیاست مهار ایران سیاست پایداری نیست و برعکس، سیاست بی‌ثباتی است که همواره دو طرف را در آستانه جنگ قرار می‌دهد.

سیاست مهار شوروری به دو دلیل مهم پایدار بود: نخست آن که حتی در اوج دوره جنگ سرد، مسکو و واشنگتن از طریق دیپلماسی مستقیم با یکدیگر در تعامل بودند و مکانیسم‌های تنش‌زدایی موثر در جریان بود. دو کشور با یکدیگر ارتباط کلامی داشتند و پیش از تشدید مناقشه نظامی، سوءتفاهم‌ها را حل و فصل می‌کردند.

دلیل دوم پایداری سیاست مهار شوروی: این سیاست پایدار بود زیرا هم آمریکا و هم شوروری کاملا آگاه بودند که هرگونه برخورد و درگیری مستقیم میان این دو ابرقدرت به نابودی جهان منجر خواهد شد. این سیاست موجب شد تا از بروز هرگونه تنش کنترل نشده جلوگیری شود.

اما در روابط ایران و آمریکا هیچ‌یک از این دو فاکتور وجود ندارد. هیچ ارتباط مستقیم بین دو کشور نیست (هر دو طرف به‌تازگی پیشنهاد طرف مقابل برای برقراری ارتباط را نادیده گرفته یا رد کرده‌اند). ازسوی دیگر چشم‌انداز سیاسی داخلی هر دو کشور زمینه‌ای را برای سیاست مهار ایجاد نمی‌کند برعکس، برخی از نهادها یا افراد قدرتمند در واشنگتن و تهران همواره طرفدار ایجاد تنش هستند.

تنش‌ها میان ایران و آمریکا از مدت‌‌ها پیش برقرار و حالت انفجاری داشته و با برنامه هسته‌ای، نقض حقوق بشر، ویروس استاکس‌نت و ترورهای مخفی  به اوج رسیده است. اکنون طرح ترور سفیر عربستان سعودی نشان می‌دهد که چطور تنها یک حادثه می‌‌تواند به‌آسانی جرقه یک مناقشه دیگر را دامن بزند.

اگر جلوی این بحران که از کنترل خارج می‌شود، گرفته نشود آن‌گاه در پرتگاه یک جنگ مهم در منطقه قرار خواهیم گرفت.

بعید است که در کوتاه مدت یا میان مدت دولت تهران سقوط کند یا واشنگتن یک چرخش استراتژیک در سیاست خود در قبال ایران ایجاد کند بنابراین سیاست مهار شرایطی را ایجاد کرده که در آن تنها دشمنی‌ها و اختلافات طرف مقابل را تحریک می‌کند بدون آن که جلوی تنش‌ها گرفته شود.

بنابراین دولت اوباما باید از افتادن در این دام اجتناب کند آن هم زمانی که تندروهای ایران تلاش می‌کنند آمریکا را به عنوان طعمه به این مناقشه بکشانند.

در سال ۲۰۰۸ راه‌اندازی جنگ با ایران در تضاد با منافع و مصالح آمریکا ارزیابی شد و این ارزیابی در حال حاضر که بی‌کاری آمریکا ۹ درصد است و در آستانه سقوط اقتصادی قرار دارد، همچنان مصداق دارد.

جنگ‌طلبان در واشنگتن از این اتهام‌های جدید علیه ایران برای حمایت از دیدگاه‌های از پیش تعیین شده خود بهره‌برداری خواهند کرد ازجمله این‌که: چرا نمی‌توان بحران ایران را مهار کرد؛ زمان مهار این بحران مناسب نیست؛ باید با تشدید فشار نفوذ و قدرت بیشتری فراهم کرد؛ حکومت ایران برای بقای خود به دشمنی با آمریکا نیاز دارد. جالب توجه این‌که همتایان این جنگ‌طلبان در تهران نیز دیدگاه‌های مشابهی دارند.

این همان چیزی است که ما لحظه واقعی «رسیدن به آخر خط» یا «لحظه تصمیم‌گیری» می‌نامیم. درمورد جنگ و صلح باید تصمیمات سختی در تهران و واشنگتن گرفت. متاسفانه با توجه به تاریخ و سیاست، تمام علایم مسیر نادرست را نشانه گرفته است و در بحران‌هایی مانند بحران کنونی ایستادن برای تنش‌زدایی و جلوگری از جنگ شجاعت بیشتری نسبت به راه‌اندای جنگ می‌طلبد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی