گلاره خوشگذران، فارغالتحصیل رشته هنرهای زیبا از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، نگاهی دارد به سخنان تازه فرجالله سلحشور که سینمای ایران را «فاحشهخانه» خطاب کرد.
«سلحشور سینمای ایران را فاحشهخانه خوانده است!» شاید در روزهای گذشته این را بارها شنیده و خوانده باشیم و تکرار آن را مهوع بدانیم. اما تکرار بعضی حرفها نه تنها از اهمیت آنها نمیکاهد بلکه موجب میشود اهمیت آن را بیشتر دریابیم. بعضی تیترها نباید تیتر بمانند چرا که موضوع آنها به اندازهای ریشهای و بزرگ است که اگر همواره دربارهاش نوشته و گفتگو شود و به آن اعتراض بشود باز کم است تا ذرهای از رخوت ما شنوندگان و بینندگان و خوانندگان را نسبت به آنها بکاهد.
خستگی از شنیدن چنین سخنانی نباید موجب شود که آنها بیهوده بیانگاریم، بیاهمیت بپنداریم و «تا بوده همین بوده» بگوییم و «حالا چه کسی اهمیت میدهد او چه میگوید» یا «بار اولشان که نیست» بگوییم. اتفاقاً خطرناکترین نوع برخورد با چنین موضوعی این است که همین عادی بودن مسأله را بهانه کنیم تا چشمهایمان را به رویش ببندیم و «این نیز بگذرد» بگوییم.
«هنرپیشههای زن ایران خودشان یک پا آنجلیانا جولی هستند و سینمای ایران باید هم برای ادامه فعالیت خود فاحشه بینالمللی بیاورد.» اهمیت تکرار این جمله برای من نه در سلحشور است، نه امثال او، نه سینما و نه ایران، چه رسد به سینمای ایران. اهمیت تکرار آن در ادبیات به کار رفته، انتخاب واژگان، و از همه مهمتر «زن» است چرا که در حملات مدامی که به فعالیت هنرمندان و هنر پیشههای زن میشود و این روزها سیر صعودیاش سر به فلک میکشد، هیچ اتفاقی در کار نیست.
این بار هم مثل هر بار دیگر عامل «فسادی» که از آن دم زده میشود زنان هستند. شمشیر برای جنس زن از رو بستهاند، از زندانی کردن و حکم بریدن و ممنوع الخروج و ممنوع التصویر کردن تا همین جملات، همه واکنشهایی در جهت سرکوب تعریفی از زن است که در چهارچوبهای نظام اخلاقی مذهبی غالب نمیگنجد. گرچه این تا حدی از دستان یک فرد به خصوص خارج است؛ از فرهنگ و زبان مردسالار و ضد زنی که بیش از نیمی از دشنامهایش خطاب به وابستگان زن افراد است - مایملکی که میتوان به آن به عنوان پاشنهٔ آشیل فرد نگاه کرد تا او را مورد تحقیر قرار داد - و در ادبیات آن، از ترکیب کلمهٔ آلت زنانه با کلمات دیگر، کلمهٔ مرکب جدیدی ساخته میشود که دشنام است، هیچ است، پوچ است و تحقیر شده است (از شعر و چرخ و کَلَک و دست بگیرید تا الی ما شا الله) بیش از این انتظار نمیرود.
کارگردان یکی از رقت انگیزترین محصولات صدا و سیمای جمهوری اسلامی، سینمای ایران را فاحشه میخواند و این در حالی است که چندی پیش، هنرپیشه نقش اول همان محصول رقت انگیز، همان سینما را سینمایی «نجیب» میخواند. در این بین چیزی که اهمیت دارد، نه تضاد میان این دو سخن بلکه شباهت و عینیت آنها و زیربنایی است که هر دوی این سخنان به ظاهر متفاوت را میسازد.
نظام اخلاقیای که در آن نجابت ارزش است و فحشا ضد ارزش و گناه، زیرساخت یکسانی دارد چرا که هر دو از یک نوع طرز تفکر مردسالار نشأت میگیرند: در هر دوی آنها زن مهرهای است که کنترل میشود. حال اگر بتوان او را مهار کرد و او در بازهٔ تعریف شدهٔ نجابت عمل میکرد جایگاهش قابل احترام است ولی اگر تمرد کرد و خارج از آن چهارچوبهای تعریف شده عمل کرد، فاسد، حتی مفسد (این بار به صورت فاعلی) و در انتهای آن فاحشه (به صورت فاعلی که شغل او فحشا است) ارزشگذاری و تعریف میشود.
در هر صورت این مردها هستند که زنی را در جایی در این بازهٔ اخلاقی تعریف میکنند و بر حسب آن تعریف و ارزشگذاری او را در دسته بندیهای اخلاقی خود قرار میدهند. با توجه به دو قطب این دو وصف متفاوت، زن اگر نجیب باشد یا فاحشه فرقی نمیکند، چرا که همواره در خدمت به مرد است. ابتدا یا انتهای این بازهٔ ارزشگذاری بر روی یک محور افقی است در حالی که رهایی و آزادی زن در محوری دیگر، در بعدی دیگر و رها شده از این درجه بندی خطی است که میتواند تحقق بیابد.
در این نظام حتی زنی که از نجابت و ارزش اخلاقی، در حیطهٔ تعریفهای همین نظام، برخوردار نیست و در انتهای «منفی» این محور میایستد، فاحشه، ارائه دهندهٔ خدمت و برطرف کنندهٔ میل جنسی مردی است که این قضاوت و ارزش گذاری را برای او میکند. بنا بر این، تا زمانی که این نوع ارزشگذاری از سوی مردان و در چهارچوبهای مردسالاری صورت میگیرد، انتها تا ابتدای این بازهٔ ارزش و احترام هیچ تفاوتی با هم نمیکنند، چرا که هر دو بر روی محور خطی افقی ثانویه بودن است که تعریف میشوند.
فاحشه وجودی منفعل نیست، بلکه نقشی است که در ارائه دادن خدمتی خاص تعریف میشود. انتخاب واژهٔ فاحشه خانه به طور مثال خیلی متفاوت است از واژههای دیگری که در فرهنگ و ادبیات ما متضمن فسق و فساد اخلاقی هستند. به عبارتی، سلحشور در سخنان اخیرش فحوای کلام اخلاق مردسالارانهٔ مذهبی را یک جا میرساند: زن در هر سو و هر نقطهٔ این محور نظام ارزشگذاری بایستد، هیچ فرقی نمیکند، چرا که همواره همین نظام است که مختصات او را روی این محور به چپ یا راست هدایت میکند و با منفی و مثبتاش بازی میکند، در حالی که هیچ یک از این حرکات و تعریفها مقام زن را بالا نمیرود. ایگرگ این نظام ارزشگذاری همواره صفر است.
فحشا تنها در جامعهای معنا میدهد که در آن مردها موجودات اجتماعیای تریبیت میشوند که امیال جنسی دارند و زنها همواره وابسته و مطیع هستند. در حالی که این سرکوبی و تبعیض اساس بیولوژیک ندارد، بلکه فرهنگی است. حال پاسخ دین در مقابل فحشا که خود پدیدهایزادهٔ جامعهٔ مردسالار است، نه سست کردن بنیانهای مردسالانه یا مبارزه با تبعیضهای جنسی و تلاش برای شکستن تابوهای موجود در جهت برقراری مساوات بین مرد و زن، بلکه تنبیه و شکنجه و شلاق و سنگسار و نهایتاً اعدام است.
برای مثال، برچسب تصویر نیمرخ زنی بیچشم و ابرو و رنگ پریده با مقنعه و چادر سبز و سیاه و جملهٔ «حجاب مصونیت است، نه محدودیت» را روی شیشهٔ تاکسیها، اتوبوسها و مکانهای عمومی به یاد بیاوریم. همان طور که از این جمله بر میآید، برای زن همواره خطری وجود دارد که میباید از آن در امان و مصون باشد و حجاب راه حل دستیابی به این مصونیت است.
تصویری که این جمله ارائه میدهد، گویی نوار مغز ذهنی است که این تفکر مردسالانه از آن زاییده میشود: نیزهای دائم به سمت بدن زنها اشاره میرود تا در آن داخل شود و حجاب سپری است که از ورود آن جلوگیری میکند؛ حالا هرچه سپرتان قطورتر، احتمال دخول کمتر!
زن اگر حجاب داشته باشد، مصون است و اگر سست باشد، به خدمت ارضای میل جنسی مرد میپردازد، بیارزشترین و حقیرترین به شمار میآید، برای خدمتی که ارائه میدهد، سرزنش میشود و از آنجا که دائم مرتکب گناه میشود، باید در آخرت هم پاسخگو باشد، چرا که عدهای دیگر را هم به فساد کشیده است. به این صورت زن اگر عطای این ارزشگذاری والا و شأن و مقامی که سالار مردان برای او تعیین میکند را هم به لقایش ببخشد، باز هیچ رهایی برای او در کار نخواهد بود.
رابطهٔ سینمای ایران و شباهت روزافزونش به هالیوود، یا ارتباط هالیوود با شبکههای صهیونیستی، یا نقش هنرپیشههایی همچون آنجلینا جولی به عنوان یک زن در استفادهٔ ابزاری از زنان که جزء ذات سینمای هالیوود است، نکاتی نیست که بتوان نادیده گرفت و سرسری از آنها گذشت اما همهٔ این تحلیلها در تفکر مذهبی اسلامی - برخلاف تحلیل فمینیستی این پدیده ها- خود در جهت سرکوب دوچندان جنس زن است.
به عبارتی تصادم اصلی نظریهای همچون فمینیسم و تلاش آن برای در هم شکستن چهارچوبهای مردسالارانه و بازگرداندن ارزش زن به او، در مقابل تفکر مذهبی اسلامیای که به ظاهر قصد بازگرداندن و حفظ شأن و منزلت زن را دارد، در رهانیدن زن از همین محور خطی قضاوتی است که در آن زن در خدمت و ثانویهٔ جنس مرد است. در تضاد همین محور افقی ایکس که مذهب و اسلام و نظامهای مردسالار قصد پررنگ کردن آن را دارند، در مقابل محور ایگرگها که زن را در ساحتی دیگر تعریف و نقش او را بررسی و تحلیل میکند.