محمود کیانارثی، تحلیلگر مسائل جهان عرب و خاورمیانه، در یادداشتی برای مردمک به تحولات اخیر در منطقه در پی «بهار عربی» و قدرتگرفتن اسلامگرایان پرداخته است.
تحولات و رخ دادهای برق آسا در حال دگرگون ساختن چهره خاورمیانه است، چهرهای که برای دههها یکسان و دست نخورده باقی مانده بود.
هنوز خیلی زود است که بتوان گفت سرانجام این تحولات به کجا خواهد انجامید.
آیا آنچه در پی خواهد آمد، انسانیتر و دموکراتیکتر از گذشته خواهد بود یا اینکه در پس طوفان بهار عربی، زمستانی سرد و تاریک در انتظار است؟
در آن دسته از کشورهایی مانند تونس، مصر و لیبی که حکومتهایشان سرنگون شدهاند، ماهیت و جهت گیری سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نخبگان تازه روی کار آمده هنوز دقیقا مشخص نیست.
به علاوه، هنوز تغییر و تحول در انتظار کشورهای عربی دیگر نیز هست و نبردی سخت و خونین میان نیروهای تحول خواه و حاکمیت این کشورها جریان دارد.
با این همه، یک نکته کم و بیش بر ناظران مشخص شده است و آن اینکه نتیجه این تغییرات هر چه باشد، اسلامگرایان، از طیفها و رنگهای مختلف، بیش از گذشته قدرت پیدا کردهاند.
منسجم و ریشهدار
نخستین انتخابات آزاد جهان عرب در پس بهار عربی، در تونس برگزار شد و با پیروزی چشمگیر اسلامگرایان به پایان رسید.
در این انتخابات حزب النهضت به رهبری اندیشمند و فعال سیاسی کهنهکار تونسی، راشد الغنوشی، توانست نزدیک ۴۰ درصد رایها را به خود اختصاص دهد.
در لیبی، در روز اعلام آزادی این کشور، مصطفی عبد الجلیل، رئیس شورای ملی انتقالی لیبی، اعلام کرده است که «کشور ما یک کشور اسلامی است. ما شریعت اسلام را به عنوان پایه و اساس قانونگزاری انتخاب کردهایم و هر قانونی که مغایر با اصول شریعت اسلامی باشد، رد خواهد شد».
وضعیت مصر و سوریه و یمن نیز چندان با این دو کشور تفاوت نمیکند و با توجه به قدرت و انسجام اپوزیسیون اسلامی این کشورها میتوان پیشبینی کرد که جریان اسلامی بیشترین امکان را برای جایگزینی رژیمهای حاکم داشته باشند.
اسلامگرایان در این کشورها سابقه دههها فعالیت اجتماعی و فرهنگی داشته و از اینرو، نسبت به رقبای سکولار خود، هم از لحاظ اجتماعی شناخته شده و ریشه دارتر هستند و هم اینکه ساختار و سازماندهی منسجم تری دارند.
نگرانی واشنگتن
در ماههای اخیر مساله قدرت گیری اسلامگرایان، تبدیل به یکی از نقاط نگرانی ایالات متحده شده است.
آمریکا از ابتدا از سر بیمیلی و تنها پس از آنکه انقلابهای عربی به نقطه پیشرفتهای در تونس و مصر رسیده بود، به جمع تایید کنندگان انقلابیون پیوست.
آمریکا کم و بیش همین رفتار را در یمن، لیبی و سوریه، نیز نشان داده است.
هر چند در مورد بحرین، پس از آنکه آل خلیفه توانست اعتراضها را در هم بشکند، دولت اوباما موضع سکوت و حمایت پشت پرده را از رژیم بحرین در پیش گرفت.
یکی از دلایل تردید و سر درگمی آمریکا در برابر تغییرات جاری در منطقه، به نگرانی از جایگزین شدن حکومتهای متحد غرب با اسلامگرایان و در نتیجه تهدید منافع غرب در منطقه باز میگردد.
این موضوع، پرسشهایی را در قبال استراتژی آمریکاییها در این مرحله و رویکرد آن به پدیده بهار عربی به وجود آورده است.
آمریکا و اخوانیها
هر چند به نظر میرسد کاخ سفید تلاش بسیاری به خرج داده تا عمق و میزان تغییرات ایجاد شده را در منطقه محدود کرده و در برخی کشورهای مانند مصر، به واسطه شورای نظامی حاکم، عقربه ساعت را تا حدودی به دوران پیش از انقلاب باز گرداند، اما دقیقا نمیتوان از یک رویکرد مشخص و واضح از سوی آمریکا در قبال تحولات جاری سخن به میان آورد.
این مساله به سرعت گیج کننده رخ دادهای جاری مرتبط است و شاید آمریکاییها نیز به مانند بسیاری دیگر منتظر نشستهاند تا ببیند سمت و سوی رخ دادها به کجا میل میکند و سپس بر اساس نتایج حاصل، مواضع خود را بازسازی نمایند.
در این میان، دولت اوباما با هماهنگی ترکیه دست به تحرکاتی در منطقه زده است که هدف از آنها گشودن باب گفتگو با مخالفان رژیمهای عرب حاکم در منطقه است.
یکی از این گروههای قدرتمند که در سراسر منطقه عربی ریشه دارد، اخوان المسلمین است.
گروه اخوان المسلمین، یک جریان اسلامی و فرا ملی است که شاخههای آن در کشورهای مختلف عربی و اسلامی حضور دارند.
این جریان در سال ۱۳۰۷ توسط حسن البنا، فعال و اندیشمند مصری، پایه گذاری شد و در مبارزات ضد استعماری علیه انگلیس و فرانسه نقش گستردهای ایفا کرد.
با این حال، پس از جنگ دوم جهانی و روی کار آمدن رژیمهای ملی گرا و سکولار در جهان عرب، فعالیت اخوان المسلمین در بیشتر کشورهای عربی ممنوع اعلام شد و رهبران آن به حاشیه سیاست رانده شدند.
اما این گروه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی خود را ادامه داد و توانست نفوذ خود را در لایههای مختلف اجتماعی افزایش دهد.
مقامات دولت اوباما تا کنون مذاکرات مفصلی با اخوان المسلمین مصر و سوریه داشتهاند.
آنگونه که گفته میشود، هدف این مذاکرات رسیدن به تفاهمی درباره ساز و کارهای تغییر در این کشورها و دریافتن مواضع خارجی و داخلی این گروه در صورت در اختیار گرفتن قدرت بوده است.
نفس انجام این مذاکرات، که از سوی رهبران اخوان و همینطور مقامات دولت اوباما تایید شده است، نشان میدهد که تا چه اندازه آمریکا با جدیت به نقش و قدرت اسلامگرایان در آینده منطقه مینگرد.
الگوی ترکیه
در برهه پر هیجان کنونی، جریانهای میانه رو و معتدل اسلامی، هم توان ایجاد اجماع داخلی میان نیروهای اجتماعی مختلف را دارند و هم میتوانند در عرصه خارجی خود را به عنوان یک جایگزین میانه رو که با ارزشهای مدرن غربی دشمنی ندارد، مطرح سازد.
نمونه عملی و الگوی مطرح برای این اسلام میانه رو، حزب عدالت و توسعه ترکیه بوده است؛ جریان اسلامگرایی که ریشههای فکری اخوانی دارد.
ترکیه رجب طیب اردوغان که روابط خوبی با اسلامگرایان میانه رو عرب دارد، سعی داشته است در پی بهار عربی، از این روابط ویژه برای تحکیم جایگاه و اعتبار بین المللی اسلامگرایان عرب و هم افزایش نفوذ خود در منطقه عربی استفاده نماید.
در واقع، بنا به روایت منابع مختلف، این ترکها بودهاند که باب مراوده را میان واشنگتن و اخوان المسلمین گشودهاند و دولت اوباما را به غلبه بر ترس از اسلامگرایان و هماهنگی با آنها تشویق کردهاند.
اسلام وهابی، اسلام ترکیه
آمریکا به نصیحت رهبران ترک و اسلامگرایان میانه رو مانند النهضت تونس یا اخوان مصر چگونه مینگرد؟
اکنون در عرصه اسلام سنی، دو الگوی وهابی و اخوانی مطرح بوده و با هم رقابت میکنند.
در پی بهار عربی، الگوی وهابی که با ثروت عربستان سعودی به نقاط مختلف جهان اسلام صادر میشود در مقابل افزایش نفوذ نرم اسلامگرایان ترکیه دچار چالش شده است.
روابط عربستان با جریان اخوان المسلمین هیچگاه خوب نبوده و سعودیها نمیخواهند که ببینند اخوانیها در حال جایگزینی شدن متحدان پیشینشان در مصر یا تونس هستند.
اگر آمریکاییها به این جمع بندی رسیده باشند که راهی جز پذیرش اسلامگرایان به عنوان قدرت برتر آینده در خاورمیانه نیست، مصلحت آنها روی کار آمدن جریاناتی معتدل شبیه حزب عدالت و توسعه ترکیه خواهد بود؛ جریانهایی که به ارزشهای دموکراتیک و مدرن پایبند هستند و مانع از قبضه قدرت توسط افراط گرایان وهابی و تکفیری میشوند.
حداقل این برداشتی است که میتوان تا کنون از رفتار دولت آمریکا و تلاش آن برای برقراری کانال ارتباطی و هماهنگی با اخوان المسلمین مصر و سوریه داشت.
اما نباید فراموش کرد آمریکاییها سابقه سیاهی نیز در همکاری با قشریترین و متحجرترین جریانات اسلامی داشتهاند.
حکومت وهابی عربستان، طالبان افغانستان و در دهه شصت خورشیدی، گروهها و عناصری که با شوروی و ایدئولوژی کمونیسم میجنگیدند و بعدها به رهبران القاعده تبدیل شدند، نمونههایی از این سابقه را تشکیل میدهند.
از این رو هنوز باید منتظر ماند و دید که سیاست آمریکا در قبال تحولات منطقه و روابط آن با جریانات اسلامگرا چگونه تبلور و تعین پیدا خواهد کرد.
اما، یک نکته مهم دیگر نیز در این تحلیل نباید فراموش شود که همان نقش و جایگاه ایران به عنوان یک قطب اسلامی در منطقه و تاثیر آن بر تحولات جاری و گزینههای غرب در برابر این تحولات است.
شاید ایران میتوانست با ارئه یک مدل موفق داخلی و خارجی موقعیت منطقهای و بین المللی خود را در رقابت با عربستان بهبود ببخشد و خود را بدیلی برای انقلابیون عرب سازد.
پس از حملات یازه سپتامبر و مشخص شدن میزان نقش عربستان در حمایت مالی و ایدئولوژیک از افراط گرایان اسلامی، زمزمهها در داخل دولت آمریکا درباره درستی استراتژی این کشور در قبال عربستان و سیاست منزوی ساختن ایران مطرح شد. اما این مساله پس از مدتی به دست فراموشی سپرده شد.
بهار عربی، بار دیگر مساله الگوی اسلامی را برای غرب و آمریکا در منطقه مطرح کرده است؛ هر چند به نظر میرسد نقشی را که ایران میتوانست در مقابل عربستان داشته باشد، ترکها از آن خود کردهاند.