محمود کیانارثی، خبرنگار حوزه خاورمیانه،نگاهی دارد به تحولات تازه منطقه و سخنان تازه اسرايیل در خصوص حمله به ایران.
پس از مدتها رهبران سیاسی اسرائیل دوباره از حمله نظامی به ایران سخن به میان آوردهاند.
بنیامین ناتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در سخنان اخیرش در کنست ایران اتمی را نه تنها خطری مستقیم برای کشورش بلکه تهدیدی برای کل جهان بر شمرده است.
همزمان ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، تصریح کرده است که تمام گزینهها در برابر جمهوری اسلامی، از جمله حمله نظامی، بر روی میز قرار دارد.
به گفته باراک، اسراییل نمیتواند به خود اجازه دهد که با ایران اتمی سر و کار داشته باشد.
طرح دوباره حمله نظامی به ایران، تنها چند روز پس از اعلام باراک اوباما مبنی بر بازگرداندن تمام سربازان آمریکایی از عراق، باعث شده تا موجی از گمانه زنیها درباره احتمال حمله نظامی به ایران به راه افتد.
در این میان، تصمیم دولت آمریکا برای استقرار نیروهای بیشتری در منطقه خلیج فارس بیش از پیش به شایعات درباره احتمال آماده شدن آمریکا و اسرائیل برای حمله نظامی به ایران دامن زده است.
روزنامه نیویورک تایمز اینجابجایی را تلاشی برای جلوگیری از فروپاشی امنیتی در عراق و آمادگی برای یک رویارویی نظامی احتمالی با ایران دانسته است.
کشمکش ایران و آمریکا در عراق
بازگشت یا عقب نشینی نیروهای آمریکایی از عراق، هر چه نامیده شود، یک پیروزی راهبردی برای ایران به شمار میرود.
در سال ۲۰۰۳ با هزینه آمریکاییها، ایران از شر صدام، دشمن دیرینهاش خلاص شد و توانست به مرور از طریق متحدانش در حکومت تازه عراق، شبکه سیاسی و امنیتی خود را در کشور همسایه گسترش دهد.
در سالهای گذشته، جنگی با واسطه میان ایران و آمریکا در عراق جریان داشته و جمهوری اسلامی همواره نگران بوده است که ادامه حضور نیروهای اشغالگر در خاک عراق سرانجام به بسته شدن یک پیمان امنیتی میان بغداد و واشنگتن و تاسیس پایگاههای دائمی نظامی آمریکا در مرزهای ایران منجر شود.
تصمیم اوباما برای بازگرداندن همه سربازان آمریکایی از عراق، این پرونده پر کشمکش را به مرحله پایان میرساند.
این تصمیم پس از آن اعلام شد که مقامات آمریکا گفتگوهای گستردهای با رهبران عراق و همینطور مذاکرات با واسطهای با تهران و دمشق انجام داده بودند تا زمینه تمدید حضور این نیروها را در عراق فراهم آورند.
با این حال، این مذاکرات و حواشی پیچیده آن از جمله دادن حق مصونیت قضایی به آمریکاییهای مستقر در عراق، بینتیجه باقی ماند و سرانجام واشنگتن اعلام کرد که تمام سربازانش را تا پایان ماه دسامبر از عراق خارج میکند.
مقامات جمهوری اسلامی از نوری مالکی، نخست وزیر عراق، خواسته بودند تا با تمدید حضور سربازان آمریکایی در عراق مخالفت کند.
گفته میشود که نخست وزیر عراق که روابط نزدیکی با جمهوری اسلامی دارد، در آخرین سفر خود به تهران برای رایزنی برای تشکیل دولتش، به جمهوری اسلامی قول جدی داده بود که با تمدید حضور این نیروها مخالفت خواهد کرد.
در صورتی که تا دو ماه آینده، اتفاق امنیتی و سیاسی ویژهای در عراق رخ ندهد، خروج تمامی نیروهای آمریکایی از عراق نه تنها خیال تهران را از بابت مرزهای غربی جمعتر خواهد کرد، بلکه به تلاشهای ایران برای پر کردن خلا نظامی و امنیتی در عراق ابعاد تازهای خواهد بخشید.
به دنبال اعلام عقب نشینی سربازان آمریکایی، مقامات ایرانی و همینطور رهبران ترکیه، به بغداد پیشنهاد دادهاند که آموزش نیروهای نظامی و امنیتی این کشور را بر عهده بگیرند.
هر چند بغداد این پیشنهادها را رد کرده است، اما به خوبی میتوان دریافت که جمهوری اسلامی در صدد افزایش نقش مناقشه بر انگیز خود در آینده سیاسی، نظامی و امنیتی عراق پس از اشغال است.
در این میان، نوری مالکی که دولت خود را مدیون پشتیبانی سیاسی ایران میبیند، موضعی همگرا با تهران در پروندههای مختلف منطقهای اتخاد کرده است.
مالکی نه تنها به عربستان، رقیب منطقهای ایران، به عنوان سرچمشه صدور بمبگذاران انتحاری به کشورش مینگرد، بلکه در مساله سوریه در کنار تهران قرار گرفته و از تداوم حکومت بشار اسد پشتیبانی کرده است.
دلایل دولت عراق برای حمایت از حکومت بشار اسد و روابط سرد آن با عربستان فراتر از پیوندهای بغداد و تهران بوده و به موضوعات ژئوپولیتک و نگرانیهای راهبردی عراقیها نیز مرتبط میشود.
با این حال، مواضع دولت عراق آن را عملا در چارچوب محور منطقه ایی قرار داده است که از تهران تا سوریه و لبنان و همچنین حماس در فلسطین امتداد پیدا میکند.
حمله نظامی
پیشبینی افزایش نفوذ جمهوری اسلامی در عراق و فرو غلطیدن این کشور در محور تهران – دمشق، انتقاد شدید برخی جمهوری خواهان و محافل تندرو در آمریکا را از تصمیم دولت اوباما برای عقب نشینی از عراق به دنبال داشته است.
به باور منتقدان، خروج همگی سربازان آمریکایی به فروپاشی وضعیت امنیتی عراق و پر کردن خلاء آن توسط دشمنان آمریکا خواهد انجامید.
از جمله سناتور جان مک کین، از چهرههای راستگرا و جنگ طلب حزب جمهوریخواه، این تصمیم را بسیار بد و تاسف آور برای آمریکا و نقش آن در جهان دانسته و گفته است که «این پیروزی استراتژیک بزرگی برای دشمنان امریکا در خاورمیانه به ویژه نظام جمهوری اسلامی ایران است».
همین دست نگرانی و نارضایتی نیز از سوی دولتهای محافظه کار عرب و رسانههای خلیجی بیان شده است.
تصمیم پنتاگون برای استقرار نیروهای بیشتری در خلیج فارس و بستن پیمان نظامی و امنیتی با شورای همکاری خلیج فارس، میتواند تلاش دولت اوباما برای پاسخ به این انتقادها و کاستن از نگرانی متحدان عربش در منطقه خلیج فارس به شمار رود.
اما از نظر برخی تحلیلگران، این تغییر و تحولات زمینهچینی برای حمله نظامی به ایران در بهار آینده است.
چرا که به باور آنها، عراق امتداد محور ایران و سوریه را تکمیل کرده و چالشی بزرگ از تهران تا سواحل مدیترانه برای آمریکا و اسرائیل به وجود میآورد که به سادگی قابل چشم پوشی نخواهد بود.
عدم سقوط رژیم بشار اسد و ماندگاری آن نیز به مساله حمله نظامی به ایران اولویت میبخشد، زیرا سقوط رژیمهای مصر و تونس به بهبود موقعیت منطقهای جمهوری اسلامی انجامیده است که مهار این نفوذ تا حدود بسیاری به شکستن محور تهران و دمشق بستگی خواهد داشت.
حکومت بشار اسد از لحاظ سیاسی، اقتصادی و نظامی به تهران تکیه دارد و ساقط کردن آن بسته به تضعیف ایران و در نتیجه سرعت بخشیدن به ایجاد جبههای ضد سوری از ترکیه و شیخ نشینهای خلیجی به رهبری عربستان خواهد بود.
از اینرو، حمله نظامی به ایران نه تنها به مهار نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه بلکه به تسریع سقوط رژیم سوریه منجر خواهد شد.
به علاوه حمله نظامی میتواند، به باور طرفدارن نظریه جنگ، به نابودی یا حداقل تاخیر برنامه هستهای جمهوری اسلامی بیانجامد.
به باور برخی ناظران، سخنان اخیر رهبران اسرائیل درباره ایران هستهای نشان میدهد که تصمیم حمله به ایران قطعی شده و تنها مساله مطرح برای رهبران آمریکا و اسرائیل، زمان اجرای آن است.
موانع حمله نظامی
در حالی که سراسر منطقه خاورمیانه دستخوش طوفان سهمگین انقلابهای داخلی و مداخلات خارجی است، احتمال حمله نظامی به ایران برای جلوگیری از به هم خوردن توازن قوا در منطقه نمیتواند گزینهای دور از ذهن باشد.
جدا از اسرائیل، جناحهای جنگ طلب در داخل حکومت آمریکا و متحدان عرب آنها، به حمله نظامی علاقه نشان میدهند و حتی آن را دیر هنگام نیز میدانند.
مساله اخیر اتهام به جمهوری اسلامی مبنی بر طرح ریزی ترور سفیر عربستان سعودی در واشنگتن وبالا گرفتن تنش کلامی و دیپلماتیک میان ایران با عربستان و آمریکا به خوبی نشان میدهد که ارادهای قوی در دولت اوباما برای افزایش سطح رویارویی با جمهوری اسلامی به وجود آمده است که میتواند سرانجام کاری را که جورج بوش از انجام آن خودداری کرد به دست دموکراتها به انجام برساند.
اما گزینه حمله نظامی به ایران تا زمانی که چند مسئله بنیادین در سیاست داخلی و خارجی آمریکا حل نشده باقی بماند، تا مرحله عمل فاصله خواهد داشت.
این مسائل در واقع همان مشکلاتی است که دولت جورج بوش را به بازخوانی و تجدید نظر در سیاست رویارویی با ایران هستهای فرا خواند.
اندک و ناکافی بودن اطلاعات و ارزیابیهای امنیتی آمریکا و اسرائیل از مراکز هستهای در خاک ایران، میزان اثر بخشی حمله نظامی به این مراکز و توان واقعی آن برای مختل ساختن برنامه هستهای جمهوری اسلامی و از همه مهمتر غیر قابل پیشبینی بودن دایره پاسخ ایران باعث شده است تا مقامات سیاسی و نظامی آمریکا از تن دادن به ریسک اجرای چنین سناریویی سر باز زنند.
از همه اینها بالاتر، ادعای واشنگتن و تل اویو درباره وجود یک برنامه نظامی اتمی در داخل جمهوری اسلامی میتواند از بیخ و بن غلط از آب در آید که در صورت اجرای حمله نظامی، آمریکا را با وضعیتی شبیه به ادعاهای مطرح شده درباره برنامه سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین روبرو خواهد کرد.
خارج از دایره این مسائل، بحران اقتصادی آمریکا و مشکلات مالی پیش روی دولت اوباما هرگونه ماجراجویی نظامی تازه را برای کاخ سفید دشوار میسازد.
نباید فراموش کرد که خارج ساختن سربازان آمریکایی از خاک عراق، بخشی از تلاش پنتاگون برای جبران کسر بودجه دولت این کشور و در راستای کاهش ۴۵۰ میلیارد دلاری در بودجه سرسام آور نظامی ایالات متحده برای ده سال آینده صورت میگیرد.
با این وصف، ورود دولت اوباما به یک جنگ قاعدتا بسیار پر هزینه با ایران نمیتواند با محدودیتهای اطلاعاتی، امنیتی و اقتصادی رویاروی کاخ سفید همخوان باشد.
از همین رو نیز مقامات آمریکایی در سالهای گذشته فشار شدیدی به اسرائیل وارد کردهاند تا مبادا به طور خودسرانه به مراکز هستهای ایران حمله کرده و پای واشنگتن را به جنگی حساب نشده با تهران باز کند.
بیتردید رهبران اسرائیل بدون رضایت و هماهنگی با واشنگتن قدم به عرصهای نخواهند گذاشت که به روابط ویژه تل آویو با مهمترین متحدش خدشه وارد کرده و منافع آن را در خاورمیانه در معرض خطر قرار دهد.
اما به هر صورت، عقب نشینی نیروهای آمریکایی از خاک عراق و خلا نظامی و امنیتی حاصل از آن، تحولات سوریه و تبدیل شدن آن به کشمکش میان قدرتهای بین المللی و منطقهای بر سر آینده رژیم بشار اسد و همچنین تنش کم سابقه میان تهران و ریاض بر سر بحرین و یمن و ورود مستقیم آمریکاییها به دعوای دو کشور، منطقه را تبدیل به بشکه باروتی کرده است که میتواند با یک جرقه کوچک منفجر شود.
همین وضعیت است که فاصله میان تنشهای لفظی و سخنان جنگ طلبانه اسرائیلی را با وقوع یک جنگ واقعی در منطقه به اندازه یک تار مو ساخته است.