علی عبدی، یک فعال اجتماعی که در حال حاضر در آمریکاست، کمپین ۹۹ را راه انداخته است که در قالب آن، معترضان والاستریت برای فعالان سیاسی و مدنی که در ایران زندانیاند، پیام میفرستند.
«ایده ساده است. قرار است با ۹۹ نفر از افرادی که در جنبش والاستریت در سراسر دنیا حضور دارند صحبت کنیم. روایت هر نفر از چرایی حضورش در این اعتراض را میشنویم. سپس برای او روایت یک زندانی سیاسی در ایران را بازگو میکنیم. بعد از این گفت و شنود، از او میخواهیم که پیامی برای آن زندانی بفرستد و پوستری برایش طراحی کند.» علی عبدی ایده کمپین ۹۹ را اینطور معرفی کرده است.
این فعال اجتماعی پیش از این نیز «کمپین حمایت از خانواده های سیاسی» را با شعار «خانواده مرا آزاد کنید» راه انداخته است. در این کمپین از شهروندان ایرانی دعوت شده یکی از زندانیان سیاسی را به عنوان عضوی از خانواده خود در نظر بگیرند و آهسته و پیوسته برای آزادیاش تلاش کنند. از آن ایده ساده در فضای مجازی استقبال شد.
حالا کمپین ۹۹ میخواهد روی پیوند فعالان سیاسی و مدنی و روزنامهنگاران زندانی در ایران با اعتراضهای والاستریت دست بگذارد.
در جریان اعتراضهای والاستریت، معترضان گفتهاند که یک درصد از جامعه آمریکا برای آن ۹۹ درصد دیگر تصمیم میگیرد و از آنان برخوردارتر است. به این ترتیب عدد ۹۹، به نمادی از این اعتراضها تبدیل شده است.
کمپین ۹۹ یک وبسایت هم دارد که این روایتها را همراه با عکس معترضان و پوستری که طراحی کردهاند منتشر میکند. علاوه بر آن، صفحهای در فیسبوک با همین نام این فعالیتها را پوشش میدهد و کاربران آنلاین هم میتوانند با انتشار و به اشتراک گذاشتن این روایت ها، با آن همراهی کنند.
تعدادی از ایرانیها هم در نقاط دیگر دنیا به این کمپین کمک میکنند. قرار است با کمک آنها در استانبول، پاریس، لندن، اسلو و... هم معترضانی که از والاستریت الهام گرفتهاند روایتی را از زندگی یک زندانی سیاسی ایرانی بشنوند و پوسترش را طراحی کنند.
کمپین ۹۹ امیدوار است تعداد این شهرها به ۲۰ برسد تا به زنجیرهای نمادین در دنیا تبدیل شود. ممکن است بعدها کتابی از این روایتها منتشر شود یا نمایشگاهی از این کمپین شکل بگیرد.
بدهبستان جنبشها
جرقه کمپین ۹۹ زمانی زده شد که معترضان آمریکایی با شعار «والاستریت را اشغال کنید» در پارک زوکاتی جمع شدند و تجمعشان هفتهها ادامه پیدا کرد.
پیام وال استریتیها خیلی زود به شهرهای دیگر آمریکا و پایتختهای عمده دنیا رسید و در لندن و ادینبورگ هم تجمعهای مشابهی آغاز شد.
آن روزها علی عبدی، دانشجوی دکترای انسانشناسی دانشگاه یل، در بیمارستان بستری بود. فرصت نقاهت باعث شد بیشتر فکر کند و به این نتیجه برسد که میشود از این جنبش جهانی، به نفع جنبش سبز و زندانیان سیاسی ایران استفاده کرد: همانطور که جنبش سبز الهامبخش بهار عرب شد و بهار عرب، والاستریت را ایجاد کرد، حالا هم والاستریت میتواند فضایی فراهم کند که دنیا جنبش سبز را بهتر بشناسد. بده بستان بین جنبشهای اجتماعی همیشه وجود دارد.
تاکنون ۱۳ روایت از این مجموعه که قرار است به ۹۹ برسد، منتشر شده است. روایت معترضان والاستریت، ساده و از جنس زندگی است. آنها این فرصت را پیدا کردهاند که چند دقیقهای درباره خودشان و هدفشان حرف بزنند. این روایت کلیشهای نیست؛ بلکه شبیه زندگی خود آن آدم است.
آماندا، یکی از این معترضان است که داستانش را اینطور روایت کرده: من اینجا هستم چون با بسیاری از مسألههای سیاسی و اقتصادی که در کشور جریان دارد موافق نیستم. مثلا اختلاف بسیار زیاد بین ثروتمندان و فقرا، بدهیهای دانشجویی و نداشتن تضمین برای کار، بعد از فارغالتحصیلی. من با جنگ آمریکا علیه عراق هم مخالفام و فکر میکنم اگر آن جنگ را پایان بدهیم، با پولی که عایدمان میشود میتوانیم هزینه برنامههای اجتماعی کشور خودمان را تامین کنیم.
در مقابل، والاستریتیها هم روایتی میشنوند از جنس زندگی و از رنج یک آدم دیگر که در قارهای دور، پشت میلههاست. علی عبدی، این روایت ها را با چاشنیهایی آمیخته است: زندگی روزمره را قاطی روایت میکنم. از آشناهای زندانی میپرسم که سرگرمیاش چیست، خصوصیت اخلاقیاش چیست، چه غذاهایی دوست دارد و چه خاطرهای از او دارند. اینطوری روایت را انسانیتر میکنم.
چشم در چشم همدیگر
شنیدن این روایتها در فضای پارک زوکاتی، حال و هوای دیگری دارد. آنجا که معترضان نفس در نفس همدیگر، هر روز روایتی میشنوند و در اجتماع کوچکشان رنجهای انسانی را تقسیم میکنند؛ شنیدن داستان زندانیان سیاسی ایران، هم تسکین است هم تلنگر. ر
روایت کمپین ۹۹ از علیاکبر محمدزاده، فعال دانشجویی که در زندان است، این بوده: «شطرنج، موسیقی، کتابخوانی و نویسندگی از علاقههای زندگی اوست. او وبلاگ نیز مینویسد. در یکی از پستهای وبلاگش با عنوان "لحظه مکث" نوشته است: زندگی سخت و در عین حال ساده است. وقتی پول ناچیزی در جیبت مانده و یک پاکت سیگار آشغال میگیری، یک روز را گرسنه سپری میکنی و با پای پیاده به خانه برمیگردی، لذتی به معنای تام به وجود میآید. لذتی که مزهاش با گذشت چندین سال بر دهان میماند. مگر یک شهروند ساده از زندگیاش برای خود چه برجای میگذارد؟ کوچک بودن و کوچک ماندن، آزادی به ارمغان میآورد، شاید!
آنهایی که تا اینجا این روایتها را شنیدهاند، تحت تاثیر سادگی این روایتها، پیچیدگی شخصیت زندانی، دردها و دغدغههای او قرار گرفتهاند و این تاثر را در پوستری که برای آن زندانی طراحی کردهاند یا در جملههایی که خطاب به او گفتهاند نشان دادهاند.
علی عبدی تعریف میکند که بعضی از آنها با شنیدن روایتی که برایشان نقل شده، گریه کردهاند: شیوه کار این است؛ من عکس زندانی را در دستم میگیرم. بعد از شنیدن روایت، آن نفر مقابل باید به عکس نگاه کند و شروع کند به صحبت. به آنها میگویم که این زندانی بعدها این حرفها را خواهد خواند و خواهد شنید. تو در این لحظه تاریخی، پیامی را از پارک زوکاتی برای ایران میفرستی. بعد، آن فرد از دلش صحبت میکند.
علی میگوید این ماجراها، احساسات معترضان والاستریت را هم بر میانگیزد: گاهی چندین بار کنترلشان را از دست دادهاند و گریه کردهاند. ما همدیگر را بغل کردهایم. این گریهها از سر احترام به آن آدم است. ممکن است حس کند دردی که او میکشد، با درد آن زندانی قابل قیاس نیست. اما پیوندی بین انسانها هست که به خاطر آن درد مشترک، فرد حس میکند انگار دارد با خودش حرف میزند. طبیعت درد انسانها با هم تفاوتی ندارد.
«شنیدن تجربه تو... این کاری است که از دستم بر میآید»
در پیامهایی که معترضان والاستریت برای زندانیهای مدنی و سیاسی ایران دادهاند، بسیاری از آنها از شنیدن روایت زندگی این زندانیها متعجب شدهاند. بعضیها احساس همدلی و اشتراک کردهاند و در نهایت، همه تلاش کردهاند تا در پیامشان روح امید، مبارزه و ادامه دادن راه را حفظ کنند.
پال، معترضی که روایت شبنم مددزاده فعال دانشجویی را شنیده، خطاب به او گفته است: سلام شبنم! من الان داستان تو را شنیدم. من در نیویورک هستم و علیه تعدی دولت اعتراض میکنم. استقامت تو، کرامت تو، شرافت تو، اینکه برای حق همکلاسیهایت ایستادی، اینکه برای آنچه که به آن باور داری ایستادی، حتما قهرمانانه بوده است. ما همه پشت میلههای آهنی، زندانی نیستیم اما به نظر میرسد که ما هم جایی برای رفتن نداریم. شاید از این نظر وضعیت ما شبیه باشد. تغییرات یکدفعه اتفاق نمیافتد. اما من به تو قول میدهم که تو فراموش نخواهی شد.
دنی هم یکی دیگر از معترضان است که خطاب به پیمان عارف، فعال دانشجویی زندانی در ایران گفته است: بجنگ! بجنگ و بدان که از دل این جنگیدن اتفاق خوشی متولد خواهد شد! و بدان که آن چیزی که ما امروز برای آن مبارزه میکنیم میتواند به دستآوردهای باورنکردنی بینجامد.
حمد، معترض دیگری است که خطاب به هیوا بوتیمار، زندانی کُرد، چند جملهای گفته است: هیوا! تو حقیقت را گفتهای. تو مواد مخدر پخش نکردهای. اسلحه حمل نکردهای. کسی را نکشتهای. دزدی نکردهای... پس چرا دولت، تو را این طور به زندان انداخته است؟ خداوند با قدرت خودش از تو مراقبت میکند.
شماری دیگر از این پیامها را میتوانید در گزارش تصویری مردمک ببینید.
«به هدف رسیده است»
تا همینجا هم علی عبدی معتقد است هدف اصلی کمپین تامین شده؛ اینکه آگاهی عمومی دنیا از جنبش مردم ایران بالا برود و زندانیان سیاسی ایران را بشناسند. اما این تمام هدف نیست.
او میگوید: کمپین ۹۹ این فرصت را فراهم کرده که ایرانیها هم والاستریت را بشناسند و با درد مردمی که این جنبش را راه انداختهاند آشنا شوند. پیامش برای مردم ایران شاید این باشد که نمیشود به هیچ سیستمی بهعنوان مدینه فاضله نگاه کرد و مردم ایران که به خاطر استبداد از جریانهای اصلی دنیا حذف شدهاند باید دنبال جایگزینهای بهتری بگردند.
آقای عبدی در حال میگوید: از اینها مهمتر اینکه این کمپین کمک میکند تا امکان مصادره والاستریت از طرف حکومت ایران گرفته شود. وقتی والاستریتیها عکس زندانیهای سیاسی ایران را در دست بگیرند، حکومت ایران دیگر نمیتواند این جنبش را به خود و به بیداری اسلامی ربط بدهد. کمپین ۹۹ میخواهد توجه جهانی را به سمت جنبش مردم ایران جلب کند و دوربینها را به سمت آنها برگرداند.
این جریان یک کار بی نظیره که با توجه به هوش و ذکاوت آقای عبدی داره به انجام می رسه. امیدوارم دیگران هم در این راه به او کمک کنند. مهمترین نکته اینه که امید به تغییر از بین نره. امیدوارم شنا هم در مردمک از این گزارش های امیدبخش بیشتر از اینها کار کنید.