پرویز جاهد، منتقد سینمایی، در این گزارش به به مناسبت پنجمین سال درگذشت فرخ غفاری، به این منتقد سینمایی و آثار او پرداخته است.
۲۶ آذر ماه امسال مصادف بود با پنجمین سال درگذشت فرخ غفاری، فیلمساز، مورخ و منتقد سینما، پایه گذار کانون فیلم و فیلمخانه ملی ایران و از پیشگامان سینمای مدرن ایران که در سال ۱۳۸۵ در ۸۵ سالگی در پاریس چشم از جهان فرو بست.
غفاری نخستین کسی بود که دست به جمع آوری اسناد و مدارک مربوط به تاریخ سینمای ایران زد و نخستین کسی بود که پس از پایان تحصیلات خود در فرانسه و بلژیک و کارآموزی نزد هانری لانگلوا فیلمشناس معروف فرانسوی و بنیان گذار سینماتک فرانسه، به ایران بازگشت و کانون ملی فیلم و فیلمخانه ملی ایران را تاسیس کرد.
غفاری دلبستگی عمیقی به فرهنگ و هنر ایران داشت و تا زمانی که توان داشت و در راس کار بود در جهت رشد و سربلندی آن کوشید. او در آخرین دیدار بین من و او که در اگوست سال ۲۰۰۶ در پاریس صورت گرفت، گفت که سرگرم کار بر روی خاطرات و سفرنامه جد بزرگش فرخ خان امین الدوله است که به دستور ناصرالدین شاه به فرانسه سفر میکند و به دربار ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه میرود تا از او بخواهد بین ایران و انگلیس که در جنوب ایران در جنگ بودند میانجیگری کند.
در این سفر جد غفاری کاتب مخصوصی دارد که سفرنامه روزانه او را مینویسد. به دنبال آن امین الدوله از کاتب میخواهد کتابی در باره نحوه زندگی فرانسویها بنویسد اما صدراعظم دولت ناصرالدین شاه پس از باخبر شدن از ماجرا با ارسال نامهای رسمی به فرخ خان باانتشار این کتاب مخالفت کرده و دستور میدهد فرخ خان کتاب را برای او بفرستد تا آن را آتش بزند چرا که به نظر صدراعظم مردم ایران با خواندن این کتاب به مقایسه زندگی خود با فرانسویان پرداخته و این برای دولت فخیمه قاجار گران تمام میشود. آرزوی او این بود که بتواند این کتاب را به کمک ایرج افشار محقق گرانقدر در ایران منتشر نماید.
به نظر غفاری ماجرای این کتاب نشان میدهد که اندیشه ایرانی هیچگاه آزاد نبوده و دولتهای ایرانی با هرگونه تحول و رفرمی مخالف بودند. این گفته غفاری یادآور تلخ واقعیتهای امروز سینما و فرهنگ ایران است. امروز مسئولان دولتی و اداره سانسور، هر فیلم و کتابی را که بیانگر واقعیتهای تلخ جامعه ایران باشد، به بهانه «سیاه نمایی» و ارائه تصویری منفی از ایران، توقیف کرده و مانع از انتشار آن میشوند.
فرخ غفاری به همراه ابراهیم گلستان و فریدون رهنما، سهم مهمی در بنای سینمای روشنفکری و مدرن ایران در ابتدای دهه چهل دارد. سینماگری که با ساختن فیلمهای «جنوب شهر» و «شب قوزی»، در کنار فیلمهای «خشت و آینه» ابراهیم گلستان و «سیاوش در تخت جمشید» فریدون رهنما، خون تازهای در کالبد بیجان و بیرمق سینمای ایران تزریق کرد و زمینههای رشد و تحول سینمای هنری و اندیشمندانه ایران را فراهم کرد. در دورانی که سینمای ایران، گرفتار سطحی نگری و ابتذال فیلمفارسی است و محصولات آن، فرآورده ذهن کسانی است که فاقد دانش سینمایی و ذوق هنریاند و تنها به سینما به عنوان منبعی برای کسب درآمد نگاه میکنند.
اما اهمیت فرخ غفاری در سینما و فرهنگ ایران، تنها به خاطر فیلمهایش نیست بلکه او نیز همانند ابراهیم گلستان در زمینهها و حوزههای گوناگونی کار کرده و نقشهای متعددی در جامعه هنری و سینمایی ایران به عهده داشته است. فعالیتهای غفاری را به طور کلی میتوان در حوزههای نقد فیلم، تاریخ نگاری سینما، تاسیس کانون فیلم و فیلمخانه ملی ایران، فیلمسازی، بازیگری و مدیریت فرهنگی بررسی کرد.
غفاری و نقد فیلم در ایران
فرخ غفاری از نخستین منتقدان اندیشمند و جدی سینمای ایران بود. او در دورانی نوشتن نقد فیلم را در مطبوعات ایران شروع میکند که هنوز حرفهای به نام نقد فیلم در ایران وجود ندارد و کسی به اهمیت نقد فیلم و جایگاه منتقد سینما، آگاه نیست.
نقدهای غفاری، عمدتا علیه ابتذال و سطحی گرایی سینمای ایران در این دوره و تاکید بر اهمیت سینما به عنوان یک هنر است.
کتاب «سینما و مردم» که جمع بندی نظرات غفاری در باره سینما و نقد فیلم در ایران است، با اینکه امروز کتاب ساده و پیش پا افتادهای به نظر میرسد اما در زمان خود برای آشنایی علاقمندان سینما با مفاهیم نقد فیلم و درک سینما به عنوان یک پدیده هنری، کتاب مفیدی بود.
نگاه غفاری به سینما و نقد فیلم در این دوره، متاثر از دیدگاههای مارکسیستی و نگاه حزبی است. وی در باره این دوره از فعالیتهای خود به من گفته است: «بعد از سال ۱۳۲۹ روشنفکران چپ از ما حمایت کردند. در این بین از من خواستند که در نشریات حزب توده نقد سینمایی بنویسم. من هم هرچه را که در فرانسه یاد گرفته بودم با خود آوردم. ماخذ من ژرژ سادول و آندره بازن بودند. از ابتدا تصمیم گرفتم که راجع به سینمای ایران هم بنویسم».
از سوی دیگر سعی غفاری در این دوره بر این بود که در نقدهای خود، ضعفها و نارساییهای فیلمهای فارسی را از نظر فنی و محتوایی توضیح داده و از این طریق به ارتقاء فرهنگ و دانش سینمایی در میان فیلمسازان ایرانی یاری رساند. کاری که همزمان با تاسیس کانون فیلم ایران و نمایش و معرفی آثار برجسته سینمای جهان در آن، انجام داد.
زمانی که غفاری بعد از سالها زندگی در فرانسه به ایران باز میگردد، صاحب دانش، تجربه و فرهنگ سینمایی عمیقی است که حاصل دوران همکاری پنج ساله او (۱۹۵۶-۱۹۵۱) در پاریس به عنوان دستیار هانری لانگلوا، سینماشناس مشهور فرانسوی در سینماتک فرانسه و همکاری با مجله سینمایی پزیتیو (Positive) در زمینه نقد فیلم است. در آن زمان مجله پزیتیو به سردبیری برنارد شاردل، مجلهای سینمایی با رویکردی مارکسیستی بود و درجبهه مقابل مجله کایه دوسینما قرار داشت. از کارهای قابل توجه غفاری در پزیتیو، نوشتن مطلبی تحلیلی در باره سینمای کوروساوا بود.
بعد از بازگشت به ایران نیز غفاری با نوشتن در مجلههایی چون ستاره سینما و فیلم و زندگی، هم آوا با منتقدان سخت گیری چون کاووسی، جبهه تازهای را علیه فیلم فارسی ایجاد میکند.
در این دوره، غفاری از فقدان و ضرورت ایجاد سینمایی حرف میزند که خود آن را سینمای ملی، سینمای مردمی و سینمای بومی مینامد.
دیدگاههای غفاری، گلستان، رهنما و منتقدان سینمایی دیگر در این زمینه، به بخش اساسی گفتمان نقد فیلم در این دوره از تاریخ سینمای ایران تبدیل میشود. اما غفاری برخلاف فریدون رهنما، فقط به سینمای آوانگارد و تجربی نمیاندیشید اگرچه مخالف سطحی نگری ساده پسند و ابتذال فیلمهای فارسی بود اما وجه تجاری و پرمخاطب این سینما را نیز درنظر میگرفت. سینمای خوب از نظر غفاری، سینمایی بود که متکی به فرهنگ و اصالتهای ملی ایرانی بوده و با نگاهی واقع گرایانه زندگی تودههای مردم را تصویر کرده باشد.
او خواهان سینمایی بود که ضمن دربرداشتن ارزشهای هنری، برای عامه مردم نیز جذابیت داشته باشد. در گفتگو با مجله فرهنگ و زندگی در خرداد ۱۳۴۹ در این باره چنین میگوید: «حالا روی سخنم را متوجه روشنفکران تازه به کار رسیدهای برمی گردانم که میخواهند سینمای محض بسازند: جبهه گیری متعصبانه فقط در برابر فیلم تجاری مبتذل مقبول است و گرنه سعی کنید اولین فرصتی که به دست میآورید و سرمایه داری در اختیارتان پول میگذارد، استفاده کنید و طوری عمل کنید که سرمایه او هم به جیبش برگردد.»
غفاری سینماگر
زمان بازگشت غفاری به ایران مصادف است با پایان دوره فترت و سکوت سینمای ایران و شروع فیلمسازی سینماگرانی چون دکتر اسماعیل کوشان. به اعتقاد غفاری، سینمای ایران در این دوره گرفتار نوعی ساده انگاری و ابتذال است و فیلمها فرآورده دست کسانی است که مطلقا دانش سینمایی ندارند.
در این هنگام غفاری که ایدههای زیادی در سردارد، با دیدن شرایط سیاسی تیره ایران، احساس سرخوردگی میکند. وی در توصیف شرایط سیاسی ایران بعد از ورودش به ایران برای نخستین بار میگوید: «من سفر اول که به ایران آمدم از دیدن مملکت عقب افتاده دلم گرفت. همان جا فکر کردم نباید مملکت با این سیاست اداره شود. من در آن شرایط تنها نبودم. روشنفکران دیگر هم معتقد بودند که فلاکت مردم ناشی از سیاستهای غلط است و مملکت باید تکانی بخورد. البته وقتی مملکت تکان هم خورد، سیاستهای حکومت را نمیپسندیدم.»
به همین خاطر بود که غفاری از ابتدای ورود به ایران در اندیشه ایجاد سینمایی ملی با مختصات بومی و نوعی سازش بین سینمای تجاری و سینمای روشنفکرانه بود. او برخلاف رهنما و گلستان که اعتقادی به کار با تهیه کنندگان فارسی نداشتند و هرگز برای تهیه فیلمهایشان به آنها رجوع نکردند، امیدوار بود که بتواند این تهیه کنندهها را مجاب به سرمایه گذاری در زمینه فیلمهای جدیتر و متفاوتتر با جریان غالب سینمای تجاری فارسی بکند.
غفاری برای عملی ساختن ایده آلهایش در سینما، دست به تولید چند فیلم سینمایی زد. در «جنوب شهر» به زبان و سلیقه عام نزدیک شد و در «شب قوزی» به دنبال بیانی شخصیتر و زبانی نسبتا پیچیدهتر رفت اگرچه این پیچیدگی هرگز قابل مقایسه با پیچیدگیهای «خشت و آینه» ابراهیم گلستان یا «سیاوش درتخت جمشید» فریدئون رهنما نبوده و نیست.
غفاری نخستین فیلم بلند داستانیاش یعنی «جنوب شهر» را در ۱۳۳۷ بر اساس فیلمنامهای از جلال مقدم و با سرمایه شخصیاش میسازد که پس از نمایشی کوتاه و محدود به دلیل صراحت واقع گرایانهاش و نمایش تیرگیهای جامعه ایران، به دستور مقامات وقت توقیف شد. «جنوب شهر» بعدها با تغییرات و حذف بسیار در سال ۱۳۴۱ با عنوان «رقابت در شهر» و بدون ذکر نام غفاری در تیتراژ به نمایش درآمد.
فرخ غفاری در سال ۱۳۴۳ با همکاری جلال مقدم، دست به اقتباسی مدرن از کتاب «هزار ویکشب» زد و فیلم «شب قوزی» را بر اساس داستان «خیاط و احدب یهودی و مباشر و نصرانی» هزار و یکشب ساخت که به نقطه عطفی در سینمای نوین و غیر متعارف ایران بدل شد.
«شبِ قوزی»، یکی از نخستین فیلمهایی است که میتوان از آن به عنوان آغازگر جریان تازهای در تاریخ سینمای ایران نام برد که بعدها به موج نوی سینمای ایران مشهور شد. داستان این فیلم در تهران دهه چهل میگذرد و ماجرای یک تروپ نمایشی است که یکی از بازیگران آن به نام اصغر قوزی، پس از اجرای یکی از برنامهها و به هنگام خوردن غذا خفه میشود و جسد او دست به دست میشود.
آخرین فیلم غفاری، فیلم کمدی ماجراجویانه پیکارسک «زنبورک» با شرکت پرویز صیاد بود که ساختاری شبیه آثار پازولینی داشت اما آنچنان که شایستهاش بود، به آن توجه نشد.
غفاری و تاریخنگاری سینما
فرخ غفاری از ابتدای ورود به ایران متوجه فقر تاریخ نگاری درسینمای ایران شد و نخستین کسی بود که به گردآوری اطلاعات، اسناد و مدارک مربوط به تاریخ سینمای ایران پرداخت. وی با روحیهای باز، بدون جانبداری و ارزش گذاری در مورد فیلمها به ثبت و ضبط اطلاعات آنها پرداخت. مجموع این مدارک و منابع و نتیجه مطالعات و بررسیهای تاریخی غفاری با کمک «کمیسیون تحقیقات تاریخی» در زمستان ۱۳۲۹ به صورت جزوهای درآمد و فصلهایی از آن در اختیار یونسکو قرار گرفت. جدا از این، او قصد انتشار این تحقیقات را به صورت کتاب داشت که عملی نشد و تنها فصلهایی از آن در شمارههای مهر و آبان ۱۳۳۰ مجله عالم هنر (به سردبیری اسماعیل کوشان) و فصلی دیگر در شماره پنجم مجله فیلم و زندگی به سردبیری فریدون رهنما منتشر شد.
غفاری از این موضوع در رنج بود که چرا تاریخ سینماهای جهان، فصلی در باره تاریخ سینمای ایران ندارند. وی مسئولیت بخش تاریخ سینمای ایران در دانشنامه فارسی ایرانیکا را به عهده داشت.
فرخ غفاری، پس از انقلاب اسلامی، به پاریس مهاجرت کرد و تمام عمرش در آپارتمان کوچکش در محله مون پارناس پاریس به مطالعه و تحقیق در باره تاریخ سینما و نمایش در ایران گذشت. غفاری در سالهای اقامتش در غربت، پس از انقلاب، ارتباطش را با سینمای ایران قطع نکرد و تا زمانی که توانایی داشت، در هفتههای فیلم ایرانی و برنامههای نمایش فیلمی که از سوی ایرانیها برگزار میشد، شرکت میکرد و تولیدات جدید سینمای ایران و آثار فیلمسازان جوان و نوظهور را دنبال میکرد و برخلاف برخی از تبعیدیهای ایرانی که موفقیت سینمای پس از انقلاب ایران را محصول توطئه و زدوبند رژیم جمهوری اسلامی با فستیوالهای غربی میدانند، اعتقادی به این تئوری توطئه نداشت و مثل همیشه قضاوت او بر مبنای ارزش هنری و سینمایی کارهای این فیلمسازان بود، اگرچه از رویکرد منتقدان غربی و مسئولان جشنوارهها و ذوق زدگی آنها در برابر سینمای جدید ایران بدون در نظر گرفتن پیشینه تاریخی آن انتقاد میکرد: «خیلیها هستند که سینمای ایران را در سالهای اخیر کشف کردهاند و فکر میکنند که معجزهای روی داده اما در حقیقت، حرکت واقعی سینمای جدی ایران سی سال قبل از انقلاب بهمن ۵۷ آغاز شده بود».
به علاوه غفاری در سخنرانیهای خود در غرب در باره تاریخ سینمای ایران، همواره تحولات تاریخی سینمای ایران را از منظر تضاد بین سنت و مدرنیته بررسی میکرد.
فرخ غفاری علاوه بر فیلمسازی و نقد فیلم، به عنوان مدیر در بخشهای مختلف فرهنگی رژیم گذشته از جمله تلویزیون ملی ایران، دانشکده تلویزیون و سینما و جشن و هنر شیراز فعالیت کرد و در همه حال با تمام توان خود از فیلمسازان مستقل با اندیشههای نوگرایانه حمایت کرد و نقش مهمی در شکل گیری و ارتقاء فرهنگ سینمائی در ایران ایفا کرد.
میراث غفاری برای سینمای ایران میراث کمی نیست. اما متاسفانه در شرایط فرهنگی امروز ایران، نه تنها نامی از غفاری و خدمات او برده نمیشود بلکه همه دستگاههای فرهنگی و سینمایی دولتی با تمام توان خود بیهوده میکوشند که نام او را از تاریخ رسمی فرهنگ ایران حذف کنند غافل از اینکه نام غفاری و میراث او در ذهن همه ایرانیان خردمند و فرهنگ دوست که به تعالی و غنای فرهنگ، هنر و سینمای ایران میاندیشند، برای همیشه زنده و ماندگار هست و خواهد ماند.