متیو کرونیگ معتقد است که حمله نظامی به ایران گزينهای است که کمترین شر ممکن را دارد و تحریمها بر علیه ایران نتیجهای نخواهند داد.
اوایل ماه اکتبر، مقامات آمریکایی ایران را به برنامهریزی برای ترور سفیر عربستان سعودی در خاک آمریکا متهم کردند. ایران اتهامات را انکار کرد ولی این ماجرا همچنان به تنشهای میان واشینگتن و تهران اضافه کرد. هر چند دولت اوباما علناً تهدید به مقابله به مثل با نیروی نظامی نکرده است، این اتهامات مقدمهٔ خطر واقعی و رو به رشد درگیری جنگی دو طرف در آیندهای نزدیک بوده است – به خصوص بر سر برنامهٔ هستهای رو به رشد ایران.
اکنون چندین سال است، حتی قبل از این ماجرای جدید، سخنگویان و سیاستگزاران آمریکایی مشغول بحثاند که آیا آمریکا باید به ایران حمله کند و سعی کند تأسیسات هستهایاش را از بین ببرد یا نه.
مدافعان حمله استدلال کردهاند که تنها چیزی که میتواند بدتر از حملهٔ نظامی علیه ایران باشد، ایرانی است که مسلح به سلاح هستهای باشد. در عین حال، منتقدان هشدار دادهاند که چنین حملهای احتمالاً شکست خواهد خورد و اگر هم موفقیتآمیز باشد، جرقهٔ جنگی تمام عیار را خواهد زد و باعث بحران اقتصادی جهانی خواهد شد.
این منتقدان مصرانه از آمریکا خواستهاند که گزینهٔ غیرنظامی را دنبال کند، مانند دیپلماسی، تحریمها و عملیات مخفیانه برای ممانعت از دسترسی ایران به بمب. بیشتر منتقدان از بیم عملیات بمباران بر ایو باورند که اگر این تاکتیکهای دیگر نتوانند مانع از پیشرفت تهران شوند، آمریکا باید بیاموزد که ایران هستهای را همینجور که هست بپذیرد.
اما کسانی که دربارهٔ اقدام نظامی تردید دارند خطر واقعی ایران هستهای را برای منافع آمریکا در خاورمیانه و بیرون از آن درک نمیکنند. و پیشبینیهای تیره و تار آنها فرض را بر این میگیرد که درمان از خود بیماری بدتر خواهد بود – یعنی، پیامدهای حملهٔ آمریکا به ایران به اندازهٔ دستیابی ایران به آرزوهای هستهایاش یا بدتر از آن خواهد بود. اما این فرضی معیوب است.
واقعیت این است که یک حملهٔ نظامی که قصدش نابودی برنامهٔ هستهای ایران باشد، در صورتی که به دقت مدیریت شود، میتواند منطقه و جهان را از یک خطر بسیار واقعی نجات دهد و امنیت ملی دراز مدت آمریکا را به نحو شگفتانگیزی بهبود بخشد.
خطرات بازدارندگی
سالها فشار بینالمللی روی ایران نتوانسته است تلاش ایران را برای ایجاد برنامهای هستهای متوقف کند.
کرم کامپیوتری استاکسنت، که به سیستمهای کنترل تأسیسات اتمی ایران حمله کرد، تلاشهای غنیسازی تهران را موقتاً متوقف کرد ولی بنا به گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ماه میگذشته، نیروگاههای هدف قرار گرفته به طور کامل بعد از این حمله بازسازی شدهاند. و آخرین یافتههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی دربارهٔ ایران که در ماه نوامبر منتشر شد، سنگینترین شواهد موجود را عرضه میکرد که جمهوری اسلامی از تحریمها و خرابکاریها جان به در برده است و علی الظاهر دستگاههای چاشنی هستهای را آزمایش میکند و موشکهایاش را برای حمل کلاهکهای هستهای از نو طراحی میکند.
مؤسسهٔ علوم و امنیت ملی، که یک مؤسسهٔ غیرانتفاعی پژوهشی است، تخمین میزند که ایران اکنون میتواند نخستین سلاح هستهایاش را ظرف شش ماه از تصمیم به انجام این کار تولید کند.
طرح ایران برای انتقال عملیات حساستر به تأسیساتی امنتر در طی سال اینده میتواند حتی بیش از این باعث شود که این روزنهٔ پدید آمده برای اقدام نظامی مؤثر بستهتر شود. اگر ایران بازرسان آژانس انرژی اتمی را اخراج کند و شروع به غنیسازی ذخیرهٔ اورانیوماش تا سطح تسلیحاتی ۹۰ درصد کند، یا سانتریفوژهای پیشرفتهای را در مرکز غنیسازی اورانیوم قم نصب کند، ایالات متحدهٔ آمریکا باید بلافاصله حمله کند در غیر اینصورت آخرین فرصت جلوگیری از پیوستن ایران به کلوب هستهای را از دست خواهد داد.
بعضی از دولتهای منطقه در قصد آمریکا برای متوقف کردن برنامهٔ هستهای ایران تردید پیدا کردهاند و سرسپردگیشان را به سوی تهران تغییر دادهاند. بعضی دیگر شروع به بحث دربارهٔ آغاز برنامهٔ هستهای خودشان کردهاند تا با بمب احتمالی ایران مقابله کنند.
برای این کشورها و برای خود آمریکا، هر چقدر ایران به هدفاش نزدیکتر شود این تهدید تنها بزرگتر و بزرگتر خواهد شد. ایران مسلح به سلاحهای هستهای بلافاصله آزادی عمل آمریکا را در خاور میانه محدود خواهد کرد. ایران متکی به قدرت هستهای میتواند هر برنامهٔ سیاسی یا نظامی آمریکا در خاورمیانه را با جنگ هستهای تهدید کند و واشینگتن را وادار کند که قبل از دست زدن به هر اقدامی در منطقه درنگ کند. رقبای منطقهای ایران مانند عربستان سعودی احتمالاً تصمیم به کسب زرادخانهای اتمی برای خود خواهند گرفت که باعث دامن زدن به رقابت تسلیحاتی میشود.
ایران برای محدود کردن رقبای ژئوپلتیکاش میتواند با انتقال فنآوری هستهای به متحداناش – کشورهای دیگر و گروههای تروریستی – باعث دامن زدن به تشنج شود. داشتن بمب پوشش بیشتری به ایران برای تهاجم متعارف و دیپلماسی تحکمآمیز میدهد و نبرد میان واسطههای تروریستیاش و اسرائيل، مثلاً، میتواند بالا بگیرد. و ایران و اسرائيل فاقد تقریباً همهٔ حفاظهایی هستند که به آمریکا و اتحاد شوری کمک کرد از زد و خورد هستهای در طول جنگ سرد پرهیز کنند – یعنی توانایی حملهٔ امن دوم، خطوط ارتباطی روشن، زمان طولانی پرواز برای موشکهای بالستیک کشور به کشور و تجربهٔ مدیریت زرادخانههای هستهای.
مطمئناً، ایران مسلح به سلاح هستهای عامداً جنگی انتحاری را راه نخواهد انداخت. اما توازن شکنندهٔ میان ایران و اسرائيل میتواند به سادگی از کنترل خارج شده و باعث شکلگیری بحرانی شود که منجر به زد و خورد هستهای میان دو کشور شود که میتواند پای آمریکا را هم به این درگیری بکشاند.
این تهدیدهای امنیتی مستلزم این است که واشنگتن تهران را محدود و محصور کند. اما بازدارندگی به بهای سنگینی تمام خواهد شد. برای مهار کردن ایرانیها، آمریکا باید واحدهای دریایی و زمینی اعزام کند و به طور بالقوه سلاحهای هستهای به سراسر خاورمیانه بفرستد و نیروی عظیمی را دههها در منطقه نگه دارد. در کنار این نیروها، آمریکا مجبور خواهد شد که سرمایههای اطلاعاتی مهمی را برای نظارت بر هر گونه تلاش ایران برای انتقال فنآوری هستهایاش اعزام کند. و همچنین باید چه بسا میلیاردها دلار صرف بهبود توانایی متحداناش برای دفاع از خود کند.
این میتواند شامل کمک به اسرائیل برای ساخت موشکهای بالستیک پرتابشونده از زیردریایی و سیلوهای تقویتشدهٔ موشکهای بالستیک باشد تا اطمینان حاصل شود که اسرائيل قادر است توانایی حملهٔ دوم امن را حفظ کند. مهمتر از همه، برای باورپذیر کردن محدود کردن ایران، آمریکا مجبور خواهد شد که چتر هستهایاش را بالای سر شرکایاش در منطقه نگه دارد و به آنها قول بدهد که در صورت دست زدن ایران به حمله، از آنها با نیروی نظامی دفاع کند.
به عبارت دیگر، برای محدود کردن ایران هستهای، آمریکا مجبور به سرمایهگذاری عظیم سیاسی و نظامی در خاورمیانه در میانهٔ یک بحران اقتصادی خواهد شد و درست در زمانی که کوشش میکند نیروهایاش را از منطقه بیرون ببرد. بازدارندگی با هزینههای فراوان اقتصادی و ژئوپلتیک همراه خواهد بود و ناگزیر باید تا زمانی که ایران موضع خصمانهای نسبت به منافع آمریکا داشته باشد در همین وضع باقی بماند، که ممکن است معنایاش دههها یا طولانیتر از این باشد. با توجه به بیثبات بودن منطقه، این تلاش هم ممکن است شکست بخورد و منجر به جنگی شود که بسیار پرهزینهتر و ویرانگرتر از چیزی باشد که منتقدان حملهٔ پیشگیرانه به ایران اکنون آرزوی اجتناب از آن را دارند.
یک هدف ممکن
ایران هستهای هزینهٔ سنگینی روی دست آمریکا خواهد گذاشت. اما لزوماً به این معنا نیست که واشینگتن باید به شیوههای نظامی متوسل شود.
برای تصمیمگیری دربارهٔ اینکه آیا باید دست به اقدام نظامی بزند، نخستین پرسشی که باید پاسخ داد این است که آیا حمله به برنامهٔ هستهای ایران اصلاً جواب خواهد داد یا نه.
کسانی که تردید دارند به این نکته اشاره میکنند که آمریکا ممکن است مکان تأسیسات کلیدی ایران را نداند. با توجه به کوششهای قبلی تهران برای پنهان کردن ساخت این تأسیسات، مهمتر از همه مراکز غنیسازی اورانیوم نطنز و قم، امکان دارد که رژیم ایران هماینک سرمایههایی هستهای در اختیار داشته باشد که عملیات بمباران نتواند آنها را نابود کند و باعث صدمه زدن به برنامهٔ هستهای ایران ولی در نهایت سر پا ماندن آن شود.
این سناریو ممکن است ولی محتمل نیست؛ در واقع، چنین ترسهایی احتمالاً اغراق شده هستند. سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و گروههای مخالف داخل ایران در گذشته هشدارهایی به موقع نسبت به فعالیتهای هستهای ایران دادهاند – و مثلاً تأسیسات هستهای مخفی ایران را در نطنز و قم پیش از عملیاتی شدنشان افشا کردهاند.
به این ترتیب، هر چند تهران ممکن است تلاش کند که تأسیساتی مخفی بسازد، واشینگتن بخت بسیار خوبی دارد که قبل از اجرایی شدناش از آن باخبر شود. و با توجه به وقتی که ساخت و فعالسازی یک مجموعه اتمی میبرد، کمبود منابع ایران، و ناکامیاش در پنهان کردن موفقیتآمیز تأسیسات نطنز و قم، بعید است که تهران تأسیسات اتمی فعال مهم دیگری داشته باشد که هنوز برای سازمانهای اطلاعاتی غربی ناشناخته باشد.
اما حتی اگر آمریکا موفق به شناسنایی همهٔ نیروگاههای هستهای ایران شود، نابود کردن عملی آنها ممکن است فوقالعاده دشوار باشد. منتقدان حملهٔ آمریکا استدلال میکنند که تأسیسات هستهای ایران در سراسر کشور پراکنده است، زیر زمین مدفون است و در برابر حمله مستحکم است و حلقهٔ دفاع هوایی دارد که باعث پیچیده شدن و خطرناک شدن حمله میشود. به علاوه، آنها ادعا میکنند که ایران عامداً مراکز هستهایاش را نزدیک مناطق مسکونی با جمعیت غیرنظامی قرار داده است که تقریباً بدون شک زیر آتش حملهٔ آمریکا قرار خواهند گرفت و منجر به مرگ صدها اگر نگوییم هزاران نفر خواهد شد.
اما این موانع باعث نمیشوند که آمریکا تأسیسات شناختهشدهٔ ایران را از کار نیندازند یا تخریب نکند. یک عملیات پیشگیرانه باید نیروگاه تبدیل اورانیوم اصفهان، رآکتور آب سنگین اراک و سایتهای مختلف تولید سانتریفوژ نزدیک نطنز و تهران را هدف قرار دهد که همهٔ اینها روی زمین هستند و نسبت به حملهٔ هوایی بسیار آسیبپذیرند.
در این عملیات تأسیسات نطنز هم باید هدف قرار بگیرد که هر چند زیر بتن مسلح مدفون شده است و حلقهٔ دفاع هوایی دارد، از حملهٔ بمبهای جدید رخنهکننده در انبارهای زیرزمینی ارتش آمریکا، یعنی رخنهگر عظیم مهماتی که قادر به نفوذ تا ۲۰۰ پایی بتن مسلح است، در امان نخواهد بود. نیروگاه قم در پلهوی کوه ساخته شده است و در نتیجه هدفی چالشانگیزتر است. اما این تأسیسات هنوز اجرایی نشده است و همچنان تجهیزات هستهای کمی دارد در نتیجه اگر آمریکا سریع عمل کند، نیازی به تخریب آن نخواهد بود.
واشینگتن همچنین قادر خواهد بود که تلفات غیرنظامیان را در هر حملهای محدود کند. ایران مهمترین نیروگاههای هستهایاش، مانند نطنز، را دور از مناطقی با جمعیت مسکونی بالا ساخته است.
برای تأسیساتی بیاهمیتتری که نزدیک مراکز شهری ساخته شدهاند، مثل سایتهای تولید سانتریفوژ، موشکهای هدایتشوندهٔ دقیق آمریکا میتوانند ساختمانهای خاصی را هدف قرار دهند و به محیط اطراف هیچ صدمهای وارد نشود. آمریکا میتواند تلفات جانبی را با حمله در شب یا با کنار نهادن نیروگاههای کماهمیتتر با هزینهٔ اندکی برای موفقیت کلی مأموریت، کاهش دهد. هر چند ایران بدون شک با آغاز هر حملهٔ نظامی از آلام انسانی استفادهٔ تبلیغاتی خواهد کرد، اکثر قربانیان پرسنل، مهندسان، دانشمندان و تکنیسینهای نظامی خواهند بود که در این تأسیسات کار میکنند.
معین کردن خطوط قرمز مناسب
اینکه آمریکا میتواند احتمالاً برنامهٔ هستهای ایران را به تعویق بیندازد یا نابود کند، لزوماً به این معنا نیست که باید چنین کند. چنین حملهای میتواند پیامدهای ویرانگر بالقوهای – برای امنیت بینالمللی، اقتصاد جهانی و سیاست داخلی ایران – داشته باشد که باید به همهٔ اینها توجه شود.
در آغاز، منتقدان متذکر میشوند که اقدام نظامی آمریکا به سادگی میتواند جرقهٔ یک جنگ عظیم را بزند.
ایران ممکن است علیه سربازان آمریکایی یا متحدان آمریکا با پرتاب موشک به تأسیسات نظامی یا مناطق مسکونی در خلیج یا شاید حتی اروپا اقدامی تلافیجویانه انجام دهد. ایران میتواند واسطههایاش در خارج را فعال کند و به درگیریهای فرقهای در عراق دامن بزند، در بهار عربی وقفه ایجاد کند و به تروریستها دستور بدهد که به اسرائیل و آمریکا حمله کنند.
این امر میتواند پای اسرائيل و سایر دولتها را به درگیری باز کند و آمریکا را وادار کند که در پاسخ درگیری را به سطح بالاتری ببرد. متحدان قدرتمند ایران، از جمله چین و روسیه، ممکن است کوشش کنند که آمریکا را از حیث اقتصاد و دیپلماتیک به انزوا بکشانند. در میانهٔ چنین خشونت فزایندهای، هیچ یک از طرفین نمیتوانند مسیر روشنی برای برونرفت از نبرد ببینند که منجر به یک جنگ درازمدت و ویرانگر میشود که تأثیرش میتواند به جایگاه آمریکا در جهان اسلام صدمهٔ مهمی بزند.
کسانی که نگران حملهٔ آمریکا هستند همچنین اشاره میکنند که ایران میتواند با تلاش برای بستن تنگهٔ هرمز که تقریباً ۲۰ درصد نفت جهان از طریق آن عبور میکند، تلافی کند. و حتی اگر ایران تنگهٔ هرمز را تهدید نکند، گمانیزنیها، از بین متوقف شدن احتمالی تأمین نفت، به افزایش قیمت نفت نظر دارند که ممکن است بحران اقتصادی گستردهتری را به وضعیت شکنندهٔ فعلی اضافه کند.
اما، هیچ یک از این پیامدها از پیش تعیینشده نیستند؛ در واقع، آمریکا میتواند کارهای زیادی برای کاهش هزینههای این کار بکند. ایران بدون شک احساس خواهد کرد برای استقرار دوبارهٔ بازدارندگی و حفظ آبروی داخلیاش باید به آمریکا پاسخ بدهد. اما احتمال دارد اقداماتاش را از بیم آغاز درگیریای که ممکن است به نابودی نیروی نظامی یا خود حکومتاش شود، سنجیده انجام دهد. با عنایت به تمام احتمالات، رهبران ایران به بدترین شکل تلافی متوسل خواهند شد مانند بستهٔ تنگهٔ هرمز یا پرتاب موشک به جنوب اروپا آن هم در صورتی که احساس کنند نفس موجودیتشان به خطر میافتد. عملیاتی هدفمند از سوی آمریکا لازم نیست ایران را به چنین شیوهای بنیادینی تهدید کند.
برای اطمینان حاصل کردن از اینکه این اتفاق نمیافتد و برای اطمینان دادن به رژیم ایران، آمریکا باید ابتدا روشن کند که تنها به نابودن کردن برنامهٔ هستهای ایران علاقه دارد و نه به سرنگون کردن دولت.
آمریکا سپس میتواند بعضی از اشکال تلافی را که با اقدام نظامی ویرانگر به آنها پاسخ خواهد گفت، مثل تلاش برای بستن تنگهٔ هرمز، اجرای حملات سنگین و پیگیر به کشورهای خلیج و سربازان یا کشتیهای آمریکایی، یا حملاتی تروریستی به خود آمریکا. پس واشینگتن باید این «خطوط قرمز» را به روشنی برای تهران در طی حمله و بعد از حمله مشخص کند تا اطمینان حاصل کند که این پیام در طی نبرد گم نشود.
همچنین باید این واقعیت را بپذیرد که واکنشهای ایران را که از این خطوط قرمز عبور نمیکند بدون بالا بردن سطح درگیری هضم کند. این ممکن است شامل پذیرفتن بعضی حملات موشکی کمقدرت علیه پایگاهها و کشتیهای آمریکایی در منطقه باشد – چندین حملهٔ کوچک در ظرف چند روز که از بین خواهند رفت – یا ایذاء ناوگان تجاری و دریایی آمریکایی. برای اجتناب از این نوع تلفات که میتواند کاخ سفید را وادار به بالا بردن سطح درگیری کند، آمریکا باید پرسنل غیرضروریاش را از پایگاههای آمریکایی که در تیررس موشکهای ایران هستند خارج کند و اطمینان حاصل کند که سربازاناش پیش از ضد حملهٔ ایران در پناهگاههای زیرزمینی مستقر شده باشند.
واشینگتن ممکن است ناچار شود که در آن صورت حمایت بیشتر ایران از واسطههایش در در افغانستان و عراق و حملات تروریستی و موشکی علیه اسرائيل را تحمل کند. با این کار، آمریکا میتواند ایران را تشویق کند که راه عراق و سوریه را برود که هر دو از آغاز جنگ با اسرائیل پس از حمله به رآکتورهای اتمیشان در سال ۱۹۸۱ و ۲۰۰۷ خودداری کردند.
حتی اگر تهران از خطوط قرمز واشینگتن عبور نکند، آمریکا همچنان میتواند این رویارویی را مدیریت کند. با شروع هر تخلفی از این خطوط قرمز، آمریکا میتواند سلاحهای ایرانی را که تهدید بیشتری دارند هدف قرار دهد تا مانع از گسترش آنها توسط ایران شود.
برای پایین آوردن سریع سطح درگیری در این موقعیت و اجتناب از جنگ گستردهٔ منقطهای، آمریکا میتواند توافقی با متحداناش داشته باشد که از پاسخ دادن به حملهٔ ایران اجتناب کنند. این امر سایر ارتشها، به خصوص نیروهای دفاعی اسرائيل، را از ماجرا دور نگه میدارد. اسرائيل باید ثابت کند که تمایل دارد چنین توافقی را بپذیرد، در ازای اینکه آمریکا قول بدهد که تهدید هستهای ایران را از بین ببرد. در واقع، اسرائيل در طی جنگ خلیج نیز توافق مشابهی با آمریکا داشت و از پاسخ دادن به پرتاب موشکهای اسکاد از سوی صدام حسین خودداری کرد.
نهایتاً، دولت آمریکا میتواند عواقب اقتصادی حمله را کُند کند. مثلاً، میتواند هر وقفهای در تأمین نفت را با باز کردن «ذخیرهٔ راهبردی نفت» اش خنثی کند و در سکوت بعضی از دولتهای خلیج را تشویق کند که تولیدشان را پیش از حمله افزایش دهند. با توجه به اینکه دولتهای تولیدکنندهٔ نفت در منطقه، به ویژه عربستان سعودی مصرانه از آمریکا خواستهاند که به ایران حمله کند، آنها احتمالاً همکاری خواهند کرد.
واشینگتن همچنین میتواند پیامدهای سیاسی اقدام نظامی را با ایجاد پیشاپیش حمایت جهانی کاهش دهد. بسیاری از کشورها هنوز از آمریکا بابت استفاده از زور انتقاد میکند، اما بعضی – به ویژه دولتهای عرب – مخفیانه از واشینگتن به خاطر از بین بردن تهدید ایران تشکر خواهند کرد. با ایجاد چنین اجماعی پیش از حمله و اتخاذ گامهای مشخصشده برای کاهش هزینهها هنگام شروع حمله، آمریکا میتواند از بحرانی بینالمللی پرهیز کند و دامنهٔ درگیری را محدود کند.
هر وقتی خوب است
منتقدان اعتراض دیگری هم دارند: حتی اگر آمریکا بتواند تأسیسات هستهای ایران را از بین ببرد و عواقب این کار را کاهش دهد، این تأثیرات ممکن است زمان درازی نپایند. مطمئناً هیچ تضمینی نیست که یک جمله ایران را از اقدام برای بازسازی نیروگاههایاشن بازدارد؛ حمله ممکن است عزم ایران را برای به دست آوردن فنآوری هستهای به مثابهٔ ابزاری برای تلافی یا حفاظت از خود در آینده جزم کند. آمریکا ممکن است امکانات یا سرمایهٔ سیاسی برای دست زدن به حملهٔ دیگری را نداشته باشد و مجبور شود به همان ابزارهای بیاثری که اکنون برای محدود کردن حرکت هستهای ایران استفاده میکند تکیه کند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، اقدام آمریکا تنها باعث به تعویق افتادن امر محتوم خواهد شد.
اما بنا بر گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ایران هماکنون به نظر میرسد که کاملاً متعهد به برنامهٔ ساخت سلاحهای هستهای است و احتیاج به انگیزهٔ دیگری از سوی آمریکا ندارد و پس از اینکه کل زیرساختهای هستهایاش با خاک یکسان شود، دیگر قادر نخواهد بود که پیشرفت آن را از سر بگیرد.
در واقع، چنین حملهٔ ویرانگری میتوان ایران را وادار کند که از کل بازی هستهای دست بکشد چنانکه عراق بعد از ویران شدن برنامهٔ هستهای در جنگ خلیج به آن تن داد یا همچنان که سرویه پس از حملهٔ اسرائيل در سال ۲۰۰۷ چنین کرد. حتی اگر هم ایران سعی کند که برنامهٔ هستهایاش را از نو بسازد، ناگزیر خواهد بود که به فشارهای مستمر بینالمللی تن بدهد، دشواریهای عظیمتری را برای تأمین مواد لازم هستهای در بازار بینالمللی بپذیرد و به امکان حملات در کمین نشستهٔ بعدی نیز تن بدهد. بنابراین، اقدام نظامی برنامهٔ هستهای ایران را از چند سال تا یک دهه و شاید هم برای همیشه به تعویق خواهد انداخت.
شکاکان ممکن است باز هم در پاسخ بگویند که حمله در بهترین حالت فقط زمان خواهد خرید. اما زمان کالایی است ارزشمند. کشورها اغلب امیداورند که بدترین سناریوها را آنقدر به تأخیر بیندازد به این امید که در آینده این تهدید به طور کلی از میان برود. آن کشورهایی که تأسیسات هستهایشان مورد حمله قرار گرفته است – اخیراً عراق و سوریه – ثابت شده است که یا تمایل به آغاز دوبارهٔ این برنامه ندارد یا تواناییاش را ندارند. به این ترتیب، چیزی که ممکن است برای ایران تنها یک وقفهٔ موقت به نظر برسد، ممکن است نهایتاً کل بازی را عوض کند.
با تمام اینها، یک استدلال دیگر علیه حملهٔ نظامی به ایران این است که ممکن است باعث تقویت مواضع تندروهای داخل دولت ایران شود و به آنها کمک کند که مردم را حول رژیم جمع کنند و بقیهٔ اصلاحطلبان را از بین ببرند. این نقد به این نکته توجه ندارد که تندروها هماکنون تمام قدرت را در اختیار دارند.
رژیم حاکم چنان تند رفته است که حتی رهبرانی که راست به حساب میآمدند، مثل رئیس جمهور سابق اکبر هاشمی رفسنجانی، را به خاطر ملایمتشان از عرصه خارج کردهاند. و رفسنجانی یا نامزد سابق ریاست جمهوری، میرحسین موسوی، اگر به قدرت میرسید، احتمالاً برنامهٔ هستهای را ادامه میدادند.
حمله ممکن است عملاً فضایی را در درازمدت برای مخالفان در داخل ایران باز کند (بعد از اینکه ایران به طور موقت پشت آیتالله علی خامنهای متحد شد)، و زمینهای برای انتقاد از دولتی را به آنها بدهد که باعث این مصیبت شده است. حتی اگر حمله تندروهای ایران را تقویت کند، آمریکا نباید به پیامدهای حوادث سیاسی داخل ایران را در برابر منافع ملی و امنیتی خود در قبال جلوگیری از دسترسی ایران به سلاحهای هستهای، اولویت بدهد.
یا الآن حمله کنید یا بعداً رنجاش را بکشید
حمله به ایران به سختی چشماندازی دلپذیر دارد. اما آمریکا میتواند بسیاری از عواقب چنین حملهای را که از آن میترسند، پیشبینی کرده و کاهش دهد. اگر آمریکا این کار را با موفقیت انجام دهد، میتواند انگیزهٔ سایر دولتهای منطقه را برای آغاز برنامهٔ اتمی از بین ببرد و به طور گستردهتر، سیاست عدم تکثیر جهانی را به این طریق گسترش دهد که نشان دهد برای جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای متوسل به نیروی نظامی خواهد شد.
آمریکا همچنین میتواند مانع از عملیات احتمالی اسرائيل علیه ایران شود که با توجه به توانایی محدود اسرائيل برای مدیریت یک نبرد بالقوه و وارد کردن صدمهای دیرپا، ممکن است منجر به عواقب ویرانگرتری شود و نسبت به حملهٔ آمریکا موفقیت بسیار کمتری داشته باشد.
نهایتاً، یک حملهٔ به خوبی مدیریت شدهٔ آمریکا خطر کمتری دارد تا اینکه جمهوری اسلامی هستهای را بخواهد مهار کند – سیاست مهار، پیشنهاد پرهزینهای است که ده سال زمان میبرد و همچنان ممکن است واجد تهدیدهای جدی علیه امنیت ملی باشد. در واقع، تلاش برای مدیرین یک ایران مسلح به سلاح هستهای نه تنها گزینهای بد است بلکه بدترین گزینه است.
اکنون که جنگهای افغانستان و عراق رو به پایان است و آمریکا با دشواریهای اقتصادی در داخل کشور دست و پنجه نرم میکند، آمریکاییها اشتهای چندانی برای درگیری بیشتر ندارند. اما توسعهٔ سریع برنامهٔ هستهای ایران نهایتاً آمریکا را وادار خواهد کرد که بین یک درگیری متعارف و یک جنگ هستهای احتمالی یکی را انتخاب کند.
در برابر این انتخاب، آمریکا باید حملهای دقیق علیه تأسیسات هستهای ایران انجام دهد، یک دور ناگزیر حملهٔ تلافیجویانه را به جان بخرد، و سپس در پی پایین آوردن سریع سطح بحران باشد. پرداختن به این تهدید در حال حاضر آمریکا را از رویارو شدن به وضعیت بسیار خطرناکتری در آینده خواهد رهانید.