نسخه آرشیو شده
حمله نظامی به ایران

جنگ با ایران؛ بدترین گزینه ممکن
عکس از AP
از میان متن

  • وقتی کرونیگ سعی می‌کند که نیاز به جنگ را توجیه کند، تصویری از ایران می‌سازد با توانایی‌های گسترده و مقاصد شریرانهٔ خطرناک تا خوانندگان را متقاعد کند که باید قبل از این‌که دیر شود جلوی آن‌ها را بگیریم. ولی وقتی که به قبولاندن ایدهٔ جنگ بازدارنده می‌رسد، ناگهان توانایی‌های ایران کمابیش حقیر می‌شوند، رهبران‌اش عاقل می‌شود و آمریکا می‌تواند با هر اقدامات متقابلی که ایران انجام دهد برخورد کند.
چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰ - ۱۲:۰۷ | کد خبر: 68016

پس از انتشار مقاله متیو کرنیک با نام «حمله‌ به ایران؛ گزینه‌ای با کمترین شر ممکن» در نشریه Foreign Affairs که به دفاع از حمله نظامی آمریکا به ایران می‌پرداخت، مقالاتی در رد نظریه وی منشتر شد. مردمک این پاسخ‌ها را به ترتیب ترجمه و منتشر خواهد کرد. مقاله پیش رو از استفان والت است که در نشریه Foreign Policy منتشر شده است.

اگر می‌خواهید یک نمونهٔ کتابی جنگ‌طلبی در نقاب «تحلیل» را بخوانید، توصیه می‌کنم مقالهٔ  متیو کرونیگ را در «فارین افرز» با عنوان «هنگام حمله به ایران: چرا حمله به ایران گزینه‌ای است با شر کمتر» بخوانید. این مقاله نمونهٔ شگفت‌انگیزی از حمایت- با منطق ضعیف- از جنگ است و بیش از همه از این باب مایهٔ حیرت است که کرونیگ دانشوری هوشمند است که در گذشته کارهای خوبی انجام داده است. این مقاله باعث می‌شود فکر کنی چه بسا چیز خاصی در آب واشینگتن هست که باعث این نوشته‌ها می‌شود!

برای دفاع از سناریوی جنگ، به ویژه جنگ بازدارنده، یک فرمول ساده و محترم وجود دارد. ابتدا، تهدید فرضی را جدی و در حال رشد قلمداد می‌کنید و سپس سعی می‌کنید مردم را قانع کنید که اگر اکنون دست به عمل نزنند، حوادث هولناکی رخ خواهند داد. (هشدار مشهور کاندولیزا رایس را نسبت به «ابر قارچی» صدام یادتان هست؟) این مرحله فقط به مقداری تخیل نیاز دارد و تمایلی برای مفروض گرفتن بد‌ترین حالت.

در مرحلهٔ دوم، باید خوانندگان را متقاعد کنید که هزینه‌ها و خطر به سوی جنگ رفتن آنقدر‌ها هم بزرگ نیست. اگر بخواهید پیچیده و متوازن در سخنتان به نظر برسید، اذعان می‌کنید که ادلهٔ مخالف و خطرهایی هم وجود دارد. ولی سپس تمام تلاشتان را می‌کنید که مخالفت‌ها را از میدان به در ببرید و بر راه‌هایی تأکید کنید که می‌توانند همهٔ آن خطر‌ها را به حداقل برسانند. به اختصار، در مرحلهٔ ۱، دیدگاهی به شدت اندوه‌بار از پیامدهای بی‌عملی را اتخاذ می‌کنید؛ در مرحلهٔ ۲، به سوی خوش‌بینی‌ای رویین‌تنی می‌روید که در آن جنگ به خیر و خوشی تمام می‌شود.
مطلب کرونیگ به بهترین وجهی از این الگو تبعیت می‌کند. او مفروض می‌گیرد که ایران عزم‌اش برای رسیدن به «سلاح»‌های هسته‌ای جزم است (و نه این‌که صرفاً یک توانایی خفته برای تولید سریع آن در صورت لزوم داشته باشد) و می‌گوید که ایران احتمالاً به زودی از این آستانه عبور خواهد کرد. اصلاً مهم نیست که ایران دهه‌هاست که برنامه‌ای هسته‌ای داشته ولی هنوز هیچ سلاح هسته‌ای ندارد و ارزیابی‌های اطلاعاتی ملی سال ۲۰۰۷ و ۲۰۱۱ هر دو به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ شاهد قطعی وجود ندارد که ایران واقعاً به دنبال بمب باشد. او علاوه بر این فرض می‌کند – بدون ارایهٔ ذره‌ای شاهد و مدرک – که ایرانی که مسلح به سلاح هسته‌ای باشد عواقب ژئوپلتیک بسیار عظیمی خواهد داشت. مثلاً، او می‌گوید که سایر دولت‌ها هم‌اکنون «سرسپردگیشان را به سوی ایران تغییر جهت می‌دهند» ولی حتی یک مثال هم نمی‌زند یا توضیح نمی‌دهد که این تغییر سمت‌های ادعایی هیچ ارتباطی با برنامهٔ هسته‌ای ایران ندارند.

او هم‌چنین اعلام می‌کند که: «ایران با قدرت هسته‌ای‌ای که دارد، می‌تواند برنامه‌های سیاسی یا نظامی آمریکا را با جنگ هسته‌ای در خاورمیانه تهدید کند».‌ها؟ اگر این خیال‌بافی عجیب درست می‌بود، چرا اتحاد شوروی سابق در طی جنگ سرد کار مشابهی را نکرد و چرا سایر قدرت‌های هسته‌ای وقتی که یک برنامهٔ خاص آمریکایی را نمی‌پسندند تهدید مشابهی را انجام نمی‌دهند؟

دلیل ساده‌اش این است که تهدید جنگ هسته‌ای علیه ایالات متحدهٔ آمریکا باورپذیر نیست، مگر این‌که کسی قصد خودکشی ملی داشته باشد و حتی کرونیگ هم قبول دارد که دولت ایران رفتارش انتحاری نیست. سلاح‌های هسته‌ای برای بازدارندگی در برابر حمله علیه قلمرو خود (و شاید قلمرو متحدان بسیار نزدیک) خوب‌اند، ولی کل ماجرا همین است و بس.

سلاح‌های هسته‌ای برای باج گرفتن، دیپلماسی تحکم‌آمیز، یا هیچ چیز دیگری از این قبیل به کاری نمی‌آیند. و اگر هشدار کرونیگ درست باشد که سلاح هسته‌ای ایران ممکن است باعث شود دیگران نیز به سمت تولید آن بروند، پس آخر کار ایران می‌ماند و بازدارندگی آمریکا، اسرائیل و بعضی از همسایگان خودش. (چنان‌که پیش‌تر نیز متذکر شده‌ام، آگاهی ایران از این امکان شاید یکی از دلایل این باشد که ایران هم‌چنان در این سوی آستانهٔ هسته‌ای باقی مانده است).

کرونیگ هم‌چنین اعلام می‌کند که یک ایران مسلح به سلاح هسته‌ای آمریکا را وادار خواهد کرد که «واحدهای دریایی و زمینی را به خاورمیانه اعزام کند و یک جنگ هسته‌ای بالقوه در بگیرد که آمریکا ناچار شود ده‌ها سال نیروی بزرگی را در منطقه نگه دارد». ولی چرا؟

کل بودجهٔ دفاعی ایران در سال حدود ۱۰ میلیارد دلار است (در مقایسه با تقریباً ۷۰۰ میلیارد دلاری که آمریکا صرف دفاع ملی می‌کند)، و ایران هیچ توانایی اعمال قدرت معناداری ندارد. به این ترتیب، بر خلاف چیزی که کرونیگ فکر می‌کند، محصور کردن/بازداشتن ایران چیزی به فشارهای دفاعی آمریکا نخواهد افزود. خلیج فارس هم‌اکنون (از منظر نظامی) دریاچه‌ای آمریکایی است و واشینگتن همین الآن هزاران سلاح هسته‌ای در زرادخانه‌اش دارد. با توجه به ضعف واقعی ایران، محصور کردن یا بازداشتن ایران برای آینده‌ای پیش‌بینی‌پذیر کاری است نسبتاً آسان.

نکتهٔ کلیدی این است که کرونیگ این پیش‌بینی‌های جذاب را به شیوه‌ای کاملاً غیرانتقادی انجام می‌دهد. او هرگز پرسش‌های کاوش‌گرانه‌ای را که هر محقق امنیت با مدرک دکترا باید به طور بنیادین طرح کند و به شیوه‌ای منسجم و پیچیده بپرسد، نمی‌پرسد. در عوض، مقالهٔ او نمونه‌ای کلاسیک از بد‌ترین تحلیل ممکن است که قصدش نشان دادن این نکته است که به جنگ نرفتن از صلح خطرناک‌تر است.

اما کرونیگ وقتی به وضعیت استفاده از زور می‌رسد، ارزیابی شورمندانه و منسجمی ارائه می‌کند که چطور باید به جنگ رفت. (نیازی به گفتن نیست که این آن نوع تحلیلی نیست که از یک استاد جورج تاون انتظار می‌رود).

او می‌داند که مخالفت‌هایی جدی در برابر مسیر عمل پیشنهادی او وجود دارد و سخت تلاش می‌کند تا دلایلی اقامه کند بر این‌که چرا آن دغدغه‌ها را نباید جدی گرفت. اگر ایران بعضی از تأسیسات‌اش را پنهان کرده باشد چه؟ به نظر او چنین ترس‌هایی بیش از اندازه اغراق شده‌اند چون اطلاعاتی که ما داریم واقعاً بسیار بسیار خوب هستند. (وه! این‌ها را قبلاً کجا شنیده‌ایم؟). تکلیف آن تأسیساتی که مستحکم شده‌اند و سخت از آن‌ها دفاع می‌شود چه می‌شود؟ به نظر او، این هم مانعی غیرقابل تفوق نیست و به هر حال تأسیسات بسیار زیاد دیگری روی زمین هستند که آسیب‌پذیر هم هستند.

آیا بیم قربانی شدن غیرنظامیان وجود ندارد؟ خوب، بله، ولی «واشینگتن باید بتواند در هر حمله‌ای تلفات غیرنظامیان را به حداقل برساند».

اگر ایران به سوی پرتاب موشک به متحدان آمریکا برود و به واسطه‌های‌اش دستور حمله به اسراییل را بدهد، یا تنگهٔ هرمز را در برابر انتقال تانکرهای نفت ببندند چه؟ کرونیگ می‌گوید که جای نگرانی نیست: «هیچ کدام از این پیامد‌ها از پیش تعیین نشده‌اند» و آمریکا «می‌تواند کارهای زیادی برای تقلیل هزینه‌های آن بکند». (البته، هیچ‌کدام از پیامدهای ترسناکی که کرونیگ از آن‌ها سخن می‌گوید مستلزم بمب‌های ایرانی «از پیش تعیین‌شده» نیز نیست).

آیا آغاز جنگ خطر درگیری منطقه‌ای را افزایش نمی‌دهد، به ویژه اگر ایران تلافی کند و آمریکایی‌ها و اسرائيلی‌ها در این جنگ کشته شوند؟ شاید، ولی در صورتی که آمریکا «خطوط قرمز» ش را از پیش مشخص کند و گام‌های دوراندیشانه برای «مدیریت رویارویی» بردارد، این اتفاق نمی‌افتد.

برای این کار، ما باید مایل باشیم که «پاسخ‌های ایرانی‌ها را که تلاقی با این خطوط قرمز ندارند، جذب کنیم» و به ملا‌ها اطمینان بدهیم که نمی‌خواهیم آن‌ها را سرنگون کنیم (!). البته بمباران کردن کشوری دیگر، راهی عجیب است برای «اطمینان دادن» به آنها و کمی غریب به نظر می‌رسد که فرض کنیم آن ایرانی‌های شریر با ما بعد از فرو باریدن بمب‌ها همکاری خواهند کرد و خویشتن‌داری نشان خواهند داد.

آیا ایران بعداً برنامهٔ هسته‌ای‌اش را از سر نخواهد گرفت و احتمالاً این کار را به صورت ضربتی و سریع‌تر انجام نخواهد داد؟ شاید، ولی کرونیگ می‌گوید که در این مدت ما زمان خریده‌ایم و ضربهٔ خیلی سخت به ایرانی‌ها زدن درست همین الان، ممکن است آن‌ها را متقاعد کند که از خیر کل ماجرا بگذارد. شاید هم نه.

الگوی کار را می‌بینید: وقتی کرونیگ سعی می‌کند که نیاز به جنگ را توجیه کند، تصویری از ایران می‌سازد با توانایی‌های گسترده و مقاصد شریرانهٔ خطرناک تا خوانندگان را متقاعد کند که باید قبل از این‌که دیر شود جلوی آن‌ها را بگیریم. ولی وقتی که به قبولاندن ایدهٔ جنگ بازدارنده می‌رسد، ناگهان توانایی‌های ایران کمابیش حقیر می‌شوند، رهبران‌اش عاقل می‌شود و آمریکا می‌تواند با هر اقدامات متقابلی که ایران انجام دهد برخورد کند. به عبارت دیگر، کرونیگ از طرح جنگ با این فرض دفاع می‌کند که اگر آمریکا حمله نکند همه چیز خراب‌تر می‌شود و اگر حمله بکند، همه چیز خوب پیش خواهد رفت. این «تحلیل» منصفانه‌ای نیست، بلکه خلاصه‌ای است از طرح جنگی که برای رسیدن به یک نتیجهٔ از پیش تعیین شده ارایه شده است.

و اجازه بدهید این نکته را خیلی شفاف و صریح بگوییم که کرونیگ این‌جا از چه چیزی حمایت می‌کند. او علناً خواستار جنگ پیش‌گیرانه علیه ایران است ولی آمریکا از شورای امنیت سازمان ملل اجازهٔ این کار را نگرفته باشد و روشن نیست که ایران فعالانه مشغول تولید سلاح‌های هسته‌ای باشد و ایران به ما و هیچ‌کدام از متحدان ما – هرگز – حمله نکرده است.

در نتیجه، او علناً از کشورش می‌خواهد که قوانین بین‌المللی را زیر پا بگذارد. او با آسودگی و آرامش از مسیر عملی دفاع می‌کند که ناگزیر به کشته شدن شمار قابل توجهی از مردم، از جمله غیرنظامیان منجر می‌شود، که بعضی از آن‌ها چه بسا از رژیم روحانیان متنفر هستند (و دلایل خوبی هم برای این نفرت دارند). و کرونیگ حاضر است مرگ این‌ها روی وجدان‌اش سنگینی کند آن هم بر مبنای سلسله‌ای از مدعیات سستی که همهٔ آن‌ها در معرض تردیدهای جدی قرار دارند.

کرونیگ سعی می‌کند که این نگرانی را به این طریق کاهش دهد که بگوید قربانیان اصلی حملهٔ آمریکا «پرسنل نظامی، مهندسان، دانشمندان و تکنیسین‌ها» ‌یی خواهد بود که در تأسیسات هسته‌ای ایران کار می‌کنند. اما اگر یک لحظه فرض هم بکنیم که این سخن درست باشد، آیا در صورتی که ایران تا‌‌ همان حد محدودی که می‌تواند مسیر مشابهی را در پیش بگیرد، او ایران را در این کار موجه و برحق می‌داند یا نه؟

یک تحلیل‌گرا جوان و باهوش ایرانی را در نظر بگیرید که برای سپاه پاسداران ایران کار می‌کند و آخرین شمارهٔ فارین افرز را می‌خواند و نتیجه می‌گیرد که در دانشگاه‌های آمریکایی و وزارت دفاع افرادی با ارتباطات خوبی هستند که فعالانه برای جنگ علیه ایران فعالیت می‌کنند و از آن دفاع می‌کنند.

فرض کنید که او علاوه بر این نتیجه بگیرد که اگر اجازه بدهند این طرح‌ها به بار بنشیند، جمهوری اسلامی در معرض خطری جدی خواهد بود. ایران نیروی هوایی یا پهپادهایی پیشرفته ندارد که قادر به حمله به آمریکا باشد، در نتیجه این تحلیل‌گر جوان پیشنهاد می‌کند که سپاه پاسداران یک تیم عملیاتی مخفی را تدارک ببیند و به مردمی حمله کند که برای این جنگ برنامه‌ریزی کرده و از آن دفاع می‌کنند، و این‌که آن‌ها باید هر کاری که در توان دارند انجام دهند تا نیروهایی را که آمریکا ممکن است برای پیش بردن چنین حمله‌ای استفاده کند، تخریب کنند.

او به مافوق‌های‌اش توصیه می‌کند که باید راه‌کارهای مناسبی را برای کم کردن تلفات افراد بی‌گناه در نظر گرفت و حمله باید صرفاً روی «پرسنل نظامی و غیرنظامی» ‌ای متمرکز باشد که مستقیماً روی برنامه‌ریزی و حمایت از جنگ علیه ایران کار می‌کنند. از منظر ایران، این پاسخ یک «حملهٔ پیش‌گیرانه» خواهد بود برای به تعویق انداختن حملهٔ آمریکا؟

آیا کرونیگ فکر می‌کند یک راه‌کار صرفاً بازدارنده از این نوع از سوی ایران رفتاری قابل‌قبول خواهد بود؟ و اگر چنین فکر نمی‌کند، پس چرا فکر می‌کند که اگر ما همین کار و بسی بیش از آن را انجام بدهیم، کار کاملاً درستی کرده‌ایم؟

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی