متیو کرونیگ، تحلیلگر سیاسی، مقاله ای را با نام «حمله به ایران؛ گزینهای با کمترین شر ممکن» در نشریه Foreign Affairs منتشر کرد که به دفاع از حمله نظامی آمریکا به ایران میپرداخت، مقالاتی در رد نظریه وی منشتر شد که مردمک پاسخ استفان والت را با نام «جنگ با ایران؛ بدترین گزینه ممکن» ترجمه و منتشر کرد. کرونیک به این مقاله پاسخ داد. در مقاله پیشرو، والس پاسخ مجددی به دو مقاله کرونیک میدهد.
دفاع متیو کرونیگ از مقالهاش در فارین افرز که در آن خواستار جنگ پیشگیرانه علیه ایران شده بود، کمک چندانی به تقویت موضع او نکرده است. او هیچ شاهد اضافی ارائه نمیکند که چرا جنگ ضروری است؛ و همچنین شکافها و ناسازگاریهای تحلیل اولیهاش را هم رفع نمیکند. با توجه به اینکه او تا کنون دو بار فرصت این را یافته است که پاسخاش را بدهد، میتوان با امنیت خاطر نتیجه گرفت که هیچ استدلال خوبی برای حمله به ایران وجود ندارد.
از همان آغاز دفاعیهٔ کرونیگ روشن است که او نکتهٔ محوری نقد مرا نادیده گرفته است. من او را متهم کردم به اینکه از «نقشهای کلاسیک» برای توجیه یک جنگ پیشگیرانه استفاده کرده است که در آن خطرات بیعملی اغراق میشود، مزایای جنگ بزرگ جلوه داده میشود و هزینهها و خطرات به کار گرفتن زور کوچک شمرده میشوند.
کرونیگ در پاسخ میگوید که «هر تصمیمی برای استفاده از زور مبتنی بر این قضاوت خواهد بود که هزینهٔ استفاده نکردن از زور بر هزینهٔ استفاده از آن میچربد» و گویا چنین فکر میکند که این نکته است که مشخصهٔ اصلی تحلیل اوست که من با آن مخالفت کردهام. چنین نیست: مخالفت من با شیوهٔ ارزیابی یکسویهٔ او بود.
چنانکه در یادداشت اولیهای متذکر شده بودم، کرونیگ فرض میکند که رهبران ایران تعهدی جدی به رسیدن به سلاح هستهای دارند (در مقایسه با داشتن توانایی خفتهٔ رسیدن به آن)، هر چند سازمانهای امنیتی آمریکا هنوز هم این نتیجهگیری را رد میکنند.
او هیچ شاهد محکمی ارایه نمیکند که نشان بدهد ارزیابیهای امنیت ملی سال ۲۰۰۷ و ۲۰۱۱ دربارهٔ ایران نادرست باشند. علاوه بر این، او فرض میکند که ایران مسلح به سلاح هستهای باعث راه افتادن سلسلهای از پیامدهای هولناک خواهد بود، هر چند ما هیچ نظریهای نداریم که توضیح بدهد ایران چطور میتواند از سلاحهای هستهای برای اهداف تهاجمی استفاده کند و هیچ نمونهای نداریم که یک کشور مسلح به سلاح هستهای در گذشته این کار را با موفقیت انجام داده باشد.
او همچنین فرض میکند که نفی گزینهٔ جنگ آمریکا را وادار خواهد کرد که یک «رژیم محدودکننده و بازدارنده» ی پرهزینه و خطرناک را دههها حفظ کند. به اختصار، وقتی که او سناریوی «نه به جنگ» را بررسی میکند، مدام از تحلیل بدترین وضع ممکن استفاده میکند.
اما وقتی که استدلال میکند چه چطور جنگ علیه ایران توفیقآمیز خواهد بود، او به فرضیههای «بهترین وضعیت ممکن» دربارهٔ پیامدهای کوتاهمدت، خطرات بالا گرفتن درگیریع و مزایای درازمدت آن بر میگردد هر چند هر یک از پیشبینیهای او به شدت چالشپذیرند.
نکتهٔ من این نبود که کرونیگ نتوانسته است هزینهها و مزایای استفاده یا عدم استفاده از زور را بررسی کند؛ نکتهٔ من این بود که اگر در هر دو سوی معادله از معیار و ملاک یکسانی استفاده کرده بود، نتیجهی او مبنی بر اینکه جنگ «کمترین شر ممکن» را دارد ناگزیر فرو میپاشید.
عنوان مقالهٔ کرونیگ در فارین افرز «وقت حمله به ایران» است. اما او در پاسخ به من میگوید که او فکر نمیکند که «ادعای من این نیست که واشینگتن باید بلافاصله دست به یک اقدام فوری نظامی بزند». در واقع، گویا او اکنون میپذیرد که ایران ممکن است مشغول تهیهٔ سلاح هستهای نباشد و باید صبر کنیم ببینیم که آیا ایران به این سمت میرود یا نه (بازرسان را اخراج میکند، اورانیوم را تا سطح استفادهٔ تسلیحاتی غنی میکند، سانتریفوژهای پیشرفته نصب میکند و غیره). و بعد افسار سگهای جنگ را باز کنیم.
اما این استدلالها هم عنوان مقالهٔ او را نقض میکنند و هم مدعای اصلی او را که میگوید جنگ پیشگیرانه کمترین شر ممکن را دارد و اکنون وقت حمله است. خواننده حیران میماند: آیا ایران مشغول تهیهٔ سلاحهای هستهای است یا نه؟ و اگر کرونیگ مطمئن نیست، آیا واقعاً «وقت حمله به ایران» رسیده است؟
کرونیگ میگوید که: «در ماههای آتی، ممکن است، و شاید هم محتمل باشد، که یک رئیس جمهور آمریکا مجبور شود که بین پیاده کردن یک رژیم بازدارنده و محصور کننده برای رسیدگی به مسألهٔ ایران هستهای و صادر کردن اجازهٔ اقدام نظامی برای بازداشتن ایران از دسترسی به سلاحهای هستهای، انتخابی جسورانه انجام دهد» و توصیه میکند که شروع به ایجاد «پیشاپیشِ حمایت جهانی در دفاع از حملهٔ نظامی» کنیم.
چنانکه قبلاً متذکر شدهام، اینجا خطر این است که اگر مرتب تکرار کنید که جنگ پیشگیرانه علیه ایران ضروری است، مردم به تدریج به این فکر احساس راحتی میکنند و فرض میکنند که این اتفاق نهایتاً قرار است بیفتد. در واقع، اگر ماهها طبل جنگ را به صدا در آوریم ولی حمله نکنیم، میتوانیم مطمئن باشیم که افرادی مثل کرونیگ بعد استدلال خواهند کرد که پای اعتبار آمریکا در میان است و در نتیجه باید حمله کرد، مبادا که این ایرانیهای خطرناک نتیجه بگیرند که ما طبل تو خالی هستیم.
کرونیگ درست مانند مقالهٔ اولاش، تصویری از ایران به دست میدهد که سادهانگارانه و متناقض است. او ایران را قدرتی فوقالعاده توانا و خطرناک و جاهطلب تصویر میکند که تنها چیزی که حمایتاش از تروریسم و گروههای واسطه را محدود میکند چه بسا فقط «ترس از تلافی آمریکا یا اسرائیل» است. اما او هرگز تواناییهای واقعی ایران را (که واقعاً پیشپاافتاده هستند) توصیف نمیکند و توضیح نمیدهد که چرا تهدید ایران علیه منافع حیاتی آمریکا آنقدر بزرگ و عظیم است که لازم است به سوی جنگ با ایران برویم. او همچنین تصور ایرانیها را از این تهدید، سیاست داخلیشان یا راهبر سیاست خارجیشان (از جمله اینکه چطور سیاستهایاش در طول زمان تحول پیدا کرده است) بررسی نمیکند یا در نظر نمیگیرد که بعضی از فعالیتهای ایران (از جمله حمایتاش از بعضی گروههای افراطی) پاسخی نامتقارن به تلاشهای گذشتهٔ آمریکا برای منزوی کردن یا به حاشیه راندن ایران است.
در عوض، تصویر او از ایران تصویری است خودشکن و متناقض: چنانکه پل یپلار میگوید، برای کرونیگ «همان رژیمی که اگر به آن حمله نشود انتظار میرود همه جور اقدام تهاجمی و تجاوز از او سر بزند... تبدیل به الگوی آرام و خوبی از احتیاط میشود که وقتی آمریکا جنگ را علیه او آغاز کند، به «خطوط قرمز» آمریکا احترام میگذارد». اگر «شناختن دشمنِ خویش» شرطی ضروری برای رفتن به سوی جنگ باشد، کرونیگ هنوز خیلی باید کار بکند.
کرونیگ همچنین نظر مرا دربارهٔ این امکان که بمب ایرانی ممکن است باعث شود کشورهای دیگر منطقه به سمت هستهای شدن بروند، بد فهمیده است. بر خلاف آنچه او میگوید، من نگفتم «ما نباید نگران این باشیم که تکثیر سلاحهای هستهای ایران باعث شود دولتهای دیگری در منطقه در پی دستیابی به سلاح هستهای بروند».
بلکه نکتهٔ من این بود که اگر تکثیر سلاحهای هستهای به بیرون از ایران کشیده شود، به کشورهای دیگر همسایه این توانایی را خواهد داد که ایران را بازدارند و استفاده از اهرم فشار تحکمی را که کرونیگ (نه من) فکر میکند ایران به ساختن بمب به آن میرسد، برای ایران غیرممکن میکند. برای اینکه این نکته روشن شود: من فکر میکنم بهتر است اگر ایران و همسایگاناش در این سوی آستانهٔ هستهای باقی بمانند. ولی بر خلاف کرونیگ، من نمیخواهم دستپاچه شوم و جنگ بزرگی را به بهانهٔ این احتمال که آنها به سوی بمب خواهند رفت آغاز کنم.
من همچنان از این باور کرونیگ در حیرتام که عبور از آستانهٔ هستهای به ایران توانایی باورپذیری برای فشار وارد کردن به آمریکا از طریق تهدیدهای هستهای میدهد.
او مدعایاش را تکرار میکند که «ایران مسلح به سلاح هستهای میتواند تهدیدی باشد برای جنگ هستهای علیه هر برنامهٔ آمریکا در خاورمیانه» ولی توضیح نمیدهد که چرا چنین اقداماتی ممکن است جواب بدهد.
رهبران ایران البته میتوانند هر تهدیدی که دوست دارند بکنند، ولی پرسش اصلی این است که آیا ما مجبوریم این تهدیدها را جدی بگیریم یا نه. آیا کرونیگ فکر میکند که ایران میتواند یک طرح تازهٔ آمریکا را برای میانجیگری در صلح اسراییل و فلسطین وتو کند یا کنفرانس صلح منطقهای تازهای ترتیب بدهد آن هم از طریق تهدید که حمله به ما به کلاهکهای هستهای؟ آیا او فکر میکند که اگر ما بخواهیم با یک متحد منطقهای کلیدی مانوری نظامی را اجرا کنیم، یا اگر پنتاگون تصمیم بگیرد نیروهایی را از نو به جای دیگری در منطقه بفرستد یا اگر آمریکا برنامهٔ تازهای برای پیشبرد دموکراسی و حقوق بشر در منطقه راه بیندازد، ایران خواهد توانست تهدیدی باورکردنی برای حمله به آمریکا بکند؟
من نکتهٔ اصلیام را تکرار میکنم: اگر برای ایران هستهای اینقدر آسان باشد که آمریکا را وادار به انجام کارهایی کند که نمیخواهد، پس چرا سایر قدرتهای هستهای نتوانستهاند در گذشته این کار را با ما بکنند؟
با منطق کرونیگ، اتحاد شوروی در طول جنگ سرد باید بهترین فرصتها را برای وادار کردن ما در اختیار میداشت. ولی چنین اتفاقی نیفتاد: در حقیقت، شورویها هرگز حتی تلاش هم نکردند که از زرادخانهٔ عظیم هستهایشان برای وادار کردن ما و تحکم به ما استفاده کنند. البته دلیلاش این نیست که تهدید شوروی باورکردنی نمینمود چون هر کوششی برای دست زدن به این کار منجر به انتحاری ملی میشد. همین منطق برای ایران هم مصداق دارد. ما این را میدانیم و آنها هم این را میدانند و به همین دلیل است که این لولوخورخورهٔ آشنا را نباید جدی گرفت.
این ادعای کرونیگ هم که اگر آمریکا به زودی حمله نکند ناگزیر خواهد شد مبالغ هنگفتی را برای یک «رژیم محدودکننده و بازدارنده» سرمایهگذاری کند، به همان اندازه قانعکننده نیست.
او میگوید که: «وقتی که آمریکا رژیمهای بازدارندگی را در گذشته تحمیل کرده است، ما منابع اقتصادی، نظامی و سیاسی عظیمی را به خدمت این کار گماشتهایم». بله، ولی این امر به این دلیل بود که آمریکا در پی محدود کردن و بازداشتن اتحاد شوری بود که قدرت رقیب بزرگی بود با توانایی عظیم صنعتی، و یک ارتش بزرگ و قدرتمند تودهای، با متحدانی مهم و (نهایتاً» یک زرادخانهٔ گستردهی هستهای از آن خودش. ایران در مقام مقایسه، قدرتی است فرعی و هرگز در قد و قامتی که اتحاد شوروی بود نخواهد بود.
از این مهمتر، گویا کرونیگ از خاطر برده است که آمریکا هماکنون حضور نظامی مهمی در منطقهٔ خلیج فارس دارد و نیروهایی اضافی دارد که برای مداخلهٔ در صورت لزوم به آنجا اختصاص داده شدهاند.
این نیروها، و ارتباطهای امنیتیای که آنها مدافعاش هستند، از مدتها قبل از برنامهٔ هستهای ایران آنجا بودهاند و با توجه با تواناییهای متعارف متوسط ایران، اینها تمام مؤلفههای یک رژیم موفق محدودکننده را برای آیندهای قابلپیشبینی در اختیار دارند. میتوانم بیفزایم که کرونیگ هرگز راهکارهای اضافی گزاف دیگری را که فکر میکند اگر به زودی حمله نکنیم باید به آنها متوسل شویم، معرفی نمیکند. به اختصارع حتی اگر ایران روزی به سلاحهای هستهای برسد، نیاز چندانی نیست که به ساختار نیروی فعلیمان چیزی بیفزاییم یا روابط با متحدینمان را به شکلی معنادار تغییر بدهیم. و در ضمن: اینکه چند مؤسسهٔ مشاور فکری در واشینگتن که اسمشان هم برده نشده است مدافع «افزایش عظیم تعهدات ما به منطقه هستند» به این معنا نیست که این فی نفسه فکر خوبی است چون مؤسسات مشاور فکریای که در حوزهٔ سیاست آمریکا هستند اغلب ایدههایی مشکوک را پیشنهاد میکنند همانطور که در روزهای پیش از جنگ عراق نمونههای مشابهاش را دیدیم.
کرونیگ تا حدی پیش میرود که این استدلال احمقانه را هم طرح میکند که «مخالفان جنبش بمباران مدافعان صلح نیستند، بلکه به طور پیشفرض مدافعان تعهد چند میلیارد دلاری آمریکا به مدت دهها سال برای امنیت خاور میانه هستند» (خوانندگانی که حافظهٔ خوبی دارند عین همین استدلال را به یاد میآورند که از آن استفاده میشود تا توضیح بدهند چرا نمیتوانیم همیشه فقط صدام حسین را محدود و مهار کنیم بلکه باید او را سرنگون کنیم).
اما این اتهام تنها وقتی معنا دارد که باور کنید که حمله به ایران ما را به پایان «تعهد چند میلیارد دلاری آمریکا به مدت دهها سال برای امنیت خاور میانه» میرساند. آیا کرونیگ فکر میکنم که نفله کردن ایران آمریکا را قادر خواهد کرد که به طور کامل از منطقه بیرون برود و همکاری امنیتیمان را اسراییل، اردن و کشورهای مختلف خلیج فارس پایان یابد و «نیروی اعزامی سریع» برچیده شود؟ شک دارم.
علاوه بر این، اگر به ایران حمله کنیم، به سادگی در متن یک درگیری طولانیمدت خواهیم بود که خاورمیانه را به منطقهای خطرناکتر و بیثباتتر تبدیل خواهد کرد. این نه برای آمریکا خوب خواهد بود و نه ما را قادر خواهد کرد که تعهدات امنیتیمان را در آنجا کاهش دهیم.
آخر خط این است که آمریکا به دفاع از منافعاش در خلیج فارس ادامه خواهد داد – چه با ایران بجنگیم و چه نجنگیم – و هزینهٔ این کار چه ایران سلاح هستهای داشته باشد و چه نداشته باشد، کمابیش مشابه است. در نتیجه، اینکه کرونیگ میگوید که مخالفان جنگ مدافع یک تعهد پرهزینهٔ درازمدت در این منطقه هستند اما مدافعان جنگ تلاش میکنند صرفهجویی کنند و فشارهای دفاعی ما را کاهش دهند، ریاکارانه است.
کرونیگ میگوید که از این اتهام من که او خطرات حملهٔ نظامی را کماهمیت نشان میدهد تعجب کرده است. او در پاسخ میگوید که او به طور کامل به همهٔ عواقب حمله پرداخته است و یک «راهبرد کاهش هزینهها» را در هر مورد پیشنهاد کرده است. ولی شناسایی نقاط منفی و «پیشنهاد» بعضی اقدامات اصلاحی ناکافی است: باید با تفصیل قابلملاحظهای توضیح داد که اینها راهکارها چطور جواب خواهند داد و به طور جدی فکر کرد که این بهترین پیشنهاد در چه شرایطی ممکن است نتیجهٔ منفی بدهد.
اما بیایید فرض کنیم که همه چیز طبق برنامه پیش میرود و ما تقریباً همهٔ تأسیسات هستهای ایران را از بین میبریم. چنانکه کرونیگ در مقالهاش در فارین افرز اذعان میکند، حتی یک جنگ کاملاً موفق توانایی ایران را برای ساختن سلاحهای هستهای برای همیشه از بین نخواهد برد.
ما فقط چند سال زمان خریدهایم، چون ایرانیها – که چه بسا فوقالعاده خشمگین خواهند شد – مطمئناً به سوی ساختن سلاحهای هستهای در منطقهای امن خواهند رفت تا آمریکا را از حملهٔ دوباره به وطنشان بازدارد. تمام اینها یعنی اگر ایران واقعاً و به شدت در پی دستیابی به سلاح هستهای باشد، ما نمیتوانیم مانع این کار شویم و حمله به ایران در آیندهای بسیار نزدیک احتمالاً باعث میشود حرص آنها به ساخت سلاح هستهای حتی بیشتر شود.
سلاحهای هستهای بالاخره بازدارندهٔ نهایی هستند و دقیقاً به همین دلیل است که اسرائيل، آمریکا و چند کشور دیگر امروزه زرادخانههایی هستهای دارند و هیچ قصد کنار گذاشتن آنها را در آیندهای نزدیک ندارند.
در نهایت، تعجبآور است که پاسخ کرونیگ مطلقاً به لوازم قانونی یا اخلاقیای که در نقد اصلیام طرح کردم نمیپردازد. گویا او از اینکه در صورت گوش دادن آمریکا به توصیهٔ او برای آغاز بمباران گستردهٔ ایران، افراد بیگناه زیادی خواهند مرد و شمار بیشتری او مجروح خواهند شد همچنان ناراحت نیست.
همچنین او با این فکر احساس راحتی میکند که آمریکا دست به یک جنگ تجاوزگرانهٔ بیتحریک بزند که نقض روشن قوانین بینالمللی است. و مردم هنوز میپرسند که: «چرا اینها از ما متنفرند؟»