دیوید سنگر، خبرنگار نیویورک تایمز در واشنگتن، در این مقاله، به گرایش های جنگ طلبانه در دولت آمریکا در یک بستر تاریخی و در مقایسه با دوران های مختلف مثل دوران جنگ سرد و دوران گروگان گیری آمریکایی ها در تهران نگاه کرده است.
رئیس جمهور دمکراتی که در گیرو دار مسابقه ریاست جمهوری مناقشه برانگیز، حکومت میکند، با تصمیم سرنوشت ساز امنیت ملی روبرو میشود: اینکه او باید با حمله هوایی به دشمنی که قصد دارد به یک دولت هستهای تبدیل شود، موافقت کند.
محافظه کاران جنگ طلب، رئیس جمهور را به خاطر ضعفش تحقیر میکنند. در وست وینگ، مشاوران در مورد ریسکهای حمله بحث میکنند: حمله میتواند منجر به شروع یک جنگ شود اما دست روی دست گذاشتن، توازن قوا در این منطقه مستعد جنگ را تغییر خواهد داد.
این رئیس جمهور، لیندون بیجانسن بود، و کمتر از سه هفته قبل از روز انتخابات سال ۱۹۶۴، چینیها با نخستین آزمایش هستهای خود، وارد بحثهای کاخ سفید شدند.
«چین نه مرتکب ماجراجویی میشود نه تسلیم کاپیتولاسیون.» این پیام مائو تسه تونگ رهبر چین بود که صبح آن روز اعلام کرد که چین نخستین ملت آسیایی است که به بمب اتمی دست یافته است.
جانسن، در هر حال بری گلدواتر را در یک کمپین انتخاباتی شکست داد. کمپینی که در آن او نامزد محافظه کار آریزونا را در یک برنامه تلویزیونی جنجالی، به عنوان یک جنگ طلب خطاب کرد. برنامهای که دختری را نشان میداد که سرگرم شمردن گلبرگهای یک گل هست بدون اینکه از میزان تخریب انفجار قریب الوقوع هستهای باخبر باشد.
تمثیلهای تاریخی وقتی نوبت به انتخابات ریاست جمهوری و ژئوپولیتیک هستهای میرسد همواره خطرناک میشوند. بنابراین مقایسه این وضعیت با وضعیت دولت اوباما در آستانه تشدید رویارویی با ایران، یادآور این نکته است که تاریخ قافیههایش را تکرار نمیکند.
سیاست خطرناک هستهای در سال انتخابات ۱۹۶۴، بازی سیاسی مزورانهای در جنگ سرد بود. آزمایش هستهای چینیها، نوعی هشدار به اتحاد جماهیر شوروی بود و واشنگتن حتی این را هم در نظر داشت که از مسکو دعوت کند که در حمله به چین با او همراهی کند.
اما به شطرنج چند قطبی که رئیس جمهور اوباما دارد بازی میکند فکر کنید. همه کشورهای درگیر در مسئله هستهای شدن احتمالی ایران، نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را محاسبه میکنند. سیاست افزایش قیمت نفت، بر هرگونه کشمکش نظامی، حتی زد و خوردهای مختصر در تنگه هرمز سایه انداخته است.
با بحران اقتصادی جهانی و تغییرات احتمالی رهبری در آمریکا، روسیه، فرانسه و چین در سال جدید، این بازی شطرنج پیچیدهتر میشود.
ایرانیها نمونههای چین و پاکستان را مطالعه کردهاند و دیدهاند که برای به دست آوردن بمب اتمی، متحمل چه تحریمهای اقتصادی وحشتناکی از سوی آمریکا شدند. اما در مورد هر دوی آن کشورها، هنگامی که آنها دست به نخستین آزمایش هستهای زدند، جهان آن را به عنوان یک واقعیت جدید پذیرفت.
کمتر از نیم قرن بعد، چین به دومین قدرت اقتصادی بزرگ جهان تبدیل شد به نحوی که کسی نمیتواند با آن دربیفتد. بعد از وقوع یازده سپتامبر، تحریم پاکستان از بین رفت و ناگهان همه فکر و ذکر آمریکا، همکاری با این کشور برای سرکوب نیروهای القاعده شد به جای اینکه به صادرات تکنولوژی ساخت بمب هستهای از طرف پاکستان به کشورهایی مثل ایران فکر کند.
ری تکیه عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا میگوید: «از دید ایرانیها، زندگی ممکن است از آن سوی قارچ ابر بهتر دیده شود.» احتمالا او درست میگوید: زمانی که دولت اوباما عهد کرد که هرگز ایران هستهای را تحمل نخواهد کرد، تعدادی از مقامات رسمی آمریکا قبول کردند که باید با ایران دارای «توانایی هستهای» که صاحب تکنولوژی، سوخت و متخصص هستهای است و در طی چند هفته یا چند ماه آینده به یک قدرت هستهای تبدیل خواهد شد، کنار بیایند.
هیچ کس نمیداند در درون مغز آیت الله خامنهای، رهبر ایران چه میگذرد، اما آقای تکیه، معتقد است که الگوی رفتاری او در دهه گذشته این بوده که برنامه هستهای را به شکل «سیستماتیک اما محتاطانه»، پیش ببرد و خیلی آرام درجه حرارت را افزایش دهد و تا همین الان از هرنوع بحرانهای شدید بپرهیزد.
چند سال پیش، متحدان غربی میگفتند که ایران نمیتواند برنامه غنی سازی اورانیوم خود را دوباره آغاز کند اما ایران این کار را دوباره شروع کرد. بعد «خط قرمزی» به دور برنامه غنی سازی هستهای ایران و برای جلوگیری از رسیدن آن به بالاترین سطح خلوص که ایران را به سوخت لازم برای بمب اتمی نزدیکتر میکرد، کشیده شد.
اما ایران الان نزدیک به دو سال است که به غنی سازی اورانیوم مشغول است. و آخرین نقض معاهدات بین المللیاش، همین دو هفته قبل بود که تولید سوخت هستهای را در یک تاسیسات عمیقا زیرزمینی که به سختی در برابر بمباران آسیب پذیر است، آغاز کرده است.
حالا به اسرائیل بپردازیم. اسرائیل گفته است که هرگز اجازه نمیدهد که از «نقطه برگشت ناپذیر» عبور کند، از خط نامشخصی که ایران در ورای آن میتواند با سرعت به تولید بمب اتمی بپردازد. بحثهای مستمری در مورد اینکه این خط کجاست درجریان است اما مقامات سابق امنیتی اسرائیل میگویند که ایران مدت هاست که از این خط گذشته است.
با این حال بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل تا کنون مجبور شده با این خواست ایالات متحده کنار بیاید که میگوید حملات و خرابکاریهای سایبری و تحریمها برای کند کردن برنامه هستهای ایران خیلی موثرترند بدون اینکه خشم بین المللی را برانگیزد.
رواج گرفتن این بحث عمومی در اسرائیل بر سر اینکه آیا باید به ایران حمله کرد، دولت اوباما را پریشان کرده است. ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، تحت فشار مقامات آمریکایی، روز چهارشنبه گفت تصمیم در مورد حمله احتمالی به ایران، خیلی دور از انتظار است.
دولت آقای نتانیاهو این گونه محاسبه میکند که اگر اسرائیل بخواهد به ایران حمله کند، این کار باید در زمان مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا صورت گیرد چرا که در این هنگام میتواند نه تنها همدلی بسیاری از رای دهندگان آمریکایی را برانگیزد بلکه تنها راه گریز از واکنش شدید آقای اوباماست که آقای نتانیاهو با او رابطه پرتنشی داشته است.
الیوت آبرامز، مشاور جنگ طلب مسائل خاورمیانه آقای جرج دبلیو بوش، اخیرا نوشته است که اگر اسرائیل به ایران حمله کند، آقای اوباما مجبور خواهد شد که از این حمله پشتیبانی کند و به اسرائیل کمک کند تا از پس عواقب این حمله برآید.
اگر رئیس جمهور با استفاده از نیروی نظامی، تنگه هرمز را باز نگه دارد و امنیت اسرائیل را حفظ کند، در این صورت احتمال برنده شدنش در انتخابات ریاست جمهوری آینده زیاد خواهد بود.
ایرانیها میدانند که آنها کمترین سود را از این رویارویی میبرند، به همین دلیل نمیخواهند که با ناوگان پنجم آمریکا در خلیج فارس درگیر شوند. اما تهدیدات، حملات خرد به پالایشگاهها و ایجاد اختلال در مسیر کشتی رانی، میتواند قیمت نفت را شدیدا بالا ببرد و تاثیرات اقتصادی بدی داشته باشد که هیچ رهبر سیاسیای در فصل انتخابات خواهان آن نیست.
یقینا، آمریکاییها نمیخواهند ایران بمب اتمی داشته باشد. اما آیا آنها حاضرند برای جلوگیری از این امر، نفت را هر گالن شش دلار بخرند؟
بیثباتی، چینیها را میترساند اما برای روسیه، فرصت میسازد. چین سالها در برابر تحریم ایران مقاومت کرد، چرا که این کشور خریدار عمده نفت ایران است. اما اکنون میبیند تشدید تحریمها، امری ناگزیر است، بنابراین در حالی که بحرانش را عقب میاندازد، (به کمک دولت اوباما) دارد دنبال منابع جایگزین میگردد.
یکی از مشاوران اوباما میگوید: «آنها کمی دیر وارد این بازی شدهاند. ما به آنها گفتهایم که این بازی دو سال است که شروع شده اما آنها تازه باورشان شده است.»
روسیه نیز به دنبال خرید وقت هست، اما به عنوان یک کشور تولید کننده مهم نفت، روسیه از بحران پایدار تا زمانی که در درجه پایین قرار دارد، سود میبرد. روسها، طرح یک مذاکره بلند مدت با ایران را پیشنهاد کردند که انجام آن سالها طول میکشید. اما واشنگتن آن را به عنوان خدعهای برای دادن وقت بیشتر به ایران و پوششی سیاسی برای ساختن بمب درنظر گرفت.
بعد هم بحث اروپاییها و دولتهای عربی است. در زمان دولت جرج بوش، اروپاییها و عربها از تحریمهای شدید ایران میترسیدند و بر این گمان بودند که اگر آنها در این کار شکست بخورند، آنگاه جرج بوش به ایران حمله خواهد کرد.
قرائت آنها از سیاست واشنگتن اشتباه بود. آقای بوش بعد از اشغال عراق، در جایگاهی نبود که وارد جنگ با یک کشور دیگر در خاورمیانه شود که مظنون به جستجو برای سلاحهای هستهای است.
اکنون سه سال از روی کار آمدن دولت اوباما میگذرد و شرایط برعکس شده است. اروپا اکنون بیشتر از آمریکا خواهان تحریم ایران است و دارد خود را برای تحریم نفت ایران آماده میکند.
آمریکا سال هاست که از ایران نفت نمیخرد، اما آقای اوباما با تحریم جهانی نفت ایران مخالف است چرا که معتقد است میتواند منجر به رویارویی در دریا شود. موضع گیری تند نیکلای سارکوزی رئیس جمهور فرانسه و آنگلا مرکل صدراعظم آلمان، در آخرین فصل بحران هستهای ایران، غافلگیرکننده بود.
فرض آنها این است که اگر هزینه اقتصادی به قدر کافی بالا باشد، بساط رهبر ایران برچیده خواهد شد.
تعداد کمی در واشنگتن با این تصور اقناع شدهاند اما بیشتر آنها با آن موافقاند چرا که هر راه حل دیگری که متکی بر زور باشد، برایشان بسیار ناخوشایند است.
در قیاس با این بحران، بحران گروگان گیری ایرانیان در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰، بسیار سادهتر بود. چند ساعت بعد از کناره گیری جیمی کارتر از قدرت و روی کار آمدن رونالد ریگان جنگ طلب، ایران گروگانهای سفارت آمریکا در تهران را آزاد کرد. اما وقتی آقای اوباما یا رقیب او در بیستم ژانویه ۲۰۱۳ سوگند میخورند، کسی انتظار ندارد، تکلیف برنامه هستهای پیچیده ایران، ناگهان یک سره شود.