نسخه آرشیو شده

«انزوای ایران افسانه است»
از میان متن

  • این درام روانی بزرگ‌تر از زندگی که اسم‌اش را «ایران» می‌گذاریم شاید بیشتر به چین و دلار آمریکا مربوط باشد تا به سیاست خلیج فارس یا بمب ناموجود ایران.
چهارشنبه ۰۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۴:۲۸ | کد خبر: 68310

پیه اسکوبار،ستون‌نویس آسیا تایمز، عقیده دارد که تحریم‌های تهاجمی آمریکا نسبت به ایران بیشتر مسئلهٔ حفظ ارزش دلار و ضعیف کردن چین است. او می‌نویسد انزوای ایران به این سادگی‌ها نیست.

بگذارید اول از خط قرمز‌ها شروع کنیم. خط قرمز نهایی واشنگتن را مستقیماً از دهان خودش بشنویم. همین هفتهٔ پیش، لئون پانه‌تا وزیر دفاع آمریکا گفت که آیا «ایرانی‌ها سعی می‌کنند سلاح هسته‌ای بسازند؟ نه. ولی می‌دانیم که سعی می‌کنند به توانایی هسته‌ای برسند. و این‌‌ همان چیزی است که مایهٔ نگرانی ماست. و خط قرمز ما برای ایران این است که سعی نکند سلاح هسته‌ای بسازند. این برای ما خط قرمز است».

و چه عجیب است که این خطوط قرمز مرتب عقب‌تر می‌روند. روزگاری خط قرمز برای واشنگتن «غنی‌سازی» اورانیوم بود. حالا خط قرمز به رخ کشیدن سلاح هسته‌ای است. به یاد داشته باشید که از سال ۲۰۰۵، رهبر ایران، تأکید کرده است که این کشور در پی ساختن سلاح هسته‌ای نیست. تازه‌ترین ارزیابی اطلاعاتی ملی دربارهٔ ایران که از سوی جامعهٔ امنیتی آمریکا تهیه شده است تأکید مشابهی دارد که ایران در واقع در حال ساختن سلاح هسته‌ای نیست (بر خلاف توانایی بالقوهٔ ساخت آن در آینده).

اما اگر هیچ «خط قرمز» ی در میان نباشد بلکه پای چیزی یکسره متفاوت در میان باشد چه؟ اسم‌اش را بگذارید خط دلارهای نفتی.
 

سرمایه‌گذاری روی تحریم‌ها؟
بیایید از این‌جا شروع کنیم: در دسامبر سال ۲۰۱۱، کنگرهٔ آمریکا – زیر تمام فشارهای متعارفی که از سوی لابی اسراییل وارد می‌شد (و نه این‌که واقعاً‌ نیاز به این کار داشت – بسته‌ای از تحریم‌های اجباری را، بدون توجه به عواقب وخیم آن برای اقتصاد جهانی، به دولت اوباما تحمیل کرد (۱۰۰ به صفر در سنا و با فقط ۱۲ رأی منفی در مجلس نمایندگان). آمریکا، از ماه ژوئن مجبور خواهد بود بانک‌ و شرکت‌های هر کشور ثالثی را که با بانک مرکزی ایران معامله داشته باشند تحریم کند که معنای‌اش این است که فروش نفت این کشور را فلج خواهد کرد (کنگره جای بعضی از «معافیت»‌ها را باز گذاشته است).

هدف نهایی چیست؟ تغییر حکومت در تهران؟ اگر نه پس چه؟. مقام آمریکایی مشهور و نا‌شناس همین‌ها را به واشنگتن پست گفت و مقالهٔ مزبور این اظهار نظر‌ها را منتشر کرد. («یک مقام امنیتی آمریکا گفت که هدف تحریم‌های آمریکایی و تحریم‌های دیگر علیه ایران سقوط حکومت است و به روشن‌ترین وجهی گفت که دولت اوباما به‌‌ همان اندازه که عزم بر گفت‌وگو با ایران دارد، مصمم به سرنگون کردن حکومت ایران است»). اما، وای! پس از آن، روزنامه مجبور شد این بخش از متن را بازنویسی کند و آن نقل قول خجالت‌آور و صریح را حذف کند. بدون شک، این «خط قرمز» بیش از اندازه به حقیقت نزدیک شده بود و دردسرساز می‌شد. 
 

رئیس سابق ستاد مشترک دریادار مایک مولن معتقد بود که تنها یک واقعهٔ مهیب و بهت‌آور که به طور کامل باعث تحقیر رهبران ایران شود می‌تواند منجر به تغییر واقعی حکومت شود – و بسیاری دیگر هم مثل او بر این باور بودند. مدافعان عمل‌گرایی از بمباران هوایی گرفته تا حمله (چه توسط آمریکا، اسراییل یا ترکیبی از هر دو) بخشی از اردوی نئوکان‌ در واشنگتن بوده‌اند. (مثلا، نگاه کنید به گزارش سال ۲۰۰۹ مؤسسهٔ بروکینگز با عنوان «کدام راه به سوی ایران»).

با این حال، هر کسی که اندک آشنایی با ایران داشته باشد می‌داند که چنین حمله‌ای باعث متحد شدن جمعیت پشت سر خامنه‌ای و سپاه پاسداران می‌شود. در این شرایط، بیزاری عمیق بسیاری از ایرانیان از دیکتاتوری نظامی «ملاتاریا» اهمیت زیادی نخواهد داشت.

علاوه بر این، حتی اپوزیسیون ایرانی مدافع برنامهٔ هسته‌ای صلح‌آمیز است. پای غرور ملی در میان است.

روشنفکران ایرانی، که با فریب و نیرنگ ایرانی از ایدئولوگ‌های واشنگتن آشنا‌تر هستند، به طور کامل هر سناریوی جنگی را نفی می‌کنند. آن‌ها تأکید دارند که حکومت تهران که در بازی در سایه زبردست و ماهر است، هیچ قصد تحریک به حمله‌ای را ندارد که ممکن است منجر به نابودی‌اش شود. استراتژیست‌های تهران به نوبهٔ خود (درست یا غلط) فرض می‌کنند که واشنگتن نخواهد توانست جنگ دیگری در منطقهٔ خاورمیانهٔ بزرگ راه بیندازد به ویژه جنگی که می‌تواند منجر به تلفات جانبی دیرپایی برای اقتصاد جهانی شود.

در همین حال، انتظارات آمریکا مبنی بر این‌که تحریم‌های شدید ممکن است باعث عقب‌نشینی ایران، [اگر نگوییم سقوط‌ش]، شود، ممکن است خیالی واهی باشد. بازیگری واشنگتن روی سقوط عظیم و مصیبت‌بار پول ملی ایران در برابر تحریم‌های تازه متمرکز شده است. متأسفانه بر خلاف میل طرف‌داران سقوط اقتصادی ایران، جواد صالحی اصفهانی، پژوهشگر ارشد موسسه بروکینگز به تفصیل ماهیت درازمدت این روند را ترسیم کرده است که اقتصاددانان ایرانی از آن به خوبی استقبال کرده‌اند.

بالاخره، این امر باعث تقویت صادرات غیرنفتی ایران می‌شود و به رونق صنعت محلی در برابر رقابت با واردات ارزان چینی یاری می‌رساند. به طور خلاصه، سقوط ارزش ریال شانس معقولی می‌شود برای این‌که نرخ بیکاری در ایران واقعاً پایین بیاید.
 

پر ارتباط‌تر از گوگل


هر چند عدهٔ کمی در ایران به این نکته توجه کرده‌اند که ایران به آن میزان که آمریکا آرزوم می‌کند «منزوی» نیست. نخست‌وزیر پاکستان، یوسف گیلانی مرتب به تهران سفر می‌کند. و او در مقایسه با نیکلای پاتروشف، رئیس امنیت ملی روسیه، که همین اواخر به اسراییلی‌ها هشدار داد که آمریکا را به سوی حمله به ایران هل ندهند، تازه‌واردی بیش نیست. به این‌ها متحد آمریکا و رئیس جمهور افغانستان حامد کرزی را هم اضافه کنید. در اواخر سال ۲۰۱۱، کرزی در برابر ۲ هزار نفر از رهبران قبایل در لویه جرگه تأکید کرد که کابل به تهران از این هم نزدیک‌تر خواهد شد.

 

در صفحهٔ شطرنج مهم اوراسیا، یعنی در خط لولهٔ نفت منطقه، خط لولهٔ گاز طبیعی ایران پاکستان – بر خلاف میل واشنگتن – اکنون در شرف راه‌اندازی است. پاکستان به شدت نیاز به انرژی دارد و مایل نیست تا ابد منتظر پروژهٔ همیشگی واشنگتن – یعنی خط لولهٔ ترکمنستان-افغانستان-پاکستان-هند – شود تا از سرزمین طالبان عبور کند.
 

حتی احمد داوود اوغلو، وزیر خارجهٔ ترکیه اخیراً به ایران آمده است هر چند روابط کشورش با ایران حساس‌تر از قبل شده است. بالاخره، انرژی بر تهدیدهای منطقه‌ای اولویت پیدا می‌کند. ترکیه که عضو ناتو است هم‌اکنون در سوریه مشغول عملیات مخفیانه است، با بنیادگرایان سنی عراق متحد است و – در یک تغییر موضع چشم‌گیر در آغاز بهار عربی – محور آنکارا-تهران-دمشق را با آنکارا-ریاض-دوحه عوض کرده است. ترکیه حتی در تدارک این است که میزبان بخشی از دفاع موشکی برنامه‌ریزی‌شدهٔ قدیمی واشنگتن باشد که هدف‌اش ایران است.

و همهٔ این‌ها از سوی کشوری انجام می‌شود که سیاست خارجی‌اش به گونه‌ای است که به روایت داوود اوغلو «مشکلات با همسایگانمان صفر» است. اما هم‌چنان نیاز به این خط لوله باعث اضطراب می‌شود. ترکیه سخت برای دستیابی به منابع انرژی ایران در تقلاست و اگر گاز طبیعی ایران به اروپای غربی برسد – که اروپایی‌ها هم به شدت مشتاق آن هستند – ترکیه کشور بهره‌مند از حق ترانزیت آن خواهد شد. رهبران ترکیه هم‌اکنون مخالفتشان را با اعمال تحریم‌های بیشتر آمریکا علیه نفت ایران اعلام کرده‌اند.

حالا که از ارتباط‌ها حرف می‌زنیم هفتهٔ گذشته در یک نمایش و صحنه‌سازی دیپلماتیک، محمود احمدی‌نژاد به سفر آمریکای لاتین‌اش رفت. راست‌های آمریکایی ممکن است نغمهٔ محور شرارت تهران-کاراکاس را ساز کنند – که به زعمشان مروج «ترور» در سراسر آمریکای لاتین به مثابهٔ نقطهٔ جهش همهٔ حملات آینده به ابرقدرت شمالیشان است – ولی در زندگی واقعی، حقیقت دیگری نهفته است. در تمام این سال‌های بعدی، واشنگتن هنوز نتوانسته است این ایده را هضم کند که کنترل‌اش یا حتی نفوذش را در این دو قدرت منطقه‌ای که زمانی برتری و سلطه‌ای امپریالیستی بر آن‌ها داشت، از دست داده است.
 

و به این‌ها، دیوار بی‌اعتمادی‌ای را بیفزایید که پس از انقلاب اسلامی سال ۵۷ در ایران محکمتر هم شده است. آمریکای لاتین تازه و عمدتاً خویش‌فرمایی را به آن بیفزایید که نه تنها از طریق دولت‌های چپ‌گرای ونزوئلا، بولیو و اکوادور بلکه از طریق قدرت‌های منطقه‌ای برزیل و آرژانتین خواهان ادغام بیشتر هستند. این مخلوط را به هم بزنید و به مقاله‌ای تصویری می‌رسید که در آن احمدی‌نژاد و هوگو چاوزبه دانیل اورتگا رئیس جمهور نیکاراگوئه سلام می‌گویند.

واشنگتن هم‌چنان در پی تصویری از جهان است که در آن ایران به نحوی ریشه‌ای منقطع و منزوی است. سخنگوی وزارت خارجه، ویکتوریا نولاند طبق معمول همیشه اخیراً گفته است: «ایران می‌تواند در انزوای بین‌المللی باقی بماند». هر چند گویا باید تکلیف‌اش را با واقعیات قصه هم روشن کند.
 

این ایران «منزوی» پروژه‌هایی مشترکی به قیمت ۴ میلیارد دلار با ونزوئلا دارد از جمله یک بانک مهم (و هم‌چنین با اکوادور، ده‌ها پروژهٔ برنامه‌ریزی‌شده از ساخت نیروگاه برق تا باز هم بانک‌داری). این باعث شده است که نخست گروه‌های اسراییلی در واشنگتن به شدت خواستار اعمال تحریم‌هایی علیه ونزوئلا شوند. تنها مشکلی که باقی است این است: آمریکا چطور هزینهٔ واردات مهم نفتی‌اش از ونزوئلا را خواهد پرداخت؟

در مطبوعات آمریکا بسیار حرف‌ها زدند از این‌که چرا احمدی‌نژاد این بار در این سفر آمریکای لاتین‌اش، به برزیل نرفته است، ولی از منظر دیپلماتیک رابطهٔ تهران و برزیل هم‌ساز است. وقتی که به ویژه به قصهٔ پروندهٔ هسته‌ای می‌رسیم، تاریخ برزیل رهبران‌اش را همدل با ایران نشان می‌دهد. بالاخره، برزیل برنامه‌ی سلاح‌های هسته‌ای داشته است – و سپس آن را‌‌ رها کرده است. در می‌سال ۲۰۱۰، برزیل و ترکیه واسطهٔ یک توافق مبادلهٔ اورانیوم شدند که ضمن آن ایران حساب‌اش را با بن‌بست هسته‌ای میان ایران و آمریکا صاف می‌کرد. اما این توافق بلافاصله توسط آمریکا نابود شد. برزیل که یکی از اعضای کلیدی گروه اقتصادی برزیل-روسیه-هند-چین (BRICS) است، با راهبرد تحریم‌های آمریکا به طور کامل مخالف است.

در نتیجه، ایران ممکن است در برابر آمریکا و اروپای غربی «منزوی» باشد، ولی در میان گروه BRICS و جنبش غیرهمسو (متشکل از ۱۲۰ کشور)، اکثریت جهان جنوب را در طرف خود دارد. و البته اکنون متحدان استوار واشنگتن مثل ژاپن و کرهٔ جنوبی هم هستند که الآن تقاضای معافیت از تحریم آتی بانک مرکزی ایران را دارند.
 

جای تعجب نیست چون این تحریم‌های یک‌جانبهٔ آمریکا آسیا را هم هدف قرار داده است. بالاخره، چین، هند، ژاپن و کرهٔ جنوبی، در کنار هم، بیش از ۶۲ درصد از صادرات نفت ایران را می‌خرند.

وزیر امور مالی ژاپن، جون آزومی، با نزاکت خاص آسیایی‌اش با وزیر خزانه‌داری آمریکا، تیموتی گایتنر فهماند که واشنگتن برای توکیو که بیش از ۱۰ درصد از نیازهای نفتی‌اش متکی به ایران است، چه مشکلی درست می‌کند. ژاپن عهد کرده است که دست‌کم تا میزان کمی «در اسرع وقت» این سهم را «کاهش» دهد تا به معافیت تحریم‌های واشنگتن برسد ولی زیاد دلتان به این خوش نباشد. کرهٔ جنوبی هم‌اینک اعلام کرده است که ۱۰ درصد نیازهای نفتی‌اش را در سال ۲۰۱۲ از ایران تأمین خواهد کرد.
 

بازگشت جادهٔ ابریشم
از همه مهم‌تر، ایران «منزوی» دست بر قضا، یک مسألهٔ مهم امنیت ملی برای چین است که هم‌اکنون بدون کمترین تردیدی تازه‌ترین تحریم‌های واشنگتن را رد کرده است. غربی‌ها گویا فراموش می‌کنند که پادشاهی میانه و ایران به مدت تقریباً دو هزار سال با هم تجارت می‌کرده‌اند («جادهٔ ابریشم» چیزی را به یاد شما نمی‌آورد؟).

چینی‌ها تا همین الآن یک معاملهٔ سودآور برای توسعهٔ بزرگ‌ترین میدان نفتی ایران، میدان یادآوران، انجام داده‌اند. هم‌چنین مسألهٔ تحویل نفت دریای خزر از ایران از طریق خط لوله‌ای از مسیر قزاقستان به چین غربی نیز در میان است. در واقع، ایران هم‌اکنون تأمین‌کنندهٔ بیش از ۱۵ درصد از گاز طبیعی چین است. اکنون، از منظر انرژی، ایران برای چین از خاندان سعود برای آمریکا که ۱۱ درصد نفت‌اش را از عربستان سعودی وارد می‌کند، مهم‌تر است.

در واقع، شاید چین برندهٔ واقعی تحریم‌های آمریکا باشد، چون احتمال دارد که نفت و گازش را به قیمت کمتری بخرد چون ایران روز به روز به بازار چین وابسته‌تر می‌شود. در واقع، در همین لحظه، این دو کشور در گیر مذاکرات پیچیده‌ای دربارهٔ قیمت نفت ایران هستند و چینی‌ها هم‌اکنون با اندکی کاهش خرید انرژیشان فشار را روی ایران بالا برده‌اند. اما این مذاکرات تا ماه مارس تمام می‌شوند که دست‌کم دو ماه قبل از عملی شدن ت دور تحریم‌های آمریکا علیه نفت و گاز ایران است، ولی ایران درست پس از عربستان سعودی و آنگولا بزرگ‌ترین تأمین‌کنندهٔ نفت باقی خواهد ماند.

اما در خصوص تأثیرهای دیگر تحریم‌های تازه روی چین، روی آن‌ها حساب نکنید. چینی‌ها در ایران اتوموبیل و شبکه‌های فیبر نوری می‌سازند و متروی ایران را توسعه می‌دهند. تجارت دو طرف اکنون در سطح ۳۰ میلیارد دلار است و انتظار می‌رود به ۵۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۵ برسد. تجارت چینی‌ها راهی برای این مشکل بانکی تحمیل‌شده از سوی تحریم‌ها پیدا خواهد کرد.

البته، روسیه هم مدافع کلیدی دیگر «ایران منزوی» است. روسیه هم مخالف تحریم‌های قوی‌تر از طریق سازمان ملل یا بسته‌های تصویب‌شدهٔ واشنگتن است که بانک ملی ایران را هدف قرار می‌دهد. در واقع، روسیه مدافع عقب‌گرد تحریم‌های فعلی سازمان ملل است و روی برنامه‌ای جایگزین کار می‌کرده است که دست‌کم به طور نظری می‌تواند به یک معاملهٔ خوش‌آبرو برای همهٔ طرف‌ها ختم شود.

در جبههٔ هسته‌ای، تهران ابراز تمایل کرد که طبق الگوی پیشنهادی برزیل و ترکیه با واشنگتن به توافقی برسد ولی واشنگتن آن را در سال ۲۰۱۰ به طور کامل از بین برد. از آن زمان، اکنون بسیار روشن‌تر شده است که برای واشنگتن – بدون شک برای کنگره – مسألهٔ هسته‌ای در مقایسه با تغییر رژیم اولویتی ثانویه دارد و هر گونه مذاکره‌ای ناگزیر بسیار دردناک خواهد بود.

این امر به ویژه اکنون که رهبران اتحادیهٔ اروپا توانسته‌اند با شلیک کردن به پای خودشان خود را از میز مذاکرات آینده دور کنند، صادق‌تر است. آن‌ها به شیوه‌ای متعارف خط آمریکا را در اجرای تحریم نفتی ایران دنبال کرده‌اند. چنان‌که یک مقام ارشد اتحادیهٔ اروپا به رئیس شورای ایرانیان آمریکا، تریتا پارسی، گفته است، و همان‌طور که دیپلمات‌های اتحادیهٔ اروپا با تعابیری صریح به من اطمینان داده‌اند، بیم آن‌ها این است که این ممکن است آخرین گام قبل از وارد شدن به جنگ باشد.

در همین حال، گروهی از بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اخیراً از ایران دیدار کرده است. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر همهٔ مسایل هسته‌ای ایران نظارت دارد از جمله بر نیروگاه غنی‌سازی اورانیوم فردو نزدیک شهر مقدس قم که تولید کامل‌اش در ماه ژوئن آغاز می‌شود. موضع آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مثبت است: هیچ بمبی ساخته نمی‌شود. اما واشنگتن (و اسراییلی‌ها) هم‌چنان جوری عمل می‌کنند که انگار مسأله فقط زمان است – و خیلی هم وقت باقی نیست.
 

پول را دنبال کنید
این مضمون انزوای ایران ضعیف‌تر هم می‌شود، وقتی که می‌بینیم ایران دلارهای‌اش را‌‌ رها کرده و مبادلات‌اش با روسیه را با روبل و ریال انجام می‌دهد، مثل کاری که در تجارت با چین و ژاپن کرده است . در مورد هند هم، که یک خانهٔ قدرت اقتصادی در همسایگی ایران است، رهبران‌اش از خریدن نفت ایران اجتناب می‌کنند و این تجارت در درازمدت احتمالا به دلار انجام نخواهد شد.

هند هم‌اکنون در تجارت با چین از یوان استفاده می‌کند چون روسیه و چین بیش از یک سال است که از روبل استفاده می‌کنند چون ژاپن و چین مشوق تجارت مستقیم به ین و یوان هستند. در مورد ایران و چین، همهٔ سرمایه‌گذاری‌های مشترک و تجاری به یوان و ریال حل و فصل خواهند شد.

معنی این کار این است که اگر لازم باشد: در آیندهٔ نزدیک، که اروپا از این ترکیب خارج می‌شود، تقریباً هیچ یک از مبادلات نفتی ایران به دلار انجام نخواهد شد.

علاوه بر این، سه عضو گروه کشورهای BRICS (روسیه، هند و چین) که متحد ایران هستند صاحبات (و تولیدکنندگان) اصلی طلا هستند. روابط پیچیدهٔ تجاری آن‌ها متأثر از هوس‌های کنگرهٔ آمریکا نخواهد بود. در واقع، وقتی دنیای در حال توسعه به بحران عمیق غرب آتلانتیک نگاه می‌کند، چیزی که می‌بینند بدهی‌های عظیم آمریکاست، چاپ پول فدرال به شکلی که انگار هیچ فردایی وجود ندارد، و «تسهیلات کمی» فراوان و البته این‌که منطقهٔ یورو در حال بحران است.

خط پول را دنبال کنید. لحظه‌ای تحریم‌های جدید علیه بانک مرکزی ایران را که چندین ماه دیگر اجرایی خواهد شد کنار بگذارید، تهدید‌های ایران برای بستن تنگهٔ هرمز را هم‌‌ رها کنید (که بسیار نامحتمل است چون اصلی‌ترین مسیر رسیدن نفت ایران به بازار است)، و شاید یک دلیل کلیدی بالا گرفتن بحران در خلیج فارس همین حرکت زمین‌گیر کردن دلار نفتی به عنوان ارز مبادلهٔ همهٔ کالاهاست.

این حرکت به رهبری ایران به جلو می‌رود و نهایتاً با واشنگتنی نگران رو به رو خواهد شد که نه تنها با قدرتی منطقه‌ای مواجه خواهد شد بلکه رو در روی رقبای راهبردی‌تر یعنی چین و روسیه نیز خواهد ایستاد. اصلاً جای تعجب نیست که همهٔ این ناو‌ها دارند الان به سوی خلیج فارس می‌روند هر چند خود این کار عحیب‌ترین نمایش است – و نمونه‌ای است از گسیل نیروی نظامی در برابر نیروی اقتصادی.

در این بستر، بد نیست به خاطر بیاوریم که در سپتامبر سال ۲۰۰۰، صدام حسین دلار نفتی را به عنوان ارز پرداخت در ازای پول نفت کنار گذاشت و به سوی یورو رفت. در مارس ۲۰۰۳، به عراق حمله شد و تغییر رژیم ناگزیر اتفاق افتاد. معمر قذافی در لیبی دینار طلا را به عنوان ارز مشترک آفریقا و ارز پرداخت برای منابع انرژی کشورش معرفی کرد. مداخلهٔ دیگری رخ داد و پس از آن تغییر رژیم اتفاق افتاد.

اما واشنگتن/ناتو/تل‌آویو روایت دیگری دارند. «تهدید‌ها» ی ایران در قلب بحران فعلی قرار داردحتی اگر این‌ها در واقع واکنش این کشور به جنگ پنهانی بی‌وقفهٔ آمریکا/اسراییل و اکنون البته جنگ اقتصادیشان علیه ایران باشد. این روایت می‌گوید که این «تهدید‌ها» ست که باعث افزایش قیمت نفت می‌شوند و در نتیجه باعث دامن زدن به رکود فعلی می‌شوند نه سرمایه‌داری کازینوهای وال استریت یا بدهی‌های عظیم آمریکا و اروپا. زبدهٔ این یک درصد هیچ مشکلی با قیمت بالای نفت ندارند تا زمانی که ایران قربانی خشم عمومی باشد.

چنان‌که مایکل کلر، متخصص انرژی، اخیراً گفته است، ما اکنون در یک دورهٔ ژئو-انرژی هستیم که بی‌شک در خلیج فارس و جاهای دیگر به شدت زلزله‌خیز خواهد بود. اما سال ۲۰۱۲ را سال آغاز در نظر بگیرید و هم‌چنین شروع یک جدایی عظیم از دلار به عنوان ارز منتخب جهانی. همان‌طور که تصور در واقع‌‌ همان واقعیت است، جهان واقعی را در نظر بگیرید – عمدتاً جنوب جهانی را – که محاسبهٔ لازم را انجام می‌دهد و به تدریج شروع به معامله با ارز خودش می‌کند و مازاد درآمدش را کمتر و کمتر با اوراق قرضهٔ آمریکایی سرمایه‌گذاری می‌کند.

البته، آمریکا همیشه می‌تواند روی شورای همکاری خلیج فارس – عربستان، قطر، عمان، بحرین، کویت و امارات متحدهٔ عربی – حساب کند که ترجیح می‌دهم نامشان را «باشگاه ضد انقلاب خلیج» بگذارم (فقط به رفتار این‌ها در طی بهار عرب نگاه کنید). در راستای هر هدف عملی ژئوپلتیک، خاندان‌های سلطنتی خلیج [فارس] قلمروهای آمریکا هستند. تعهد چندین دهه‌ای آن‌ها به تنها استفاده از دلار نفتی آن‌ها را تبدیل به ضمیمهٔ فرافکنی قدرت پنتاگون در سراسر خاورمیانه می‌کند. بالاخره، سنتکام در قطر مستقر است؛ ناوگان پنجم آمریکا در بحرین مستقر است. در واقع، در سرزمین‌های به شدت غنی از حیث انرژی که می‌تواند نامشان را سرزمین خط لولهٔ عظیم گذاشت – و پنتاگون نامشان را «کمان بی‌ثباتی» می‌گذارد – که از طریق ایران تا خود آسیای میانه می‌رسد، شورای همکاری خلیج فارس برای این حس رو به کاهش سلطهٔ آمریکا هم‌چنان کلیدی است.

اگر این قرار بود بازنویسی قصهٔ «گودال و پاندول» ادگار آلن پو باشد، ایران فقط یک چرخ‌دنده در این ماشین دوزخی است که به آهستگی دلار را، یعنی‌‌ همان ارز ذخیرهٔ جهانی را، خرد می‌کند. و هنوز هم ایران‌‌ همان چرخ‌دنده‌ای است که واشنگتن روی آن متمرکز است. آن‌ها تغییر حکومت را در نظر دارند. تنها چیزی که لازم است زدن جرقه برای روشن شدن آتش است (می‌توان با شتاب افزود: در همهٔ جهت‌هایی که ممکن است واشنگتن را ناغافل مبهوت کند).

عملیات «نورث‌وودز» را به خاطر بیاورید، آن طرح سال ۱۹۶۲ را که رؤسای ستاد مشترک برای صحنه‌سازی عملیات تروریستی در آمریکا تدارک دیدند که گناه‌اش را به گردن کوبای فیدل کاسترو بیندازند. (رئیس جمهور کندی، این ایده را خنثی کرد). یا واقعهٔ خلیج تانکین را در سال ۱۹۶۴ به یاد بیاورید که رئیس جمهور لیندون جانسون از آن به عنوان توجیهی برای گسترش جنگ ویتنام استفاده کرد. آمریکا قایق‌های اژدرافکن ویتنام شمالی را متهم به حمله به کشتی‌های آمریکایی کرد. بعداً روشن شد که یکی از حملات اصلاً حتی اتفاق هم نیفتاده بود و رئیس جمهور درباره‌اش دروغ گفته بود.

اصلاً دور از ذهن و غریب نیست که تصور کنیم متخصصات سلطهٔ طیف کامل داخل پنتاگون پیگیر یک نشانی غلط از حادثه‌ای در خلیج فارس شده باشند تا به ایران حمله کنند (یا فقط از آن برای فشار آوردن به تهران برای افتادن به یک اشتباه محاسبهٔ مهلک استفاده کنند). هم‌چنین استراتژی تازهٔ نظامی آمریکا را که اوباما آشکار کرده است در نظر بگیرید که در آن تمرکز توجه واشنگتن روی بیرون رفتن از دو جنگ زمینی در خاورکمیانهٔ بزرگ به اقیانوس آرام (و هم‌چنین به چین) ‌است. ایران تصادفاً در میانهٔ این مسیر واقع است، در جنوب غربی آسیا، با تمام آن نفتی که به سوی یک پادشاهی میانهٔ مدرن تشنهٔ انرژی در آب‌هایی سرازیر می‌شود که نیروی دریایی آمریکا آن را نگهبانی می‌کند.

در نتیجه، بله، این درام روانی بزرگ‌تر از زندگی که اسم‌اش را «ایران» می‌گذاریم شاید بیشتر به چین و دلار آمریکا مربوط باشد تا به سیاست خلیج فارس یا بمب ناموجود ایران. مسأله این است: چه حیوان عجیب‌الخلقه‌ای وقت‌اش رسیده است که دولا دولا به سوی پکن برود تا در آن‌جا متولد شود؟

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی