مجید رفیعزاده، تحلیلگر ایرانی-سوری و پژوهشگر روابط بینالملل و سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، در یادداشتی برای مردمک به اختلاف نظر جنبش سبز و جمهوری اسلامی بر سر سوریه پرداخته و سه استراتژی بشار اسد برای سرکوب اعتراضها را بر شمرده است.
خیلی از تحلیلگران فکر میکنند که حکومت ایران موضعی واحد درباره بحران در سوریه اتخاذ کرده است. با این حال لزوما اینطور نیست. در ایران بر سر مسائل متعدد سیاست داخلی و ایدئولوژیک اختلاف نظر وجود دارد.
حکومت عمدتا به دو گروه تقسیم شده است؛ تندروهای محافظهکار و جنبش سبز ترقیخواه. وضعیت در سوریه به فهرست رویاروییهایی این دو گروه افزوده شده است.
در حالی که رهبر جمهوری اسلامی آیتالله خامنهای و پیروان محافظهکار او، اعتراضها در ایران را فتنه نامشروع ساخته غرب خواندند، عالیترین تصمیمسازان جنبش سبز با مردم سوریه اعلام اتحاد کردند؛ چندان که در نامهای به شورای ملی سوریه خود را نشان داد. آنها همچنین از حکومت ایران به خاطر تداوم حمایت از حکومت بشار اسد انتقاد کردند.
به گفته دیدهبان حقوق بشر، شمار کشتگان در سوریه به ۵ هزار نفر رسیده است. افرادی که کشته شدهاند، از جمله شامل صدها زن و کودک بیگناه هستند. در همین حال حکومت اسد بر این باور پافشاری میکند که تنها راه مواجهه با تشییعکنندگان این کشتگان، انداختن نیروی بیرحم و خشن به جان آنهاست.
ده ماه پیش از زمانی که قیامها در سوریه به پا خاست، بشار اسد سه استراتژی اصلی برای بقا در قدرت در پیش گرفت. بعضی از این استراتژیها از درسهایی بیرون آمده که از تجربههای پدرش، حافظ اسد، رئیس جمهوری سابق لیبی معمر قذافی، و رئیس جمهوری سابق مصر حسنی مبارک گرفته شدهاند.
اولین استراتژی شامل ترویج هراس گسترده بین مردم سوریه بود. این تاکتیک برای بازداشتن اکثریت ساکت از پیوست به تظاهرات خیابانی بود؛ تاکتیکی که به روز روزمره توسط حکومت اسد اجرا میشد. با استفاده از رسانههای دولتی سوریه و تشکیلات حکومتی دیگر، حکومت سوریه مردم را ارعاب کرد؛ تا حدی که اگر حکومت فرو بپاشد، هرج و مرج سوریه را فرا میگیرد.
اسد همچنین در پی ابلاغ این پیام است که سقوط حکومت به آزار اقلیتهای سوری (مسیحی، علوی، دروزی، و شیعه) توسط اکثریت سنی منجر میشود.
حکومت سوریه با شکنجه بیرحمانه تظاهراتکنندگان، ترس را به مردم تحمیل کند و با پرتابکردن وحشیانه اجساد آنان در خیابانها، درس عبرتی برای دیگران بسازد. مشهورترین مثال این اقدامها، ماجرای حمزه خاطی ۱۳ساله است که بدنش پس از سوزاندهشدن و مثلهشدن به خانوادهاش بازگردانده شد.
دومین استراتژیای که حکومت سوریه به کار گرفته، بیگانهسازی بوده است. آنها تظاهراتکنندگان را به عنوان «توطئه بیگانگان» و مجریان «طرحهایی که خارجیها حمایت کردهاند» معرفی کردهاند. از دید آنها، این قیامهای اخیر چیزی بیش از اقدام آمریکاییها و اسرائیلیها برای بیثابتکردن سوریه نبوده است.
پس از آنکه تحریمها علیه سوریه وضع شد، حکومت سوری با تعلیق عضویتش در اتحادیه عرب منزویتر شده بود. از آنزمان، حکومت اسد کشورهای عربی و اروپایی دیگری را نیز به فهرست توطئهگران خارجی علیه حکومت افزوده است.
حکومت سوریه یا کاملا نسبت به احساسات واقعی مردم کشورش بیتفاوت است و یا تاکتیکهای انکاری اتخاذ کرده تا معترضان در نهایت تسلیم شوند.رئیس جمهور بشار اسد در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه دمشق گفت: این یک انقلاب نیست... اگر من قدرت را در دست دارم، به این خاطر است که مردم اینطور میخواهند. و وقتی که دفترم را ترک کنم، به این خاطر است که مردم اینطور میخواهند.
او همچنین گفت: ممکن است که کسی در آن واحد هم انقلابی باشد و هم خائن؟ این غیرممکن است. اگر آنها انقلابیها واقعی بودند، با ما همگام شده بودند.
حکومت سوریه همچنین برای توجیه استفاده از شکنجه و قدرت بیرحم، معترضان را دیونمایی کرده است. آنها به دفعات تظاهراتکنندگان آرام را به گروههای «تروریست» همچون القاعده مرتبط کردهاند. چنان که اسد گفته است: هیچ مجالی برای تروریسم نیست. باید با مشت آهنین با آنها برخورد کرد. مبارزه با تروریسم، مبارزه همه است؛ یک مبارزه ملی، نه فقط مبارزه حکومت. با تروریسم یا کسانی که برای کشتن، دست به اسلحه میبرند، هیچ مدارایی نمیکنیم.
استراتژی سومی که حکومت سوریه برای حفظ خود به کار گرفته، رویکرد زمان خریدن از طریق همکاری محدود با جامعه جهانی بوده است. این حکومت از تجربه رئیسجمهور مخلوع مصر معمر قذافی یاد گرفته که بستن همه درها به روی جامعه جهانی، خودکشی است.
بیتوجهی به نهادهای بینالمللی، وضع منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی و متعاقبا سرنگونی حکومت قذافی را سرعت داد. در ظاهر حکومت اسد با سازمان ملل، اتحادیه عرب، و دیدهبان حقوق بشر همکاری کرده است. حکومت به فرستادن نمایندگانی به سازمان ملل ادامه داده و اجازه داده که عده محدودی از ناظران و بازرسان وارد این کشور شوند. این استراتژی خریدن زمان با این امید در پیش گرفته شده که حکومت بهزودی میتواند قیامهای مردمی را کاملا سرکوب کند، به اعتراضها پایان دهد، و اختیار کامل کشور را دوباره به دست آورد.
متاسفانه برای بشار اسد، حتی استفاده موازی از این سه استراتژی هم به نظر نمیرسد که توفیقی داشته باشد. زیرا اکثریت غالب مردم سوریه اعتمادشان به حکومت او را از دست دادهاند و دیگر علاقهای به پذیرفتن تبلیغات و دروغهای او ندارند. به بیان دیگر، این حکومت مشروعیتش را از دست داده است.
هزاران سوری عادی دیدهاند که خویشان و دوستانشان توسط یک حکومت دیکتاتوری شکنجه شده و به قتل رسیدهاند. مردم عادی که صرفا خواستار احترام، حامنیت قانون، و پایان فسادی هستند، شاهد بودهاند که حکومت نمیتواند به این خواستهای انسانی اولیه به شیوهای متمدنانه پاسخ دهد.
حکومت، اعتبار و مشروعیتش را نه تنها بین کشورهای غربی، بلکه بین اکثر کشورهای خاورمیانه نیز از دست داده است. کشورهای عربی دیگر نیز به انزوای بیشتر حکومت اسد کمک کردهاند. برخی از آنها مانند ترکیه و اردن تا آنجا پیش رفتهاند که از اسد خواستهاند به خاطر مردم سوریه از حکومت کنار بکشد.