به مناسبت چهل و پنجمین سال درگذشت فروغ فرخزاد، پرویز جاهد منتقد سینمایی به کارنامه سینمایی این شاعر ایرانی پرداخته است.
چهل و پنج سال از مرگ نابهنگام فروغ فرخزاد میگذرد، کسی که نه تنها در زمینه شعر و ادبیات، پیشرو و سنت شکن بود بلکه با ساختن فیلم مستند «خانه سیاه است»، تحول تازهای را در سینمای مستند ایران به وجود آورد و نام خود را به عنوان نخستین زن سینماگر در تاریخ سینمای ایران ثبت کرد.
فیلمی که جایزه بهترین فیلم مستند فستیوال اوبرهاوزن آلمان را در سال ۱۹۶۴ به دست آورد، کریس مارکر، سینماگر برجسته فرانسوی آن را شاهکار خواند و با سرزمین بینان لوئیس بونوئل مقایسه کرد و جاناتان روزنبام منتقد سرشناس و معتبر آمریکایی، به ستایش از آن پرداخت و آن را اثری تغزلی و عمیقا انسانی نامید.
اما نگاه دقیقتر به کارنامه سینمایی فروغ، نشان میدهد که فعالیت سینمایی او تنها منحصر به ساختن فیلم «خانه سیاه است» نبوده است. فروغ در طی ۷ سال همکاری خود با استودیو سینمایی گلستان که ابراهیم گلستان آن را در اواخر دهه سی راه اندازی کرده بود، به عنوان تدوین گر، در تولید فیلمهای مستند مهم و قابل توجهی همچون مجموعه شش قسمتی «چشم انداز» برای شرکت نفت از جمله «یک آتش»، «آب و گرما» و «گردش چرخ» همکاری داشته است.
همکاری با استودیو گلستان
فروغ در سال ۱۳۳۷ به عنوان منشی و ماشین نویس به استخدام استودیو گلستان درآمد. اما خیلی زود با سینما و کارهای مربوط به تدوین و صداگذاری فیلمها آشنا شد. در این زمان، ابراهیم گلستان، سرگرم ساختن مجموعه مستند چشم انداز برای شرکت نفت بود. مجموعهای شش قسمتی از درخشانترین آثار مستند سینمای ایران که در فاصله بین سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۱، در استودیو گلستان تهیه شد و در تهیه آن افرادی چون شاهرخ گلستان (برادر ابراهیم گلستان)، محمود هنگوال، سلیمان میناسیان و فروغ فرخزاد نقش داشتهاند. فروغ به عنوان دستیار و تدوین گر، با گلستان در ساختن فیلمهای این مجموعه از جمله فیلم مستند درخشان «یک آتش» همکاری کرد که این فیلم در بخش مستند دوازدهمین جشنواره فیلم ونیز به نمایش درآمد و برنده مجسمه مرکور طلایی و مدال شیر سن مارکو شد.
گلستان در گفتگو با نگارنده در کتاب «نوشتن با دوربین» درباره چگونگی ورود فروغ به استودیو گلستان میگوید: «فروغ هم آمد فقط برای ماشیننویسی. فروغ را سهراب دوستدار و رحمت الهی آورده بودند پهلوی من به عنوان ماشیننویس. هیچ هم باهاش آشنا نبودم. یک مرتبه از خیلی دور دیده بودمش. اول هم که اومد بهش گفتم خانم جان شما هرچی شعر گفتید، فلان و فلان، برای خودتون خوبه ولی اینجا کار اداره هست، کار اداره بکنید. کارتون هم این هست که ماشیننویسی، اگر نمیتونید بکنید، میتونید خرده خرده یاد بگیرید ولی این تلفن رو جواب بدید. همین کار را هم میکرد طفلکی.»
گلستان همچنین در مورد مهارت سینمایی فروغ میگوید: «فروغ هم خوب اصلاً در عمرش به فیلم دست نزده بود که بخواد مونتاژ بکنه و من با یک دستگاه مونتاژ معمولی بهش یاد دادم چیکار بکنه. و اینکه میگوئی برای تحصیل به انگلستان رفت، نرفت درس سینما بخونه، رفت درس Stock shot library بخونه. جائی که نماهای مختلفی از موضوعها و فیلمهای مختلف را طبقهبندی کرده و نگهداری میکنند و تو اگر به نمای خاصی احتیاج داشته باشی به لیست آنها نگاه میکنی و انتخاب میکنی تا نسخه برداری و در فیلمات به کار ببری. مثل همان تکهای که در فیلم «خانه سیاه است»، استفاده شده. آن نمای پرندهها که پرواز میکنند.»
اما سلیمان میناسیان، فیلمبردار برجسته فیلمهای ابراهیم گلستان که فیلم «خانه سیاه است» را نیز فیلمبرداری کرده است، در فیلم مستند «مردی با دوربین فیلمبرداری» که من درباره او ساختهام، در مورد فروغ فرخزاد اعتقاد دیگری دارد. میناسیان در مورد فروغ میگوید: «فروغ سینما را نزد کسی یاد نگرفت. فروغ اصلا خودش سینما بود. فروغ یک آرتیست بود.»
قطعا این گفته میناسیان، نمیتواند انکار این واقعیت باشد که فروغ تکنیکهای سینمایی و تدوین را در استودیو گلستان و نزد ابراهیم گلستان یاد گرفت. میناسیان که در استودیو گلستان کار میکرده، خود بهتر از هر کس دیگری میداند که نه تنها فروغ، بلکه خود او و برادرش هراند میناسیان، امیر کراری، محمود هنگوال و بسیاری دیگر که در آنجا در بخشهای مختلف کار میکردند، قبل از شروع کار در این استودیو و همکاری با گلستان، هیچ تجربه سینمایی دیگری نداشتهاند. به گمان من، میناسیان با گفتن این حرف تنها خواسته است، بر استعداد و خلاقیت سینمایی فروغ تاکید کرده باشد.
فروغ حتی برای برخی از قسمتهای این مجموعه مثل «چشم انداز چهارم» یا «طرح گچساران»، همراه با گروه فیلمبرداری به جنوب رفت و بعد به کمک گلستان به تدوین راشهای فیلمبرداری شده پرداخت. نام او به عنوان تدوین گر در قسمت «گردش چرخ» از مجموعه «چشم انداز» هم آمده است. وی در تدوین فیلمهای مجموعه «چشم انداز»، از خود خلاقیت و هوشمندی زیادی نشان داد. خلاقیتی که اوج آن را چند سال بعد در مستند «خانه سیاه است» میبینیم.
خانه سیاه است
در سال ۱۳۴۱، انجمن کمک به جذامیان، ساختن فیلمی درباره جذام خانه بابا باغی تبریز را به استودیو گلستان، پیشنهاد کرد. گلستان نیز کارگردانی آن را به عهده فروغ فرخزاد گذاشت. این نخستین فیلم فروغ در مقام کارگردان بود که پیش از این فیلمی نساخته بود اما به واسطه مونتاژ بعضی از قسمتهای مجموعه مستند «چشم انداز»، با سینما و قابلیتهای بیانی آن آشنا شده بود و آن را به ذهنیت شعریاش نزدیک حس کرده بود. فروغ در فیلم «خانه سیاه است»، تمام خلاقیت هنری و استعداد سینماییاش را به کار میگیرد و با ترکیب بینش شعری تراژیک، نگاه ملانکولیک و گرایشاش به مفهوم زوال و نیستی، فیلمی ساخت که بدون تردید یکی از درخشانترین و برجستهترین مستندهای تاریخ سینمای ایران و حتی جهان است. با اینکه ابراهیم گلستان، در زمان فیلمبرداری «خانه سیاه است» حضور فیزیکی نداشت اما یقینا فروغ از مشاوره و ایدههای موثر او در ساختن فیلم، به ویژه در مرحله تدوین و صداگذاری برخوردار بود، کما اینکه نگارش بخشی از گفتار فیلم را که در معرفی بیماری جذام است، خود گلستان به عهده میگیرد و صدای او بر روی فیلم شنیده میشود:
«دنیا زشتی کم ندارد. زشتی دنیا بیشتر بود اگرآدمی بر آنها دیده بسته بود. اما آدمی چاره ساز است. براین پرده اکنون نقشی از یک زشتی، دیدی از یک درد میآید که دیده بر آن بستن دور است از مروت آدمی. این زشتی را چاره ساختن، به درمان این درد یاری گرفتن و به گرفتاران آن یاری دادن، مایه ساختن این فیلم و امید سازندگان آن بوده است … جذام بیماری بیدرمانی نیست.»
فروغ نیز به گفته گلستان در «نوشتن با دوربین»، برای نگارش متن شاعرانه فیلم، از کتاب عهد عتیق (مزامیر داوود، جامعه بنی سلیمان و کتاب ایوب) استفاده کرده و با صدای محزون خود آن را خوانده است.
درونمایه فیلم که ترکیبی از حسهای متضاد یاس و امید، ملال و شادی، رنج و خوشبختی، بقا و نیستی و مرگ و زندگی است، نتیجه تاثیرپذیری فروغ از مضامین کتاب عهد تحقیق و شرایط اجتماعی نابسامان و یاس آور زمان اوست. فروغ چنانکه خودش در مصاحبهها گفته است، در سال ۱۳۴۰ با انگیزه تقویت دیدگاهها و زبان شعری خود، به مطالعهای عمیق در کتاب مقدس (عهد عتیق) میپردازد، آنچه که از آن به دوره تورات خوانی تعبیر میکند، اشعاری نظیر «آیههای زمینی» و «تولدی دیگر» محصول همین دوره است.
گفتگوی فرج الله صبا با فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان که در شماره اسفند ۱۳۴۲ مجله روشنفکر، منتشر شد، دربردارنده دیدگاههای فروغ درباره فیلم «خانه سیاه است»، بیماری جذام، بیهودگی، ناامیدی، مرگ و زندگی است. این گفتگو میتواند روشنگر بسیاری از ابهاماتی باشد که بر فیلم فروغ سایه افکنده است. فروغ در این گفتگو به بیان دیدگاه جبرگرایانه خود درباره زندگی که درونمایه اصلی فیلم را تشکیل میدهد، میپردازد. او در اینباره میگوید: «زندگی یک چیز جبری است. زندگی است که این انسان جذامی را اداره میکند، نه او زندگی را.... او مثل یک ذره است از زندگی.»
اما برخی از منتقدان سینمایی آن دوره، بر اساس تصورات نادرست خود ادعا کردهاند که فروغ سازنده فیلم «خانه سیاه است» نیست بلکه ابراهیم گلستان آن را ساخته است، در حالی که هم گلستان و هم سلیمان میناسیان فیلمبردار فیلم «خانه سیاه است»، در گفتگوی خود با من، این ادعا را رد کرده و فروغ را به عنوان کارگردان فیلم معرفی کردهاند.
امیر کرّاری از کارکنان استودیو گلستان و دستیار سلیمان میناسیان، فیلمبردار فروغ نیز، در بخشی از خاطرات خود از فروغ در کتاب «فروغ فرخزاد و سینما» (غلام حیدری)، با قاطعیت ادعای کسانی را که منکر نقش سازنده فروغ در این فیلم شدهاند و ساخت آن را به ابراهیم گلستان نسبت میدهند، رد کرده و شهات میدهد که فروغ، خود کارگردان و تدوینگر فیلم بوده و ابراهیم گلستان نقش چندانی در آن نداشته است.
منتقدی به نام منوچهر کیارش (که احتمالا نام مستعار است)، در مقالهای با عنوان «خانه سیاه است و اندیشههای کور» که در اسفند ماه ۱۳۴۱ منتشر شد، موفقیتهای فیلم را «سر و صدا» خوانده و ارزشهای آن را «کاذب» قلمداد کرد. او همانند دیگر مخالفان فروغ، این فیلم را ساخته ابراهیم گلستان دانسته و معتقد است: «این کار بیشتر از هر چیز به کارهای گلستان شباهت دارد تا به اینکه بگوئیم خانم فروغ فرخزاد کار تازهای ارائه داده است. خانه سیاه است. فیلمی است که نه در کار سینما چیز تازهای به حساب میآید و نه میتوان روی آن حسابی کرد.»
این نویسنده آنگاه با لحنی عصبی و کینه توزانه مینویسد: «شاعره نامدار شهر ما که مدتی است چنته مبارکشان از اشعار ته کشیده است و به بچهبازی و علی حوضش افتاده است، به سوی سینما روی آورده و نمیدانیم به چه حسابی مؤسسه مسئوول بیآنکه کاری از کارگردان دیده باشد، کار را به او واگذار کرده است. خوب خود این هم از آن چیزهایی است که آدم شاخ در میآورد... خوب در مملکتی که صاحب جوجه کبابی، کارگردان باشد از این جور اتفاقها هم زیاد میافتد...» در واقع آقای کیارش در این نوشته، به جای نقد فیلم «خانه سیاه است»، فقط به فروغ فحاشی و توهین کرده است.
اما مهمترین، مشهورترین و شدید اللحنترین نقد علیه فیلم فروغ را شمیم بهار، سرشناسترین منتقد سینمایی آن روزگار نوشته است که در شماره مهرماه ۱۳۴۲ مجله اندیشه و هنر به چاپ رسیده است.
شمیم بهار در مقاله سراسر عتاب آلود خود، «خانه سیاه است» و سازندگان آن را به باد انتقاد شدید و بیرحمانه گرفته است. او نه تنها منکر ارزشهای «سینمایی»، «جامعهشناختی» یا «استنادی» فیلم شده، بلکه حتی آن را به عنوان فیلمی از فروغ فرخزاد اثری دروغین خوانده است. وی حتی مستند بودن فیلم را نیز انکار میکند، چرا که باور دارد فیلم هیچ اطلاعاتی در مورد موقعیت جغرافیائی و مکانی جذامخانه به بیننده ارائه نمیدهد. اینکه: «جذامخانه در چند کیلومتری کجا است، چند اتاق دارد، چند مریض، چند دکتر، در چه سالی ساخته شده چهطور جایی است. بزرگ است یا کوچک؟ نو است یا کهنه؟ چطور ساخته شده؟... آدمهایش چه میکنند؟ کجا میخوابند؟ باهم چه میگویند؟ چه فکر میکنند؟ شادند؟ غمناکند؟ از اینجا خارج میشوند؟...» در واقع انتظار شمیم بهار از فیلم فروغ، انتظار بجایی نیست. چرا که هر اثر سینمایی انتظارات خاص خود را نزد مخاطب میآفریند. طبیعی است که فیلم مستند فروغ با ساختار ویژه خود نتواند پاسخگوی انتظارات آقای بهار باشد. این توقع را از یک فیلم مستند صرفا گزارشی میتوان داشت که به ارائه اطلاعاتی از این دست بپردازد. حال آنکه وجه گزارشی، کم رنگترین وجه فیلم فروغ است و «خانه سیاه است» اساسا بر آن نیست که گزارشی صرفا تصویری وآماری از جذامخانهء «بابا باغی» تبریز به بیننده ارائه کند.
شمیم بهار گفتار متن فیلم را که همخوانی و پیوندی دقیق و ارگانیک با نماهای فیلم دارد، «ادبیات رقیقه» میخواند که بیشتر به کار نوحهسرایی میآید. در حالی که فروغ فرخزاد در خانه سیاه است برای توصیف یک بیماری کهن- جذام- از متنی عتیق و کهن- تورات- بهره گرفته است. بهار مینویسد: «ما را اما نیاز به کمی صمیمت بوده، و فیلم دروغین است: هیچ صحنه فیلم باورکردنی نیست... محیطی که فیلم بنا میکند، محیطی است دروغین، تقلبی و پر از بیهوده گویی.»
باید گفت آقا بهار، ما را اما نیاز به اندکی صداقت است تا فضاها و آدمها و دنیای فیلم را باور کنیم و فراموش نکنیم «خانه سیاه است»، مستندی تکان دهنده است که سازنده آن با رویکردی شاعرانه و فتالیستی به واقعیتهای تلخ و دردآور زندگی در جذام خانه نگاه کرده است.
شمیم بهار اولین اشکال تدوین فیلم را در «تکرار» میداند، حال آنکه تکرار یکی از مؤلفههای اصلی و شکلگرایانه ساختمان فیلم است.
وی دومین اشکال تدوین فیلم «خانه سیاه است» را بیگانه بودن کارگردان با اصول تداوم سینمایی میداند، در حالی که روشن نمیکند که منظورش کدام نوع تداوم است: تداوم داستانی یا تدوام فیزیکی؟ اگر منظور تدوام داستانی است که اصلا داستانی در کار نیست و اگر منظور تداوم فیزیکی یا تصویری است که برای ایجاد نرمش بصری در فیلمی انجام میگیرد، چنین تدوینی با ساختار «خانه سیاه است» و هدف سازنده آن همخوانی ندارد. فیلم فروغ مجموعهای از تصاویر و ایدههای پراکنده است که براساس میل درونی و ترکیبی به صورت خطی به دنبال هم قرار گرفتهاند و در پی اثبات و القای تم موردنظر کارگردان عمل میکنند. مطالعه چنین نقد غرض آلود و شتابزده از منتقدی که خیلیها سنگ او را به سینه میزنند، برای نگارنده تجربهای یاسآور بود.
«خانه سیاه است» برای نخستین بار در بهمن ۱۳۴۱ در کانون فیلم ایران با حضور ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد به نمایش در میآید و پس از پایان نمایش فیلم گلستان و فروغ در جلسه پرسش و پاسخ با تماشاگران و منتقدان شرکت میکنند. متاسفانه بسیاری از منتقدان سینمائی آن دوره، ارزشهای سینمایی و هنری این فیلم را درک نکرده و به دلیل غرض ورزیهای شخصی و یا فقدان قوه درک و شعور سینمایی، به شدت به آن حمله کرده و ارزشهای سینمایی آن را انکار کردند. در همین جلسه، ابراهیم گلستان بر آشفته از انتقادهای مغرضانه برخی منتقدان آن زمان، خطاب به آنان گفت: «بهتر است آقایانی که برمی دارند مطالبی از قبیل «شاعر، فروغ فرخزاد یک روز صبح زود چشم از خواب ناز گشود و مژگان بلند خویش را مالید و قیچی به دست گرفت و به بریدن و مونتاژ فیلم پرداخت» مینویسند، اگر جرئت دارند برخیزند و حرفهایشان را همین جا بزنند.»
سلیمان میناسیان فیلمبردار «خانه سیاه است» در مورد نحوه کارگردانی فروغ در این فیلم، میگوید: «فروغ خیلی راحت بود و اصلا سر صحنه نگرانی نداشت». به گفته میناسیان، فروغ، زمان فیلمبرداری، هیچ فیلمنامه دکوپاژ شدهای در اختیار نداشت و در مورد زاویه دوربین و یا اندازه نماها، سر صحنه وگاه با مشورت او تصمیم میگرفت. به گفته او، شیوه کار فروغ با جذامیها در این فیلم، بیشتر فی البداهه بود و تنها در مورد چند صحنه، از جمله صحنهای که در آن یک زن جذامی، در آینه بر چشمان خود سرمه میکشد، از قبل با جذامیها، تمرین میشد.
به اعتقاد میناسیان اهمیت فیلم فروغ در این است که «ملودرام نمیشود و حسناش این است که از آن ژانر درآمده است».
«خانه سیاه است»، پس از نمایش در کانون فیلم، به جشنواره فیلم کن فرستاده شد اما گلستان بنا به دلایلی که شرحش در کتاب «نوشتن با دوربین» آمده، با نمایش آن در جشنواره کن مخالفت کرد. پس از آن، فیلم، در دهمین جشنواره فیلمهای کوتاه اوبرهاوزن آلمان (۱۹۶۴) شرکت کرد و جایزه نخست این جشنواره را به عنوان بهترین فیلم مستند به دست آورد. همچنین به دومین جشنواره فیلم مولف پزارو ایتالیا (۱۹۵۷) نیز فرستاده شد و مورد تقدیر هیئت داوران این جشنواره قرار گرفت.
دوبله فیلمهای خارجی
یکی دیگر از فعالیتهای فروغ فرخزاد در استودیو گلستان، دوبله فیلمهای خارجی بود. به گفته پرویز بهرام، بازیگر، گوینده و دوبلور سینما، فروغ در اولین سفرش به ایتالیا در سال ۱۳۳۵، با دوبلورهای گروه الکس آقابابیان در دوبله چند فیلم همکاری کرده بود.
پرویز بهرام، در خاطرات خود از فروغ در کتاب «فروغ فرخزاد و سینما» (غلام حیدری)، درباره فعالیتهای فروغ در این زمینه میگوید: «خدا رحمتش کند، به اصطلاح ما «سین» و «شین» را «میزد» و «نَک زبانی» بود... خیلی شیرین حرف میزد و همین بیان او را زیباتر میکرد... او استعداد این کار را داشت و اگر زنده میماند و در این رشته فعالیت میکرد، میتوانست یکی از دوبلورهای خوب سینمای ما باشد. صدایش استثنایی بود و در حرفه ما دوبلورهایی که صدای استثنایی داشته باشند زیاد نیستند. البته روزهای اول خیلی میترسید که در مقابل دوبلورهای حرفهای کم بیاورد.»
در همان سالها، یکی از فعالیتهای استودیو گلستان، دوبله فیلمهای مستند و داستانی سینمای جهان بود. به گفته گلستان در فاصله سه چهار سال، بین چهارصد تا پانصد فیلم مستند خارجی، عموما در زمینههای علمی و صنعتی در این استودیو، زیر نظر مهدی اخوان ثالث که مسئولیت دوبلاژ را در استودیو گلستان به عهده داشت، ترجمه و دوبله شد.
ابراهیم گلستان، حق نمایش فیلم «مهر هفتم»، شاهکار اینگمار برگمن را برای ایران خریداری کرده بود و خود متن آن را ترجمه کرد و دوبله آن در استودیو گلستان انجام گرفت. فروغ فرخزاد نیز در این فیلم به جای همسر دلقک حرف زد. پرویز بهرام، در این باره میگوید: «گلستان میخواست با دوبله مهر هفتم، کار جدید و بدیعی انجام ارایه دهد... گلستان علاقه ویژهای به این فیلم و برگمن داشت و کوشش کرد بعضی از معیارهای دوبله فیلم در ایران را به هم بریزد. من تمام بزرگان دوبله را آوردم. ژاله کاظمی، جعفر والی، منوچهر اسماعیلی و... گلستان پیشنهاد کرد که من دیالوگهای نقش اصلی یعنی شوالیه را بگویم. جعفر والی نقش دلقک را میگفت و از فروغ هم خواستیم که نقش همسر او را بگوید... وقتی دیالوگهای این فیلم را بازنویسی میکردم، فروغ خیلی به من کمک کرد.»
دیدگاههای سینمابی فروغ
فروغ فرخزاد در مقالهای با عنوان «تنگنای احساس و افکار» که برای اولینبار در مجله زن روز در بهمن ماه ۱۳۴۴ منتشر شد، نظرات خود را به روشنی درباره سینما بیان کرد و در پایان آن به بررسی فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان پرداخت.
فروغ در تعریف سینما مینویسد: «سینما در یک تعریف ساده و کلی یعنی فکر کردن و حرف زدن به وسیله تصاویر. برای آنکه بتوانیم حرفی را به تصویر بیان کنیم، در مرحله اول باید آن حرف را داشته باشیم و آن حرف از ارزش نسبی برخوردار باشد.»
فروغ در این نوشته کوتاه به اهمیت سینمای مستقل و رهایی آن از قید و بند سرمایه و مناسبات بازار (که در آن زمان در انحصار فیلم فارسی بود)، اشاره کرده و در این مورد مینویسد: «موجودیت سینما عملا بر پایه سه عامل اصلی فکر، فن و سرمایه استوار است... سینما وقتی به صورت یک کالای تجارتی در میآید که نیروی سرمایه، که بیش از هر چیز به حفظ و بقای خود میاندیشد، آن قدر قدرت پیدا میکند که دو نیروی دیگر (فکر و فن) را تحت تاثیر قرار میدهد و به بیگاری میکشاند... این سینما در اصل، سینمایی است توخالی، اما پرزرق و برق، با اخلاقی ریاکارانه و تمایلاتی منحرف.»
فروغ در ادامه این مقاله، فیلم «خشت و آینه» را به عنوان یک اثر هنری مورد بررسی قرار میدهد، اثری که توانسته خود را از «اسارت سرمایه» برهاند. به اعتقاد فروغ، ابراهیم گلستان، در «خشت و آینه»؛ «به جای آنکه با ایجاد محیطهای مصنوعی، لذت یک خواب مصنوعی را به توده تماشاچی هدیه کند، سیمای این توده را با تمام خشونت، زشتی و بطالتاش در برابر او ترسیم میکند و وادارش میکند که به این سینما خیره شود. حاصل این خیرگی، چیزی به جز احساس شرم از داشتن یک چنین سینمایی نیست. توده تماشاچی، به طرز ناخودآگاه و برای تجربه خود، این حس را به سنگین بودن فیلم تعبیر میکند نه به زشتی آن سیما»
از دید فروغ، فیلم «خشت و آینه گلستان، در سطح ساختمان سینمایاش و فرم حسی این ساختمان، اثری است بینقص و درخشان».
گفتگو با برناردو برتولوچی
گفتگوی کوتاه برناردو برتولوچی، سینماگر برجسته ایتالیایی با فروغ فرخزاد، علیرغم جاروجنجالی که پیرامون آن ایجاد شد، دربردارنده نکات تازهای درباره دیدگاههای فروغ درباره سینما نیست.
برتولوچی در سال ۱۹۶۶ بعد از شکست تجاری فیلم پیش از انقلاب، فیلم مستند سه ساعتهای درباره استخراج و توزیع نفت برای تلویزیون ایتالیا ساخت. درجریان ساختن این فیلم بود که برتولوچی به ایران سفر کرد و با فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان (چند ماه قبل از مرگ فروغ در ۱۳۴۵) در استودیو گلستان دیدار و گفتگو کرد.
برتولوچی در این مصاحبه می پرسد: «چه رابطهای میان روشنفکران ایرانی با مکتبهای ادبی و همچنین با مردمشان وجود دارد؟»
به نظر میرسد پرسش برتولوچی بسیار بیربط است. چگونه میتوان رابطه روشنفکران با مکتبهای ادبی و درعینحال با مردم را یکجا مطرح کرد؟ نتیجه این میشود که فروغ، بخش اول پرسش (یعنی مکتبهای ادبی) را نشنیده میگیرد و به بخش دوم نیز جوابی نه چندان عمیق و تا اندازهای عامیانه میدهد. با این حال داوری فروغ درباره روشنفکران ایرانی عصرش، قابل تامل است وقتی میگوید: «یک روشنفکر ایرانی، تماشاچی جامعهاش است، یک جامعهای که تقریبا بهش پشت کرده.»
در مورد دیدار برتولوچی با فروغ و ساختن فیلمی دربارهء زندگی او توسط برتولوچی نیز افسانهها ساخته و پرداخته شده است. این گفتگوی کوتاه که حاصل آن دیدار است، هیچ نشانی از آن افسانهها ندارد و بسیار سادهتر، پیش پا افتادهتر و معمولیتر از آن حرفهاست.
فروغ بازیگر
فعالیتهای بازیگری فروغ در سینما محدود به فیلمهای «خشت و آینه»، فیلم مستند کوتاه «خواستگاری» و فیلم ناتمام «دریا»، هر سه به کارگردانی ابراهیم گلستان است.
ابراهیم گلستان در سال ۱۳۴۰، فیلم کوتاه «خواستگاری» را به سفارش موسسه ملی فیلم کانادا (National Film Board of Canada) ساخت که در آن فروغ فرخزاد، در کنار پرویز داریوش و طوسی حائری (همسراول احمد شاملو) بازی کرد. ابتدا قرار بود جلال آل احمد در این فیلم در مقابل فروغ بازی کند اما آل احمد به دلایلی از کار کناره گرفت و پرویز داریوش به جای او انتخاب گردید.
در همین سال گلستان، امتیاز داستان کوتاه «چرا دریا توفانی شده بود» نوشته صادق چوبک را از او خرید و تصمیم به ساختن فیلم بلندی براساس آن گرفت. گلستان، فروغ فرخزاد را برای ایفای نقش اصلی فیلم انتخاب کرد و پرویز بهرام، ذکریا هاشمی، تاجی احمدی، اکبر مشکین و رامین فرزاد بازیگران دیگر آن بودند، اما پس از فیلمبرداری چند سکانس، گلستان از ادامه کار صرف نظر کرده و فیلم را متوقف کرد. گلستان، در گفتگو با من در کتاب «نوشتن با دوربین»، دلیل توقف فیلم را اعتیاد شدید یکی از بازیگران فیلم (اکبر مشکین) و کوشش او برای معتاد کردن دیگران از جمله فروغ عنوان کرد.
پرویز بهرام، یکی از بازیگران این فیلم ناتمام، در کتاب «فروغ فرخزاد و سینما»، درباره این فیلم چنین نوشته است: «یادم میآید که در صحنهای من و فروغ در باغ قیطریه، مشاجرهمان میشد و من برای آنکه بازیها به دلخواه گلستان درآید، شانزده بار به فروغ سیلی زدم، با هر بار تکرار این صحنه چشمهای فروغ، درشت و درشتتر میشد. این اصطلاح عامیانه معروف که میگویند توی گوش فلانی خواباند و برق از چشمش پرید واقعاً آنجا مصداق داشت. نمیدانم که چرا گلستان هربار میگفت: «تکرار، درنیامد.» فقط یک بار یادم هست که هواپیمایی از بالای سرمان گذشت و صدا را خراب کرد. بالاخره، گلستان، شانزدهمین برداشت را قبول کرد و فروغ با فیلمبرداری این صحنه از محوطه دور شد و من واقعا ناراحت شدم.»
اما ابراهیم گلستان در «نوشتن با دوربین» میگوید که پرویز بهرام آن سیلیها را به تاجی احمدی زده بود نه فروغ.
گلستان در مورد ساخته شدن فیلم «دریا» میگوید: «من داشتم فیلم «دریا» را درست میکردم. به یک زن احتیاج داشتم. فروغ رفت یک خانمی را پیدا کرد که اسمش را فراموش کردم. جزو رفیقهای فروغ بود که توی مهمونی همدیگر را میدیدند. اونو پیدا کرد. خانم وقتی فهمید که باید رل دوم را بازی بکنه توی این فیلم و رل اول را فروغ باید بازی کنه، گذاشت طاقچه بالا گفت نه نمیآم. بعد به جای اون تاجی اومد اونجا و خیلی خوب شد که اومد. حتی فیلمبرداری هم شد اما ناتموم موند. برای اینکه داستانهای احمقانه عجیب و غریب پیش اومد. یکی از بازیکنان، اکبر مشکین که بازیکن خیلی خوبی بود، هروئینی بود و این همه را میخواست هروئینی بکنه و یکی را هم کرد. «لبخندی» که توی رادیو قصههای شب را بازی میکرد یا میخواند اون هم توی فیلم بود. بعد دیدم خیلی بدجوری هست. نزدیک بود فروغ را هم هروئینی بکنه که من قطع کردم و برای خاطر اینکه همان موقع مسئله «خانه سیاه است» پیش آمده بود، گفتم فروغ اینو بیا درست کنیم، تو درست کن. علتش هم اینه. پاشو دوربین را وردار با میناس و فلان برو هر کاری میخواهی بکنی بکن.»
به گفته گلستان، با اینکه چند سکانس اصلی این فیلم، فیلمبرداری شده بود اما او از ساختن آن صرف نظر کرد.
گلستان، سکانس رقص فروغ را در فیلم ناتمام «دریا»، این گونه توصیف میکند: «... و از آن مهمتر صحنهای است که زن شروع میکند به رقصیدن و قصه گفتن که این صحنه را فروغ بازی میکند و محشر است. همه را با صدا گرفتم. از لحاظ پلاستی سیته و فلان، صحنه غروب در باغ که درختها در تاریکی غروب فرو میروند و اینها دارن میرن توی باغ که گنجشکی بگیرن. این صحنه را هم گرفتم. ولی اون صحنهای که فروغ ادای درویشها را درمیآورد و قصه میگوید و مست بازی در میآورد، فوقالعاده است آن صحنه.»
فروغ در سال ۱۳۴۳ در فیلم «خشت و آینه» تنها در دو صحنه کوتاهی در ابتدا و انتهای فیلم، در نقش زنی چادری که طفل خردسالش را در عقب تاکسی هاشم (زکریا هاشمی)، شخصیت اصلی فیلم جا میگذارد، ظاهر شد. گلستان در پاسخ به این سوال من که چرا از فروغ در نقش اصلی فیلم «خشت و آینه» استفاده نکرده است، گفت: «خوب فروغ کارهای دیگه داشت. قبلاً رل اصلی را در فیلم «دریا» برای من بازی کرده بود. این نقش هم بهش نمیخورد.»
فروغ فرخزاد در ۲۴ بهمن ۱۳۴۵، در یک تصادف اتومبیل در تهران درگذشت. او زمان مرگ تنها ۳۲ سال داشت. متاسفانه او آن قدر عمر نکرد که تجربه سینمایی منحصر به فردش در «خانه سیاه است» را تکرار کند اما با این شعر بلند سینماییاش، مسیر تازهای در برابر سینمای مستند روبه رشد ایران گشود و تاثیر آن تا امروز همچنان باقی است.