از حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا در نیویورک و تحلیلگر نزدیک به «جنبش سبز»، درباره وضعیت اعتراضها در ایران و آینده آن پرسیدهایم.
نزدیک به سی ماه پس از اعتراضهای فراگیر به انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸، به برگزاری انتخابات نهمین مجلس شورای اسلامی نزدیک میشویم. حدود یک سال پس از آخرین حضور بیرونی معترضان در تظاهرات ۲۵ بهمن، اعتراض و نارضایتی در ایران دیگر بروز بیرونی عمدهای نداشته است.
در ۲۵ بهمن امسال نیز با وجود دعوت شماری از گروههای معترض ایرانی، تجمعی از معترضان در خیابانهای تهران یا شهرهای دیگر ایران گزارش نشد. در همین حال انتخابات مجلس شورای اسلامی نیز در پیش است.
حمید دباشی، استاد دانشگاه کلمبیا در نیویورک و تحلیلگر نزدیک به جنبش سبز، از رشد جنبشهای مدنی در ایران میگوید و معتقد است رشد ارگانیک این نیروها سر انجام به نتیجه دلخواه مردم ایران خواهد رسید.ا
رئیس دانشکده مطالعات خاورمیانه و آسیا در دانشگاه کلمبیای نیویورک هشدار میدهد هر مدل از دخالت نیروهای دیگر در این روند، مانع رشد و بروز خواستهای مردم ایران خواهد شد.
او درباره علت تاثیر سرکوبها در ناپیداشدن اعتراضهای خیابانی ایران، به تفاوت فرهنگهای سیاسی ایرانیان و دیگر کشورها اشاره میکند و تجربه تاریخی و خواست عمیق و بنیادی ایرانیان را دلیل اصلی تفاوت این کشورها میداند.
***
سطح مطالبات مردمی که ۲۵ خرداد به خیابان آمدند و بعد از آن به نماد جنبش سبز تبدیل شدند، چه بود؟ آیا آنها به دنبال تغییر دولت، تغییر حکومت و یا به دنبال سهمخواهی از قدرت بودند؟
با چند مولفه میتوان پی برد که جنبشهای اجتماعی به دنبال چه هستند. یکی از این مولفهها سوابق تاریخی آنها است. جنبش سبز را که در خرداد ۸۸ شروع شد، باید به عمق تاریخی بیشتری ببریم. باید آن را به پدیده اصلاحات، به خیزش دانشجویی پیش از آن و یا انقلاب ۵۷ برگردانیم. باید این اتفاقات را ردیف و کنار هم قرار دهیم.
وقتی ما شاهد یک جنبش اجتماعی عظیم هستیم که به خاطر آن میلیونها مردم به خیابانها میآیند و تظاهرات میکنند. این پدیده فقط متصل به آن زمانی نیست که مردم تنها میگویند رأی من کو؟ در نتیجه پس جنبش اجتماعی رأی من کو به جنبشهای تاریخی که پیش از آن آمده است مربوط است منتهی از پختگی و رشد سیاسی و اجتماعی خیلی غنی تری برخوردار است یعنی دیگر به دنبال مسائل خشونت آمیز نیست و از طریق نافرمانی مدنی شروع به کار کردن میکند.
طبیعی است که ما همان شعار اول رأی من کجاست را عدم اعتماد به سیستمی که این انتخابات را انجام داده است یعنی وزارت کشور و به طبع آن کل سیستمی که آن وزارت کشور را تأیید کرده است، برداشت میکنیم. و چون این تظاهرات حتی بعد از پشتیبانی آقای خامنهای از نتیجه انتخابات ادامه پیدا کرد تلویحا و تصریحا کل رژیم را تا عالیترین مرجعش که در واقع رهبر جمهوری اسلامی باشد را مورد سوال قرار میدهد.
فارغ از اینکه سطحی از نارضایتی در جامعه ایران وجود دارد، از ۲۵ بهمن ماه سال گذشته تا امروز، اعتراض و نارضایتی در ایران بروز بیرونی عمدهای نداشته است. به نظر شما چه اتفاقی افتاده است؟
روشنترین دلیل سرکوب وحشیانه رژیم حاکم است. بازداشتها، زندانی کردنها، شکنجهها و حتی اعدامهایی که صرفاً هم سیاسی نبودهاند اما با ایجاد ترس و رعب در مردم توانستهاند که جنبههای ظاهری این جنبش را سرکوب کنند اما نتوانستهاند که از بین ببرند.
از طرف دیگر به نظر من جنبشهای اجتماعی قابل انعطاف هستند. به این معنا نیست هنگامی که جلوی تظاهرات خیابانی گرفته شود دیگر آن جنبش اجتماعی مرده است. کما اینکه مصاحبههای آقایان موسوی و کروبی، منشور جنبش سبز، باز شدن فضای سیاسی، شکسته شدن سکوت اجتماعی و سیاسی معاصر ما همچنان پس از ۲۵ بهمن ادامه پیدا کرد و حتی به دلیل شکوفایی بهار عرب یک تاثیر کاتالیزور بر رشد درونی جنبش سبز داشته است.
در نتیجه من این را آمیزهای از دو فاکتور میبینم، یکی سرکوب وحشیانه رژیم از تظاهرات خیابانی و دوم انعطاف پذیری جنبش که وارد ابعاد جدیدی شده و همچنان نیز به نظر من به رشد درونی خودش ادامه میدهد.
به بهار عربی اشاره کردید. اگر سرکوب را دلیلی بر فروکش کردن اعتراضها میدانید، چطور میشود که در کشورهایی همچون سوریه، لیبی و مصر سرکوب نتوانسته است اعتراضات را آرام کند. چه تفاوتی میان این کشورها و ایران وجود دارد؟
به نظر من خواستهای مردم در، ایران، مصر، تونس، لیبی، بحرین و سوریه یک خواست است و آن آزادیهای مدنی است. اما این کشورها در فرهنگهای متفاوت سیاسی قرار دارند.
به طور مثال سوریه که امروزه اعتراضات وسیع مردم در مقابل سرکوبهای شدید را میبینیم، مانند ایران انقلاب بهمن ۵۷ را پشت سر نگذاشته است. و اگر خود کشور سوریه را با لیبی و مصر و تونس مقایسه کنید میبینید که این اعتراضات به یک شکل در این کشورها اتفاق افتاده است و تونس کمترین هزینهها را متحمل شده است. بعد از آن مصر تظاهرات گسترده تری در مصر شکل گرفت که تا به امروز نیز ادامه دارد. خونینترین آنها به دلیل ماهیت حکومت قذافی و بعد هم مداخله ناتو طبیعتا لیبی بوده است. اما میبینیم که هر سه این کشورها هر کدام به طوری به نتیجه رسیدهاند و اعتراضات در سوریه ادامه دارد.
نباید طرفهای مقایسه را ایران و کشورهای عربی گذاشت. حتی در بین کشورهای عربی، بین مصر و لیبی، تونس و سوریه و بحرین نیز تفاوتهای زیادی وجود دارد. در نتیجه مقایسهها میان فرهنگهای سیاسی کشورها شکل میگیرد.
به نظر من به خصوص تجربه انقلاب بهمن ۵۷ باعث شده که فرهنگ سیاسی ما رشد عمیق تری کند و به دنبال خواستههای عمیقتر و ماندگار تری باشد تا صرفا به دنبال براندازی شخصی مانند خامنهای و یا احمدینژاد جنبش اعتراضی ایران خواستههای بنیانی و عمیق تری دارد.
برای ادامه مسیر اعتراضها اکنون چه میشود کرد؟
اولاً که کل رژیم به شکلی مشروعیتش را از دست داده است و از طرفی دیگر توسط رقبای خود در منطقه، اسرائیل و عربستان سعودی در خطر است. فروپاشی این سیستم به هر نحو و به هر مقداری به دست خود زمام داران جمهوری اسلامی است از طرف دیگر کاری که مردم ما انجام میدهند به نهادینه شدن سازمانهایی که بتواند حقوق مدنی را به دست بیاورد کمک میکند.
من بارها گفتهام که این سازمانها را اتحادیههای کارگری، جنبش زنان و جنبش دانشجویی میدانم. جنبش دانشجویی را فرض کنیم، دانشجویان ما به این حکومت فاشیستی که میخواهد انقلاب فرهنگی دیگری را راه بیاندازد اینان بیشتر و عمیقتر رابطههای ارگانیک برقرار کردهاند و بیشتر و عمیقتر تحصیل میکنند، سرکوبی را که به خصوص نیروهای چپ در سالهای ۶۰ متحمل شدهاند الان ما شاهد رشد و شکوفایی جنبش چپ و مستقل خیلی مترقی و متفکری هستیم که اصلاح طلبان به این شکل فعال نیستند. یعنی اینطور نیست که جمهوری اسلامی بتواند اپوزوسیون خود را، تنها خودش تولید کند و در نتیجه کسانی را که در صدر انقلاب گروگان میگرفتند و دانشجوها را تسلیم میکردند، امروزه به اپوزوسیون تبدیل شوند!
ما شاهد هستیم که فرهنگ و گفتمان سیاسی ما در ایران در حال پوست اندازی است و گفتمان چپ مترقی بسیار درخشان با آینده بسیار روشنی در حال پیدایش است که ما نمونههای آن را پس از اینکه احتمال خطر حمله نظامی به ایران بود، در نوشتهها، اعلامیهها، سخنرانیها و مصاحبهها دیدیم.
این اتفاقات در ایران صورت میگیرد و بعد نامههای آقای نوریزاد را که به آقای خامنهای میبینیم، همانطور که میدانید آقای نوریزاد از طرفدارن آقای خامنهای بوده است و شخصیت محبوب آقای خامنهای بوده است که تا امروز ۱۵ نامه به آقای خامنهای نوشتهاند، اینها اسناد تاریخی است. اینکه آقای نوریزاد میخواهد مذاکرهای را ایجاد کند، نشان از ریزش درونی جمهوری اسلامی دارد که باعث از بین رفتن قداست آن میشود.
در جواب سوال شما که ما باید چه کار کنیم، باید بگویم ما و کنشگران اجتماعی کاری را که باید انجام دهید را در حال انجام آن هستیم. جنبش زنان امروز از همیشه قویتر است. نهادهای کارگری بیشتر از همیشه نسبت به خواستها و اهدافشان نزدیکتر و فعال تراند. جنبش دانشجویی نیز به همین طریق. فرهنگ سیاسی ما در حال پوست اندازی است که به نظر من اینها همه اتفاقات فوق العاده مهمی هستند که ما در خرداد ماه ۸۸ که این جنبش شروع شد اصلا فکر نمیکردیم که در عرض دو سال چنین تغییرات شگرفی را شاهد باشیم.
با توجه به انتخابات پیش رو، نقش و عملکرد جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش چپ مترقی که از آن نام بردید، به صورت عینی در جامعه ایران چیست و ما چه طور میتوانیم این نهادها را در جامعه ببینیم و شاهد تاثیر گذاریشان باشیم؟
تاثیر این نهادها در جامعه خیلی عمیقتر از تاثیر در انتخابات مجلس است. اصلاح طلبان در ابتدا به رهبری آقای خاتمی میخواستند که در انتخابات شرکت کنند، و چون این حرف به قدری دور از بدنه اصلی جنبش آزادی خواهی مردم ایران بود آقای خاتمی فوری حرف خود را پس گرفت و اکنون جمیع اصلاح طلبان اذعان دارند که شرکت در این انتخابات فرمایشی دلیلی ندارد و بیفایده است. در نتیجه نمود جنبشی که من به آن معتقدم در انتخابات پارلمانی و حتی ریاست جمهوری نیست، نمود آن در سطح بسیار عمیق و ماندگاری در جامعه ماست.
جمهوری اسلامی معترضان و مخالفان متنوعی در خارج از کشور دارد؛ از اصلاح طلبان گرفته تا طرفداران برقراری دوباره پادشاه. به نظر شما نقش این نیروها که علاقهمند تغییرات هستند برای ایجاد تغییراتی دموکراتیک در ایران چه خواهد بود؟
من بدنه جامعه معترضان خارج از کشور را از برخی از سازمانها جدا میدانم. برخی از این سازمانها در حال نزدیکی به مراکز قدرت در آمریکا هستند و از رقبای منطقهای جمهوری اسلامی مانند عربستان سعودی استفاده میکنند. منظورم سازمان مجاهدین خلق است. این گروهها به دلیل نزدیکی به مراکز قدرت، چه امریکا، عربستان و اسرائیل کوچکترین حرمتی بین مردم و بدنه اصلی جنبش آزادی خواهی نسبت به آنها وجود ندارد. امریکا به جای اینکه اسم این سازمان را از لیست تروریستی خارج کند باید از مردم ایران میخواست تا اسم این گروه را از سازمان تروریستی خارج کنند.
اما در خصوص کلیت این بدنه که در خارج از کشور به جنبش سبز مرسوم است، باید بگویم که این بدنه در جایگاهی نیست تا برای کل جنبش در ایران نسخه بپیچد. بدنه اصلی جنبش آزادی خواهی مردم ما طبیعی است که در داخل ایران قرار دارد و در مقابل تیر جمهوری اسلامی هستند. بسیار ساده است که از واشنگتن و لس آنجلس نامه صادر کرد و مردم را با بیمسئولیتی به ریختن در خیابانها تشویق کردند.
این جنبش خودش جریانش را تشخیص میدهد زمانی که باید به خیابان بیاید، به خیابان میرود و زمانی که باید در خانه باشد و راه دیگری را انتخاب کند، همان کار را انجام میدهد. در نتیجه به هیچ وجه نباید از خارج از کشور برای معترضان داخل ایران نسخه پیچید. باید گوش به اتفاقات جنبش در ایران سپرد و همفکری، همبستگی و همیاری را با جنبش در داخل ایران نشان داد.
الان چون ایران در معرض خطر حمله نظامی است به نظر من وظیفه اصلی کسانی که در خارج از ایران هستند وبه راحتی میتوانند حرف بزنند، دفاع از تمامیت ارضی و مخالفت با حمله نظامی به ایران است. هر کلاه شرعی که بخواهند برای این درست کنند و به آن بگویند که این دخالت بشر دوستانه است و اسامی از این قبیل یا اعلام تحریمهای کمر شکن، کمر کسی که میشکند کمر مردم ایران را میشکند.
باید تمامیت ارضی ایران، سلامت جسم و جان مردم ایران در مد نظر قرار داد و همچنان همفکری کرد با جنبش آزادی خواهی مردم ایران و دخالت بشر دوستانه که همان حمله نظامی خواهد بود و تحریمهای سنگین و کمرشکن باید به صورت قاطع و روشن مخالفت کرد تا این جنبش به راه طبیعی خودش ادامه دهد و به نتیجه برسد که به نتیجه نیز خواهد رسید. و مردم ما به خواستههای دموکراتیک خود خواهند رسید. این قبای نابرازنده جمهوری اسلامی به بدنه سالم و رشد کرده فرهنگ سیاسی ما برازنده نیست و خود به خود فرو خواهد ریخت.