حسن سربخشیان ماجرای عکاسی از صحنه ترور سعید حجاریان در آخرین روزهای اسفند ۱۳۷۸ و سپس خود او در بیمارستان سینا را روایت کرده است.
در روزی که من برای پیوستن به همراهان سفر رییس جمهور به شهر یزد در خیابان پاستور تهران برای تحویل دوربینم رفته بودم تلفنی از دوستی همه برنامه سفر را بهم ریخت.
خبر خیلی کوتاه بود. حجاریان ترور شد.
در فکر این بودم که خیابان یک طرفه امام خمینی را که فقط اتوبوس به سمت میدان توپخانه در حرکت بود چگونه طی کنم.
خط ویژه اتوبوس بود و بعضی موتورسوارها حاضر بودند ریسک جریمه را بپذیرند و در آن خط برانند.
به یکی از موتورسوارها کرایه ای دادم تا مرا به خیابان بهشت جایی که ترور در آنجا انجام شده بود برساند.
به محض اینکه رسیدم سربازی با سطل آب در دستش میخواست خونی را که بر روی زمین بود بشوید. با خواهش و تمنای بسیار توانستم عکس او و خون حجاریان را که دیگر با آب مخلوط شده بود عکاسی کنم. کلی با ماموران پلیس حاضر در محل باید کلنجار میرفتم.
حجاریان را به بیمارستان سینا منتقل کرده بودند و کسی از وضعیتش اطلاعی نداشت
من عکاس روزنامه ای بودم که او مدیر مسئولش بود و در همان ایام مرز بی سابقه تیراژ انتشار یک میلیون نسخه را شکسته بود.
خبر ترور در روزهای آینده عجیب فضای کشور را به بهت فرو برده بود.
در پی عکاسی از او بودم اما هیچ امکانی برایم مهیا نبود. در حیاط بیمارستان منتظر بودم و ساعتها در همین انتظار گذشت تا اینکه تیم پزشکی برای انتقال او از اتاقی به اتاق دیگر تصمیم گرفتند از مسیر عمومی بیرون بیمارستان استفاده کنند. بی نظمی فراوانی به چشم می خورد و خطر زیادی هم برای سلامتی حجاریان ممکن بود پیش آید.
در هر صورت این عکس را توانستم با سماجت بسیار بگیرم.
او اکنون سالهاست که از معلولیت ناشی از آن ترور زندگی می کند در حالی که برخورد چندانی با فرد ضارب صورت نگرفت.
و البته حجاریان سالها بعد اذعان کرد تاوان افشای پرونده قتلهای زنجیرهای توسط ماموران وزارت اطلاعات را این گونه پرداخت میکند.