هفته پیش دولت باراک اوباما تحریمهای نفتی علیه ایران را تشدید کرد. این تصمیم در پی تصویب لایحهای از سوی کنگره آمریکا مبنی بر افزایش تحریمهای نفتی بر ایران عملی شد.
اما کمتر از یک سال پیش اکثر ناظران چنین تحریمهای سختگیرانهای بر نفت ایران را امری غیر قابل تصور میدانستند. چه اتفاقی افتاده که این چنین اوضاع را دگرگون کرده؟ جا دارد به ۳ نکته توجه کنیم.
تغییر در سیاست
بی تردید ابتدا دولت اوباما کمتر از کنگره مشوق اعمال تحریمهای نفتی بود. اما قدرت سیاسی به گونهای تغییر کرد که کنگره کنترل بیشتری به دست آورد. نهایتأ دولت به جای سعی برای از کنار گذاشتن لایحه تحریم، با کنگره در این زمینه معامله کرد. متن لایحه را طوری تغییر داد که به دولت اختیارات بالقوهای در اعمال تحریمها داد: به طور مثال ممانعت از وضع تحریمها در صورت خطر قابل ملاحظه برای اقتصاد، و همچنین در نظر گرفتن معافیت برای کشورهایی که تلاش زیادی برای رفع وابستگی به نفت ایران انجام دادهاند.
تصمیم دولت برای همکاری با کنگره کلیدی بود و باعث بروز عوامل دیگری شد که آمریکا را به راه تحریمهای بیشتر سوق داد.
تغییر طرز فکر
در سالهای اخیر بحث در مورد تحریم بازار نفت بسیار ساده بود. یک طرف بحث بر این باور بود که تهدید ایران به حدی جدی است که باید از هر ابزاری برای اعمال فشار استفاده کرد. طرف دیگر بر این باور بود که هزینه چنین عملی بسیار بالاست. مسدود کردن صادرات نفتی بر بازارهای جهانی فشار میاورد، قیمت گازوئیل و دیزل را افزایش میدهد و میتواند موجب رکود اقتصادی شود. در طی سالهای بعد هر دو طرز فکر قوت گرفتند: همزمان با افزیش تهدید هستهای ایران، نیاز به اعمال فشار بیش از پیش شد، و از آن طرف اقتصاد جهانی ضعیف موجب شد سیاست ورزان از هر عاملی که باعث تهدید شرایط اقتصادی شود بیم داشته باشند. در هر حال بسیاری هم عقیده بودند که در صورت ادامه خرید نفت توسط چین تحریمها میتواند به راحتی بی ثمر واقع شوند.
در اواخر ساله ۲۰۱۱ طرز تفکر جدیدی رونق گرفت. این طرز نگرش جدید تصور میکرد که اکثر کشورها از خرید نفت ایران خودداری میکنند اما برخی آن را ادامه میدهند. با توجه به اینکه در این شرایط ایران سخت به دنبال خریدار خواهد گشت، ناچار نفت را به قیمت پایینتر میفروشد. در این صورت درآمد نفتی ایران کاهش مییابد ولی عرضه بین المللی ثابت میماند و در نتیجه قیمت جهانی نفت هم ثابت خواهد بود. با این ترتیب خرید نفت چین از این ایران تبدیل به یک مزیت شد.
این تئوری البته کاملا عملی نشد. چین نفت ایران را به قیمت پایینتری خرید اما صادرات ایران نیز نصف شد. در هر حال تغییر طرز فکر در پیشبرد تحریمها نقشی اساسی داشت.
تغییر در بازار
در دراز مدت بازارهای نفت معمولا عرضه و تقاضای نفت را تطبیق میدهند. ولی در کوتاه مدت این بازارها به مراتب پر تلاطمتر هستند. حدود یک سال پیش سؤال اساسی در زمینه با تحریم نفت ایران این بود که آیا عربستان سعودی قادر به جایگزینی نفت ایران هست یا نه. اگر این قابلیت را داشت بازار نفت متعادل میماند، در غیر این صورت اقتصاد جهانی با مشکلات جدی رو به رو میشد. در واقع حتی عکس العملی بالقوه از جانب عربستان سعودی بی خطر نبود از آنجایی که تولید بیشتر موجب میشد تا در صورت بروز مشکلات دیگر، ذخائر کافی وجود نداشته باشد.
اما دو عامل در بازارهای جهانی این وضعیت را نجات دادند. در وهله اول اقتصاد جهانی به نحوی ضعیف شده بود که تقاضای نفت به شکل غیر منتظرهای کاهش پیدا کرد. عامل دوم رشد میزان تولید نفت آمریکا بود که در یک سال اخیر به طور روزانه به اندازه پانصد هزار بشکه افزایش یافته. در دراز مدت این افزایش عرضه، تبعات ناچیزی بر روی بازار بینالمللی میگذارد، ولی در کوتاه مدت این افزایش عرضه حیاتی بوده است. افزایش غیر منتظره تولیدات آمریکا، کاهش غیر منتظره صادرات ایران را جبران کرد. تاثیر بر بازار نفت تقریبا خنثی بوده، حقیقتی که قیمت نفت خام بیان میکند.
هر کدام از این ۳ عامل دارای اهمیت بسزائی در پیشبرد تحریمها هستند. مجادلات سیاسی همچنان تصمیم گیری در آمریکا را هدایت خواهند کرد. انتظار اینکه چین بتواند نفت ایران را به قیمت کمتر خریداری کند رو به افول است. از طرفی دیگر افزایش تولید آمریکا و ضعف اقتصاد بین المللی دیگر پدیدههایی غیرمنتظره در بازار بین المللی نیستند. همهٔ این عوامل میتواند وضع تحریمهای سرسختتر علیه ایران را بسیار دشوار کنند.
البته میبایست تصویر بزرگ را در نظر بگیریم. تحریمها به تنهایی نمیتواند مساله هستهای ایران را حل کنند. بلکه میبایست به همراهِ دیپلماسی به کار گرفته شوند. موفقیت در آن زمینه به مراتب از وضع تحریمها پیچیدهتر خواهد بود.