سارا نائینی را کسانی که موسیقی امروز ایران را از زیرزمین دنبال میکنند با آهنگهایی مثل «اشارات نظر» و «دلتا» میشناسند. آهنگهایی که سالها پیش روی صحنههایی در همان زیرزمین موسیقی ایران اجرا شد و به اینترنت هم راه پیدا کرد.
بعد از سالهایی که او زندگیاش را به جای خواندن روی صحنه به آموزش آواز به دختران ایرانی گذراند بتازگی خبر کنسرتهای او در کالیفرنیا منتشر شد. دو کنسرت یکی در سکرمنتو و دیگری در سن فرانسیسکو اولین تجربههای حضور سارا نائینی روی صحنه آزاد است. این بار دیگر نه قرار بود صدایش به عنوان «همخوان» برای رنگ دادن به صدای کسی دیگر به کار برود و نه قرار بود کسانی با او همصدا شوند تا سرکشی صدایش را بپوشانند.
او که خودش از خانوادهای اهل موسیقی میآید صدایش را با آهنگسازی رضا روحانی همراه کرده است. آهنگسازی جوان و عضوی از خانوادهای سرشناس در موسیقی. پس از کنسرت اولش با او صحبت کردم در حالی که از اولین تجربه خوانندگیاش بیرون از ایران راضی و سرخوش بود.
اطلاعات پراکندهای در مورد تو در اینترنت هست. گرافیک خواندهای، قهرمان ژیمناستیک بودهای و با بعضی خوانندههای مرد در ایران همخوانی کردهای. کدام یک از اینها حرفه تو هستند؟
خب من خوانندهام اما در بچگی کار ژیمناستیک انجام میدادم. پدر و مادرم هم به صورت حرفهای در این رشته کار میکردند اما بعد به خاطر حادثهای که برایم پیش آمد ناچار شدم ورزش را رها کنم و شروع کردم به پیدا کردن چیز دیگری در خودم که به آرامشی که از ژیمناستیک به دست میآوردم برسم.
مادرم به صورت حرفهای در زمینه موسیقی سنتی فعال بودند و این زمینه را برایم به وجود آورد که به سراغ موسیقی بروم و شروع کردم به خواندن. اول موضوع برایم خیلی جدی نبود اما بعد با تشویق دیگران خیلی جدیتر این کار را پیگیری کردم تا رسیدم به امروز که بتوانم بگویم من خواننده هستم.
مادری داری که هم در ژیمناستیک حرفهای است و هم در آواز، اسمشان را به ما میگویی؟
مادرم حوروش خلیلی هستند. در سالهای اخیر سه تا آلبوم محلی از کارهای خانم ملیحه سعید منتشر شد که مادرم خواننده این کارها بودند و در ایران به صورت همخوانی کار شد. ایشان با ارکستر ملی کار کردهاند، کنسرتهایی در خارج از ایران داشتهاند، در گروههای بزرگ تئاتر بودند و کنسرتهایی ویژه خانمها برگزار کردهاند و خواندهاند.
اولین کار جدیات به عنوان خواننده چی بود؟
اولین کار جدیام یک کنسرت خانگی سه روزه بود. هجده سالم بود وقتی این کنسرت در سال ۱۳۷۸ برگزار شد. این کنسرت سه شب و هر شب دو بار اجرا شد.
چقدر از آن کنسرت استقبال شد؟ چند نفر آمده بودند؟
آن خانه حدود دویست تا دویست و پنجاه نفر گنجایش داشت و هر بار خانه پر میشد. یعنی هر شب دستکم چهارصد نفر میآمدند. برای منی که کسی نمیشناختم این تعداد خیلی زیاد بود. و این تجربه باعث شد که احساس کنم در من چیزی هست که باید دنبال کنم.
چطور برای این کار تبلیغ کرده بودید؟ مردم از کجا فهمیده بودند؟
کنسرت زیرزمینی بود و نمیشد که تبلیغاتی رسما انجام شود. تبلیغات به صورت دهن به دهن بود و رفقا به همدیگر اطلاع داده بودند.
کنسرت بعدیام در جزیره کیش و مخصوص بانوان بود اما بعد چند تا همخوان اضافه کردیم و کنسرت با حضور آقایان برگزار شد.
میگویی کسانی با تو همخوانی کردند و مجوز گرفتید که کنسرت را مختلط برگزار کنید، میخواهم بدانم اضافه شدن آنها صوری بود یا واقعا اجرا به صورت همخوانی برگزار شد؟
بله در واقع این طور بود که ما با عنوان همخوانی مجوز کنسرت را گرفتیم و بعد صدای من در اجرا بالاتر بود.
بعد از آن چند تا کنسرت زیرزمینی دیگر هم برگزار شد و بعد من شروع کردم به همخوانی با خوانندههایی مثل علیرضا عصار اما اولین اجرای من با گروه پیکولو و گروه راما در سالن فارابی دانشگاه هنر بود و تقریبا کارها مایه راک داشت. بعد با گروه راما به سرپرستی مهرداد پازوکی خواندم. بعد از آن در کنسرت بزرگ علیرضا عصار همخوانی کردم که تجربه خیلی خوبی بود.
خب از این تجربه جالب بگو.
در کنسرت آقای عصار چند تا کار انگلیسی بود که فواد حجازی با ساکسیفون میزد. یکی از این کارها کار ویتنی هوستون بود که خود خانم هوستون قسمتهای آخر را بداهه میخواند. من در این کنسرت قسمتهایی که خانم ویتنی هوستون میخواند را خواندم.
شب اول که این را خواندم مردم ناگهان به شوق آمدند و جیغ زدند. کار که تمام شد و آقای عصار من را معرفی کردند جمعیت ناگهان چنان دست زدند که من نفهمیدم چی شد. اما از اجرای سوم چهارم به من گفتند شما یواش بخوان، نور از روی من برداشته شد، صدایم را کم کردند، گفتند خودت را تکان نده، ثابت بایست. و اجرای آخر گفتند تو اصلا نخوان.
کی به شما گفت نخوان؟
این چیزها را آدم مشخصی نمیگوید. گاهی آهنگساز اشاره میکند که آرامتر، گاهی مسئول سالن میآید و خواهش میکند که تو رو خدا بلند نخوان. شما هرگز نمیفهمید این ممنوعیت از کجا میآید. در واقع شما آخرش افسرده و بی انگیزه میشوید.
من همیشه فکر میکردم این کاری است که من بلدم انجامش بدهم و بلدم خوب انجامش بدهم و دوست دارم این کار را بکنم و کار دیگری بلد نبودم. اما یک راه دیگر را پیدا کردم و شروع کردم به تدریس آواز به دخترهایی که مثل خودم دوست داشتند آواز بخوانند.
خب خیلی واضح است که دخترهایی که پیش تو آواز خواندن یاد میگرفتند میدانستند که مثل خودت برایشان ممکن نیست روی صحنهای بروند پس به چه امیدی در کلاس آواز ثبت نام میکردند؟
خیلیها دوست دارند آواز بخوانند و دوست دارند از آواز خواندن خودشان لذت ببرند و حتی اگر در حمام آواز میخوانند خوششان بیایند. بعضیهایشان آرزوهای بزرگی دارند و فکر میکنند شاید بشود و بتوانند کار کنند. مثلا کنسرت زیرزمینی برگزار کنند و کارهایشان را روی اینترنت بگذارند. موقعی که من کار میکردم اینترنت به این شکل وجود نداشت و من خوشحالم برای اینها شاید از این طریق راهی برایشان وجود درست شود.
در دورهای که تو درس آواز میدادی چند تا خانم در کلاسهایت شرکت کردند؟
من تقریبا هفتهای بیست تا شاگرد داشتم و در این مدت بیشتر از هزار تا زن در کلاسهای من شرکت کردهاند. با این که شرایط کار وجود ندارد اما این تعداد خیلی خوب است.
بارها و بارها پیش آمده که همین هنرجوها چنان خوب خواندهاند که افسوس خوردهام چرا اینها نمیتوانند روی صحنه بخوانند. به اینها میگویم کار کنید، کارهایتان را ضبط کنید و دست کم روی اینترنت بگذارید که صدایتان شنیده بشود.
کارهای پراکندهای از تو روی اینترنت هست خودت هیچ اطلاعاتی در مورد کارهای منتشر شدهات داری؟
کار اشارات نظر را ما ضبط کردیم اما خودمان هم نفهمیدیم که این کار چطور منتشر شد. کاری هست به اسم سکوت که قبل از خروج من از ایران ضبط شد و این کار را خودمان روی اینترنت منتشر کردیم.
این آهنگ اشارات نظر خیلی آهنگ محبوبی است. این را از روی میزان بازنشر و شنیده شدنش در اینترنت میگویم. چرا این کار بهتر از بقیه کارهایت دیده شده است؟
این یکی از کارهایی است که خیلی دوستش دارم و فکر میکنم دلیل علاقه مردم هم این است که کل کار خوب و خوش حس از آب در آمده است. شعر زیبایی از آقای ابتهاج که خیلی زیبا است با ملودی میلاد درخشانی و نوازندگی خوبی که برایش انجام شده و همراه تنظیم رضا تاجبخش که زیبا و خلوت است. من هم کار خودم را انجام دادهام و به نظرم کنار هم قرار گرفتن همه اینها باعث خوب شدن کار شده است.
کی تصمیم گرفتی از ایران بیرون بیایی؟
خیلی خنده داره است چون من از همان هجده سالگی دلم میخواست بیایم بیرون.
سرعتت خیلی خوب بوده پس.
خیلی طول کشید، راستش خیلی طول کشید ولی خب من اعتقاد دارم هر چیزی به وقتش باید انجام شود و حتما وقت بیرون آمدن من همین الان بوده است.
البته در یک سال گذشته من بی خیال شده بودم و با خودم فکر میکردم که نه دیگر همین جا ماندنیام و درست در این بین شرایطی پیش آمد که بیرون بیایم.
خب برای اولین بار خارج از ایران و خیلی دورتر از تهران، در شهر سکرمنتو بدون نگرانی از این که صدایت بالا برود یا نرود و یا نور روی صورتت باشد یا نباشد یا این که روی صحنه تکان بخوری یا نخوری، آزاد و رها خواندی. آن هم در برابر خوانندههایی که هم مرد بودند و هم زن. درباره این تجربهات بگو.
شاید اکثر زنهای ایران و کسانی که آواز میخوانند بتوانند مرا درک کنند و یا هر کسی که بهش میگویند نمیتوانی کاری را انجام بدهی و بعد برایش فرصتی فراهم بشود که کاری را که دوست دارد انجام بدهد.
خیلی حس خوبی است. تازه آدم احساس میکند خب پس من هم بی دلیل روی کره زمین نیستم. حس میکنم خیلی هم بی خودی نبودم. این خیلی حس زیبایی است.
کنسرت چطور بود؟
کنسرت خیلی خوب بود. شنوندههای دوست داشتنی و جو گرم و صمیمی و برای من خیلی لذت بخش بود. اعضای کنسرت بسیار نوازندههای عالیای بودند. قرار گرفتن در کنار رضا روحانی برای من خیلی افتخار بزرگی بود برای این که نوازنده و آهنگسازی عالی است و بسیار شخصیت دوست داشتنیای دارد و برای این که این برنامه انجام شود خیلی زحمت کشید.
در کنار همه اینها حضور استاد بزرگی در کنسرت که من از بچگی با صدایش بزرگ شده بودم برایم یکی از بزرگترین هدیههایی بود که گرفتم. محمدرضا شجریان در کنسرت من حضور داشت و آمد و کارهایم را شنید. البته یک مقدار استرس داشتم که میخواستم در حضورشان بخوانم اما خیلی هم لذت بخش بود. همین که این قدر ایشان آدم بزرگ و متواضعی است و در کنسرت من شرکت میکند که کسی اینجا نمیشناسدم و تشویقم میکنند واقعا خوب بود. ایشان خیلی مرا تشویق کردند و این برای من از همه مهمتر بود.
خب در اولین ماههای حضورت در خارج از ایران برای دو کنسرت برنامهریزی داشتهای، برنامهات برای آینده چیست؟
با رضا روحانی آلبومی کار کردهایم که بزودی کامل و منتشر میشود. چند تا ویدئو کار کردهایم که اینها هم بزودی منتشر خواهند شد. ترانه بیشتر کارهایی که در آلبوم آینده خواهند آمد کار خانم دلشاد امامی است و یکی دو ترانه هم از کارهای سعید امیراصلانی در بین کارها است. آهنگها اکثرا ساخته و تنظیم رضا روحانی هستند و چند تا از کارها مال انوشیروان روحانی است که پسرشان رضا آنها را تنظیم دوباره کردهاند.
در کنسرتهایت چه کارهایی خواندهای که در اینترنت منتشر نشده است و ما نشنیدهایم.
کاری به اسم باید دل سپرد کار تازه من است. آهنگی به اسم روز دیدار جدایی که قبلا خانم دیگری آن را خوانده است. کار دیگری به اسم امشب به یک اشاره که کار انوشیروان روحانی است و ما دوباره اجرا کردهایم و همین طور یک کار به اسم یک دنیا امید که هنوز منتشر و شنیده نشده است.