نسخه آرشیو شده

غروب محزون یک دودمان سلطنتی
خانواده پهلوی در تعطیلات؛ محمدرضا شاه، فرحناز، شهبانو فرح، علی‌رضا، رضا - سوئیس، 1347 / Getty Images
از میان متن

  • لیلا و علی‌رضا حتما با ترکیبی از حسرت و تحسین، خیزش هم‌نسلان خودشان برای رسیدن به دموکراسی در ایران را نظاره کرده بودند. تحسین از آن رو که این قیام گسترده اجتماعی در وطن آنها روی می‌داد، و حسرت برای آن‌که آنها نمی‌توانستند برای خودشان در این قیام جایی تصور کنند.
حمید دباشی
پنج‌شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹ - ۱۶:۱۲ | کد خبر: 59337

حمید دباشی، استاد مطالعات ایرانی و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، از جمله چهره‌های دانشگاهی حامی «جنبش سبز» است که به تازگی کتاب «ایران، جنبش سبز و آمريکا؛ روباه و تناقض» منتشر کرده است. او در یادداشتی برای سایت شبکه خبری سی.ان.ان، به خودکشی علی‌رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران پرداخته است.

برای ما که در ایران ِ زمان سلطنت پهلوی‌ها به دنیا آمدیم و بزرگ شدیم، تولد اعضای خانواده سلطنتی در زندگی‌هایمان حادثه مهمی به شمار می‌رفت. من هم‌چنان به روشنی روز 9 آبان 1339 را به یاد می‌آورم که شاهزاده رضا پهلوی به دنیا آمد.

از آن به بعد برای هر سالگرد تولد او از ما می‌خواستند که سرود بخوانیم، برقصیم و در استادیوم بزرگ شهر رژه برویم. تولد سه فرزند دیگر محمدرضا پهلوی به اندازه تولد فرزند اولش تبدیل به رخ‌دادی ملی نشند؛ چون خیال ملت ایران از این‌که چه کسی جانشین شاه خواهد شد، راحت شده بود. هر چند عاقبت هم چنین اتفاقی نیفتاد.

خودکشی احتمالی شاه‌زاده علی‌رضا پهلوی، پسر دوم و فرزند سوم شاه سابق ایران، در شهر بوستون آمریکا به اندازه تولد فرزند اول شاه مهم اما بسیار غم‌انگیز بود. زمانی‌که من در اواخر دهه 60 به دانشگاه کلمبیا پیوستم، جایی‌که شاه‌زاده جوان هم دانشجو بود، بیش از یک‌بار با او و دیگر اعضای خانواده سلطنتی روبه‌رو شدم. به یاد می‌آوردم که او دانشجویی جوان، خیلی مودب، دوست‌داشتنی و جدی، اما کمی کم‌حرف و محتاط بود. به طور کلی به نظر می‌رسید که او با دیگر دانشجوها با بی‌تکلفی قاطی می‌شد.

سلطنت برای من که در دامان مادری معتقد به شیعه و پدری متعهد به سوسیالیسم بزرگ شده بودم، هرگز قابل قبول نبود. من تمام زندگی‌ام با سلطنت پهلوی مخالفت کردم، اما با این حال به عنوان پدر چهار فرزند، مرگ شاه‌زاده جوان عمیقا مرا متاثر کرده است.

مشکل می‌توان به این سرعت بعد از خودکشی غم‌انگیز این مرد جوان، درباره آن اظهارنظر کرد. اما تشخیص پزشکی افسردگی و ناامیدی در این مورد هر چه که باشد، همن‌طور که برادر بزرگ او در اطلاعیه‌ای رسمی گفته، من معتقدم که حس عمیق سرخوردگی و سردرگمی، لااقل عواملی موثر در این حادثه بوده‌اند.

علی‌رضا پهلوی و پیش از او، خواهر کوچک‌ترش لیلا پهلوی که در سال 79 در لندن خودکشی کرد، حتما مانند دیگر جوانان ایرانی می‌خواسته‌اند منشاء خیر برای سرزمین مادری‌شان باشند. جهت‌گیری سیاسی‌مان هر چه که می‌خواهد باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که در این قضیه شک کنیم. اما شرایط تاریخی و پایان سلطنت در ایران این اجازه را نداد و در تبعید، ملکه سابق و چهار فرزندش نتوانستد راهی مناسب برای تاثیرگذاری مثبت بر وطن‌شان پیدا کنند.

به نظر من سلطنت در ایران آینده‌ای ندارد و مدت‌هاست که اعتبارش را از دست داده است. حتی در دموکراسی‌های اروپایی مثل سوئد و انگلستان که سلطنت چون عتیقه‌ای عجیب، کارناوالی بی‌خطر و حتی گاهی سرگرم‌کننده با مراسم و تزئیناتی رنگارنگ به نظر می‌رسد، این پدیده قطعا برای صنعت گردشگری خوب است اما نهایتا بهترین جا و مکان برایش نسخه دیزنی‌لند آن در ایالات متحده است.

انقلاب ایران بین سال های 56 تا 57، خیزشی اجتماعی و گسترده بود و هر آن‌چه نیروهای انقلابی را از هم جدا می‌کرد، پایان سلطنت تنها نقته‌ای بود که همه بر سر آن با هم توافق داشتند.

به همین خاطر فکر نمی‌کنم شاه‌زاده رضا، تنها پسر زنده شاه سابق، به عنوان شمایلی از سلطنت از پادرآمده، آینده‌ای در آروزهای ملت خود داشته باشد؛ آرزوهایی که بسیاری از ایرانیان برای به‌دست‌آوردنش شجاعانه با قساوت‌های جمهوری اسلامی دست و پنجه نرم می‌کنند. اما قطعا رضا پهلوی به عنوان یک ایرانی حق دارد که آرزو کند جزئی از آن آینده دموکراتیک باشد.

این آینده اما دیگر یک کودتای نظامی، حمله یک کشور خارجی یا انقلاب نخواهد بود. من معتقدم که هر آن چه ما امروز در ایران شاهدش هستیم، نشان‌گر آرزوی مشترک نسلی جوان، پرامید و بخشنده برای گذار صلح‌آمیز و عاری از خشونت به سوی دموکراسی است. رضا پهلوی باید بخشی از این گذار و تغییر باشد و یک بار برای همیشه دست از مطالبه «تاج و تخت» بردارد. چرا که در ایران دیگر تاج و تختی باقی نمانده است، نه برای سلطنت و نه برای روحانیون.

تاریخ ایران در دو سده گذشته شاهد دو سلطنت بوده است؛ قاجاریه (1170 تا 1304 شمسی) و سلطنت پهلوی (1304 تا 1357 شمسی). اما سلطنت، حتی پیش از خلع پهلوی‌ها در سال 1357، تبدیل به نهادی منسوخ شده بود. خاندان پهلوی مانند دیگر خانواده‌های سلطنتی، به زندگی‌ای مرفه، لوکس و به قدرت عادت کرده بودند- و به یک‌باره و با شدت تمام این زندگی را از کف دادند.

در سال‌های اخیر، لیلا و علی‌رضا حتما با ترکیبی از حسرت و تحسین، خیزش هم‌نسلان خودشان برای رسیدن به دموکراسی در ایران را نظاره کرده بودند. تحسین از آن رو که این قیام گسترده اجتماعی در وطن آنها روی می‌داد، و حسرت برای آن‌که آنها نمی‌توانستند برای خودشان در این قیام جایی تصور کنند.

قطعا این تراژدی بیش از هر چیزی برای مادر عزادار شاه‌زاده، ملکه فرح و برادر و خواهرش طاقت‌فرساست.

نمی‌توان هیچ مقایسه‌ای میان خودکشی شاهزاده علیرضا با مرگ هزاران جوان ایرانی کرد که در دوران سلطنت پهلوی کشته شدند و گناه‌شان، در سر داشتن رویای وطنی بهتر بود. همان‌طور که نمی‌توان این خودکشی را با مرگ هزاران تنی که در زمان جمهوری اسلامی جانشان به هدر رفت، مقایسه کرد. اما امروز هم‌چنان روز غم‌انگیزی برای نسل جوان ایرانیان است که با هر جهت‌گیری سیاسی، شاهد از دست رفتن زندگی یک جوان از سر ناامیدی بود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

Shahin

Please professor,
Contact with Mr Zarief!
He needs you!

Shahin | ۲۲ دی ۱۳۸۹ - ۲۲:۴۰
reza

doodman dood shod

reza | ۲۱ دی ۱۳۸۹ - ۱۴:۰۱
فرشاد

یه مشت لات چاله میدونی جمع شدن اینجا. شرم آوره.
خدایا ما را از شر شاه اللهی ها و حزب اللهی ها حفظ کن.

فرشاد | ۱۹ دی ۱۳۸۹ - ۲۲:۴۹
i

یکی از آسیبهای جبران ناپذیر بعد ازانقلاب همین خشم های کوریست که دیده میشود در میان استاد دانشگاه تا مردم عادی. نگاه کنید به فحاشی های که اینجا پست میشود

و یا آقای سروش در مصاحبه اخیر زبان از شکایت که مردم ما چنین و چنان هم بودند و حکومت انقلاب مجبور شد فلان و ....

این قشر فهمیده کشور!

کسی از ایشان نپرسید، زمانیکه انقلاب خشونت کور را در صدر سیاست اش کرده بود، ایشان مخالفتی که با آن نداشتند؟ آیا ایشان مخالف کشتارهای آقای خلخالی بودند؟

اینکه خشونت خشونت را مسبب میشود بخصوص اگر از طرف حکومت باشد، جهنمی بوجود میآورد که بوضوع در همه سطح کشور شاهدیم. و چه بهتر فرار را بر قرار ترجیع دهیم و عنوان کنیم در جامعه ما نمیتوان قانون را پیاده کرد. آنجا که خشونت با خشونت پاسخ داده میشود، جنگلی است که زورمندتر پیروز است. اینکه Leviathan نمرده است بخاطر عدم توازن خشونت حکفرماست. برای همین تا جنگ داخلی یک قدم فاصله است، آنجا که توازن بوجود آید.

جدای آن حکومت که دست مخالفان نبود تا از ابزار قهریه علیه مخالفاش استفاده کند. چرا حکومت متوصل به این خشونت کور شد؟ اگر آقای سروش ادعا دارند بله مخالفان هم اسلحه کشیدند و دولت انقلاب را به آن سمت سوق دادند. این توجیه های خود تطهیر کنی، آدم را بیاد دهه 80 در آلمان غربی میاندازد که درگیری BRD با گروههای RAF را که دولت آلمان مجبور شد از یکطرف مدارا و از طرفی مقید به قانون باشد و با ترور های RAF برخورد کند. وگرنه خلخالی آلمانی کم نبود.

مگر این آقایان از سوراخ آسمان پائین آمده بودند که اینهمه ادعا داشتند؟ یعنی فقط اینها دست چپ و یا راست خدا بودند؟ تعجب دارد که جناب سروش هنوز از خمینی دفاع میکند.

چه کسی علنی زبان گشود و ترورهای خلخالی را علنا محکوم کرد؟ و کی؟

سئوالهای اساسی زیادی مطرح است که متاسفانه قید تک تک آنها و آوردن شواهد از کشورهای مختلف و ... دراین مکان میسر نیست.

من همانطوریکه در جاهای مختلف گفتم، قصدم دفاع از رژیم فاسد قبلی نیست.

i | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۲۱:۳۷
نوروزعلی

چه خوش حق مطلب را گفته‌ای!
جز اینکه بنده نمی‌دانستم که رضا پهلوی همچنان چشم به تاج و تخت دارد. در مصاحبه با بی‌بی‌سی ایشان گفته‌اند که حکومت آینده ایران را مردم ایران تعیین خواهند کرد.

نوروزعلی | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۲۰:۲۴
forest

اين آقاى savaat دار خودش ميگويد از مادرى معتقد به شيعه [ يعنى خل و چل ] و پدرى متحد به socialisme بزرگ [ يعنى يه توده اى ال دنگ ] درس گرفته.. براى خودش يك پا ustaast… راستى بيل و kolang اش كو ؟

forest | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۹
خدا

با درود :به گمان من یکی از اشتباهات دوستان اهل سیاست و اهل اندیشه این است که کامنتهای زشت را عمده میکنند بیگمان اگر به اینگونه نگاه ها و گفته های بیمحتوا بها ندهیم و هیچ برخوردی نکنیم در درازنای زمان دیگر از اینگونه پیامها خبری نخواهد بود

خدا | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۵:۴۴
manoocher

Next time Debashi wants to make a comment or give a lecture he better put on a grocery bag like the students of 1970s . That way his outfit would match his words

manoocher | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۳:۰۱
Arjang

I do not agree with the cheap and unsubstantiated   analysis of Mr. Debashi. It is regrettable that a university professor would such emotional comments. The Pahlavi regime was not perfect but the solution to its problems was not a reactionary and stupid mullah like Khomeni ands his followers

Arjang | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۲:۴۶
مجیداحمدی

این آقای ایرانیان که حق مطلب رااداکردند وهیچی برای تحلیل وتفسیرباقی نگذاشتند،آدم ازسرکشی به سایتهای فارسی وازایرانی بودن شرمساروسرافکنده می شود،من به جای ایشان ازهمه دوستان که کامنت گذاشته اند وازاستاد عصبانی دانشگاه کلمبیا عذرخواهی میکنم
یادوخاطره علیرضا،لیلا،ندا،خسرو،مرتضی ،سهراب وهمه قربانیان جهل وجنون وتباهی ،گرامی باد

مجیداحمدی | ۱۸ دی ۱۳۸۹ - ۰۰:۲۹
soroosh

نكته ي ديگري كه فراموش كردم در عرايضم بسط دهم مسئله ي قضاوت شما در باب خاندان پهلوي بود. به عنوان يك دانشجوي سياست به شخصه به شكل خاصي از حكومت علاقه نداشته و صرفا محتواي سياست براي من مهم است. اما نمي توان منكر اين بود كه خانواده ي پهلوي به عنوان وراث نهاد سلطنت در دوران هر دو پادشاه فقيد، و خصوصا رضا شاه، خدمات شاياني به كشور نمودند. شما به عنوان استاد بنده بي شك آگاهيد كه تمامي نهاد سازي ها و ايجاد بوروكراسي هاي قضائي،آموزشي و اداري در دوران رضاشاه ايجاد شده است. محمد رضا شاه هرچند به خصوص در كودتاي 28 مرداد مرتكب عميق ترين و نابخشودني ترين اشتباه تاريخي اش شد، اما حتي او نيز در اداره ي امور جاري كشور چندان خطا نكرده. كشور مسير مدرنيته را هر چند نه به صورت كامل در دوران او طي كرده است. زيرساخت هاي صنعتي كشور در دوران او شكوفا شد و روند تجميع ثروت و ايجاد بورژوازي ملي در دوران او رخ داد. ملت شايد نتوانند خدمات خاندان پهلوي را بر سبيل تحليل درك كنند، اما بي شك هر انسان بينايي تفاوت ميان صعود و سقوط يك جامعه را مي بيند و درك مي كند. خصوصا امروز، به كار بردن ادبيات تحقير در مورد پهلوي ها چندان كار عاقلانه اي نيست استاد گرامي.

soroosh | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۲۰:۱۲
soroosh

به شخصه من هم علاقه اي به سلطنت ندارم. اما قويا اين مفروضه را كه سلطنت در آينده ي ايران جايي ندارد را مورد شك قرار مي دهم. بايد عرض كنم، برخلاف شما، من اتفاقا انقلاب 57 را يك انگيزش بدون خرد و شكافي در روند تكامل تاريخ مي دانم. انقلابيون ايران در آن دوران درك درستي از يك ايده ي سياسي نداشتند كه اگر مي داشتند فاشيسم اسلامي را جايگزين سلطنت نمي كردند.
در هر حال، به جهت نبود يك جريان آزاد اطلاعات هرگونه گمانه زني در باب آينده ي سياسي ايران از جهت شكلي مشكل است. اما يك مسئله قطعي است. مردم ايران خصوصا ايرانيان مقيم داخل، در سال هاي اخير به درستي شكل و محتواي سياسي را از هم تفكيك نموده اند. آينده ي كشور چه جمهوري باشد و چه سلطنت اجزائيي محتوايي در آن بايسته است: 1- تمركز زدايي از قدرت2- سكولاريته3- پلوراليته و تكثر4- و شايد مهمتر از همه، حجم زدايي از دولت و تلاش براي قدرت بخشيدن به جامعه در برابر دولت رانتير. مهم محتواست آقاي دباشي، من گمان نمي كنم سلطنت در انگلستان به يك سيرك شبيه باشد و يا سلطنت دموكراتيك در انگلستان معلول قرن بيستم باشد. از زمان شورش بارون ها و تدوين مگنا كارتا، نطفه ي سلطنت معطوف به تمركز زدايي از قدرت در انگلستان بسته شد. چنين نهادي نه يك سيرك، كه نمادي از منطق تكاملي سياست است. در واقع، باعث تاسف است كه مرد دانايي چون شما از چنين ادبياتي در توصيف نظام شكلي يك ملت استفاده كرديد.

soroosh | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۲۰:۰۱
omid

هموطن عزیز  و مبارز

با فحش ‌های چاروداری مشکلی از مبارزات مردم ایران حل نمیشود . و سعی‌ نکنید از فضای مجازی  استفاده  غیر اخلاقی‌ بکیند . فرض کیند خواهر و مادر شما هم این مطالب را مطالعه می‌‌کنند . چه حالی‌ خواهی‌ داشت؟

دلایل قوی باید و معنوی / نه رگ‌های گردن به حجت قوی

omid | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۱۹:۰۴
امیر بهمن

آقای حمید دباشی اصولا آدم عصبانی مزاجی است. در سخنرانی های او شخصا شاهد پرخاش او به پرسش های حاضران در جلسه بوده ام.
از او به عنوان یک استاد دانشگاه انتظار می رود حرفی که می زند مستند باشد و شعار های توخالی ندهد که اعتبارش را بیش از بیش زیر سئوال نبرد.
نوشته اند در دوران سلطنت  پهلوی هزاران نفر کشته شدند. منبع این حرفغ کجاست؟ عماد الدین باقی در یک بررسی و تحقیق مستند جمع کشته شدگان را زیر چهارصد نفر اعلام کرده است. دباشی در مورد جمهوری اسلامی هم رقم هزاران نفر را به کار می برد که غیر مستقیم دوران پهلوی و جمهوری اسلامی را برابر نشان دهد. در حالی که به نوشته آیت الله منتظری تنها در شهریور 67 بیش از هشت هزار نفر اعدام شدند.
این نکته را هم به آقای دباشی باید گفت که در ایران آینده نه سوسیالیسم و نه دین سالاری جایی خواهند داشت.
نحوه نگارش دباشی نشان میدهد که او فسیلی از دوران مبارزات دانشجویی است ونه بیشتر. مقایسه کنید افکار و نحوه نگارش او را با نوشته های عباس میلانی.

 

امیر بهمن | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۱۷:۰۴
Arjang

Not very impressed by the analysis of Mr. Debashi

Arjang | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۱۶:۳۸
Kourosh

bahs bedoone adab hich soodi nadarad. man eteghad daram ke aghaye Debashi behtar bood ke ba ghatiyat harf nemizadand. man ham eteghadi be saltanat nadaram vali fekr mikonam ke agar aksariyat mardom khahan an bashand man ham bayad peyravi konam va con ta emrooz hargez dar Iran refrandom azadi bargozar nashode ma nemitavanim az ghabl ba ghatiyat begooiem ke saltanat payan yafte
man ham be onvane yek Irani az marg shahzadeye Iran ghamgin shodam. ama in ra ghroobe yek khanevadeye saltanti nemidanam. ghorob va tolo ra mardom taieen khahand kard va na man

Kourosh | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۱۵:۴۸
Arash

جناب دباشی مثل همه چپ ها و یا مذهبیون سیاسی جه از نوع سمپات با آیت الله خمینی چه دوستان دسته دیگر سمپات با مرحوم بازرگان و وراث سیاسی ایشون یه ترس غریبی از محبوبیت خانواده پهلوی دارند و قطعنامه صادر میفرمایند که شاهزاده رضا پهتوی باید!!!!!!! باید بدونند که بساط سلطنت برچیده شده. جالب اینجاست جناب دباشی عتیرغم سمت استادی در کلمبیا من فکر میکنم هنوز حس میکنند در جلسات کنفدراسیون سخن می رانند.جالب اینکه از مرگ هزاران جوان ایرانی در دوران پهلوی آمار دادند از ایشون تقاضا میکنم یک مطالعه ای در تعداد اعدامهای سیاسی آن دوران بفرمایند هر چند که شکی نیست اعدام حتی یک نفر هم از طرف هر حکومتی توجیه نداره

Arash | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۰۶:۴۰
شاگرد تنبل

اشتباه انقلاب 57 در همداستانی گروهای مختلفی بود که فقط در نخواستن سلطنت توافق داشتند ولی در آنچه میخواهند کاملا با یکدیگر دشمن خونین بودند. امیدوارم اینبار دولت جدید توسط توسط  کسانی برپا شود که در خواستن ها و نخواستن ها حق یکدیگر را محترم بشمارند، از اتحاد دروغین تا رسیدن به هدف براندازی بپرهیزند و پس از پیروزی خون یکدیگر نریزند.

شاگرد تنبل | ۱۷ دی ۱۳۸۹ - ۰۳:۲۰
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی