باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، هفته گذشته تاریخ خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را اعلام کرد. محمود کیان ارثی نگاهی دارد به موضعگیریهای ایران در قبال این تصمیم و افغانستان تازه.
مسئله افغانستان بار دیگر به صدر اختلافهای آمریکا و ایران باز گشته است.
با اعلام زمان بندی عقبنشینی نیروهای آمریکایی از خاک افغانستان و تایید این خبر که ایالات متحده حضور نظامی بلند مدت خود را در قالب ایجاد پایگاههای دائم نظامی در این کشور حفظ خواهد کرد، مقامات ایران در بالاترین سطوح واکنش خشمگینانهای نشان دادهاند.
در دیدار با حامد کرزای، رئیس جمهور افغانستان، آیتالله خامنهای، رهبر ایران از تصمیم آمریکاییها برای ایجاد پایگاههای دائم نظامی در کشور همسایه ابراز نگرانی و از آن به «موضوعی خطرناک» تعبیر کرده است.
چند روز پیشتر نیز، وزیر دفاع ایران در بازگشت از سفر افغانستان درباره ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا در این کشور هشدار داده و گفته بود که «آمریکاییها اگر عاقل باشند نباید با تلاش برای استقرار پایگاههای دائمی در افغانستان خود را با یک دردسر بلندمدت مواجه کنند».
این مساله در حالی تنشزا میشود که باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، برنامه زمان بندی خارج ساختن نیروهای نظامی ایلات متحده را از خاک افغانستان اعلام کرده است. بر اساس این طرح، آمریکا ۱۰ هزار نیروی نظامی خود را تا پایان سال جاری میلادی و ۲۳ هزار نیروی دیگر را تا آخر ماه سپتامبر سال ۲۰۱۲ از افغانستان خارج خواهد کرد. مطابق این برنامه، بقیه نیروهای اشغالگر، با آماده شدن نیروهای افغان برای به دست گرفتن امنیت این کشور تا پایان سال ۲۰۱۴ این کشور را ترک خواهند کرد.
این در حالی است که کاخ سفید به تازگی، به مذاکره با گروه طالبان اعتراف کرده و به این ترتیب دست به عقبگرد بزرگی از سیاستهای پیشین خود در افغانستان زده است. گفتگو با جریان طالبان که در ده سال گذشته برچسب تروریست در ادبیات آمریکا خورده بود، بیارتباط با مسئله خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان نیست و به نوعی زمینه سازی برای دوران پس از خروج اشغالگران از افغانستان است.
نگرانی ایران از گفتگوی آمریکا با طالبان
هند، پاکستان و ایران در کنار قدرتهایی مانند آمریکا، روسیه و چین منافع بزرگی در کشور جنگزده افغانستان دارند. بیگمان جمهوری اسلامی با دقت هر چه تمام تحرکات تازه واشنگتن در قبال طالبان و مساله ایجاد پایگاههای دائم نظامی را در افغانستان پی گیری میکند.
ایران هیچگاه تجربه تلخ سیطره طالبان را بر افغانستان فراموش نمیکند؛ تجربهای که در واقع دستپخت مشترک پاکستان، عربستان و آمریکاییها بود. در آن زمان، طالبان با حمایت پاکستان، پشتیبانی مالی عربستان و چراغ سبز آمریکا بر افغانستان سیطره پیدا کرد. یکی از اهداف این مثلث در پشتیبانی و روی کار آوردن طالبان، تضعیف ایران در افغانستان و ضربه زدن به جایگاه منطقهای آن بود.
هر چند تجربه آمریکا با طالبان موفقیت آمیز از آب در نیامد و ورق به دنبال حملات یازه سپتامبر در سال ۲۰۰۱ برگشت، اما ایرانیها هیچگاه درسی را که آن دوره از وضعیت داخلی افغانستان فرا گرفتند فراموش نخواهند کرد. از اینرو تعجب آور نیست که موضوع گفتگوی میان طالبان و آمریکا باعث نگرانی در تهران شده باشد. اینکه آمریکاییها چه خوابی برای فردای خارج ساختن نیروهای نظامی خود از افغانستان دیدهاند و همینطور موضع پاکستان در این زمینه پرسشهای مهمی است که مقامات ایرانی به دنبال پاسخی برای آنها هستند.
پایگاههای نظامی آمریکا و امنیت ملی ایران
از طرفی طرح ایجاد پایگاههای دائم نظامی آمریکا هم در افغانستان و هم در عراق توسط مقامات کاخ سفید مطرح شده است. لیندسی گراهام از سناتورهای ارشد جمهوریخواه اعلام کرده است که از دولت اوباما خواسته است تا پایگاههای دائمی در افغانستان ایجاد کند. به گفته وی، ایجاد پایگاه دائمی در افغانستان برای منطقه مفید خواهد بود، همانگونه که آمریکا پایگاههایی در دیگر مناطق جهان دارد، ایجاد چند پایگاه در افغانستان میتواند ارتش این کشور را در مقابل طالبان بیمه کند.
برای جمهوری اسلامی، این پایگاهها نقاط تمرکز نیروهای دشمن در امتداد مرزهای شرقی و غربی آن است که میتوانند در صورت حمله نظامی به ایران مورد استفاده قرار گیرند. این در حالی است که یکی از اساسیترین دغدغههای تهران در قابل دو کشور همسایهاش امنیت و ثبات آنها و در عین حال وجود حاکمیتی دوست در این کشورهاست که تهدیدی برای امنیت و منافع ایران نباشد. چنین تجربه ناخوشایندی را جمهوری اسلامی با هر دو کشور داشته است.
طبیعی بود که سرنگونی صدام حسین در عراق و طالبان در افغانستان توسط آمریکا، پیروزی بزرگی برای جمهوری اسلامی رقم بزند که سرانجام از شر دو دشمن بزرگ رهایی مییافت. سقوط طالبان در افعانستان و روی کار آمدن دولتی که در آن گروههای نزدیک به ایران صاحب نفوذ بودند، زمینه افزایش نفوذ تهران در این کشور و در عین حال گسترش همکاریها را در زمینههای مختلف امنیتی و اقتصادی فراهم کرد که از بازتابهای مهم آن امضای موافقتنامه همکاریهای امنیتی میان ایران و افغانستان در سال ۱۳۸۶بوده است.
حضور بلند مدت نظامی آمریکا در افغانستان و مذاکرات مقامات آمریکایی با جنبش طالبان، این روند را بر هم زده و چه بسا به گمان مقامات ایران، عقربههای ساعت را به دوران تاریک طالبان باز گرداند.
راه ناهموار آشتی با طالبان
دولت اوباما تا کنون چندین دور مذاکرات با مقامات طالبان در قطر و آلمان برگزار کرده است. گفتگوهای مستقیم میان واشنگتن و طالبان را وزیر دفاع آمریکا نیز تایید کرده است. رابرت گیتس تاکید کرده که این گفتگوها راه حلی برای پایان دادن به بحران جاری در افغانستان است. اعتراف مقامات کاخ سفید به گفتگو با طالبان در واقع چیزی جز اذعان به شکست استراتژی نظامی ده ساله در افغانستان نیست.
در واقع رهبران آمریکا اعتراف میکنند که سیاست بمب و هواپیماهای بدون سرنشین چیزی جز ایجاد هزینه برای جیب شهروندان آمریکایی و افزایش نفرت از دولت آمریکا در افغانستان به دنبال نداشته است. اما مذاکره با طالبان به نظر نمیرسد مسیر همواری را طی نماید.
همین دو سال پیش بود که در شهر مکه عربستان، مقامات انگلیسی و طالبان گفتگوهایی را برگزار کردند که وزرات خارجه آمریکا آن را با اهمیت خواند. برای ایران، این گفتگوها، که با میزبانی پادشاه عربستان برگزار شد، به معنای فعال شدن مثلث عربستان، پاکستان و آمریکا برای توافق بر سر دادن نقشی کلیدی به جنبش طالبان در افغانستان بود. با وجود نگرانی مقامات ایرانی، این گفتگوها بدون نتیجه به پایان رسید و همه چیز پس از آن به فراموشی سپرده شد.
آمریکاییها تایید میکنند که طالبان جزئی از بافت اجتماعی و حیات افغانستان است و نمیتوان بدون در نظر گرفتن وزن آن، آینده سیاسی با ثباتی برای آینده افغانستان پس از اشغال ترسیم کرد. این سخن درستی است، اما به نظر میرسد مسئله مهمی نیز وجود دارد که طالبان دیگر به مانند ده سال پیش یک هویت منسجم و یک دست به شمار نمیرود. این جریان، تبدیل به یک جنبش بیسر شده است که بخشی از آن به پاکستان، بخشی دیگر به ایران و شاخهای از آن به آمریکا و انگلیس وابسته است.
طالبان اکنون فاقد رهبری واحد است و هیچکس نمیداند رهبران آن مانند ملا عمر دقیقا چه میکنند و چه میخواهند. در عین حال، روابط رهبری طالبان با متحدان و حامیان پیشینشان مانند اسلام آباد و ریاض در طی این ده سال تیره و تار شده است.
با انشقاق در رهبری طالبان و تبدیل شدن آن به حرکتی خارج از کنترل پاکستان و عربستان، باید منتظر ماند و دید تا چه اندازه ایالات متحده خواهد توانست رهبران کلیدی آن را زیر یک سقف جمع کرده و به سازشی معنی دار با طالبان دست یابد.
راه حل سیاسی برای مشکلی به نام افغانستان
بار دیگر موضوع آینده افغانستان تبدیل به کشمکش میان تهران و واشنگتن شده است. البته تجربهها و اشتباهات سالهای گذشته یک نکته را باید بر همه طرفهای درگیر در افغانستان مشخص کرده باشد: راه حل سیاسی در افغانستان بدون مشارکت فعال گروههای سیاسی که نیرویهای مختلف اجتماعی این کشور را نمایندگی میکنند، بدون نتیجه خواهد ماند. جامعه قومی و متکثر افغانستان نیازمند حضور همه گروههای قومی آن در ساختار سیاسی این کشور است. تجربه تلخ دوره طالبان و قبضه قدرت توسط پشتونها که با حذف سایر گروههای افغان همراه بود، شاهدی بر این مدعی است.
همچنین، باید تاکید کرد که هر گونه راه حلی در افغانستان با حذف همسایههای این کشور، بویژه ایران و پاکستان، به شکست خواهد انجامید. آمریکا که قرار است بعد از سال ٢٠١۵ دیگر نیرویی در افغانستان نداشته باشد؛ تلاش دارد با گفتکو با طالبان ترتیبات سیاسی آینده در این کشور را زمینه چینی کند.
جدا از اینکه این گفتگوها تا چه اندازه بتواند طالبان را به فرایند سیاسی مسالمت آمیز وارد نماید؛ میزان مشارکت نیروهای سیاسی مطرح در عرصه افغانستان و همراه کردن ایران و پاکستان با این گفتگوها تاثیری تعیین کننده در نتیجه آن خواهد گذاشت.
این اولین بار نیست که آمریکایی ها با سر و صدا و به منظور ترویج دموکراسی و ایجاد امنیت برای منطقه و جهان و صد البته منافع خودشان به نقطه ای از دنیا وارد میشوند ، جنگ و جدال راه می اندازند ، کشته میدهند و پول های کلان خرج میکنند بعد هم آنجا را به دشمن خودشان که او را درست نشناخته وا می گذارند و میروند .
ویتنام را به کمونیست ها واگذاشتند ، کره شمالی را به کمونیست ها ، کامبوج را به کمونیست ها ، شیلی و برزیل و آرژانتین را به کمونیست های سابق ، .... عراق را به ایران و عربستان ، افغانستان را به طالبان ، ایران را د ردو مرحله به مارکسیست های روسی و روسیه ، قرقیزستان را به روسیه ، ترکیه را هم دارند از دست میدهند .
آمریکایی ها فقط در ژاپن ، کره جنوبی ، آلمان ، ..... موفق شدند ترقی و پیشرفت ایجاد کنند و مطمئن باشند که به دشمن آنها بدل نمیشوند .
چرا ؟
دستگاه سیاسی امریکا مخصوصا سیاست خارجی امریکا بسیار عریض و طویل است . داده های ان از عوامل اپوزیسیون داخل این کشورها می اید . نگاه آمریکایی به جهان یک نگاه آمریکایی است نه شرقی ، نه اسلامی ، نه مارکسیستی ، ..... بنابر این مشابه سازی میکنند با داخل خودشان . شناخت عمیقی از مردم جهان ندارند . برای آمریکایی دنیا ناشناخته است . اگر احمدی نژادی برود نیو یورک بگوید اسرائیل باید نابود شود ، اینها باور میکنند . فکر میکنند احمدی نژاد هم مثل رییس جمهور آنها با حساب و کتاب حرف میزند و قدرت دارد و اجرا میکند . اگر چلبی برود آنجا بگوید صدام سلاح کشتار جمعی دارد ، یا مجاهدین بگویند در پارچین دارند موشک اتمی سر هم میکنند ، بیاید حمله کنید ، همه خواهان سرنگونی رژیم هستند فقط دو تا موشک بزنید کار تمام است ، اینها باور میکنند و راه می افتند . خیلی زود با اولین علامت مخالف هم جا میزنند . به دلیل وجود دموکراسی و آزادی بیان و رقابت های حزبی فورا یک عده در رادیو تلویز یون و رسانه ها راه میفتند که اشتباه کردیم ، حالا کشته میدهیم ، حالا مالیات ما هدر میرود ، حالا ما بدنام میشویم ، ........فورا هم عده ای لیبرتارین دارند که از چپ های روسی کله خر تر هستند چه در حزب دموکرات ، چه در حزب جمهوری خواه . میریزند توی خیابان و تظاهرات که به ما چه که پلیس جهان باشیم ؟ همین حرفهای کمونیست ها را از داخل کشورهای جهان سوم بلغور میکنند . مالی جویا میگوید امریاک باید از افغانستان برود ! ( هیچ کس هم نمی پرسد این ملالی جویا کیست ؟ آیا یک مارکسیست روسی نیست ؟ آیا یک ضد آمریکایی ابله نیست ؟ چه تضمینی وجود دارد که امریکا برود و طالبان و القاعده جای آنرا نگیرد ؟ ) . یک دختر سومالیایی مارکسیست که در هلند از حزب چپ و با حمایت راست افراطی ( به دلیل ضدیت او با اسلام ) رفته مجلس میشود کارشناس اعظم امریکا و به آمریکایی ها میگوید که در مصر اخوان المسلمین می اید ! انقلاب مصر را رها کنید ! اینها همه القاعده هستند ! یکدفعه آمریکایی ها بزرگترین کارشناسان و دانشمندان و تحلیل گران با سابقه خود را رها میکنند و میچسبند به این دخترک بیسواد .
نمی پرسند که ما سالهاست از مبارک ها و جنایت کاران دیگر حمایت کردیم چی شد ؟ اینها که اخوان المسلمین را بیشتر معروف کردند با سرکوب هر کس و هر جوانی آنها را به دامن همین اخوان المسلمین انداختند ! فایده این استراتژی جز اینکه امریکا را منفور کرده در کشورهای منطقه چه بوده ؟ اگر از مردم دفاع نکنیم پس چه کنیم ؟ چه تضمینی وجود دارد که ما کنار بنشینیم این جنایت کاران حرفه ای ( مبارک ، صدام ، اسد ، قذافی ، کاسترو ، میلوشویچ ، .....) به مردم آزادی و دموکراسی بدهند یا مردم بتوانند اینها را ساقط کنند ؟
در ایران جنبش سبز است ، نوری الا ، فدائیان ، نیک آهنگ ، گنجی ، سروش ، شورای هماهنگی ، رضا پهلوی ، بنی صدر ، یزدی ، خاتمی ، موسوی ، کروبی ، ادیب زاده ، اله بقراط ، اتحاد جمهوری خواهان ، حزب توده ، جواد طالعی ، آرامش دوستدار ، نیکفر ، نبوی ، بهنود ، مهاجرانی ، کدیور ، همایون ، مجاهدین ، آشوری ، کانون نویسندگان ، دفتر تحکیم ، سحابی ، ..... هر کدام یک نظری دارند . همه اپوزیسیون در اثر اشتباه یا منافع شخصی یا وابستگی به روسیه یا رفسنجانی ، یا طائب ، یا بی نقص و کامل گرایی ( که خصیصه بیمار گونه ما ایرانیهاست ) به آمریکایی ها میگویند احمدی نژاد بد است . دیکتاتور است . مارکسیست های روسی بیشتر تبلیغ میکنند علیه او . حاصل این میشود که آنها به اشتباه می افتند . از معامله با او صرف نظر میکنند . در رسانه های آمریکایی از او یک دراکولا میسازند که همین فردا قادر است خون همه آمریکایی ها را سر بکشد . هیچ کس حتا نمی پرسد چرا این دیکتاتور قدرتمند معاون خودش را نمیتواند انتخاب کند ؟
حالا معلوم شده او یک متوهم بوده . آلت دست بوده ، عامل امریکا بوده ، رهبر مچ او را گرفته . خوب بعد چی ؟
باز به دروغ به آمریکایی ها میگویند این رهبر است که قدرت دارد ، جنایت کار اصلی او بوده ! هیچ کس نمی پرسد چرا این جوجه ها و سگ توله ها در مجلس و قوه قضا و امنیت به او گوش نمیدهند ؟
بعد که همین جوجه ها و سگ توله ها که از روسیه فرمان میگیرند یکی از همین بی نام و نشان ها را علم کردند مثل رزا قرقیزی ، تره کی ، قذافی ، اسد ، ...کودتا کردند و خامنه ای را هم فرستادند مرخصی ابدی ، آنوقت آمریکایی ها مثل ۲۸ مرداد و بهمن ۵۷ و تیر ۷۸ و خرداد ۸۸ میفهمند که باز اشتباه کرده اند .
از ماست که بر ماست . بیخود به امریکا و آمریکائیان انتقاد نکنید . ما میتوانیم مثل کره جنوبی و ژاپن و آلمان و ....... از امریکا و اتحاد با او بیشترین سود را ببریم . میتوانیم کشورمان را با شاخ گاو او در بیندازیم ، میتوانیم با جنجال و چپ روی کودکانه و غرغره کردن و نشخوار کردن زباله های فرهنگ مارکسیستی لنینیستی با امریکا بجنگیم و فقر و کشتار و بدبختی و دیکتاتوری روسی برای خود به ارمغان بیاوریم یا تجزیه کشور به هفتاد و دو ملت و جنگهای سکتاریستی .
وظیفه نیروی اپوزیسیون ملی و مستقل این است که شرایط خصومتی موجود بین امریکا و ایران را تبدیل به فضای همکاری و رابطه عادی کند . مانع دخالت امریکا در مسائل داخلی ایران شود . تصویر درستی از حاکمیت به آمریکائیان ارائه دهد که آنها بتوانند دیپلماسی کاراتری اتخاذ کرده و به جای تحریم مردم با بخش هایی از حاکمیت که خواهان رابطه با آمریکاست ، معامله کرده و کار دموکراسی سازی را به مردم ایران واگذارند .
تنها کسی که در این خط کار میکند هوشنگ احمدی است .