نسخه آرشیو شده

منافع ملی ايران: تعبير ايرانی يا نئوکانی؟
از میان متن

  • اعلام جنگ به ایران حتی نمی‌تواند از موضع پيشگیرانه و بازدارندگی باشد. لذا باید منطق اين کوبیدن بر طبل جنگ را ظریف‌تر از این فهمید و بین‌السطور اين بازی سياسی را درک کرد.
داریوش محمد‌پور
دوشنبه ۰۴ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۱:۲۳ | کد خبر: 54586

داریوش محمدپور، با نگاهی به مقاله‌های اخیر مهدی خلجی در سایت مردمک در خصوص احتمال حمله نظامی غرب به ایران، به نقد دیدگاه وی می‌پردازد.

1. کمتر کسی است که در جريان فراز و فرودهای صحنه سیاست خارجی ایران باشد و خطر حمله نظامی به ایران را جدی نگیرد. با تبلیغات گسترده‌ای که اين روزها صورت می‌گیرد و نوع سیاست تحریک‌آميز، ماجراجويانه و رجزخوانانه دولت کودتا، باید این احتمال را جدی گرفت و به آن انديشيد. تنها نکته متفاوتی که باقی می‌ماند این است که نوع موضعی که جنبش سبز می‌گیرد، ناگزیر يکی از دو موضعی نيست که به طور رسمی در داخل و خارج از ايران طرح می‌شود.

این دو موضع، فارغ از اين‌که در عمل به جنگ ختم شود يا نه، يکی موضع دولت کودتاست با «رجزخوانی و بذله‌گويی»های احمدی‌نژاد و حاميان‌اش و دیگری موضع کسانی است که بر این باورند که ايران – چه رهبران جنبش سبز و چه حاکميتی که امروز بر مسند قدرت است – باید بر همان مبنا و در همان چهارچوبی که غرب تعيین می‌کند و بر سر بقا به مذاکره در‌باره پرونده هسته‌ای بپردازند تا خطر جنگ دفع شود. راه سومی نیز وجود دارد که با هر یک از دو راه پيش‌گفته مباینت دارد اما لزوماً نتايج‌اش همانی نيست که اين دو راه پيشنهاد می‌کنند.

2. چشم‌انداز فعلی سياست خارجی دولت آمریکا در قبال ايران، شباهت غریبی به موضعی دارد که در قبال عراق گرفت: الف) دولت صدام حسين – و در حقیقت ملت عراق – زیر فشار سنگين تحریم‌های همه‌جانبه قرار گرفتند و دولت و ملت عراق تبديل به کشوری ناتوان و فاقد عزت شده بودند و تصميم‌گیری داخلی برای عراقی‌ها تبدیل به امری بسیار دشوار، اگر نگويیم محال، شده بود.

ب) زمينه‌سازی رسانه‌ای و تقويت اين ادعا که عراق صاحب سلاح‌های کشتار جمعی است، راه را برای حمله نظامی به عراق هموار کرد؛ ايران هم در وضع مشابهی است. گزارش‌های متضاد و متناقضی که می‌بينيم، هيچ کدام آن اندازه که این حجم و شدت تحریم‌ها و تهدید‌های نظامی را توجیه‌کند متقاعدکننده نیست و نمی‌تواند ثابت کند که حاکمیت سياسی ايران يا سلاح هسته‌ای دارد يا در پی ساخت سلاح هسته‌ای است (یا در واقع به عبارت دقیق‌تر، به این زودی‌ها توانايی ساخت سلاح هسته‌ای دارد.)

اگر به پيامدهای وضعيت عراق نگاه کنيم، می‌بينیم که جنگ انجام شد. هيچ‌گاه ثابت نشد که در عراق سلاح کشتار جمعی وجود دارد (و هنوز که هنوز است رسانه‌های بريتانيايی گریبان تونی بلر را به خاطر اين ماجرا رها نکرده‌اند و به هر بهانه‌‌ای آن را دوباره زنده می‌کنند.) ماجراجويی و رجزخوانی دولت صدام حسین نفت هم بر آتش این تبليغات ریخت و حاصل جنگی بی‌سرانجام شد که هنوز راه برون‌رفت آن مشخص نيست.

3. گزارش‌های متعددی که تا به حال درباره برنامه هسته‌ای ایران منتشر شده است (گزارش سیا، گزارش فارين پاليسی (1 و2)، مقاله اخیر چامسکی (اين‌جا را ببينيد) همه دلالت بر این دارند که برنامه هسته‌ای ايران (برای تولید سلاح) برنامه‌ای است ناکارآمد و از هم‌گسيخته (اين‌جا را هم برای ديدن نظر احمد شيرزاد ببینيد). در نتيجه، اعلام جنگ به ایران حتی نمی‌تواند از موضع پيشگیرانه و بازدارندگی باشد. لذا باید منطق اين کوبیدن بر طبل جنگ را ظریف‌تر از این فهمید و بین‌السطور اين بازی سياسی را درک کرد.

با اين سه مقدمه، می‌رسم به مقاله اخير مهدی خلجی – که در واقع امتداد دو مقاله پیشين او در مردمک است. موضع خلجی در این مقاله و دو مقاله پيشين موضعی است که هم به لحاظ تئوریک فاقد وجاهت است و از مغالطه‌های نظری عظیمی رنج می‌برد و هم از لحاظ پراتيک، موضعی است ضعيف و نا‌منطبق با تعبیری ایرانی از منافع ملی ایران. مواضع خلجی مفرداتی درست دارد اما ترکیب‌های آن مغالطه‌آميز است. از این گذشته، بخش‌هایی از نوشته سوم خلجی لحن و زبانی تحکمی دارد.

مقاله خلجی اگر به قلم فردی از دستگاه سياست خارجی آمريکا (آن هم از موضع نئوکانی) نوشته شده بود کاملاً قابل‌فهم بود. اما وقتی اين مقاله را کسی می‌نویسد که خود را مدافع منافع ملی ایران قلمداد می‌کند و در لباس خیرخواهی و دلسوزی به ما ایرانيان – و مشخص‌تر از آن به جنبش سبز– هشدار می‌دهد و به آن‌ها راه و چاه نشان می‌دهد که چگونه باید از منافع ملی‌شان دفاع کنند، مشکل شروع می‌شود.

قلب مسئله نوشته خلجی در این است که منافع ملی ایران را بر حسب تابعی از منافع ملی آمريکا و اسرائیل می‌فهمد و تعبیر می‌کند. تعبیر روشن و صريح‌اش اين است: برای این‌که منافع ملی ايران حفظ شود (بخوانید: جنگی در نگیرد)، بهتر است که به منافع ملی آمريکا و اسرائیل تن بدهند تا مصیبت جنگ را از سر خود دور کند. اما چرا باید سبز‌ها چنین تعبیری از منافع ملی ایران را بر‌گیرند؟ چرا منافع ملی آمريکا-اسرائیل را تعيين‌کننده منافع ملی ایران بدانند آن هم پس از اعمال تحريم‌های بهانه‌جويانه و خفه‌کننده‌ای که نه تنها هدف‌دار نیست و در عمل به تضعیف سپاه پاسداران منجر نمی‌شود بلکه دقيقاً باعث تضعیف جامعه مدنی و بدنه ملت و بنیه دموکراسی‌خواهی درون‌زای ایرانی می‌شود؟ و پس از آن با تهدید جنگِ فراگیر، چرا باید در اين يارگیری کنار آمريکا (و منافع ملی آن‌ها) ايستاد؟

دقت کنید که داریم از موضع منافع ملی ایران به ماجرا نگاه می‌کنيم نه از موضع نئوکانی. این استدلال طابق النعل بالنعل استدلالی است که می‌شود تصور کرد کسی از موضع روسیه درباره عهدنامه ترکمان‌چای بگیرد: نگاه به منافع ملی از زاویه روسی یعنی منافع شما ایرانیان در این است که تن بدهید به پيشنهادی که ما برای ترک مخاصمه می‌دهیم و شما خودتان بهتر می‌دانيد که جنگ چيز بدی است و راه توسعه درازمدت شما را دورتر می‌کند.

منطق نوشته خلجی یک پيش‌فرض دارد: منافع ملی آمریکا-اسرائیل محترم است و بر منافع ملی ایران اولویت دارد. از نظر او یک هژمونی وجود دارد به نام هژمونی آمريکا-اسرائیل (این هژمونی «واقعی») که منافع ملی ديگران از جمله ایران هم در پرتو آن تعریف می‌شود.

برای اين موضع، استدلال هم لازم نيست و نیروی مسلط و غالب به هر بهانه‌ای که بخواهد هم می‌تواند حمله کند و هم می‌تواند تحریم کند (مقاله اول خلجی را ببينيد که جنگ را طبیعی و موضع ضدجنگ را رمانتیک می‌بیند). او حتی نياز به موجه کردن جنگ هم نمی‌بيند (در مقاله سوم) و وقتی هم که به موجه کردن آن می‌رسد گرفتار مغالطه برآمیختن نا-روش‌مند کانستراکتيويسم و رئاليسم می‌شود (نک. به مقاله محمد مهدی مجاهدی در کلمه). يعنی حالا که آمريکا ايران را به مرگ گرفته‌است، خوب تکلیف منافع ملی ایران و موضع‌گیری سبز‌ها روشن است: به تب راضی‌ شوید!

پارادوکس ادعایی خلجی وجود خارجی ندارد. رهبران جنبش سبز و اندیشه اصلاح درون‌زا بر این باور است که دموکراسی‌سازی از درون و حکومت قانون، هم منافع ملی ایران را تأمین خواهد‌ کرد و هم خیال جهان را از تهدید‌های ادعایی راحت.

وقتی نوبت به تعبیر منافع ملی آمریکا و اسرائیل می‌رسد، منافع ملی آن‌ها حداکثری در نظر گرفته می‌شود و به حداقلی از امکان تهديد هم آن‌ها می‌‌توانند حساسيتی و واکنشی در حد جنگ نشان بدهند. اما وقتی پای منافع ملی ايران در میان باشد (منافع جمهوری اسلامی و در واقع منافع حاکميت سياسی را از منافع ملی جدا می‌کنم)، این منافع باید حداقلی تعبیر شود. يعنی همين‌که به شما حمله نظامی نشود کافی است و باید خوشحال باشيد.

اما جنبش سبز: با نوع ورود خلجی به بحث (که به صريح‌ترین وجهی از موضع منافع ملی آمريکاست)، جنبش سبز در شکل فعلی و به ویژه با نوع رهبری میرحسين موسوی تهدیدی به شمار می‌آيد که بعید است در هيچ مقطعی منافع ملی آمریکا را بر منافع ملی ایران اولويت بدهد. پس چه باید کرد؟ من از اين مقاله چیزی جز تضعیف جنبش سبز نمی‌فهمم مگر اين‌که جنبش سبز تن به تجویز خلجی بدهد در حالی که هم از لحاظ تئوريک و هم از منظر پراتيک تمام راه‌ها و برون‌رفت‌ها منحصر به پيشنهادهای خلجی نيست. از این نکات که بگذريم، در حاشيه چند تعریض زیر را می‌آورم که تا حدی به روشن شدن بحث کمک می‌‌کند.

1. خلجی می‌گويد: «سهم رهبران سبز –که منحصر در سه رهبر نمادین آن، میر حسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی نیست– در پیش‌گیری از جنگ اندک نیست.» از نظر خلجی، این رهبران «نمادين» (يعنی اين‌ها رهبر «واقعی» نيستند) ديگر شامل چه کسانی می‌شود؟

خلجی با گسترش دادن اين دايره که هنوز بر من معلوم نيست شامل چه کسانی می‌شود، گويی اشاره می‌کند به «رهبرانی» که بالقوه می‌توانند به پیشنهاد عملی او تن بدهند؛ يعنی کسانی از نظر او در کنار اين «رهبران نمادين» شايسته رهبری جنبش و نجات ایران از جنگی قریب‌الوقوع هستند که برای‌شان هژمونی آمریکا واسرائیل بر منافع ملی ایران اولويت داشته باشد و می‌توانند با آمريکا مذاکره‌ای رضايت‌بخش برای دفع خطر جنگ بکنند. از این سخنان بوی تکرار تجربه عراق و الگوی چلبی‌سازی به مشام می‌رسد. دقت کنید که خلجی هم‌چنان در پی «رهبر»ی می‌گردد که با آمریکا سر مصالحه داشته باشد. الگوی چلبی در عراق چيزی جز این نبود.

2. نويسنده اين مقاله می‌گويد: «رهبران سبز برای بنیادگذاشتن گفتار تازه‌ای در سیاست خارجی نیازمند شجاعت سیاسی و اخلاقی و ملی‌اند.» از فحوی کلام نويسنده بر می‌آيد که به عقيده او تا به حال «رهبران سبز» از خود شجاعت نشان نداده‌اند و ترسو بوده‌اند یا با خودشان و مردم روراست نبوده‌اند. اين‌ها -فعلاً فرض کنيد میرحسین موسوی- دقيقاً چه کار باید بکنند که با معيارهای خلجی «شجاعت سياسی و اخلاقی و ملی» داشته باشند؟

يا اصلاً این‌ها چه اهرم فشاری در اختيار دارند برای اعمال نفوذ؟ خلجی تعریف تازه‌ای از «شجاعت سياسی و اخلاقی و ملی» برای رهبران جنبش سبز ارايه می‌دهد و از آن‌ها انتظار دارد برای نجات ایران تن به توافقی با غرب بدهند تا فعلاً خطر حمله مرتفع شود. برای رهبران جنبشی که به هیچ ابزار اعمال فشاری دسترسی ندارند، مضمون و فحوای این سخن روشن است: به آمریکا چراغ سبز دوستی نشان بدهيد و بگويید حاضریم با شما کنار بياييم.

3. ايشان می‌گوید: «تا زمانی که حکومت ایران موجودیت اسرائیل را آشکارا تهدید می‌کند و منافع غرب را در منطقه آماج ویران‌گری‌ها و اخلال‌گری‌های خود قرار می‌دهد انزوای بین المللی، تحریم و جنگ ایران را از دستیابی به «حق مسلم» هسته‌ای خود بازخواهد داشت.» بله، درست است که ادبيات تحريک‌آمیز، رجزخوانانه و بی‌ملاحظه احمدی‌نژاد مسئله‌ساز است ولی فراموش نکنيم که در اين ميان، اسرائیل يک بازيگر طیب و طاهر و پاک و معصوم نيست.

درنوشته خلجی چه نقد گزنده‌ای بر سیاست ضدانسانی اسرائیل در منطقه می‌بينيد؟ لابد چون خطر حمله به ایران وجود دارد و فعلاً «واقعی» است -و شايد هم تا هميشه- می‌توان از خطر بزرگ‌تر خاورمیانه که خوداسرائیل است صرف‌نظر کرد و اسم‌اش را هم گذاشت «اسرائيل‌ستيزی» و زبان دراز کردن بر اسرائیل را هم تقبيح کرد!

اين همه نرمش در برابر اسرائیل و انداختن توپ بحران‌ به دامن جمهوری اسلامی و از رهگذر آن متهم کردن ضمنی جنبش سبز به همدلی و همدستی با «ويران‌گری و اخلال‌گری» شگفت‌آور است.

می‌توان موارد مشابه دیگری را از همین جنس در نوشته خلجی یافت و برجسته کرد. پيش از این دو مقاله تئوریک منتشر‌شده‌است که می‌تواند از جمله در نقد این ادبيات و زبان و شیوه استدلال به کار آید. اين دو مقاله برای فهم موضوع کلیدی هستند و می‌توانند راه سومی را که جنبش سبز در مسیر آن حرکت کرده است، بهتر نشان دهد.

مقاله اول که به جوانب کلی‌تر و سياسی ماجرا نظر دارد و معطوف به ابعاد عملی ماجرا است با عنوان «جنبش سبز در‌برابر ائتلاف جنگ‌طلبان جهانی با مستبدان داخلی» در کلمه منتشر شده است و مقاله بعدی که متمرکز بر ابعاد تئوريک ماجرا و آشکار کردن مغالطه‌های نظری آن است ديروز با عنوان «مغالطه‌ای ستیزه‌جویانه در تحلیل و نقد سیاست خار‌جی جنبش سبز و جمهوری اسلامی» منتشر شده است.

منحصر کردن راه‌حل بحران فعلی به روش ستیزه‌جويانه، پرخاش‌گرانه و تحريک‌آمیز حاکمیت فعلی يا روش مصالحه‌جويانه و نرم‌خويانه در برابر سياست سلطه‌جویی و حرکت از موضع منافع ملی آمریکا و فرع دیدن منافع ملی ایران، نه تنها گرهی از وضع فعلی باز نمی‌کند بلکه ما را از استبدادی به استبدادی دیگر رهنمون خواهد شد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

ع.دهقانی

اقای امید: از  این اقای داریوش محمد پور که  سالهای است در  ناف کشوری که  در تمامی عرضه های علوم فزیکی و طبیعی و انسانی و فلسفه و زبان شناسی شهره افاق است زندگی می کنند و شبی نیست که بدون در آغوش گرفتن کتاب های مرتجعین قرون وسطایی مانند  امام غزالی—اگر اشتباه نکنم  همان کسی که چشم دخترش را بخاطر نگاه به مردی کور کرده بود—- بخواب نمی روند بیش از این هذیانات نمی توان انتظار داشت.  وقتی که حرف می زنند انگار که عصایی را قورت داده اند. ولش کنید که در توهمات شان دست و پا بزنند.

ع.دهقانی | ۰۵ مرداد ۱۳۸۹ - ۲۲:۴۹
Omid

آقای محمد پور، اولا انصافا نقد شما خیلی نا منسجم و مغشوش بود. دوما، من به عنوان یک عضو سبز حق دارم از خودم بپرسم، واقعا منافع ملی ایران عزیز در قبال مساله اسراییل چی هست!؟ آیا این هم نوعی از ایدئالیسم ایدئولوژیکی (پخته شده پس از انقلاب) نیست که ما باید تمام منافع ملی و استراتژیکی را در مقابله با اسراییل «تعریف» کنیم؟ آیا انصافا اگر اون عینک ایدئولوژیکی-شیعه گرانه حاصل از تبلیغات روانی جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم، نمی بینیم که مشترکات ما (تاریخی-قومی-نژادی-فرهنگی) بسیار بر تضادها (که ای کاش می دانستم چی هستند) می چربد. مسئاله اینست که جمهوری اسلامی آقای خامنه ای تبدیل به شتر-گاو-پلنگی شده که هر کسی یکجور تحلیلش می کند. نباید مقهور تابوهایی شد که جمهوری اسلامی از آن به عنوان متحد کننده نیروهای سرکوبگر و افراطی استفاده می کند. باید این تابوها را شکست نه از آن با جهالت دفاع کرد.

Omid | ۰۵ مرداد ۱۳۸۹ - ۱۷:۴۵
To be brave from a safe distance

وقتي آقاي خلجي از رهبران جنبش سبز در داخل ايران مي خواهد شجاعت داشته باشند، بايد پرسيد زماني كه خودش در ايران بود چه مي كرد؟ آيا غير از اين بود كه در فضاي نسبتا آزاد دوران رياست جمهوري خاتمي، براي روزنامه دست راستي و محافظه كار انتخاب كار مي كرد؟ خيلي دوست دارم بدانم، اگر در فضاي رعب آور و شديدا امنيت كنوني، امثال خلجي در داخل ايران بودند كجا قرار مي گرفتند و چه مي كردند و شجاعتشان تا كجا بود؟\nايشان اكنون هم كه در آن سر دنيا زندگي مي كند، در حال مشاوره دادن به موسسه دست راستي مطالعات خاورنزدیک واشنگتن است. كافي است نگاهي به مطالب وبگاه اين موسسه درباره ايران بي اندازيد تا عمق نفوذ نگاه ضد ايراني و جنگ طلبانه نئوكان ها را در جاي جاي آن ببينيد. از آقاي خلجي باز بايد پرسيد شما كه از موسوي و كروبي خواسته ايد تكليف خود را با سياست خارجي مشخص كنند، خودت تا چه اندازه تكليفت را با ديدگاه هاي جنگ  طلبانه موسسه و روسايت مشخص كرده اي؟\nبه آقاي خلجي توصيه مي كنم به جاي نسخه پيچي از آن سر دنيا براي كساني كه در داخل ايران تمام خطرات و فشارهاي لاينقطع و روزمره امنيتي را به جان خريده و ايستاده اند، يك بار مقاله مهندس عزت الله سحابي را درباره ذهني شدن كساني كه از وطن دور افتاده اند بخواند.

To be brave from a safe distance | ۰۵ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۴:۴۷
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی