یک استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است که آموزش و پرورش در ایران موجب میشود که دانشآموزان از فعالیتهای کانونی دور شوند و ارتباط میان آنها برقرار نشود در نتیجه به تقویت فضائل اخلاقی آنها کمکی نمیکند.
یک استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میگوید در یکی از کارگاههای فرهنگسرای تفکر، از حدود 20 دانش آموز دختر پرسیده شد آیا شما دوست دارید مردی را که هیچ گناهی و هیچ ارتباطی با شما ندارد، کتک بزنید؟ پاسخ 95 درصد این دختران دانشآموزان این بود که ما میخواهیم مردان را بدون دلیل کتک بزنیم.
سعید ناجی که در نشست «نقش فلسفه برای کودکان؛ تقویتهای قضاوتهای اخلاقی» در همایش فلسه سخن میگفت افزود که بیست دانش آموز دختر، در 16 جلسه به موضوع خشم و احترام پرداختند. ابتدا داستانی درباره خشم خوانده شد و سپس واکنش آنها مورد بحث قرار گرفت. تستهایی برای ایجاد احترام نسبت به مردان میان دانشآموزان انجام شد. درنهایت در آخرین جلسه بار دیگر این سوال پرسیده شد و تنها یک نفر گفت باز هم میخواهد مردان را کتک بزند. سایر دانشآموزان با ایجاد عزتنفس و احترام در این کارگاه، به این نتیجه رسیدند که این کار اخلاقی نیست.
سعید ناجی معتقد است که آموزش و پرورش در ایران «احترام» را آموزش نمیدهد و موجب میشود دانشآموزان از فعالیتهای کانونی دور شوند و ارتباط میان آنها برقرار نشود در نتیجه به تقویت فضائل اخلاقی آنها کمکی نمیکند.
سعید ناجی میگوید اگر دانشآموزان در کلاسهای درس در حلقه کندوکاو قرار بگیرند، با تحقیق و کشف حقیقت به حالت احترام و عزتنفس میرسند که شرط لازم و کافی رعایت اصول اخلاقی است. در جامعه معاصر شاهدیم که اخلاقیات به نحوی افول پیدا کرده و این افول به اشکال مختلف نمودار شده است. برخی صاحبنظران علت این افول را ترویج دیدگاه مکانیکی میدانند که موجب شده است انسان به یک شی (ابژه) تنزل پیدا کند و این شیشدن باعث میشود که احترام از بین برود. به عبارت دیگر وقتی ما سایر انسانها را به عنوان یک شی تلقی میکنیم، میتوانیم آنها را به عنوان ابزاری درنظر بگیریم که مورد استفاده ما قرار بگیرند.
بعضی فلاسفه، مثل فلاسفه مکتب انتقادی فرانکفورت متذکر شدهاند که شیانگاری انسان حاصل دنیای مدرن است. تئودور آدرنو، اقتصاد سرمایهداری را علت آن میداند و از نظر یورگن هابرماس نیز، عقلانیت دوران مدرن باعث شده است که این شیوارگی پدید بیاید. این امر سبب شده است که انسانها از فعالیتهای کانونی دور شوند.
برای مثال، در گذشته همه افراد خانواده برای صرف غذا دور یک سفره جمع میشدند و این باعث ایجاد و تقویت روابط میان افراد میشد ولی حالا با وجود فستفودها، این ارتباطها کم شده است. نتیجه این شیانگاری این است که اخلاقیات به تدریج از بین میرود.
در این رابطه باید به موضوع احترام به خود (عزتنفس) و احترام به دیگران بپردازیم. زمانی که ما یکدیگر را به عنوان شی نمیبینیم، در واقع به عنوان انسان میبینیم، میتوانیم همان احترامی که برای خود قائل هستیم، برای دیگران هم قائل شویم، زیرا معتقدیم همان احساساتی که من دارم، دیگران هم دارند پس اگر من از رفتاری خوشم نمیآید، دیگران هم خوششان نمیآید.
به عقیده من، احترام به خود علاوه بر احترام به دیگران، شرط لازم رعایت اصول اخلاقی است. کسی به خودش احترام نگذارد، خودش را در معرض تعدیهای مختلف قرار میدهد. همچنین اگر ما انسانهای دیگر را به عنوان یک موجود سطح پایین تلقی کنیم، لزومی نمیبینیم که به آنها احترام بگذاریم، پس احترام در نگاه انسانی به دیگران ریشه دارد.
بنابراین اخلاق را میتوانیم به عنوان توجه به خود و دیگران، پایهگذاری کنیم. در اینجا باز قاعده طلایی کانت خودش را نشان میدهد که میگوید، «با دیگران چنان رفتار کن که میخواهی با تو رفتار کنند» ما این قاعده طلایی را اصلی برای اخلاق میدانیم.
در همین راستا، آموزش و پرورش درایران، شرایط احترام به خود و دیگران را ایجاد نمی کند و آموزش نمیدهد. این سیستم، دانشآموزان را در کنار یکدیگر میچیند و باعث میشود که کودکان سایر همکلاسیهای خود را مانند شی و مانع بپندارند. ارتباط و دیالوگ میان کودکان را قدغن میکند و معلم را متکلموحده میداند.
مهمتر ازهمه، دانشآموزان در نظام آموزش و پرورش به عنوان یک نیروی انسانی تلقی میشوند که همان ذخیره، منبع و در نتیجه شی است. از آنجا که آنها در آینده به درد جامعه خواهند خورد، پس باید دروسی را فرا بگیرند که آموزش و پرورش فکر میکند، به درد خواهد خورد.
اما در برنامه «فلسفه برای کودکان» با تشکیل حلقه کندوکاو یا جامعه پژوهشی، حالت احترام و عزتنفس را در کوکان و نوجوانان به وجود میآید. طریقه کندوکاو، مصداقی از فعالیت کانونی است که جمع متحدی را تشکیل میدهد که هدف واحدی دارد و آن تحقیق، کشف حقیقت و رسیدن به پاسخ است.
در این روش، کودکان دایرهوار و حلقهوار دور هم مینشینند، چشم در چشم به گفتوگو میپردازند. این چشم در چشمی باعث میشود که احساسات و عواطف آنها، به راحتی منتقل شود و به تدریج با این موضوع آشنا شوند که همکلاسیهایشان هم مانند خود آنها احساسات، فهم و شعور دارند.
این حلقه کندوکاو، موجب میشود که کودکان و نوجوانان به صورت تحقیقی، ارزشها را کشف کنند و بدانند انسانهای دیگر چه قابلیتهایی دارند. چالش و انتقادی که در این حلقه وجود دارد، به تدریج رابطه احترامآمیز را به وجود میآورد و آنها یاد میگیرند که نقدهای یکدیگر را بپذیرند.
در این حلقه داستانهایی برای کمک به درک موضوعات اخلاقی خوانده میشود که به تقویت قوه قضاوت اخلاقی کمک میکند. نتیجه کارگاههایی در ایران و خارج از ایران نشان داده است که حلقه کندوکاو و فعالیت کانونی به ارتقای اخلاق در کوکان و نوجوانان بسیار کمک کرده و تاثیرگذار بوده است.