نسخه آرشیو شده
ویژه یک سالگی مردمک

رسانه‌ای برای همگان وجود ندارد
از میان متن

  • رسانه ای که همگان در آن بنویسند وجود ندارد و نه تجربه روزنامه نگاری ان را تایید می‌کند و نه حتی تجربه خود این دست رسانه‌ها
موضوع مرتبط

مهدی جامی
چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۹ - ۲۱:۲۹ | کد خبر: 58706

مهدی جامی، روزنامه‌نگار می گوید رسانه‌ای که همگان در آن بنویسند وجود ندارد.

 

این یادداشت بازخوانی انتقادی ایده ای است که در یادداشتی از ف. م. سخن، روزنامه نگار با سابقه در محیط وب، بازتاب یافته است. ایده ای که به نظر من به یک مشکل گفتمانی تکیه دارد. یعنی مفهومی که ظاهرا باید اصل مهمی در روزنامه نگاری همگانی باشد اما در واقع یک مشکل بزرگ است و بسیار مساله ساز.

خلاصه ایده ای که مورد انتقاد من است این است: «رسانه‌ای اینترنتی با ایده تقویت شهروندروزنامه‌نگاری می گوید شهروندان می‌توانند از هر رنگ، و با هر ایده و عقیده‌ای برای آن بنویسند. این رسانه مدعی‌ست تمام رنگ‌ها را در خود جای می‌دهد. مدعی‌ست یک رنگ بر این رسانه غالب نیست. یعنی سبز خالص نیست؛ سرخ خالص نیست؛ سیاه خالص نیست. می‌گوید ما سعی می‌کنیم رنگ‌ها را متعادل نگه داریم. نگذاریم رنگی بر سایر رنگ‌ها غلبه کند.»

خلاصه انتقاد من هم چنین است: رسانه ای که همگان در آن بنویسند وجود ندارد و نه تجربه روزنامه نگاری ان را تایید می‌کند و نه حتی تجربه خود این دست رسانه‌ها. رسانه همیشه باید گرایش خود را داشته باشد و با همان گرایش است که نویسنده و پدیدآورنده جلب می‌کند و به همان هویت می‌یابد و شناخته می‌شود. رسانه ای که می خواهد همگان را پوشش دهد بر اندیشه ای ایده آلیستی و بازمانده از عصر چپگرایی بنیان دارد و ناچار واقعگرایان را از دست می‌دهد یعنی بخش بزرگی از مخاطبان/نویسندگان بالقوه را.

رسانه همگانی یا رسانه برای همگان؟

به نظرم ایده «برای همگان بودن» به معنای یادشده احتمالا برداشت و دریافتی از اصطلاح «رسانه همگانی» است. این دریافت مغالطه آمیز و چه بسا مبتنی بر درک قاموسی/واژگانی از رسانه همگانی است که معنای اصطلاحی خاص خود را دارد.

جهان رسانه جهان تمایزها ست و درست هم همین است و چنین هم باید باشد گرچه خطاب همه رسانه به همگان است. بدون درپیچیدن در بحث های مدرسی، کافی است مشاهده کنیم که مثلا در بریتانیا گاردین چپگرا جای دیلی تلگراف راست و محافظه کار را نمی‌گیرد و هر دوی آنها از روزنامه پرتیراژ و عامه پسند سان متفاوت اند. سان با وجود پرتیراژ بودن نمی‌تواند نویسندگان گاردین را جلب کند و طبعا نمی‌تواند برای خواننده گاردین هم اعتبار چندانی داشته باشد. اشپیگل آلمانی کلاس خود را دارد و تایم آمریکایی کلاس خود را. هیچ رسانه جدی ادعای جلب همه دست نویسنده و مخاطب را ندارد و استنباط از همگان به این معنا که همه در یک رسانه واحد قلم بزنند و نیازهای خود را بجویند آشکارا خلاف منطق مشاهده است. در رسانه های فارسی هم مثلا تهران ریویو هر قدر خوب باشد جای روزآنلاین را پر نمی‌کند و مردمک هر قدر حرفه ای باشد مخاطب را از بی.بی.سی بی نیاز نمی‌کند. در سطح نویسندگان هم این تمایزها و گروه بندی ها و گرایشها را می‌بینید که مثلا مسعود بهنود برای دو سه جای خاص می‌نویسد یا علیرضا نوری زاده عمدتا مفسر خبر در دو سه کانال مشخص است و باقی بر همین شمار.

همه اینها را که کنار هم بگذاریم تازه می بینیم که مرزهای تعریف شده ای بین رسانه ها وجود دارد که با سبک انها و نوع نویسندگان شان و هم نفوذشان در مخاطبان خاص شناخته می‌شود.

رسانه همه گیر و حزب فراگیر

خطای تعیین خط مشی در صورت بندی «برای-همگان» دلایل مختلف دارد. یک دلیل اش را در استنباط از مفهوم «همگانی» یاد کردم. اما در چارچوب مطالعه فرهنگی و گفتمانی من از بین همه دلایل ممکن به یک سابقه تاریخی بیشتر فکر می‌کنم: علاقه اندیشه چپ ما به حزب واحد و فراگیر. این اندیشه البته به چپ هم منحصر نماند اما آبشخور چپ دارد. برای عدم انحصارش من به گزاره مورد علاقه آقای خمینی اشاره می‌کنم که مرتب می گفت همه با هم وحدت کلمه داشته باشند. یک چنین وحدت کلمه ای نه در زمان خود او وجود داشت و نه پس از او و بر این شواهد متعدد می‌توان اقامه کرد مثل دعواهایی که در شورای نگهبان و خارج از آن در باره مباحث مربوط به زمین و مالکیت ان در جریان بود و هم در مجلس شورا که گروههای مختلف در مجلس اول و دوم را به مقابله شدید با هم می کشاند. آشکارترین دلیل عدم وحدت کلمه هم ظهور راست از دل گفتار چپگرای خمینی بود که در دوره آقای خامنه ای به قلع و قمع «یاران امام» منجر شد و تیغ استصواب را تیز کرد.

اما عبرت آموز است که آقای خامنه ای هم این سنت را ادامه داد و تا سالها اصرار داشت که در کشور ما چند دستگی – که انگار امر مذمومی است - وجود ندارد و همه یکی هستند و سر سفره انقلاب جمع اند و گروه گرایی - این پدیده همیشه گناهکار - وجود ندارد. تنها بعد از شروع دوره خاتمی بود که بتدریج در گفتار خامنه ای اذعان به گروههای مختلف سیاسی دیده می شود. اما در عمل، او خط مشی سیاسی اش را نه بر پذیرش گروههای سیاسی که بر حذف یک یک آنها قرار داد تا به انتخابات سال پیش رسیدیم که این سیاست حذف آشکار شد. یعنی آقای خامنه ای دارد همان آرزوی آقای خمینی را برآورده می کند: یک حزب واحد و فراگیر می سازد و هر کس بیرون از ان قرار گرفت باید از عرصه حاکمیت بیرون برود یا اخراج شود و رفوزه شود و از این دست تعبیرها که در گفتار او بعد از انتخابات 88 بسیار دیده می‌شود.

رسانه‌ای برای همگان در مقام مدینه فاضله

از نگاه کسانی که می‌خواهند همه را زیر یک چتر جمع کنند و از این طریق بر کثرت واقعی غلبه کنند و نوعی وحدت ایجاد کنند جمع آمدن همگان در یک حزب در یک دولت در یک نوع زندگی و در ردیفی از یک ها و یکان های دیگر یک آرزو ست که ارزش پی گرفتن نسل اندر نسل دارد. این اندیشه اساسا ضد دموکراسی است اما پس از رواج ارزشهای دموکراتیک صورتی دموکراتیک هم از آن ارائه می‌شود.

شاهد این موضوع تلاش برای وحدت کلمه (با ورسیون «وحدت رسانه»)، اخلاق سیاسی و رسانه ای خاصی را در وطن چپ زده ما دامن زده است. مثلا هر رسانه ای را که بنگرید می بینید که «مردم» (جانشین «خلق» رایج در دهه های رواج چپ) با آن رسانه هستند! یعنی رسانه های ایرانی همیشه از طرف مردم حرف می‌زنند بدون اینکه این مردم را مشخص کنند و طیف اجتماعی آن را در نظر داشته باشند. درست است که در دموکراسی مردم حاکم اند و رسانه یکی از مهمترین ابزار مردم برای اعمال حقوق دموکراتیک آنها ست. اما هرگز اینطور نیست که مردم بی شکل و بی شاخص باشند. مردم تنها و تنها در صورت گروه وجود دارند. در هر دموکراسی رسانه ای رسانه تابلوی خود را دارد یعنی مردم خود را و گروه خود را دارد. یعنی مخاطبان معین دارد و طیف مخاطبان خاصی را نمایندگی می‌کند و نه بیش؛ حتی اگر چند میلیون تیراژ داشته باشد.

یک شاخصه دیگر که همراه با این تصور می آید انبوه مخاطبان است. بنابرین تصور می شود که پرمخاطب بودن به معنای تاثیرگذار بودن هم هست. اما رسانه ها حوزه قدرت و نفوذ دارند و صرفا تاثیرگذاری با تیراژ شناخته نمی شود. چه بسا یک مقاله در نیویورکر از تمام مقالات یک ماه و یک سال یو اس تودی موثرتر باشد.

بنابرین از نظر من این اصلا حسن یک رسانه نیست که هر نوع مطلبی را از هر کسی منتشر کند. رسانه باید سیاست و خط مشی خود را داشته باشد که در اصول سردبیری اش منعکس می‌شود و جهتگیری های خود را و وجوه تمایز خود را. رسانه ای که تابلو ندارد و به جای آن اعلام می‌کند «ورود برای همگان آزاد است» عملا رسانه ای سردرگم و فاقد جایگاه مشخص می‌شود یا به گروهی اختصاص می‌یابد که می‌توانند دیگر گروهها را از میدان به در کنند.

گروه ستیزی و ادعای استقلال

کوتاه به یک نکته دیگر هم باید اشاره کرد که از نظر من همچنان در همان دایره چپ اندیشی می‌گنجد. رسانه های مدعی برای همگان و فراگیر معمولا استدلال می‌کنند که می خواهند از گروههای سیاسی و جناحهای درگیر مستقل باشند و جایی باشند برای همه آن کسان دیگری که حوصله گروه بازی ندارند و به سیاست و رسانه از چشم گروه نمی‌نگرند.

به نظرم یک نگاه به تاریخ پرخطا و پرادعای جمهوری اسلامی برای بطلان این نوع استقلال کافی است. نگاهی که گروه را مذموم بشناسد اصلا نه از سیاست چیزی می‌داند و نه از ساز و کار جامعه سر در می‌آورد. از آن بدتر ادعای استقلال از گروه است که همیشه به طور قطع و یقین به گروه تازه ای می‌رسد و خود نقطه عزیمت اولیه را نقض می‌کند. این موضوع البته بسیار فراتر از اشاره ای در یک یادداشت است و باید به تفصیل بحث شود. اما رسانه ای که با گروههای سیاسی به بهانه استقلال بستیزد و مردم را دعوت کند که دور این علم جمع شوند بیشتر به رسانه یک حزب اعلام نشده شبیه است تا رسانه ای مستقل.

روزنامه نگاری شهروندی بی بند-و-باری رسانه ای نیست

آخر اینکه اتکا به روزنامه نگاری شهروندی هم دلیل خوبی برای برداشتن تمایزها و سیاست های رسانه ای نیست. زیرا شهروندان روزنامه نگار هم «یک مردم» نیستند و دهها نوع و طیف مختلف را می‌سازند و نمی‌توان ادعا کرد که رسانه ای به صرف اینکه بر شهروندمداری تکیه دارد همه نوع نویسنده ای را باید بپذیرد. می‌توان استدلال کرد و تشویق کرد که رسانه های متعدد برای پوشش دادن به طیف های مختلف شهروندان روزنامه نگار پا بگیرد اما همه آنها را زیر یک سقف نمی‌توان جمع کرد و اگر جمع شدند تقدیر اجتماعی حاکم بر جوامع انسانی این است که بزودی پراکنده شوند.

اصولا درک از آزادی به معنای برداشتن مرزها و نفی قراردادها و عرف رسانه ای درکی ناموزون و ابتدایی از آزادی است و تکراری دیگر از آن استنباط که آزادی را بی-بند-وبار می‌فهمد. آزادی محصول گفتگو ست و گفتگو ادب و آداب و قواعد ریز و درشت دارد. چیدن همه آدمها در کنار هم نه ممکن است نه مطلوب و گرنه به التقاطی ختم می‌شود که در گروههای سیاسی آغاز انقلاب شاهد آن بودیم.

ف. م. سخن همچنین اشاره می‌کند که رسانه ای برای همگان ممکن است بتواند بین همگان تعادل ایجاد کند. اگر همگان در چنان رسانه ای فرضا حضور یابند اعمال این تعادل وظیفه ای شاق و مالایطاق است. اما حتی اگر فرض بگیریم که چنین کاری ممکن باشد اصل اصیل در چنان رسانه ای باید «گفتگو» باشد یعنی رعایت دقیق حرمت ها و منافع اجتماعی و سیاسی گروههایی که با هم اختلاف نظر دارند و مثلا سبز یا ضدسبز اند. می‌توان با سنجش رسانه هایی که مدعی باز بودن به روی همگان اند این التزام به گفتگویی بودن را در روش و محتواسازی آنها محک زد. اگر این گفتگویی بودن در آنها دیده نشود پایه دعوت آنها از همگان فروخواهد ریخت. 

این مطلب را به اشتراک بگذارید

khodnevis chalangar ast

هوگو چاوز از مجلس نمایشی  اختیارات فوق العاده میگیرد ! تمام چپ ها ساکتند . اما اگر کسی ۳۱ سال پیش حرفی زده باشد که امروز خوش آیند اینها نباشد طرف را لجن مال میکنند حتا اگر ان فرد ۱۸۰ درجه تغییر کرده باشد .
نگاه کنید در ویدئو یک نما ینده که دستش را بالا میبرد میزند به پهلویی که او هم دستش را بالا ببرد !
اصولا تفکر چپ به دیکتاتوری می انجامد چون در ذاتش ضد پارلمان است . لنین صریحا به این مطلب اشاره کرده . آنوقت اینها با نقاب سکولار میپرسند روشنفکر دینی مسخره است و به ولایت فقیه می انجامد !

http://www.voanews.com/persian/news/

khodnevis chalangar ast | ۲۵ آذر ۱۳۸۹ - ۱۵:۳۱
صفحه 1 از 1 صفحه
آگهی