بعد از حضور موفق «درباره الی» حالا اصغر فرهادی با فیلم «جدایی نادر از سیمین» دوربین را روی زندگی طبقه متوسط مدرن میبرد.
قبل از اینکه «درباره الی» اصغر فرهادی در جشنواره برلین بدرخشد، بسیاری از تنگ نظران و منتقدان سینمای به اصطلاح «جشنوارهای» ایران معتقد بودند که عصر طلایی سینمای ایران در جشنوارههای جهانی به سر آمده و این سینما دیگر دوران احتضار خود را میگذراند.
اما اصغر فرهادی با «درباره الی»اش نشان داد که سینمای ایران نه تنها تمام نشده بلکه قابلیتهای سینمایی کشف نشدهای دارد که میتواند هنوز برای تماشاگران غربی جذاب و غافلگیرکننده باشد.
فرهادی با «درباره الی» سبکی را به سینمای ایران معرفی کرد که پیشتر در این سینما (لااقل با این ویژگیها) وجود نداشت اگرچه این سبک از نظر روایت، شیوه بازیگری و میزانسن، شباهتهای زیادی به سبک آثار فیلمسازان بزرگی چون رابرت آلتمن، جان کسه ویتس و پل تامس آندرسون و جاناتان دمی در «راشل ازدواج میکند»، دارد. سبکی که به استناد برخی فیلمهای مابعد «درباره الی»، تاثیر قابل توجهی بر سینماگران ایران گذاشته و میرود همانند سینمای کیارستمی، به سبکی فراگیر تبدیل شود. برخی از نوشتههای سینمایی به تاثیر پذیری آشکار فیلمهای «سعادت آباد» مازیار میری و «یه حبه قند» رضامیرکریمی از فیلم درباره الی و شیوه فیلمنامه نویسی و کارگردانی فرهادی، اشاره کردهاند.
من متاسفانه تاکنون شانس دیدن فیلم جدید فرهادی، «جدایی نادر از سیمین» را نداشتهام. فیلمی که شب گذشته در برلین درخشید و خرس طلایی جشنواره فیلم برلین را نصیب فرهادی و سینمای پرافتخار ایران کرد.
اما از یادداشتهای نویسندگان سینمایی در روزهای جشنواره فیلم فجر امسال که فیلم فرهادی را در تهران زودتر از برلین دیدهاند، چنین برمیآید که فرهادی در این فیلم نیز تقریبا همان عناصر سبکی و تماتیک «درباره الی» را به خدمت گرفته است. گفتهاند فرهادی در این فیلم نیز همانند فیلمهای قبلیاش، تضادهای درونی جامعه پیچیده و چند لایه ایران را در قالب داستانی ملودراماتیک درباره زوجی از طبقه متوسط که به پایان رابطه خود رسیدهاند، به تصویر کشیده است.
طبقه متوسط شهرنشین و مدرنی که شیوه زندگی و طرز تفکرش برای تماشاگر غربی چندان آشنا نیست چرا که اگر آثار داریوش مهرجویی و فیلمهای آخر کیارستمی (به ویژه فیلمهای «ده» و «طعم گیلاس») را استثنا کنیم، این قشر و مسائل آن در سینمای جدی و اندیشمندانه امروز ایران که عموما از طریق جشنوارهها به جهان معرفی میشود، کمتر مطرح شده و بیشتر در فیلمهای کمدی- رمانتیک سبک و عامه پسند امروز ایرانی حضور داشته است.
از سوی دیگر، سبک فیلمسازی فرهادی نیز برای مخاطب غربی آشنا با سینمای هنری امروز ایران بسیار متفاوت است. آنها به جای روایتهای ساده و خطی از زندگیهای غالبا اگزوتیک یکی دو شخصیت روستایی یا حاشیه نشینان شهری که نقش آنها را عموما نابازیگران ایفا کرده، در فیلمهای فرهادی با روایتهایی پیچیده و پر رمز و راز از زندگی گروهی از افراد تحصیل کرده شهری مواجهاند که بازیگران آن عموما حرفه ایاند و کارگردان با قرار دادن آنها در موقعیتهای دراماتیک، به آسیبشناسی روانی و اخلاقی آنها میپردازد.
اما نکته آخر اینکه همه میدانیم که اگر هوشمندی اصغر فرهادی نبود، اکنون «جدایی نادر از سیمین» وجود نداشت و نمیتوانست سیمرغ بلورین فجر و خرس طلایی برلین را به دست آورد. این درایت فرهادی بود که فیلمش را که میرفت متوقف شود، نجات داد.
مسئولان سینمایی وزارت ارشاد به خاطر تضادها و اختلافات کهنهشان با خانه سینما و به انگیزه انتقام گیری از برگزارکنندگان جشن خانه سینما، نزدیک بود فیلم فرهادی را قربانی کنند. آنها حرفهای فرهادی در این جشن را در دفاع از حق فیلمسازی جعفر پناهی، بهرام بیضایی و محسن مخملباف، بهانه کرده و برای تنبیه او، جلوی تولید این فیلم را گرفتند. اما همان مسئولان در جشنواره فجر امسال، در مقابل کارگردانی ماهرانه فرهادی سر فرود آورده و سیمرغ بلورین بهترین کارگردان را به او اهدا کردند و حالا نیز با برنده شدن او در برلین مجبورند که خود را خوشحال نشان دهند و در این پیروزی سینمای ایران خود را سهیم بدانند. هرچند آنها از ته دل راضی نبوده و نیستند که فیلم فرهادی از جشنوارهای جایزه بگیرد که در و دیوار آن با پوستر بزرگ جعفر پناهی، داور غایب جشنواره تزیین شده و ایزابلا روسلینی رئیس هیئت داوران آن، در کنار صندلی خالی پناهی، پیام او را که در اعتراض به حکم زندانش نوشته بود، بخواند. آنها همچنین احتمالا اصغر فرهادی را به خاطر دست دادن به ایزابلا روسلینی، هنگام دریافت جایزهاش نخواهند بخشید.
اما اصغر فرهادی و جعفر پناهی هر دو جزو خانواده بزرگ سینمای ایراناند. آنها به واسطه فیلمهایی که ساختهاند جایزههای معتبر و افتخارات بزرگی برای سینمای ایران کسب کردهاند. آنها که پناهی را به خاطر فیلم ساختن به زندان محکوم میکنند یا به بهانههای مختلف جلوی فیلمسازی اصغر فرهادی و فیلمسازان خلاق و مستعدی چون او را میگیرند، لطفا بگویند که برای این سینما چه کردهاند؟
آقا یا خانم عزیز: این نقد نبود بلکه یادداشتی سینمایی بود که به مناسبت موفقیت فرهادی و فیلمش در برلین نوشته شد. بالاخره نخوردیم نان گندم اما دیدیم دست مردم. نقدش هم الان کنار همین صفحه است. اگه خواستی نگاهی بینداز.
آخر عزیز دل، شما که فیلم را ندیده ای، چطور نقد می نویسی؟ نقدنویسی به نقل از گفته های دیگران؟
تک تیر اندازان اینترنتی فراماسونری مارکسیست های روسی در خودنویس خواهان شناسایی و نفوز به درون شورای هماهنگی راه سبز امید شده است . البته اینکه گروهی تشکیل شود که یک پایش موسوی باشد و چهره ای گمنام مثل ارجمند نماینده او از پای بوته سبز شود و حزب توده قبلا کسی را با نقاب آنجا نفوز نداده باشد با توجه به تجربه ۷۰ سال تاریخ معاصر خوشخیالانه به نظر میاید . ولی تا قضاوت قطعی باید مدتی صبر کرد . اگر این حمله توده ای معروف با ماسک دارا ایرانی در خودنویس که صاحبش نیک آهنگ توده ای بودنش را به کرات د ر ان ثابت کرده ، به این معنی باشد که کروبی و موسوی تصمیم گرفته اند از خط امام و چپ روسی فاصله بگیرند خود درخشش و پیشرفت بزرگی در جنبش سبز است . بنا برین خصو صا به نماینده کروبی مجتبی واحدی توصیه میشود زیر بار هجمه تبلیغاتی استالینیستی این فراماسونری چپ ها نرفته ضمن پرهیز از تجاری کردن جنبش به قصد جلب همکاری اینها مانع رسوخ اینها یا طرز فکر اینها به داخل شورا شود . از لو دادن اعضا بپرهیزید چون تخصص این فراماسونری در برچسب زنی استالینیستی و تخریب شخصیت ها به قصد ناکام کردن و در اختیار گرفتن آنهاست . بی خود نبود یکدفعه خودنویس دو روز پیش مخملباف توده ا ی را با یک خبر جعلی پیش کشید . چشم اسفندیار فراماسونری مارکسیست ها در جنبش سبز ظاهرا کور شده است .
ضمنا با بررسی کامل گذشته و تا بازیافت اعتماد مردم به جنبش و اهداف ان از اعلام راه پیمایی بی ثمر و برخوردهای عکس العملی احساساتی و دروغ پردازیهای مسخره برای پوشاندن اشتباهات و شکست ها که بسیار خطرناک است برای جنبش بپرهیزید . اگر ده هزار نفر در خیابان آمدند بگویید ده هزار آمدند و آنرا مرتب با برگرداندن اعتماد مردم افزایش دهید با برنامه . بهتر است از اینکه به دروغ بگویید ۱۰۰ هزار یا مثل مارکسیستها بگویید یک میلیون فقط خودتان را مفتضح و مردم را بی اعتماد میکنید . از جنبش مصر درس بگیرید . نه اینکه کپی کنید . باید مثل آنها اهداف مشخص و کوتاه داشته باشید . باید حمایت اعتماد کشورهای همسایه و خصوصا غرب را نسبت به رادیکال نبودن و ضد آمریکایی نبودن جنبش جلب کنید . فقط خواستار زندگی بهتر مردم و آزادتر آنها شوید . از تندروها در هر جناحی ( مارکسیستی یا مذهبی ) فاصله مطمئن بگیرید . از تخریب شخصیت های دگر اندیش بپرهیزید . همزمان از نفوز آنها و اندیشه آنها به درون جنبش برای تسلط و مصادره ان جلوگیری کنید . به هیچ خشونت گری ( فدایی یا مجاهد یا تجزیه طلبان کرد و آذری و بلوچ و عرب ) اجازه رسوخ دادن اندیشه های ورشکسته فیدل کاسترو چه گوارایی به داخل حرکت مردم ندهید . چون این جنبش مال طبقه متوسط است . طبقه متوسط روشنفکر و صلح جو و آزادیخواه است . با مارکسیست ها و تروریستها هیچ سنخیتی ندارد . شدیدا هوادار فرهنگ غربی و لیبرال است پس مذهب و ایدیولوژی را به درون آنها راهی نیست .
۲۵ بهمن و اول اسفند نشان داد اعتماد ملی به جنبش شدیدا صدمه دیده . باید ترمیم شود . این فراماسونری چپ روسی و تجزیه طلبان و خارج نشینان وزن کشی کردند معلوم شد هیچ پایگاهی در ایران ندارند . پس نباید به اینها باج دهید .