نسخه آرشیو شده

تاریخ معاصر ایران، روحانیت و حوزه‌های علمیه در کنفرانسی در لندن
از راست به چپ: یاسر میردامادی، مهراد واعظی نژاد، سیاوش رنجبر، مجید تفرشی، محمدرضا نیکفر، عبدالکریم سروش / عکس از مردمک
از میان متن

  • به گفته مسعود بهنود، قصد سخنرانان این سمینار این است که توضیح دهند روحانیت فقط آنهایی نیستند که شب جمعه برای مردم روضه می خواندند، بلکه کسان دیگری هم در میان آنها بودند و هستند که تاثیر مهمی بر سرنوشت کشور داشتند.
نادر رودگری
دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۰ - ۰۸:۵۲ | کد خبر: 61364

در آغاز این هفته، کنفرانسی در لندن برگزار شد که در آن سخنرانان به نقش روحانیون و روحانیت در تاریخ معاصر ایران پرداختند.

این کنفرانس را «انجمن سخن» لندن و مدرسه شرق‌شناسی و آفریقاشناسی دانشگاه لندن (سواس) برگزار کرده و در آن عبدالکریم سروش، محمد رضا نیکفر، مجید تفرشی، سیاوش رنجبر، یاسر میردامادی، حسن یوسفی اشکوری و رضا بهشتی سخنرانی کردند.

مسعود بهنود، روزنامه نگار مقیم لندن که به همراه فرخ نگهدار، اداره این نشست را به عهده داشتند، در مقدمه کوتاهی در این کنفرانس در توضیح علت برگزاری این سمینار گفت: ما ضرورت این جلسه را از سی و دو سال قبل احساس کرده بودیم. از همان زمان که مردم طبقه متوسط ایران درباره روحانیتی که به حکومت رسیده بود می گفتند این همان کسی بود که ما پنجزار می دادیم و می آمد خانه ما و روضه می خواند. حالا فرقی نمی کرد که این روحانی چه کسی باشد.

به گفته آقای بهنود، قصد سخنرانان این سمینار این است که توضیح دهند روحانیت فقط آنهایی نیستند که شب جمعه برای مردم روضه می‌خواندند، بلکه کسان دیگری هم در میان آنها بودند و هستند که تاثیر مهمی بر سرنوشت کشور داشتند.

روشنفکران و روحانیت

 

عبدالکریم سروش، نویسنده و متفکر دینی، فقیهان حاکم بر ایران را تکلیف‌اندیشانی خواند که با مفاهیم انسانی مثل حق و آزادی هیچ آشنایی ندارند.

به گفته این نواندیش دینی در تمام منابع فقهی و کتاب‌های اخلاقی که در حوزه‌های علمیه ایران تدریس می‌شود، مطلبی در مورد حقوق انسانی و آزادی نوشته نشده بلکه تنها تکلیف الهی و غیر الهی در مورد انسان صادر شده است.

از دید آقای سروش، به همین دلیل است که نظریه ولایت فقیه با اینکه در فقه شیعه، تئوری جوانی است اما این قدر به مذاق روحانیان حاکم بر ایران خوش آمده، چرا که به جای «حقوق» انسان با «تکلیف» سرو کار دارد.

عبدالکریم سروش، در سخنرانی خود به رابطه روحانیان و روشنفکران پرداخت و از این دو به عنوان «دو رکن معرفتی» در جامعه ایران نام برد.

به گفته این اندیشمند دینی اصلاح طلب، روحانیتی که بعد از انقلاب به قدرت رسید، خود را بی نیاز از حجت و استدلال می بیند و از موضع قدرت با مردم سخن می‌گوید.

به اعتقاد آقای سروش، روحانیان حاکم بر ایران، دچار «توهم استغنا» هستند و خود را بی‌نیاز از علم و معرفت می‌دانند.

به گفته او، روحانیت بعد از انقلاب، هیچ زیانی هم نکرده باشد، زیان معرفتی کرده و محبوبیت و مشروعیت خود را در میان مردم از دست داده است.

به اعتقاد سروش، مردم قبلا می‌پنداشتند که روحانیون ردای پیامبر را بر تن کرده‌اند اما دیگر چنین تصوری در مورد «این جماعت تیغ برکشیده» ندارند.

عبدالکریم سروش درباره رابطه بین روشنفکران و روحانیان حوزه علمیه گفت: قبل از انقلاب تنها روحانی‌ای که تولیدات روشنفکری را مطالعه می‌کرد، مرتضی مطهری بود. روشنفکران هم نمی‌دانستند در حوزه‌ها چه می‌گذرد و آنها چه تولید می‌کنند و چه تحولی را از سر می‌گذرانند.

به اعتقاد وی، روشنفکران و روحانیان صدای هم را نمی‌شنوند و از تولیدات یکدیگر خبر ندارند یا اگر دارند، اغلب با طرد و نفی همراه است.

آقای سروش گفت یک پدیده نامطلوب در حوزه علمیه قم به وجود آمده و آن هم پدیده نفاق است. یک نوع بی دینی و کفر که در کسوت روحانیتی است که به هیچ چیز اعتقادی ندارد و تنها به فکر جان و مال خویش است.

عبدالکریم سروش گفت که سکولارها به روحانیان به چشم افرادی نگاه می کنند که نسبتی با تقوا و پیامبران دارند در حالی که آنها هم مثل آدم های معمولی دنبال غذا و رفاه اند و تعداد آدم‌های باتقوا در میان آنها اندک است.

وی گفت زمانی دکتر شهیدی به او گفته بود: «با این طایفه درنیفت. این ها آدمی‌خوارند. جان به جان این‌ها کنی، آزادی سرشان نمی‌شود. خودت را خسته نکن».

به اعتقاد آقای سروش، هوس اینکه روحانیت و دیانت در جامعه ایران از بین برود، هوس باطلی است و ناکام خواهد ماند. به گفته وی، در غرب هنوز چراغ کلیساها روشن است و روحانیان با نقشی که برای خود تعریف کرده اند، به قول مولانا، «بر سر دکان‌اند».

وی در پایان سخنان خود، خواهان گفت‌وگوی بین روشنفکران و روحانیون شد. سروش به روشنفکران لائیک توصیه کرد که آگاهی دینی خود را بالا برده و سوءظن‌های موجود در این زمینه را برطرف کنند.

به گفته وی، «برای تعامل و آشتی سنت و مدرنیته، راهی جز نقد روشنفکری و سنت نداریم».

از دید آقای سروش، روحانیت به طور سنتی اهل فلسفه و استدلال بوده اند و با آدمی که اهل استدلال است می‌توان به تفاهم رسید.

به اعتقاد آقای سروش، روحانیان حاکم بر ایران، دچار «توهم استغنا» هستند و خود را بی‌نیاز از علم و معرفت می‌دانند.

«سرمایه سمبلیک» و سکه دین

محمدرضا نیک فر، نویسنده و متفکر غیرمذهبی ساکن آلمان، بحث خود را در زمینه اقتصاد سیاسی دین، با اشاره به بحث عبدالکریم سروش در زمینه دینداری معیشت اندیش روحانیان حاکم، به بررسی دین به مثابه یک «سرمایه سمبلیک» پرداخت.

وی دین‌داری و عبادت را از منظر اقتصاد سیاسی دین، به عنوان تلاش هایی برای کسب سرمایه سمبلیک، ارزیابی کرده و گفت: در جامعه ای که « داشتن» در آن مبنای تمایز است و ما را از امتیازاتی ویژه برخوردار می کند، «دینداری» نیز، ویژگی ای است که برپایه آن می‌توانیم چیزهای دیگری به دست آوریم.

آقای نیکفر در بخش دیگری از سخنرانی خود گفت: تنها در این دوران مدرن که عصر تمایز و تفکیک مشاغل مطرح شده، می‌توان از یک آخوند پرسید که شغل شما چیست؟

به گفته او این پرسش، پرسشی بحران ساز است و صد سال قبل اصلا مطرح نبود چون هنوز این تفکیک صورت نگرفته بود.

آقای نیکفر گفت: هگل نیازها را به دو دسته نیازهای طبیعی و نیازهای تمدنی تقسیم می‌کند اما اگر از یک آخوند بپرسید که شما چه نیازی را برآورده می‌کنید، می‌گوید من به شما می‌گویم که نیازتان چیست. من متادیسکورس (ابرگفتمان) هستم و از این موضع، نیازهای شما را تشخیص می‌دهم. اما جامعه مدرن این متادیسکورس‌ها را بحران زده می‌کند.

محمدرضا نیکفر، سرمایه سمبلیک را در کنار انواع دیگر سرمایه ها مثل سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی آورده و گفت منظور او از این نوع سرمایه، شان و اعتباری است که فرد در جامعه به دست می‌آورد. به گفته وی بعد از انقلاب اسلامی، افراد با داشتن ریش و تسبیح، می‌توانستند طی مراحل کنند و به سرمایه برسند چیزی که به اعتقاد او درکتاب «کاپیتال» مارکس پیش‌بینی نشده بود اما پی‌یر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی، آن را پیش بینی کرده بود.

به گفته آقای نیکفر، کسب قدرت، استراتژی روحانیت برای افزایش سرمایه سمبلیک بود.

رابطه دین و دولت در دوره رضاشاه

بررسی تاریخی رابطه روحانیت و دولت در دوره رضاشاه، موضوع سخنرانی مجید تفرشی، پژوهش‌گر تاریخ ساکن لندن بود.

تفرشی این دوره را به سه مقطع تاریخی تقسیم کرد: دوره اول که از کودتای ۱۲۹۹ رضاخان میرپنج تا ۱۳۰۷ را دربر می‌گیرد، دوره تعامل و همکاری روحانیت با حکومت رضاشاه است. دوره ای که حوزه علمیه قم به کوشش شیخ عبدالکریم حائری یزدی تاسیس می‌شود.

دوره دوم ( ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۴)، دوره تثبیت نهادهای سلطنت و مخالفت رهبران روحانی با رضا شاه است.

به اعتقاد این محقق تاریخی، سیاست‌های مدرنیزه کردن کشور و اقداماتی چون تاسیس دادگستری، تغییر لباس و کلاه مردان، طرح اجباری حجاب، باعث اوج گیری کشمکش بین دولت و روحانیت در این دوره می‌شود.

به اعتقاد آقای تفرشی، دوره سوم یعنی از ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰، دوران شکست کامل روحانیون سنتی و تلاش حکومت رضاشاه برای انزوای کامل آنهاست.

این سخنران در ادامه بحث خود، به وضعیت روحانیت شیعه در دوره بعد از رضاشاه پرداخت و به طور فشرده، مسائلی چون ارتباط آیت‌الله کاشانی با دولت مصدق، شکل گیری فدائیان اسلام، تشتت در مرجعیت شیعه بعد از مرگ آیت الله بروجردی، تاسیس انجمن ضد بهایی حجتیه را مرور کرد.

نوگرایی دینی در حوزه علمیه قم

حسن یوسفی اشکوری، روحانی سابق و از چهره‌های مشهور دینی نوگرا در ایران از سخنرانان دیگر این کنفرانس بود که به دلیل نداشتن ویزا موفق به شرکت حضوری در آن نشد و از طریق اسکایپ با حاضران سخن گفت.

موضوع سخنرانی آقای اشکوری، بررسی تحولات حوزه‌های علمیه در ایران و رویکردها و گرایش‌های سیاسی و فکری در میان روحانیت و تعامل روشنفکران دینی با طلاب حوزه علمیه قم در دوران پیش از انقلاب بود که از منظر اصلاح طلبی دینی و بر اساس تجربه ها و مشاهدات شخصی ۱۵ ساله او در حوزه علمیه بیان شد.

آقای اشکوری، بعد از مرور فشرده تحولات تاریخی درون حوزه علمیه قم از زمان تاسیس آن در سال ۱۳۰۰ تا مقطع انقلاب اسلامی، به بررسی گرایش‌های نوگرایانه در درون حوزه پرداخت.

تلاش برای بیان اسلام سنتی به زبان نو و جوان پسند، اصلاح کتب درسی و آموزشی درون حوزه، اصللح سیستم شهریه و منابع معیشتی طلاب، تلاش برای ایجاد مرجعیت متمرکز، و رویکرد انقلابی و سیاسی، از جمله مواردی بود که آقای اشکوری از آنها به عنوان گرایش های نوگرایانه در حوزه علمیه در این دوره نام برد.

به اعتقاد آقای اشکوری، حوزه های علمیه در دوره آیت الله بروجردی از نظر فرهنگی و مذهبی به اعتلای خود رسید اما بعد از درگذشت وی، تمرکز مرجعیت شیعه در ایران شکسته شد و تلاش روحانیون برای ایجاد مرجعیت متمرکز در ایران برای همیشه ناکام ماند.

یوسفی اشکوری، «آبشخور اصلی» تحولات حوزه علمیه در دهه‌های چهل و پنجاه را، جریان‌ها و گروه‌های روشنفکری مسلمان خارج از حوزه، مثل کانون اسلام، حزب خداپرستان سوسیالیست و سازمان مجاهدین خلق دانسته و گفت که تحت تاثیر همین جریان‌ها بود که مفاهیم تازه ای مثل، مکتب، ایدئولوژی، انقلاب، اقتصاد اسلامی، اجتهاد پویا، جهان بینی، فلسفه اخلاق و استبداد، وارد ادبیات حوزه شد.

به گفته وی، آیت‌الله طالقانی، دکتر علی شریعتی، و مهندس بازرگان از جمله روشنفکران مذهبی بودند که تاثیر عمیقی بر فضای فکری ایران و طلاب جوان حوزه علمیه در دهه‌های چهل و پنجاه گذاشتند و الهام بخش آنان شدند.

روحانیت و قانون اساسی انقلاب اسلامی

سیاوش رنجبر، دانشجوی دکترای تاریخ معاصر ایران در دانشگاه رویال هالووی لندن، تنها سخنران این نشست بود که سخنرانی اش را به زبان انگلیسی ارائه کرد. وی چگونگی تقابل روحانیون در مقطع انقلاب اسلامی و دخالت آیت الله خمینی و روحانیون طرفدار او در تدوین قانون اساسی ایران و گنجاندن اصل ولایت فقیه در آن را مورد بررسی قرار داد.

به گفته آقای رنجبر، متن پیش نویس قانون اساسی که از سوی دولت موقت مهندس بازرگان در خرداد ۱۳۵۸ تهیه شد، نسبت به متن فعلی، متنی سکولار و فاقد امتیازهای ویژه و اختیار مطلقه برای روحانیت و رهبری انقلاب بود اما به دلیل « غرب زدگی» با مخالفت آیت الله خمینی، آیت الله منتظری، آیت الله طالقانی و تعداد دیگری از روحانیون سرشناس مواجه شد و در نهایت با گنجاندن اصل ولایت فقیه، به صورت فعلی به تصویب رسید.

روحانیت شفاف

رضا بهشتی معز، استاد رشته فلسفه در پاریس، در سخنرانی خود با عنوان روحانیت شفاف، نیاز تاریخی دولت پایدار در ایران، نبود شفافیت را زمینه ای برای رشد استبداد در ایران دانسته و گفت که روحانیت همیشه میل به فضای مستور داشت و دستگاه روحانیت به دلایل تاریخی هرگز با مردم شفاف نبوده است.

به گفته آقای بهشتی، تجربه ۱۰۰ سال اخیر نشان می دهد که روحانیت هیچگاه موضعی همانند مردم دیگر دربرابر قانون نداشت چون مفسر شریعت بود و خود را از قانون برتر می‌دانست.

به اعتقاد وی، روحانیت در تاریخ ایران، به عنوان یک قدرت غیر پاسخگو، در هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب، بیشتر نقش سلبی ایفا کرده است تا نقش ایجابی.

الاهیات سیاسی شیعه و روحانیت سیاست گریز

نوسان میان سیاست‌گریزی و سیاست‌گرایی روحانیت شیعه، عنوان سخنرانی یاسر میردامادی، فارغ التحصیل الهیات اسلامی و از طلاب سابق حوزه علمیه قم بود که هم اکنون در لندن سکونت دارد.

به اعتقاد آقای میردامادی، اکثر امامان شیعه، سیاست گریز و با حاکمان زمان خود در صلح و آشتی بوده اند. به نظر این محقق علوم اسلامی، این واقعیت تاریخی، باعث رد نظریه «شیعه به عنوان مذهب اعتراض» می شود.

یاسر میردامادی، نظریات آیت الله خمینی را در رده «الاهیات سیاسی مطلقه خواه» بررسی کرده و گفت که آیت الله خمینی، در کتاب «کشف الاسرار»، قانون‌گذاری بشری را عادتی جاهلانه، دیکتاتوری و برخلاف حکم روشن خرد می‌خواند حتی اگر نام این نوع قانون گذاری، دمکراسی یا مشروطه باشد.

از دید این سخنران، علاوه بر آیت الله خمینی، ملا احمد نراقی، آیت الله منتظری (متقدم) و مصباح یزدی نیز در زمره فقیهان معتقد به الاهیات سیاسی مطلقه خواه قرار می‌گیرند.

اما به گفته آقای میردامادی، الاهیات سیاسی شیعه در آینده، «سیاست‌گریز» خواهد بود.  

کنفرانس یک روزه نقش روحانیت و حوزه های علمیه در تاریخ معاصر ایران از ساعت ۱۰ بامداد در سال تئاتر مدرسه شرق‌شناسی و آفریقاشناسی برگزار شد و تا عصر روز شنبه ادامه پیدا کرد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

به مطالب زیر هم سر بزنید:

آگهی