نسخه آرشیو شده

زلزله و شکستگی ادبیات
عکس از آرش خاموشی، ایسنا
از میان متن

  • نویسندگان و شاعران نزدیک به حکومت، همانند صدا و سیمای جمهوری اسلامی درباره زلزله آذربایجان سکوت کرده‌اند. آن‌ها نه تنها اثری را ارائه نداده بلکه در هیچ بیانیه یا اظهارنظری ابراز همدردی نکرده‌اند.
مصطفی خلجی
چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۴۲ | کد خبر: 72737

زیر این آوار/ دنبال دستای تو/ دنبال چشمای تو/ عزیز دلم! – عباس معروفی

ادبیات، نوار قلب جامعه است و خطوط نوشته‌هایش نشان‌گر تپش‌های دل یک ملت. نویسنده و شاعر اگر بخواهد هم نمی‌تواند دست در دست مردمش شادمانی نکند، یا شانه به شانه آن‌ها نگرید. او پا به پای ملت، پیروز می‌شود، و در تمامی شکست‌ها شریک است. به وقتش هم با مردم جشن می‌گیرد، یا برایشان مرثیه می‌سراید.

یکی از همین مواقع تاریخی، وقتی است که زلزله‌ای اتفاق می‌افتد. زلزله، فقط زمین را نمی‌لرزاند، بیش از زمین، دل‌ها می‌لرزد و چه دلی حساس‌تر و نازک‌تر از قلب نویسندگان و شاعران؟

بازتاب زلزله در ادبیات جهان، به عمر بشر و زبان باز می‌گردد، به وقتی که بشر از زبان برای انتقال احساس و تفکرات خود استفاده کرد. اما اگر بخواهیم به نمونه بسیار ملموسی از تأثیر زلزله بر ادبیات اشاره کنیم، باید به قرن هفدهم میلادی باز گردیم.

در روز اول نوامبر سال ۱۷۵۵ شهر لیسبون، پایتخت امپراتوری پرتغال بر اثر زلزله‌های مهیبی بین ۸.۷  و ۹ درجه در مقیاس ریش‌تر ویران شد و یک سونامی قدرتمند لیسبون و سواحل پرتغال را در هم کوفت. در این روز، ۶۰ ‌هزار نفر از مردمی که از نقاط مختلف جهان برای یک جشن مذهبی با نام «توسن» به لیسبون آمده بودند، کشته شدند.

بخش اعظم شهر زیبای لیسبون ویران می‌شود و مردم زیر آوار کلیسا‌ها مدفون می‌شوند. شدت زلزله به اندازه‌ای بود که از سواحل شمالی قاره آفریقا تا فنلاند واقع در اسکاندیناوی لرزه‌های آن احساس شد.
زلزله لیسبون که در نوع خود بی‌نظیر بود، بسیاری را در سراسر اروپا به ستوه آورد، اما تأثیری که بر نویسندگان و فیلسوفان قرن هفدهم اروپا گذاشت، از همه ماندنی‌تر است.
در زندگی‌نامه گوته آمده که این شاعر آلمانی شش سال بیشتر نداشت که زلزله مهیب لیسبون ذهن او را برآشفته کرد. ول‌تر هم دورنمایی از این زلزله را در فصل پنجم از کتاب «کاندید» به ‌دست داده است.
این زلزله نزد برخی، نظیر ول‌تر، به نگرش‌هایی بدبینانه منجر شد؛ از این‌رو وی به سرودن دو شعر پیرامون این زلزله مهیب پرداخت و نسخه‌ای از آن‌ها را در تابستان ۱۷۵۶ برای ژان ژاک روسو فرستاد.
مولیر، نمایشنامه‌نویس مشهور فرانسوی، نیز ‌شعری با نام «شعر درباره فاجعه لیسبون» منتشر کرد.

زلزله و ادبیات فارسی
در ادبیات فارسی نیز، می‌توان تأثیر زلزله را بر قلم نویسندگان و شعر شاعران مشاهده کرد.
قطران تبریزی، یکی از شعرای قرن پنجم هجری است. او نخستین کسی است که در آذربایجان به فارسی دری شعر را شروع کرد و مقتدای شاعران آذربایجان شد.
در دیوان قطران به چند واقعه مهم تاریخی اشاره شده که مهم‌ترین‌ آن، زمین‌لرزه دهشتناک تبریز در سال ۴۳۴ هجری قمری است.

خدا به مردم تبریز برفکنده فنا
فلک به مردم تبریز برگماشت زوال
فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز
رمال گشت جبال و جبال گشت رمال

در نسل جدید نویسندگان ایرانی نیز زلزله دستاویز نگارش داستان‌ها و آثاری شده است؛ زلزله‌هایی مثل قزوین و رودبار و اردبیل در نوشته‌های نویسندگانی چون جلال آل‌احمد و صادق چوبک.

چوبک در رمان «سنگ صبور» صحنه‌ای از یک زلزله را توصیف می‌کند که در جنوب ایران اتفاق افتاده است. یا کتاب «سنگی بر گوری» نوشته آل‌احمد که در آن زلزله بوئین زهرای قزوین و قربانیانش شرح داده شده است.

همچنین عباس معروفی، نویسنده ایرانی مقیم آلمان نیز داستانی درباره زلزله رودبار با نام «گهواره‌های چوبی» نوشته است: «من فکر می‌کنم حالا در گهواره‌ چوبی‌اش خوابیده، ‌ اما فکر نمی‌‌کنم خفه شده باشد، ‌ شاید زنده است، ‌ شاید هم نمرده، من که نمی‌دانم، ‌ من از این صدای سوت دارم دیوانه می‌شوم، ‌ پوست تنم کش می‌آید، چیزی توی مغزم منفجر می‌شود و بعد وحشت تمام بدنم را می‌‌گیرد. من از صدای این صوت‌ها که به هم جواب می‌دهند دیوانه می‌شوم، من دیر رسیده‌ام. این‌هایی که این‌جا زیر آوار مانده‌انده، برادرزاده‌هام هستند، سارا و سیما. عروسک سیما مثل من کچل است، از خودش هم بزرگ‌تر است، بغلش می‌کند و می‌گوید: عمو، عمو جعفر، ببین!...»

و از نسل جدید‌تر می‌توان به محمدعلی علومی اشاره کرد؛ نویسنده اهل بم که زلزله دهشتناک این شهر در روز پنج دی ۱۳۸۲ را تجربه کرده است.
علومی در رمان «پریباد» داستان شهری را می‌گوید که بر اثر زلزله یک‌دفعه و ناغافل در یک شب ناپدید می‌شود.
او به تازگی در یادداشتی نوشته است: «پس از زلزله دهشتناک بم با ده‌ها هزار کشته و ویرانی مطلق شهر و ارگ و از دست دادن اقوام و دوستانی بی‌نظیر مانند ایرج بسطامی، وظیفه خود دانستم که سخن‌گوی ادبی مردمی باشم که با سخت‌کوشی بی‌حد دوزخ کویر را به بوستان و گلستان تبدیل کرده بودند... اگرچه بم در زلزله از میان رفت و دیگر هرگز چنان شهری با بافت معماری خانه‌باغ‌ها و کوچه‌های تنگ و پر از پیچ و خم و بام‌های گنبدی و بادگیر‌ها پا نخواهد گرفت، اما فرهنگ مردمش هزاران سال زنده مانده است و در این جهان بی‌هویت، بخشی از هویت ما ایرانیان است.»

و در ‌‌نهایت، زلزله اخیر آذربایجان نیز، علاوه بر ابراز همدردی اهالی کتاب و مجامع ادبی مثل کانون نویسندگان ایران، آثاری را در حوزه ادبیات پدید آورد.
حسین سناپور، شاعر و داستان‌نویس، به بهانه عکس زوجی که دست در بغل هم از زیر آوار زلزله بیرون کشیده شدند، شعری با عنوان «مالیخولیا» سروده است:

وقتی جهان آوار می‌شود
همیشه دَمِ آخر یک لحظه هست
که می‌شود چشم‌ها را به آوار دوخت
دست‌ها را به ترس سپرد
و در تنهایی ویران شد
می‌شود هم
دست در بغلِ یار انداخت
چشم در چشم‌اش
و فکر کرد:
زیبایی‌اش چه بی‌پایان بود!

اما جالب این‌جاست که نویسندگان و شاعران نزدیک به حکومت، همانند صدا و سیمای جمهوری اسلامی درباره زلزله آذربایجان سکوت کرده‌اند. آن‌ها نه تنها اثری را ارائه نداده بلکه در هیچ بیانیه یا اظهارنظری ابراز همدردی نکرده‌اند.
در این میان، علی‌محمد مؤدب استثناست. او در غزلی به خوبی شکستگی زمین، شکستگی دیوار‌ها و سقف‌ها، شکستگی حیات و نبات و از همه مهم‌تر شکستگی آدم‌ها را در زلزله، شاعرانه توصیف کرده است:
زمین شکست، زمان هم، تو هم، جهات شکستند
شکست سقف و شکستی و خاطرات شکستند
صدای خنده کودک شکست و تاب‌‌ رها شد
درخت‌ها همه بی‌تاب در حیات شکستند
عروسکان جوانمرگ را چگونه نگریم
به کام خاک بسی شاخهٔ نبات شکستند
چه نامه‌ها همه ننوشته ماند تا به قیامت
چقدر خط نهان در نی و دوات شکستند
به عکس کوچک تو خیره‌ام، شکسته کوچک!
چقدر دل که در این لحظه‌ها برات شکستند
نرفته دست و دل من، مگر به از تو نوشتن
از آن شب آن شب تیره که دستهات شکستند

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی