آرش غفوری، روزنامه نگار حوزه سیاست، نگاهی دارد بر موج تازه اقدامات دولت ایران علیه شبکه رسانهای بی بی سی.
زمانی در مناظرههای کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری هفتم در سال ۷۶، علی اکبر ناطق نوری کاندیدای محافظه کاران یا همان جناح راست گفته بود که اگر آمریکاییها جرات دارند یکی از شبکههای تلویزیونیشان را به ما بدهند. ما هم در در این شبکه «قال الباقر (ع)» و «قال الصادق (ع)» تبلیغ و به آنها اثبات میکنیم که اگر چنین رسانههایی باشند، مخاطبان دیگر به سراغ شبکههای آنها نمیروند و ما را انتخاب میکنند.
امروز اما پس از حدود ۱۴ سال از آن ادعا و در حالی که ایران شبکههای بین المللی و منطقهای فراوان هم دارد، دستگاه تبلیغاتی نظام، نه تنها به قول خودش به دنبال «قال الباقر (ع)» و «قال الصادق (ع)» نیست، بلکه با این حجم عظیم امکانات رسانهای، خود را در برابر شبکههای فارسی زبان خارجی که مهمترین آنها شبکه خبری بیبی سی فارسی است یک بازنده تمام عیار میبیند. به همین دلیل هم هست که حجم تبلیغات رسمی علیه این شبکه خبری از سوی دستگاه تبلیغاتی رسانهای ایران، اعمم از رادیو و تلویزیون تا سایتهای دولتی و روزنامههای حکومتی، سر به آسمان میکشد، اما هر روز که بیشتر میگذرد عیار و اعتبار رسانهای رسمی است که کاهش مییابد. اما چرا؟
تلوزیون بیبیسی فارسی در فقدان یک جریان حرفهای رسانهای که خبری متفاوت از اخبار رسمی و دولتی را ارائه میکرد، متولد شد و به دلیل سابقه «بیبیسی بودنش» تمام رسانههای فارسی زبان داخل و خارج از ایران را تحت الشعاع خود قرار داد.
دستگاه تبلیغات رسمی تا قبل از آغاز به کار بیبی سی یا با رسانههای فارسی زبان لس آنجلسی طرف بودند که آنها خود، با ضد تبلیغشان، تبلیغ گر جمهوری اسلامی بودند یا رسانههایی مانند صدای آمریکا و رادیو فردا وجود داشتند که اولی به دلیل مواضع عیان ضد ایرانی و ضد نظام، تهدید خیلی مهمی تلقی نمیشد و دومی هم اگرچه در مناطق مرزی طرفدارانی داشت، اما در دورانی که رسانههای تصویری، دنیا را فتح میکردند، رادیو تنها میتوانست خبررسان باشد نه موج آفرین.
تلوزیون فارسی بیبیسی اما وقتی که آمد، هم خبرسان شد و هم خواسته یا ناخواسته موج آفرین گردید. انتخابات ریاست جمهوری دهم با حواشی بیشمار آن برای بررسی عیار یک رسانه خبری کفایت میکند و بیبی سی نه تنها توانست منبع خبری باشد، بلکه با گزارشهای خود، بر رفتار اعتراضی پس از انتخابات به صورت ناخواسته تاثیر گذاشت و این البته امری بود که دستگاه تبلیغاتی نظام، نه ظرفیت فهم آن را داشت و نه توان مواجه با آن را.
دستگاه تبلیغاتی که عادت کرده بود مانند ماشین زمان، فقط بگوید و جز در مقاطعی کوتاه، صدای مخالف را نشنود، به خصوص پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم به وضعی افتاد که انتقاد درون گروهی حاکمان نظام موجود را هم به دنبال داشت، به طوری که آش آن قدر شور شد و بیطرفی رسانهای به اندازهای نقض گردید که اعتبار رسانه ملی به حراج رفت. و در عین حال به همان میزان که رسانه ملی بر سرمایه خود چوب حراج میزد، بیبی سی فارسی - و در مقاطع کوتاهی شبکه تلویزیونی صدای آمریکا – این اعتبار از دست رفته را به نام خودشان رقم میزدند.
البته اشتباه نشود، من اعتقاد ندارم که همین بیبی سی با تیم رسانه ایاش کاملاً بیطرف است و در ارائه اخبار قصد و غرض ندارد؛ بلکه آنچه که به اعتبار رسانهای بیبی سی افزود و از اعتبار رسانه ملی کم کرد، شکل و شمایل حرفهای کار و توجه به نکات کوچکی بود که رسانه ملی به هیچ وجه توانی از درک و فهم آن نداشت.
در کلاسهای خبرنویسی برای آموزش روزنامه نگاری، یک عنصر خبری وجود دارد به نام «مجاورت». به این معنی که اگر شما در تهران نشسته باشید و باران ببارد و یک شبکه رسانهای از باریدن باران در تهران بگوید، شما به دلیل عنصر مجاورت یا نزدیکی – در اینجا، تهران – توانی از درستی یا نادرستی خبر دارید و آن را تصدیق میکنید. اما اگر فرضاً به شما گفته شود که در فلسطین هم باران میبارد، شما درک درستی از خبر ندارید و برای قضاوت در مورد خبر به گذشته دستگاه خبری رجوع میکنید که آیا خبرهای آن مورد استناد و مورد وثوق است یا خیر.
متاسفانه در این رسانه ملی با این حجم عظیم منابع مالی، همین تک عنصر خبری مجاورت بیمعنی است. به همین دلیل است که وقتی در تهران ۳ میلیون نفر به خیابان میروند و حضور خیابانی آنها در تلویزیون، تجمع چند هزار نفری ضد انقلاب نام میگیرد، رسانه ملی دیگر نباید انتظار داشته باشد خبرهای دیگری که منتشر میکند، لااقل برای این سه میلیون نفر، منبع خبری معتبر باشد. اما از آنجا که جریان خبر سیال است، در یک نتیجه گیری منطقی، این سه میلیون نفر از این به بعد اخبار خود را نه از صدا و سیما که از سایر دستگاههای رسانهای جایگزین دنبال میکنند. اینجاست که رسانه ملی بازی را واگذار میکند و چون صورت مساله را هم نشناخته است به خراب کردن قاعده بازی – از منظر خود – میپردازد و حتی در بسیاری موارد از بیاخلاقی رسانهای هم پرهیز ندارد.
در زمانی که رسانهای ملی اعتبار خود را هر روز بیشتر از گذشته از دست میداد، این اعتبار از دست رفته را بیبی سی فارسی به دست میآورد. اعتباری که همان گونه که گفتم به معنی بیغرضی رسانهای بیبی سی نیست که ادعای بیطرفی در شرکتهای بین المللی رسانهای یک شوخی است، اما بیبی سی میداند و بلد است که چگونه از ابزار حرفهای برای تولید و انتشار خبر استفاده کند. ابزاری که رسانه ملی آن را یاد نگرفته است و نمیخواهد هم که یاد بگیرد.
در سال ۷۹، که رسانههای اصلاح طلب در داخل ایران، پایگاه دشمن نامیده شدند، بسیاری از همین خبرنگاران امروز بیبی سی در روزنامههای فارسی زبان اصلاح طلب فعالیت میکردند.
در یکی از آن روزها، حمیدرضا جلاییپور مدیرمسئول روزنامه جامعه، گفته بود ما با انتشار روزنامههای دوم خردادی کاری کردهایم که مردم اخبار خود را از رسانههای درون ایران با چارچوبهای رسمی درون نظام بدست میآوردند، نه اینکه به سراغ رادیو و تلویزیونهای خارجی بروند. جواب این ادعا را حسین شریعتمداری در کیهان داده بود که اگر اینگونه باشد شماها همان حرف رادیو و تلویزیونهای خارجی را میزنید. فارغ از اینکه در پاسخ مدیر مسئول کیهان سفسطه نهفته است، جمهوری اسلامی باید پاسخ دهد که آیا بهتر نبود به جای مدارا کردن با روزنامه نگارانی که حاضر بودند در رسانههایی درون ایران فعالیت کنند، کاری نکند که با بیکار کردن مدام آنها و تعطیلی هر روزه مطبوعاتشان، این خبرنگاران را به رسانههای خارجی بفرستد و امروز اینگونه گلهمند اخبار امثال شبکه بیبی سی فارسی باشد؟
این را البته از این بابت هم نگفتم که تعریضی به خبرنگاران بیبی سی داشته باشم که حرفهایگری خبری و شرافت رسانهای آنها از اخباری که ارائه میدهند است و حتماً از خبرهای رسانه ملی هم بیشتر است. اما جمهوری اسلامی و دستگاه تبلیغاتی نظام که توان مواجه با حرفهگری رسانه بیبی سی را ندارد، به هزار رمل و اسطرلاب دست میآویزد که بیبی سی را بیآبرو کند و متاسفانه اما، این بیآبرویی مانند بومرنگ بر خود رسانه ملی باز میگردد.
نکته دیگر در اهمیت بیبی سی، فارغ از حرفهای بودن این رسانه، نقش رادیو بیبی سی در انقلاب ایران است. شاه در خاطرات خود از این نقش رسانهای بیبی سی در رساندن پیام انقلاب و صدای امام خمینی سخن گفته است و خاطرات آخرین سفیر انگلستان در ایران زمان شاه هم پر از گزارش انتقادات دولت ایران از رادیو بیبی سی است.
واقعیتش این است که دستگاه امنیتی کشور از این موضوع نیز هراس دارد، به همین دلیل هم است که در تناقضی خودساخته قرار میگیرد. رادیو بیبی سی سال ۵۷ را فراموش میکند و به خاطر نمیآورد، اما تلویزیون بیبی سی سال ۸۸ و ۸۹ و ۹۰ را بارها و بارها تکرار میکند که به تعبیر خنده داری به دنبال جمع کردن بساط انقلاب است. غافل از اینکه اگر از نگاه قرآن هم به موضوع نگاه کند در آیه شریفه «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه...» این تعبیر قرآن به مومنان است که قولهای مختلف را بشنوید و بهترین آنها را انتخاب کنید.
دستگاه تبلیغاتی نظام از چه چیزی میترسد که با این حجم عظیم منابع مالی و سرمایههای انسانی و ضریب نفوذ گسترده و شبکههای رنگارنگ ملی و بین المللی، تمام هم و غم خود را بر یک شبکه خبری بیبی سی که به قول آنها مخالف نظام هم هست گسترده و هر روز سعی دارد این شبکه را پیش چشم مردم انقلابی بیآبروتر کند و در این میان هم کوچکترین مبانی اخلاق را رعایت نمیکند؟ آیا چیزی غیر از این است که قافیه را و بازی را باخته است اساساً جز به انحصار رسانهای باور ندارد؟ و آیا اساساً با امثال این ادعاها خود اثبات گر بیعلاقگی مردم به نظام نیست. اگر بیبی سی به تعبیر رسانههای دولتی بیآبروست، پس دیگر چرا این همه حرف و حدیث پشت سر آن است و چرا این همه تبلیغات رسمی و بیاخلاقیهای سیاسی متوجه این رسانه میشود؟
نکته آخر هم یک یادآوری تاریخی است از همتای فکری مسئولان ایران که این بار آمریکایی، دونالد رامسفلد، وزیر دفاع دولت بوش است که در اوج جنگ دوم عراق از برنامههای خبری شبکه الجزیره به ستوه آمده بود که برنامههایی که چیزی غیر از اخبار شبکههای آمریکایی را به مخاطبان عمدتاً عرب گزارش میدادند.
رامسفلد هم آن روزها، حرف این روزهای مسئولان ایرانی را میزد و جالب آنکه از انسداد خبری الجزیره دفاع میکرد. او هم به نظر میرسد که به چیزی جز انحصار رسانهای باور نداشت.
دیروز انحصار رسانهای آمریکایی و امروز مدل ایرانیاش و دقیقاً همان چیزی که مسئولان ایرانی از جمله همین آقای ضرعامی رئیس صدا و سیمای دولتی بارها از آن گله کرده است و بارها رسانههای بین المللی را به انحصارطلبی رسانهای متهم نموده است. غافل از اینکه دفتر مدیریت او در اتاق شیشهای ساختمان خیابان جام جم پر از دستوراتی است که همه و همه تجویز انحصار رسانهای میکنند. حیف اما که راهش را هم به درست نیاموختهاند که امروز مانند کودکان گله میکنند و ناله سر میدهند و هر باری هم که بازی جدیدی را آغاز میکنند بازنده آن خودشان هستند.