مرگ ایرج قادری در سن ۷۶ سالگی به دلیل بیماری سرطان، پایان کار سینماگری بود که بیش از نیم قرن در سینمای ایران به عنوان بازیگر، تهیه کننده، فیلمنامه نویس و کارگردان فعالیت کرد و نام خود را به عنوان یکی از پرکارترین و موفقترین فیلمسازان سینمای تجاری و عامه پسند ایران تثبیت کرد.
کارنامه سینمایی ایرج قادری را باید از نظر تاریخی و اجتماعی به دو دوره قبل و بعد از انقلاب تقسیم کرد اگرچه به زعم نگارنده، سینمای بعد از انقلاب قادری، ادامه سینمای قبلی او و به کارگیری الگوهای موفق فیلمفارسی در بافت سیاسی و اجتماعی نظام جدیدی بود که سردمداران آن، انتظارها و درخواستهای دیگری از سینما و سینماگران داشتند.
قادری با فیلم «چهار راه حوادث» ساموئل خاچیکیان به عنوان بازیگر، وارد سینما شد و بعد از بازی در چند فیلم نه چندان مهم، با مهدی میرصمدزاده، کارگردانی که در مدرسه سینمایی ایدک فرانسه تحصیل کرده بود و در اوایل دهه چهل به ایران بازگشته بود، به همکاری پرداخت. «تارعنکبوت»، درامی جنایی بود که میرصمدزاده آن را بر اساس فیلمنامهای از احمد شاملو، شاعر نامدار ایران (که کارنامه سینماییاش برخلاف اشعارش، به سختی قابل دفاع است) با اقتباس از داستان جیمز هادلی چیس، ساخت و ایرج قادری در آن در کنار هوشنگ کاووسی که نقش یک کارگردان تئاتر را بازی میکرد، ظاهر شد.
درام عاشقانه و جنایی «بن بست»، دومین همکاری قادری به عنوان بازیگر با تیم میرصمدزاده و شاملو بود.
همین شاملو بود که فیلمنامه نخستین فیلم قادری در مقام کارگردان یعنی «داغ ننگ» را نوشت که ملودرامی عاشقانه و پرماجرا به سبک فیلمهای هندی بود و قادری خود نقش اصلی را در آن بازی میکرد.
بعد از آن قادری به ساختن فیلم در بستر سینمای فارسی، با تمها و الگوهای پذیرفته شده و رایج در آن ادامه داد و تا مقطع انقلاب اسلامی، بیش از سی فیلم ساخت و در حدود ۷۰ فیلم بازی کرد. او بازیگر و کارگردان پرکاری بود و سالی دو تا سه فیلم ساخت و همزمان در فیلمهای کارگردانهای دیگر نیز بازی کرد. تصور اینکه سینماگری، سه فیلم در سال بسازد و همزمان، علاوه بر فیلمهای خودش در سه فیلم همکارانش بازی کند (کاری که قادری در سال ۱۳۵۰ کرد و علاوه بر کارگردانی و بازیگری در فیلمهای «جان سخت»، «نقره داغ» و «برای که قلبها میتپد»، در سه فیلم دیگر از جمله در «میعادگاه خشم» ساخته سعید مطلبی هم بازی کرد) با استانداردها و معیارهای متعارف سینمای جهان نمیخواند و تنها در محدوده سینمای فارسی و مناسبات خاص آن و سینماهایی از نوع بالیوود، امکان پذیر بوده و هست.
سینمایی که جاهلها و رقاصهها، قهرمانان آن بودند و سکس، رقص و آواز، زد و خورد و خشونت، چاشنی اصلی آن و تجاوز به ناموس و انتقام به خاطر آن، جوانمردی و خیانت در رفاقت، شکاف بین دارا و ندار، عشقهای سطحی و سانتیمانتال و پایبندی به سنتها و تحقیر زندگی مدرن، تمهای کلیشهای آن بود.
با فیلم «کوچه مردها» ساخته سعید مطلبی (بر اساس فیلمنامهای از فریدون گله) بود که ایرج قادری، تواناییهای خود در بازیگری را به نمایش گذاشت. تجربهای که در فیلم بعدی سعید مطلبی، یعنی «میعادگاه خشم» که نسخه ایرانی وسترن «آخرین قطار گان هیل» ساخته جان استرجس بود، تکرار شد. اگرچه تواناییهای قادری در بازیگری، به هیچ وجه قابل مقایسه با بازیگران دیگر هم نسلاش مثل بهروز وثوقی، سعید راد و فردین نیست.
در این سالها، وسوسه کارگردانی و بازی همزمان در فیلمها، قادری را رها نمیکند (میتوان تصور کرد که بعد از انقلاب که وی مدت دو دهه، ممنوع التصویر و از بازی در فیلمها محروم میشود، چه حال سختی داشته است) و تنها در یکی دو فیلم از ساختههای خود از جمله در فیلم «بت» (با بازی بهروز وثوقی و ناصر ملک مطیعی) و «سکه شانس» (با شرکت فردین و ناصر ملک مطیعی)، موفق میشود بر این وسوسه غلبه کند. «بت» نسبت به دیگر فیلمهای قادری، از فیلمنامه و کارگردانی منسجم تری برخوردار بود.
عکس از حسین زهرهوند، فارس
صحنههایی از فیلم، هنگام نمایش عمومی آن حذف شد و قادری برخلاف سنت رایج در میان سینماگران فارسی، به علی عباسی، تهیه کننده فیلم اعتراض کرد. در مصاحبه با مطبوعات، جسورانه، ضعفها و اشتباهات خود را در فیلم پذیرفت، اگرچه بخشی از آنها را به گردن جمشید الوندی، فیلمبردار فیلم و واروژان، آهنگساز آن انداخت. در مورد واروژان گفت که «نمیتواند موسیقی در مایههای ایرانی بسازد» و در مورد بازی ناصر ملک مطیعی در این فیلم گفت که چگونه مجبور بوده، در تمام مدت مواظب حرکات اضافی دست، غبغب و ابروهای او باشد.
با وقوع انقلاب اسلامی و اغتشاش حاکم بر سینمای ایران، ایرج قادری نیز همانند بسیاری از همکاران بازیگر و فیلمسازش به جرم کار در «سینمای طاغوت» و ساختن فیلمهای «فاسد» و «مبتذل»، از ادامه فعالیت در سینما محروم شد.
استودیوها، تجهیزات و داراییها و اموال تهیه کنندگان بزرگ سینمای ایران مثل میثاقیه، پارس فیلم، مولن روژ و آژیر فیلم، ضبط و به نفع دولت مصادره شد و صاحبان آنها متواری شدند.
بسیاری از بازیگران و کارگردانهای سرشناس سینمای ایران، از جمله بهروز وثوقی، فرخ غفاری، آربی اوانسیان، پرویز صیاد، هژیر داریوش، پرویز کیمیاوی، رضا بیک ایمانوردی، بهمن مفید، منوچهر وثوق، فرزانه تاییدی و شهره آغداشلو، مهاجرت را بر ماندن در وطن ترجیح دادند و آنها که مثل فردین، سعید راد، ناصر ملک مطیعی، ایرن، پوری بنایی، گوگوش و ایرج قادری در کشور ماندند، مجبور شدند یا همانند قادری، تحقیر شده و توبه نامه بنویسند و از گذشته خود و «ابتذالی» که درگیر آن بودند، اظهار ندامت و نفرت کنند تا نظام جدید آنها را بپذیرد و با ادامه حضور آنها در سینمایی که حالا میخواست تماما اسلامی باشد، موافقت کند یا برای همیشه، با سینما وداع کرده و خانه نشین شوند یا به کارهای دیگری بپردازند (مثل ناصر ملک مطیعی که بعد از توقیف تنها فیلم بعد از انقلاب خود یعنی «برزخیها»، به شیرینی فروشی پرداخت).
ایرج قادری، با ندامت خود، در چنین فضای متلاطم و پر ابهام ماند و سعی کرد، الگوهای فیلم فارسی را با معیارها و ضوابط سینمایی جدید که حذف سکس، خشونت و رقص و آواز، از اصول مسلم آن بود، تطبیق داده و فیلمهایی مثل «دادا»، «برزخیها» و «تاراج» بسازد.
«دادا»، درامی روستایی به سبک فیلمهای ژانر روستایی دهه چهل با محور تضاد بین ارباب و رعیت و تم ضد فئودالی و انتقام از ارباب ظالم بود که متاثر از فضای اجتماعی و سیاسی آن دوره، رنگ انقلابی و اسلامی و قیام دهقانی به خود گرفته بود.
در سینمایی که انقلابی بودن و متعهد و مکتبی بودن، از اصول خدشه ناپذیر آن بود، سینماگری مثل قادری، میبایست بیش از سینماگران متعلق به جهبه انقلاب، وفاداری و ارادت خود را به نظام جدید و ارزشهای آن، نشان میداد. فیلم «برزخیها» ی قادری با چنین انگیزهای ساخته شد. داستان گروهی مجرم که در روز ۲۲ بهمن از زندان میگریزند و در راه فرار از کشور، یک مامور ساواک و یک سرمایه فراری نیز به آنها میپیوندند، اما فرار آنها مصادف با آغاز جنگ ایران و عراق و حمله ارتش دشمن به خاک ایران میشود و این موضوع، باعث ایجاد تحول در مجرمان فراری شده و آنها تصمیم میگیرند به جای فرار، به دفاع از مرزهای کشور بپردازند و در نهایت شهید شوند.
برزخیها، به خاطر حضور بازیگران مطرح سینمای قبل از انقلاب ایران مثل فردین، ایرج قادری، سعید راد و ناصر ملک مطیعی در کنار هم، مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت و با فروش هشت میلیون تومانی خود در آن زمان، به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران تا آن زمان تبدیل شد. استقبال مردم از «برزخیها»، نگرانی مسئولان نظام جدید را برانگیخت و برای آنها به مثابه احیای دوباره سینمای «طاغوت» و قهرمانان محبوب آن دوران بود.
روزنامههای کیهان و جمهوری اسلامی به انتقادهای تند از این فیلم و حضور بازیگران «طاغوتی» در آن پرداختند و یکی از نمایندگان مجلس آن دوره به نام اسماعیل فدایی، خواهان توقیف این فیلم و محاکمه بازیگران آن شد. به گفته فدایی؛ «... بازیگران و فیلمسازان گذشته، واقعا خیانتشان، جنایتشان، کثافت کاریهایشان، و فساد کاریهایشان در اجتماع بوده و نه تنها نباید روی پرده سینما بیایند بلکه میبایست اینها را از همان روز اول بگیرند و محاکمه کنند.»
ایرج قادری در مصاحبهای در دفاع از فیلم خود گفت که هدفش «ایجاد فرصتی برای گذار هنرمندان مطرح گذشته به سینمای پاکیزه و منزه بعد از انقلاب» بوده است.
اما اعتراضها و مخالفتهای عمومی و فردی از جانب برخی گروههای تندور و مسئولان نظام، با نمایش فیلم «برزخیها»، بالا گرفت که در نهایت نه تنها منجر به متوقف شدن نمایش فیلم شد بلکه محرومیت بازیگران اصلی آن یعنی فردین، ناصرملک مطیعی، ایرج قادری و سعید راد از ادامه فعالیت در سینما را به دنبال داشت.
ایرج قادری ممنوع التصویر شد اما به کارگردانی ادامه داد و فیلم «تاراج» را بر اساس فیلمنامهای از علیرضا داوودنژاد ساخت که داستان یک قاچاقچی مواد مخدر به نام زینال بندری بود که در مواجهه با برخی حوادث در زندگی، متحول میشد. پس از آن بود که مجوز فعالیت ایرج قادری، چه به عنوان بازیگر و چه در مقام کارگردان، از سوی وزارت ارشاد لغو شد و او به مدت ده سال از حضور در سینما منع شد.
اما ایرج قادری، به حذف خود از سینمای ایران راضی نشد و برای بازگشت به این سینما و ادامه فعالیت در آن تلاش کرد و با نامه نگاری و مذاکره با مسئولان فرهنگی و سینمایی کشور از جمله علی لاریجانی، وزیر ارشاد وقت، به دفاع از خود و ندامت از اعمال گذشته خود پرداخت تا اینکه با بازگشت او موافقت شد و او فیلم ملودرام دادگاهی «میخواهم زنده بمانم» را بر اساس پرونده واقعی قتل کودکی به نام پدرام تجریشی و اعدام نامادری او به اتهام قتل ساخت که به فروش قابل توجهی دست یافت و بازگشت فاتحانه قادری به سینمای تجاری ایران را رقم زد. نام فیلم به شکل نمادینی، بیانگر وضعیت سینماگری بود که به هر قیمتی، حتی پذیرفتن تحقیر، میخواست در فضای سینمای ایران زنده بماند و کار کند.
پس از آن قادری، به ساختن ملودرامهای خانوادگی با تکیه بر مضامین آشنای سینمای فارسی مثل رفاقت، حسادت، عشق و انتقام ادامه داد و فیلمهای طوطیا، نابخشوده، محاکمه، سام و نرگس و آکواریوم، محصول این دوره از فعالیتهای این سینماگر است.
ایرج قادری، سینماگری بود که مکانیسم سینمای تجاری فارسی را به خوبی میشناخت و بر اساس نیازهای گیشه و سلیقههای مخاطبان عام این سینما فیلم میساخت. سالها پیش، قبل از انقلاب در مصاحبهای گفته بود: «من سالها رنگ پول را ندیدم چه به محض گرفتن پول از تهیه کننده، طلبکار آن را روی هوا از من میقاپیدند. شما اگر بخواهید زندگی مرا تصویر کنید، بهتر از سینمای موج نو از آب درمی آید.»
او در حد بضاعت فکری، دانش سینمایی و فنی خود و بر اساس معیارها، الگوها و استانداردهای پذیرفته شده سینمای تجاری فارسی (قبل و بعد از انقلاب) کار کرد و در چهارچوب آن سینما، بسیار موفق بود.