نسخه آرشیو شده

راک در حوالی تهران؛ درباره سال‌های سکوت و آواز کورش یغمایی
آلبوم تازه کورش یغمایی که در اروپا و آمریکا منتشر شده است.‏
از میان متن

  • تمام آن سال‌ها که کورش یغمایی آن را «آشفتگی‎‌ای تاریک و گوشه‌نشینی» می‌خواند، او هزار کار مختلف کرد، درس موسیقی فولکلوریک داد و برای بچه‌ها با نام مستعار آلبوم منتشر کرد. او همین‌طور با تمام سختی‌ها در سال ۱۹۸۰ آلبومی ضبط کرد که تا سال ۱۹۹۴ منتشر نشد و در ایران یک آلبوم کلاسیک باقی خواهد ماند: سیب نقره‌ای.
سه‌شنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۷ | کد خبر: 67480

به‌تازگی مجموعه‌ای از قطعات کورش یغمایی، خواننده راک ایرانی، در اروپا و امریکا منتشر شده است. این آلبوم در فهرست بهترین‌های رادیوی معروف فیپ FIP قرار گرفته و مطبوعات فرانسه و رادیوهای فرانسه از این آلبوم استقبال کرده‌اند. روزنامه لیبراسیون در گزارشی که روز ۲۶ آذر منتشر کرده، به این ستاره موسیقی راک ایرانی پرداخته است.

در هیچ سالی به اندازه سال ۲۰۱۱ آلبوم‌های فراموش‌شده منتشر نشده بود، و فرای این بهمن لاینقطع موزیک فانکِ ترک یا تورهای گروه‌های آفریقایی، یک راکر سیبیلوی ایرانی وجود دارد: کورش یغمایی.

او که امروز ۶۶ ساله است، در دهه هفتاد میلادی یکی از اصلی‌ترین آغازگران راک ایرانی بود که بعد از انقلاب سال ۱۹۷۹ ایران سانسور شد.

آلبوم Back from The Brink که تازه در آمده و حاوی سی آهنگ از سال ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۹ است، مربوط به همین دوره شگفت‌انگیز است. این قطعات تا کنون گاه‌به‌گاه روی وبلاگ‌ها و به صورت پراکنده در آلبوم‌های مختلف شنیده شده‌بودند؛ موسیقی پاپ با خصوصیاتی برجسته که تقریبا از طریق معجزه، با عشق و صبر و به دست سرنوشت دوباره ظاهر شده‌است.

«او نمرده بود»

اِگون آلاپات، یک امریکایی و شیفته صفحه گرامافون که در واقع عامل اصلی تولد دوباره قطعات کورش یغمایی بوده، تعریف می‌کند: یک روز، دوستی برایم آهنگ حجم خالی را گذاشت تا بشنوم، یک آهنگ عاشقانه از کورش، و من به سرعت روی اینترنت شروع به پیدا کردن چیزهایی مربوط به او کردم و روی eBay کار‌هایش را خریدم. همه به من می‌گفتند که او مرده است تا زمانی که یک ایرانی مهاجر به من گفت که پسر او در کانادا زندگی می‌کند! از آنجا هم فهمیدم که کورش زنده است و در تهران زندگی می‌کند.

از همان‌جا هم دو سال کار پر زحمت از راه دور برای جمع‌کردن نسخه اصلی آهنگ‌ها - که مدت‌ها در ایران پنهانشان کرده‌بودند - و خاطرات خواننده شروع شد، بدون آنکه دو مرد هرگز همدیگر را ببینند. با خاطرات او می‌توان داستان دردناک نسل جوان موسیقی ایران را کشف کرد که در اوج پرواز به پایین کشیده‌شد.

تماس گرفتن با کورش یغمایی برای صحبت کردن درباره این مجموعه کار آسانی نیست، اما وی در حرف زدن مشکلی ندارد و پرشور پاسخ می‌دهد: در جوانی من، رادیوی ارتش امریکا که هم‌چنان در ایران حضور داشت، موسیقی غربی پخش می‌کرد.‌‌ همان موقع هم بود که ما بیتلز، باب دیلن و شارل ازنوور را کشف کردیم. اما موزیک ایرانی هم تاثیر عمیقی بر من باقی گذاشت. من تصمیم گرفتم قمستی از خصوصیات این موسیقی را حفظ کنم، مثل ملودی‌های شرقی و نیز ربع پرده، اما آن‌ها را با ادوات موسیقی غربی مدرن می‌نواختم، مخصوصا گیتار الکتریک. من این‌گونه می‌خواستم موسیقی جدیدی پایه بگذارم که به هر دو فرهنگ احترام می‌گذارد». او در این نگاه تلفیقی‌اش به موسیقی تنها نبود. می‌توان در کار بقیه هنرمندان ایرانی، و همین‌طور در‌‌ همان دوره در کارهای عمر خورشید مصری، احمد زهیر افغانی و ارکین کورای و سلدا، دو خواننده ترک همین نگاه را یافت. ایران، مثل قسمت بزرگی از دنیا در دهه شصت میلادی شاهد از راه رسیدن گرباد راک‌اند رول بود. پشت سر سوپراستارهای بسیار معروف مثل ویگن و گوگوش، گروه‌ها و هنرمندان بسیاری پدیدار شدند: ربلز (The Rebels) که یغمایی هم مدتی در آن می‌نواخت، گلدن رینگ (The Golden Ring)، اعجوبه‌ها، نوش‌آفرین، محمد نوری، ضیا و...

مبتکر و کمالگرا

دانشجویان تهرانی در کاخ جوانان، کافه کوچینی و هتل ونک با نوای این نسل مستعد می‌رقصیدند. این قطعات هم، معمولا سبک و خالی از اضطراب، عشق و آزادی را در برابر سدِ جهان کهنه‌ طلب می‌کردند، بدون آن‌که خود را قاطی بحث‌های سیاسی بکنند. کورش یغمایی با موهایی به بلندی موی پسران در پاریس، شلواری به تنگی شلوار‌ها در سان‌فرانسیسکو، با یک سیبیل کلفت و عینک سیاه، شکل و شمایل یک راکر را داشت و خود را به عنوان پدرخوانده باسواد این مجموعه تپنده تثبیت کرد، در حالی‌که از لحاظ هنری از بقیه هم دوره‌ای‌هایش جدی‌تر بود. صدای زیبا و صافش، ملودی‌های در لحظه‌اش که با اشعار فارسی بسیار مبتکرانه در هم تنیده می‌شد، و کمی هم راک سایکدلیک و پراگرسیو، فانک و جاز به آن افزوده می‌شد.

بابک خیاوچی، ایرانی مهاجر به امریکا که کارهای موسیقی‌دانان ساکن خارج را منتشر می‌کند می‌گوید: او در سایه ستاره‌های آن زمان قرار داشت، یک کمال‌گرا که هرگز به استانداردهای بازاری زمانه تن نداد. اما بعد از انقلاب، تاثیر او مدام بیشتر و بیشتر می‌شد. او یک پایه‌گذار و مبتکر بود.

همه این‌ها یک زندگی کاری درخشان را نوید می‌دادند. کورش یغمایی خود می‌گوید: من قبل از انقلاب ۳۱ قطعه ضبط کردم. به تلویزیون و رادیو می‌رفتم. برای پخش موسیقی‌ام و برنامه کنسرت‌ها هیچ مشکلی نبود. اما متن قطعات باید بررسی می‌شدند؛ ما قبل از خواندن هر آهنگی باید اول اجازه شورای شعر را دریافت می‌کردیم که در رادیو مستقر بود. بعد از انقلاب، به مدت هفده سال نتوانستم بر صحنه حاضر بشوم، قطعاتم در رادیو و تلویزیون ممنوع شده بودند، تصویرم هم هیچ جا نباید نمایش داده می‌شد. حتی نمی‌توانستم از ایران خارج شوم.

«آشفتگی‎‌ای تاریک و گوشه‌نشینی»

به مرور راک ایرانی که به دست دولت اسلامی تبدیل به هیچ شده‌بود، به قلمروی «غیرقانونی» پناه می‌برد و به زیرزمین‌ها و مهمانی‌های خصوصی محدود می‌شد. تنها نواهای مذهبی، موسیقی ایرانی سنتی و چند قطعه انقلابی به سبک امریکای جنوبی که شعرش تغییر یافته‎‌بود تا قرآن را به یاد‌ها بیاورد، قانونی بودند.

تمام آن سال‌ها که کورش یغمایی آن را «آشفتگی‎‌ای تاریک و گوشه‌نشینی» می‌خواند، او هزار کار مختلف کرد، درس موسیقی فولکلوریک داد و برای بچه‌ها با نام مستعار آلبوم منتشر کرد. او همین‌طور با تمام سختی‌ها در سال ۱۹۸۰ آلبومی ضبط کرد که تا سال ۱۹۹۴ منتشر نشد و در ایران یک آلبوم کلاسیک باقی خواهد ماند: سیب نقره‌ای.


آلبومی که سبک سایکدلیک راک متاخرش چیزی در سطح تولیدات گروه یس (Yes) و پینک فلوید چند سال قبل‌تر است.

آقای یغمایی در این باره می‌گوید: مجبور شدم ماشینم را بفروشم تا پول ضبط آلبوم را جور کنم، در حالی‌که هیچ امیدی هم برای پخشش نداشتم. برای اینکه در استودیو در امان باشیم و جلوی دستگیری و هرگونه برخوردی را بگیریم، چراغ‌ها را خاموش می‌کردیم و در را هم از داخل قفل می‌کردیم. از لحاظ ساز هم، ارگ و گیتار آکوستیک نداشتیم. من از یک گیتار قدیمی شکسته روسی استفاده کردم که موقع زدن دسته‌اش کاملا جابه‌جا می‌شد و صد تا سوراخ داشت.

چند سال قبل‌تر، او سعی کرده بود به وزارت ارشاد بقبولاند که گیتار سازی کلاسیک است، و از سازهای ایرانی مثل ستار نشات گرفته‌است.

او می‌گوید: بعد در سال ۱۹۹۶، همه‌چیز آرام‌تر شد. من اجازه یافتم هشت سال ساز بزنم. اما هم‌چنان نمی‌توانستم برای کارم هیچ تبلیغ رسمی‌ای بکنم.

اما چرا او هرگز ایران را ترک نکرد تا کارش را در خارج مثل ویگن، گوگوش و بسیار هنرمندان دیگر بعد از انقلاب، ادامه دهد؟ کورش یغمایی پاسخ می‌دهد: ترک کردن سرزمین مادری درست در بد‌ترین زمان تاریخ، فرار کردن است. پشت کردن به کشور خود است و زندگی‌ای محقر و عاریه‌ای را در پیش گرفتن در آرامشی نسبی در کشوری که مال دیگران است. من برای خودم این ماموریت را قائل شدم که از فرهنگ موسیقی ایران حفاظت کنم. اما با این حال، گاهی در کشور خودم حس غریبگی دارم.

در سال ۲۰۱۱، زمانی که از انتشار آهنگهای جدیدش جلوگیری شد، او بار دیگر با سانسور روبره شد. ابتدای ماه دسامبر، کورش یغمایی قرار بود در فستیوال ترانسموزیکال در شهر رِن فرانسه شرکت کند؛ فستیوالی مهم برای کشف کردن و دوباره کشف کردن.

او قرار بود در آن فستیوال اولین کنسرتش در فرانسه و اولین کنسرتش خارج از ایران از سال ۲۰۰۳ را برگزار کند. قرار بود بعد از شش سال پسرش کاوه را ببیند. کورش یغمایی زمانی‌که وزارت فرهنگ و ارشاد تهدید کرد که نخواهد گذاشت وی به ایران بازگردد، از رفتن صرفنظر کرد؛ در حالی‌که پس از سه دهه دیگر از سرخوردگی فرسوده شده و می‌خواهد حتما آخرین روزهای زندگیش را در کشور خود سپری کند،

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی