نویسنده وبلاگ زندگی دوگانه اینانا، از روزنامهنگاران ایرانی میپرسد که آیا در خصوص پرونده قتل شهلا جاهد، به جرم کشتن همسر دايمی ناصر محمدخوانی، تحقیق کافی رسانهای انجام دادند یا نه.
از هشت - نه سالگی که روزنامه را پهن میکردم روی فرش لاکی خبر خواندهام. از آن زمان که هنوز روزنامهها بزرگ بودند و به قطع تابلویید نرسیده بودند. برای همین برای خواندن خبری در بالای صفحه باید با تمام هیکل هنوز کوچکم روی روزنامه چاردست و پا میخزیدم. سرخی فرش از زیر روزنامه سایه میزد. آفتاب هم از طرف دیگرنور میانداخت روی روزنامه، خواندش مشکل می شد اما من میخواندم.
بعد کتاب خوانی آمد. کتابهای مهم با مسایل مهم. قتل و حادثه درش جایی نداشت. بعد داستان کوتاه آمریکایی را کشف کردم و یک بار جایی خواندم که جویس کارول اوتس – که خوانندگان این وبلاگ احتمالا خیلی وقت است میدانند جزو نویسندگان محبوب من است از بس که ازش نقل قول کردهام_ گفته بود که ایده داستانهایم را از صفحه حوادث روزنامهها می گیرم. از آنجا بود که صفحه حوادث روزنامهها مهم شد، یعنی مسیر معکوس. یک مدت دنبالشان کردم دیدم خیلی ناامید کننده اند. جزییات کافی نمیدهند. لحنهای عقب مانده و ملودراماتیک آبکی دارند و با ابتذال پهلو میزنند.خبر واقعی که قرار نبود شبیه داستانسرایی باشد.
نشریه زرد بخوان نبودم و کسی یادم نداد که صفحه حوادث روزنامه چرا مهم است. اینجور بود که پرسشهایی ماند و هرگز پرسیده نشد. توقعاتی که به عنوان یک مخاطب خبر مطرح نشد و برآورده نیز نشد. این پرسشها هربار که کسی بالای دار میرود مدتی زندگیام را تعطیل میکند و باز بیآنکه جواب بگیرد، به جایی آن پشت و پسلههای ذهن رانده میشود تا اعدام بعدی.
پرسشهایی نظیر اینکه سهم رسانهها در آماده سازی ذهنی جامعه برای پذیرش یا عدم پذیرش مجازات اعدام چیست؟ سهم رسانهها در سوق دادن افکار عمومی به سوی واقعیت یا منحرف کردن آن از مسیر حقیقتیابی حادثه چیست؟ نقش روزنامهنگاری حرفهای و جدی در این کش و واکش میان روزنامه نگاری زرد از یک طرف و کنشگران پرجوش و خروش آرمانگرا چیست؟ اشتباه نشود. نه در روزنامهنگاری زرد ایرادی هست و نه در کنشگری و آرمانگرایی آن. مسئله این است که روزنامهنگاری حرفهای که نه این است و نه آن، گاه هیچ نقشی در شکل دادن افکار عمومی درباره این گونه مسایل ایفا نمیکند آنقدر که این حوزه را تا حدود زیادی و گاه کاملن واگذارده و حتی منفعل عمل میکند.
دسترسی زیادی به روزنامهها و رسانههای داخل ایران ندارم بنابراین بسیار محتمل است که برداشتم در این مورد ایراد داشته باشد. از برداشتم فقط در این حد دفاع میکنم که یک مصرفکننده عادی خبر و گزارشم. بنابراین اگر جوابی برای این سوالها جایی هست و من به دست نیاوردهام باید از این منظر نگاه کرد که یا به اندازه کافی در دسترس نیستند یا آنکه من در جاهای اشتباهی دنبال جواب میگردم.
سوالهایی چون چرا رسانهها پی این موضوع (اعدام شهلا جاهد- مردمک) را نگرفتند؟ آیا روزنامهنگاری تجسسی به کلی در ایران مرده است؟ اگر نه اینجا پس کجا باید روزنامه نگاری تحقیقی- تجسسی را برای کشف و فهم حقیقت به کار گرفت؟ روزنامهنگاران ایرانی چقدر برای کارتحقیقی امکانات دارند؟ چقدر برای روزنامه نگاری حوادث و یا روزنامه نگاری تحقیقی آموزش دیده اند؟ چقدرمیتوانند به منابع دسترسی پیدا کنند؟ آیا امکان آن را دارند که فارغ از تحقیقات پلیس و آگاهی یا وکیل متهم کار تحقیقی مستقل خودشان را بکنند و نتیجه را در اختیار افکار عمومی قرار بدهند؟ آیا اگر حقیقت به شکل دیگری کشف شده بود خانواده مقتول باز هم در مجازات متهم اصرار میورزیدند؟ آیا هیچ رسانهای سعی کرد سوالهای دیگری خارج از قاب آنچه در دادگاه میگذشت مطرح کند؟ سوالهایی مانند اینکه آیا در مرگ همسر اول برای مرد این ماجرا منفعتی هست؟ آیا واقعا این زن قاتل است؟
نشریات زرد حتی اگر کار خودشان را خوب انجام میدادند قاعدتا باید سوالهای بیشمار دیگری میداشتند. باید تک تک حرفهای آدمهای درگیر را زیر ذره بین میگذاشتند. آیا این کار را کردند؟ اگر قاتل کس دیگری باشد که هنوز هم دارد جایی آن بیرون برای خودش آزادانه میچرخد، چه؟ آیا فوتبالیست بودن یک پای این قضیه و رابطه سوالبرانگیز فوتبال و رسانهها و تب و تاب حول فوتبالیست محبوب نقشی در این داستان ایفا کرده؟ من مخاطب این خبر جواب این سوالها را به وقتش و آن موقع که افکار عمومی داشت درباره این واقعه شکل میگرفت دریافت نکردم. آیا رسانهای به نمایندگی از جامعه این سوالها را مطرح کرد و به دنبال پاسخ آنها رفت؟
اینکه میگویند رسانهها باید یک قدم جلوتر از مردم حرکت کنند شاید یک معنایاش این باشد که به جای دامنزدن به قضاوتهای اخلاقی- عرفی معروف مثلت سه گانه عشقی و زن صیغهای و مرد هوسباز و … سوالهایی فاقد پیش فرض را مطرح کنند و تسلیم خواست عمومی برای خواندن خبری پر آب و رنگ و مطابق پیش فرضهای محتوم خاله مردکی نشوند.
اینکه در گزارشهای شلخته و مصاحبههای احساساتی از آدمهای واقعی و مسایل واقعی تیپهای سیاه و سفید و داستان ری-اعتمادیوار نسازند. اینکه بیان موضوع را به مصاحبه با وکیل متهم و چند گفتگوی چند خطی با روانشناس بسنده نکنند- چه کسی است که نداند مصاحبهگرفتن آسانترین روش برای پر کردن و تولید محتوای رسانهای است – ذره بین گذاشتن بر جزییات آگاتاکریستیوار حادثه به معنای قدرت بخشیدن به چهره متهم نیست، راهی برای بیان بیواسطه واقعیت است. راههای خلاقانه و البته پرزحمتی برای خبررسانی درباره یک حادثه و پیامدهای اجتماعی و شخصی و اخلاقی و حقوقی آن هست. محدودیتهای دولتی برای کار روزنامهنگار در همه جای دنیا هست، اما خلاقیت و ابتکار عمل در کار خبررسانی هم هست.
از دیروز این سوال به جانم افتاده که اگر رسانهها سهمی در آنچه دیروز( روز اعدام شهلا جاهد- مردمک) اتفاق افتاد بازی کرده باشند، چه؟ اگر کم کاری یا گمراهکاری یا غلطکاری یا اصلن سکوت اهل رسانه نقشی در این مورد ایفا کرده باشد چه؟ مو به تنتان راست نمیشود؟
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/12/114382.php
آقای دلخواسته عزیز که کاملا بر حق به بابک تذکر دادید در مورد پول ملت و استقلال از خارجی در مبارزه برای دموکراسی و آزادی و حقوق بشر در داخل .
من یک چیز را نمیفهمم ؟ چرا هر وقت صحبت از اصول و پرنسیپ است ما خودی و ناخودی میکنیم ؟ چرا وقتی صحبت از انتقاد است ما کوچکتر ها را میبینیم و دامان بزرگتر ها و دانه درشت ها را رها میکنیم ؟
اگر بابک و نبوی و سازگارا اشتباه کرده اند پس این نیک آهنگ چی ؟ چرا هدفهای آسان را بر میگزینیم ؟ هر کس میخواهد خودنمایی کند به لیبرال ها و اصلاح طلبان غیر روسی و بنی صدر و رضا پهلوی حمله میکند ؟
حد اقل از رضا پهلوی که دموکرات است حمایت نمیکند . تا دیروز دنبال فقط کشتار ۶۷ بود حالا دنبال ژنرال های بی عرضه و سر سپرده شاه که حتا به همان شاه خیانت کردند و دستشان به خون ملت ایران آلوده است و در کودتای ۲۸ مرداد تنها شانس ملت ایران برای رسیدن به حکومت قانون و دموکراسی و استقلال را با همکاری توده ایها و شوروی و آخوند ها و انگلیسی ها را از بین بردند .
خرج وب سایت او و دیگر وب سایت های روس محور از کجا می اید ؟
-نوری الا که علنا میگوید مثل دوگل و لنین و مصطفا کمال باید از قدرت خارجی استفاده کرد و به رضا پهلوی حمله میکند و به بنی صدر شما و به یزدی و مشروطه خوا هان و لیبرال ها و جبهه ملی اما چراغ میدهد به مجاهدین و فدائیان و گروه های دیگر چی ؟ مخارج او و وب سا یت او و فعالیت ها و مسافرت هایش از کجا می اید ؟
- اینهمه مارکسیست لنینیست سابق که حالا در همه سوراخ های رسانه های غربی از رادیو فردا تا دوچه وله رخنه کرده اند و آنها را بلند گوی تبلیغاتی فراماسونری مارکسیست های روسی کرده اند و حتا اخبار فساد و بیکاری و سقوط توپولوف های روسی در کوبا ، روسیه و گرسنگی در کره شمالی و قتل عا م زندانیان سیاسی کاتین را بیشرمانه سانسور میکنند چی ؟
چطور ژنرال نصیری حقوق بشر دارد ؟ دکتر یزدی ندارد ؟ سارا توسلی ندارد ؟ عماد به آور ندارد ؟ باقی ندارد ؟
من با حقوق بشر برای همه موافقم چون بازرگان یگانه سیاستمدار راستگو بعد از دکتر مصدق در ایران این چنین بود و این چنین میخواست حتا همان زمانی که همین چپ ها و نو سکولا ر های متظاهر امروزی برای کشتار بدون دادگاه سران رژیم حتا خانم فرخ رو پارسا پیراهن و اورکت خودشان را میدراندند . آنروز به بازرگان سازشکار میگفتند چون با دادگاه و هیات منصفه موافق بود . امروز لیبرال ها را متهم میکنند به دست داشتن در ان جنایات ! در همان حال برای رضا پهلوی که در هیچ جنایتی دست نداشته حق فعالیت سیاسی قائل نیستند و مشروطه را اتوماتیک از انواع حکومت برای رفراندوم استصوابی رد میکنند .