نگاهی بر آنچه در سال 1367 و پس از آن بر خانوادههای اعدامیان سیاسی گذشت.
این روزها اگر کمتر از پنج نفر باشیم، ایرادی نمیگیرند. بیشتر از پنج نفر را راه نمیدهند. در پایین مدتی است بسته است، قفلاش کردهاند و اصلاً از آن طرف کسی را راه نمیدهند.
سخن از خاوران است.
گورستان یا گلستان خاوران، تکه زمینی در گوشهای از تهران که جانباختهگان فاجعه ملی سال شصت و هفت در آن به خاک سپرده شدهاند.
هیچ کس هنوز هم به درستی نمیداند اولین و آخرین کسی که در این تکه زمین به خاک سپرده شده است، که بوده و کی و کجا اعدام شده است، اما آنچه مسلم است پس از ستیز فزاینده در جبهههای جنگ ایران و عراق و درگیری نیروهای جمهوری اسلامی با رزمندگان سازمان مجاهدین خلق ایران و سپس قبول قطعنامه 598 توسط دولت و پایان جنگ، کشتار زندانیان سیاسی به خصوص در طیف نیروهای چپ اوج میگیرد.
از نیمهی دوم تیرماه شصت و هفت، ملاقات خانوادهها با زندانیان سیاسی قطع میشود؛ زندانیانی که بعضی از آنها دوران محکومیتشان به سر آمده بود و قرار بود به زودی آزاد شوند.
اجازه دادهاند برایاش کتاب ببریم. گفته است جان شیفتهی رومن رولان را میخواهد. غیر از آن از هیچ کتابی اسم نبرده است. من که این جا دستم به کتابفروشی درست و درمانی نمیرسد. ببین تو میتوانی یک دوره جان شیفته پیدا کنی؟
خانوادهها نگران بودند، به یک باره شایعاتی مبنی بر این که قرار است به زودی تمام زندانیان «سر موضع» اعدام بشوند به گوش میرسد. هیچ کس به درستی نمیداند چه اتفاقی افتاده است یا قرارست بیافتد. آشنایان و دوستان با هم تماس میگیرند و راهچارهای میجویند. همه چیز به نحو شگفتی سریع صورت میگیرد. اواخر مرداد است، خانوادهها دست به تحصن میزنند. وزارت دادگستری هیچ گشایشی در کارشان نمیکند. گوش شنوایی نیست. هیچ کس هم پاسخگو نیست، نمیخواهد باشد.
به خانواده گوهردشتیها گفتهاند ملاقاتها را از سر میگیرند. مردم هم قبول کردهاند. چارهای نیست، تحصن شکسته شد، امیدواریم تکلیفمان روشن شود.خبر رسیده شاید عدهای مشمول عفو بشوند. من عفو عمومی را باور نمیکنم اما امیدم را هم از دست نمیدهم.
هیچ وعدهای عملی نمیشود. نه تنها از عفو خبری نیست ، بلکه خانوادهها خبردار میشوند که زندانیان حتی در اعتصاب غذا هم نبوده و نیستند. تا حالا گمان بر این بود که «ممنوعالملاقات» شدن آنها به دلیل اعتصاب غذا بوده است. دیگر هیچ راست و دروغی را نمیشود از هم تمیز داد.
تومار نوشتیم، همه باید امضا کنند. خانوادهها، بستگان درجه اول، کاش دوستان و رفقا را هم قبول داشتند. این طوری تعداد امضاها بیشتر میشد. فردا قرارست به سازمان بازرسی کل کشور برویم. شاید آن جا به کارمان رسیدگی شود.
از نامه به دبیر کل سازمان ملل متحد تا مراجعه به بیت رهبری و بیت آیتالله منتظری و چند تن دیگر از علمای وقت، خانوادهها از هر وسیلهای برای نجات جان عزیزانشان استفاده میکنند. گرچه تقریباً هر تلاشی با ناکامی روبرو میشود، اما همه سعی میکنند تا ارتباطشان را با یکدیگر قطع نکنند.
هر روز به آقای منتظری زنگ میزنم. این قدر اشک ریختم و ناله کردم، پیرمرد هی تکرار میکند که نمیگذارد این جوانها اعدام شوند. نامه نوشته است به خمینی، چند بار، اعتراض کرده است. تاکید کرده که کارشان شرعی نیست.
همه چیز حاکی از بد و بدتر شدن وضعیت است. به خانوادهها گفتهاند که زندانها خانهتکانی میشوند، بازسازی و نوسازی ساختمانی دارند. ملاقات امکانپذیر نیست. در همین ساعات و روزهایی که خانوادهها به دنبال یک خبر و یک نشانه دربه در هستند، اعدامهای دستهجمعی در پشت درهای بسته و دیوارهای بلند زندانهای مختلف صورت میگیرد.
آن چه پس از این اتفاق میافتد، دیگر نیازی به بازنویسی ندارد. پیکر اعدامشدگان تابستان شصت و هفت، شبانه به زمینی در خاوران منتقل میشود. جایی که پیش از این گورستانهای اقلیتهای مذهبی تهران بوده است. آن جا چندین کانال کنده میشود و پیکرها را در آنها ریخته میشود. قرار نیست خبر به جایی درز کند. خانوادهی زندانیان سیاسی کماکان منتظر روشن شدن وضع جگرگوشههایشان هستند و هر روز انتظار خبری از داخل زندان را میکشند.
زنگ زدهاند گفتهاند شماره تلفن تماس والدین را بدهید. من گفتهام طرف تماس من هستم، قبول نمیکنند. پدرم مراجعه کرده، جواب سربالا دادهاند. مادر هم که بیمارستان بستریست. حالا تا آخر آبان هم صبر میکنیم.
خیابان خاوران از میدان خراسان آغاز میشود به سوی بزرگراه آهنگ ادامه مییابد. محله خاوران، محله بزرگی در تهران است که کوچههای شلوغ و مردمانی خونگرم دارد. مردمانی که نمیدانستند، بیخ گوششان گورهای دسته جمعی ساخته شده است که دژخیمان حتی زحمت حفر عمیق آنها را هم به خود ندادهاند.
وسایل را تحویل دادهاند. دو تا ساک است با یک دورهی جان شیفته. همان که تو خریده بودی.
حالا دیگر خبرها زیاد است. موثق هم هست. همه را زدهاند. کمتر کسی جان سالم به در برده است. دیگر باید دنبال نام و نشانی از گور و گورستان گشت. کماکان هیچ کس پاسخگو نیست. تا این که بالاخره خبر میرسد که عدهای در نزدیکی مردهشویخانه بهاییان و گروهی دیگر در ضلعی دیگر از گورستان خاوران دفن شدهاند.
حالا دیگر، به جای دم در اوین و دادگستری و گوهردشت، مرتب همدیگر را توی خاوران میبینیم. حالا آنجا جمع میشویم.
خانوادهها با گل و شمع بر سر مزار عزیزانشان حاضر میشوند. مزارهایی که مزار نیستند؛ که نام و نشانی ندارند؛ که کسی نمیداند دختر، پسر، برادر، خواهر یا همسرش در کدام گوشه این خاک آرمیده است. گورستانی که در آن دستههای گل تبدیل به شاخههای گل میشود تا همه سطح زمین را بشود با آن پوشاند.
خبر فاجعه مدتهاست به خارج از ایران رسیده است، اما در داخل کشور، هنوز خیلیها بیخبرند. فضای درشت و سنگین و ترسناک دهه شصت سبب میشود که کشتار زندانیان سیاسی انعکاس داخلی نداشته باشد. تنها خانوادهها و دوستان و بستگان هستند که خبردار میشوند و به سوگواری میپردازند.
هفتهها بعد، خانوادههایی که بر سر مزار عزیزانشان حاضر شده بودند، شاهد صحنههای جانگدازی بودند: دست و پاهایی که از خاک بیرون مانده بود. واضح بود که در آن نیمهشبهای تابستان جهنمی، جنازهها را با عجله خاک کرده و حتی فرصت نکرده بودند درست رویشان را بپوشانند.
حالا سالها گذشته است. گلستان خاوران برای بسیاری از ایرانیان و جهانیان نامی آشناست. دیگر فقط تکه زمین برهوتی در گوشهای از تهران بزرگ نیست. جایی است که پیکر جانباختهگان فاجعه ملی شصت و هفت در آن به خاک سپرده شده است. جایی است که تاریخ معاصر فراموشاش نخواهد کرد.
زمین را خاکبرداری کردهاند. الان نزدیک دو سال است. چندین بار این کار را کردهاند. درخت هم کاشتهاند. خواهرم میگفت استخوانها را هم بردهاند. گمان میکنند دیگر چیزی بر جا نمانده است، اما چرا. یاد عاشقان بیمزار جاودان است.
ملکتی که مسئولینش یه مشت لواط کار وابنه ای باشن یه ازگل لاشی مثل ساسان حمایتش کنه
گرچه خاوران گلزار پیکر اعدامشدگان تابستان شصت و هفت هست, ولی فراموش نکنيم که بسياری ديگر از مبارزين اعدام شده از ابتدای 60 به بعد (اکثرا فعالين چپ) هم در آنجا به خال سپرده شدند. اين جنایات بارها و بارها در طول سالیان متمادی تکرار شده
پیداست که تو هم از خودشانی! همانجور که احمدینژاد هلکاوست را انکار میکنه، تو هم این قتلها را انکار کن! واقعیت متاسفانه چیز دیگریست! تاریخ آلوده به خون جمهوری اسلامی هیچ وقت و به هیچ شکل پاک نمیشه، حتی اگر تو خودت را هم بیشتر جر بدی!!
چرا اینقدر دروغ و مظلوم نمایی از خودتان در می کنید ؟\nدر سال 1367 ، عده ای وطن فروش و نوکر صدام و آمریکا ، باحمایت صدام جنایتکار به مرزهای ایران حمله کرده و مردم چند شهر و روستای ایران را قتل عام کردند و سپس قصد حمله به دیگر شهرها را داشتند که توسط ” مردم و سربازان رشید این مرز و بوم ” به سزای خیانت خود رسیدند .