از محمدرضا نیکفر درباره کرسیهای آزاداندیشی و نسبت آن با شرایط امروز ایران پرسیدیم. این متفکر ایرانی معتقد است کرسیهای آزاد اندیشی به سخنرانی مداحان حکومت تبدیل میشود.
آقای نیکفر که از منتقدان جمهوری اسلامی و همینطور روشنفکری دینی است، در سالهای گذشته همواره درباره تحدید آزادی بیان و دانشگاهها در ایران هشدار داده و نوشته است.
او معتقد است طرحهایی مانند کرسیهای آزاد اندیشی، برای پنهان کردن آزادیکُشیها در ایران است.
محمدرضا نیکفر همچنین میگوید حتی اگر چنین جلساتی برگزار شود، مداحان و حامیان حکومت ایران در آن حاضر خواهند شد و استادان و دانشجویان به آنها بیاعتنا هستند.
در این باره با رامین جهانبگلو، متفکر ایرانی و حسین قاضیان، جامعهشناس نیز گفتوگو کردهایم.
رامین جهانبگلو در این باره به مردمک گفته که ایده برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی با رفتار حکومت ایران در تناقض است.
آقای جهانبگلو میگوید اگر فرضا از او برای کرسیهای آزاداندیشی در ایران دعوت کنند، اولین شرطش این است که زندانیان سیاسی و کسانی که آزادیشان زیر پا گذاشته شده، آزاد شوند.
آقای قاضیان نیز معتقد است کرسیهای آزاد اندیشی به سخنرانی مداحان حکومت تبدیل میشود.
این تحلیلگر مسائل ایران همچنین میگوید وقتی فضای آزادانهای در درس و پژوهش احساس نمیشود، دانشجویان و استادان حق دارند که بدبین باشند و این دعوتها را جدی نگیرند.
***
محمدرضا نیکفر در پاسخ به دعوت مردمک برای گفتوگو درباره کرسیهای آزاد اندیشی، ابتدا گفت که اساسا چنین طرحی موضوعیت سخنگفتن ندارد.
چرا فکر میکنید حتی نباید درباره پیشنهاد راهاندازی کرسیهای آزاد اندیشی در ایران صحبت کرد؟ گفتوگو در این باره را نوعی رسمیت بخشیدن به آن میدانید؟
راهاندازی کرسیهای آزاد اندیشی موضوعی است که حکومت ایرن درباره آن تبلیغ میکند، تمایل دارد که بازتاب وسیع داشته باشد و جدی گرفته شود. پرداختن به این موضوع میتواند همسو با این نیت باشد و شبهه جدی بودن و معتبر بودن آن را ایجاد کند.
به هر حال این موضوع بار دیگر از سوی رهبر جمهوری اسلامی مطرح شده و گروههایی از دانشجویان حامی آیتالله خامنهای، از او بابت عملینشدن این پیشنهاد عذرخواهی کردهاند. اساسا به نظر شما چنین ایدهای در اوضاع کنونی چه اندازه قابل اجراست؟
در واقع حاکمان ایران برای پنهان کردن آزادیکُشیها این بحث را پیش کشیدهاند و در پاسخ به درخواست آزادی که از سوی مردم مطرح میشود، ادعا میکنند که: آزادی میخواهید؟ بفرمایید این هم کرسی آزاد اندیشی که رهبر دستور برگزاری آن را داده است!
جایی که نشر آزاد نیست، نویسندگان زندانی هستند یا مجبور شدهاند کشور را ترک کنند، جایی که برای انتشار هر کتاب باید مدت طولانی در صف بررسی سانسور ماند و ناامید شد، جایی که دگراندیشان راهی به دانشگاهها ندارند و اگر زندانی نباشند اخراج شدهاند، برگزاری کرسی آزاد اندیشی یک کمدی تلخ چندشآور است.
اندیشه روحانیت همواره یک ویژگی داشته و آن هم جدا کردن حوزه اختصاصی و عمومی است به این معنا که معتقد است برخی مباحث از اساس نباید در حوزه عمومی مطرح شوند و باید آنها را در فضایی محدود و اختصاصی به بحث گذاشت. ایده برگزاری کرسیهای آزاد اندیشی هم نشأت گرفته از همین اندیشه است.
به عقیده من اگر این نشستها برگزار شود مداحان و حامیان حکومت ایران در آن حاضر خواهند شد و در نمایندگی ولایت فقیه در دانشگاه برگزاری نشست را به نام خود ثبت میکند و به سمع مقام عظمای ولایت میرساند. از گفتوگوهایی که با تعدادی از استادان دانشگاه و روشنفکران ایرانی داشتهام، دریافتهام که آنها عنایت و اشارتی به این بحث ندارند و آن را جدی نگرفتهاند.
در دو سال گذشته شاهد محدود شدن فضای دانشگاه برای دانشجویان و استادان به ویژه در رشتههای علوم انسانی بودیم. ردههای بالای حاکمیت به خصوص شخص رهبری به طور آشکار درباره اعمال محدودیت در رشتههای علوم انسانی و تغییر دروس در این رشتهها و پاکسازی استادان اصرار کردهاند. برگزاری نشستهایی از این دست در حالیکه دانشجویان با مبانی «آزاد اندیشی» آشنایی نداشته باشند، چه روندی خواهد داشت؟ مفاهیم مربوط به آزاد اندیشی بر مبنای کدام تئوریها دنبال خواهد شد؟
آزاد اندیشی، امری و دستوری نیست. نمیتوان به کسی فرمان داد که بیا بنشین و آزاد بیاندیش. در جزوه مشهور کانت درباره «روشنگری» گفته میشود که روشنگری اندیشیدن با مغز خود است. جنبش روشنگری که از قرن هفدهم و هجدهم در اروپا شروع شد، گسترش یافت و همچنین مدرنیته در مفهوم تفکر آزاد و رشد یابنده بر این ایده روشنگری استوار است، ایدهای که میگوید داشتن استقلال رأی امری بنیادین است. یعنی شهروندان باید بتوانند فارغ از فشارها پرسشگری کنند و نظر خودشان را بیان کنند.
این نگاه، واکنش و حرکتی در برابر جزمگرایی مذهبی بود. این جزمگرایی و بندهمنشی مذهبی در مذهب شیعه در قالب پدیده تقلید دیده میشود. اینکه علما باید جلودار باشند و نظر بدهند و عوام گوش به فرمان آنها باشند، با آزاد اندیشی همخوانی ندارد. فلسفه سیاسی حکومت جمهوری اسلامی از این نگاه چشمه میگیرد و با پدیده ولایت فقیه که جایی برای آزاد اندیشی باقی نمیگذارد، گره خورده است. از طرفی اعمال کنترل مطلق امکانپذیر نیست،
حتی در حوزههای علمیه و میان استادهایی که خودی محسوب میشدند، به تدریج پرسشگری آغاز شد. در این میان مباحث و سوالهایی که در حوصله علما نگنجید و نتوانستند به آنها پاسخ دهند، بلافاصله ممنوع اعلام شد و به منبع علمیای که سوال برآمده از آن بود تاختند. به این ترتیب بسیاری منابع و کتابها ممنوع شد و بسیاری افراد از مراکز علمی اخراج شدند، به زندان افتادند یا مجبور شدند از کشور بروند.
برخورد قهری و سلبی، منشی بود که حکومت در برابر روند پرسشگری که در حاشیه خودش شکل گرفته بود، در پیش گرفت. حالا با همین منش و طرز تفکر مسئلهای با این مضمون طرح کردهاند: ما دستور میدهیم کرسی آزاد اندیشی ایجاد شود! و این در حالی است که آزاد اندیشی با منش حکومت همخوانی ندارد و آزاد اندیشی بدون استقلال تهی از معنی است.
وابستگان به طرز تفکر ولایتمدارانه حتی نتوانستند تشکیلات انجمن فلسفهای را که اول انقلاب راهاندازی شده بود، تحمل کنند و در نهایت با فشار پلیسی و امنیتی مدیریت آن را به فردی واگذار کردند که با جهان فلسفه بیگانه است. با این دیدگاه جایی برای طرح مباحث بر اساس مبانی نظری و اصیل در حوزه آزادی اندیشه باقی نمیماند.
شما صحبت را به جایی بردید که شاید کمتر به آن توجه شود. فرض کنیم که آقای خامنهای بخواهد کرسی آزاد اندیشی واقعی در ایران برگزار شود. در حالی که پیش از این شاهد برخورد نهاد روحانیت به ویژه حوزه علمیه با مباحث فلسفی و کوشندگان در این مسیر بودهایم، اگر نشستهایی از این دست بخواهند با حفظ ملاحظات این نهادها کار خود را آغاز کنند و ادامه دهند، میتوانند؟ این همکاری امکانپذیر است؟
حتی اگر تصور کنیم که قصد حاکمیت اصلاح و تغییر برای پیشبرد سیاستهای خودش باشد، باز هم پاسخ من منفی است. حتی اگر علما بخواهند به برخی شبههها و نیازهای فکری ما پاسخ دهند تا سیاستهای حکومت را پیش ببرند، باید اجازه دهند بحثی در بگیرد، اما از اینکه این بحث از کنترلشان خارج شود، وحشت دارند. میبینم سردمداران انقلاب فرهنگی بعدها به منتقدان نظام بدل شدند و بدنه حاکم نتوانست همین گروه را مهار کند.
میتوان این طور ارزیابی کرد که جمهوری اسلامی بیش از آنکه دامنه دربرگیریاش را گسترش دهد، مدام در حال حذف افراد است، حتی حذف افرادی که روزی در خیل همراهان بودهاند و خودی محسوب میشدند.
دقیقا. در حال حاضر دستگاه حاکم بر ایران استخوانبندی خاصی پیدا کرده و گروهی را گرد آورده که در ارتکاب جرم اشتراک دارند و به یک پرونده تاریخی متعلق هستند. این گروه به دلیل همین اشتراک کنار هم میمانند و هوای همدیگر را دارند.
ممکن است یک دانشجو که تجربه سیاسی کافی ندارد و این گروه را به لحاظ فرهنگی نمیشناسد، ابتدا آنها را جدی بگیرد اما اگر شایستگی اخلاقی و پویایی فکری داشته باشد، بعد از مدتی سؤال خواهد کرد و با اولین سؤال در واقع اولین قدم به سوی جدایی از این دسته را بر میدارد. جواب همه سؤالها این است؛ باید دانشجویان را به پرسشگری تشویق کنیم، باید تشویقشان کنیم که بیاندیشند تا این وعدهها را جدی نگیرند.
آقای کاتوزیان، نماینده اصولگرای مجلس هشتم، گفته است که این طرح هنوز اجرا نشده چون در حال حاضر دانشجویان و استادان دانشگاه از بیان عقاید خود میترسند. به نظر شما فضای سیاسی فعلی دانشگاهها و دانشجویان ایران چه گونه است؟
به دلیل همین انتقادهای چهرههای خودی حکومت است که میگویم این نشستها جنبه تزئینی دارند و در نهایت به دکان کاسبی برای عدهای خاص بدل میشوند که در این حکومت به باز کردن چنین دکانهایی عادت دارند. وابستگان به این طرز تفکر خاص با وجود بهرمندی از تمام بودجه و امکانات مادی و غیر مادی، طی بیش از ۳۰ سال هنوز نتوانستهاند کتابی بنویسند و نشان دهند که از اندیشههای مرتضی مطهری فراتر رفتهاند.
همین نماینده اصولگرای مجلس گفته بود که فضای سیاسی سالهای اول انقلاب باز و دارای گستردگی فکری مناسب بود. آن دوره چه خصوصیتی داشت که اینطور از آن یاد میکنند؟
به نظر من اصلا اینطور نیست. از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی سانسور و آزادیکُشی شروع شد. ابتدا حزبالله با پاره کردن اعلامیههای گروههای دیگر خودش را مطرح کرد و بعد حمله به تظاهرات و گردهماییهای گروههای دیگر و همچنین مخالفت با حضور دگراندیشان در عرصه اجتماع آغاز شد. در مراحل بعدی به دانشگاه هجوم آوردند. چون دیدند در دانشگاه اکثریت و اقتدار و اختیار ندارد و دانشگاهها همچون جزایری خارج از حوزه اقتدارشان است، تصمیم گرفتند این جزیرهها را تصرف کند. به همین دلیل است که نمیتوان دوره آغازین انقلاب تا جریان انقلاب فرهنگی را هم دوران آزادی به حساب آورد. این مدت، دوران گذار و کشاکش بود، عدهای میخواستند جریان دانشگاه و آزاد اندیشی برآمده از آن را نابود کنند و گروهی کوشش میکردند حرمت آزادی دانشگاه را حفظ کنند.
هرچند جریان حاکم در نهایت دانشگاه را هم با سرکوب خونین تصرف کرد، اما این تصرف به معنای پیروزی این تفکر نبود. آنها هنوز از انقلاب فرهنگی دوم دم میزنند، یعنی انقلاب فرهنگی اول شکست خورده و حالا با شکلگیری دور تازهای از اعتراضها که به جنبش سبز مشهور شد، دوباره باید دانشگاه را محدود کرد. آنها علوم انسانی را مقصر ماجرا میدانند چون مباحث آن پرسشهایی در ذهن جوانها ایجاد میکند. دانشگاه را تصرف کردهاند و حالا میخواهند چیزی عرضه کنند؛ اما چه چیزی را؟
ماکس وبر و یورگن هابرماس را ممنوع کردهاند، بسیاری از استادان را اخراج و بازنشسته کردهاند، بسیاری را از کشور بیرون کردهاند و به این فکر افتادهاند که چیزی را جایگزین کنند. میدانند که باید به نیازها پاسخ دهند، و یکی از راههای پاسخگویی و جایگزینی همین کرسیهای آزاد اندیشی است. اما از آنجا که دانش میان آنها قدر ندارد و عامیگری ویژگی ذاتی این حکومت است، از انجام این هدف باز میماند و زیر بار این عامیگری خورد میشود.
در دوره پهلوی تجربهای در حوزه برگزاری نشستهای آزاد یا کرسیهای آزاد اندیشی داشتیم؟
در دوره پهلوی هم چنین تجربهای نداشتیم. اما این نکته را باید در نظر بگیریم که در آن دوران تصور میکردیم که ما در سیاهترین و بدبختترین کشور دنیا به سر میبریم، کشوری که نه تنها آزادی در آن وجود ندارد که هیچ ارج و قربی هم ندارد. نمیدانستیم چه فلاکت بزرگی در انتظارمان است. حالا که منصفانه نگاه میکنم و شرایط آن دوره را با حال حاضر میسنجم، میبینم که با وجود همه سرکوبها در آن دوره دانشگاه و دانش ارج و قربی داشت، دخالت در کار دانشگاه به سادگی ممکن نبود، استاد و دانشجو به سادگی امروز اخراج نمیشد و نیروی نظامی و امنیتی به راحتی امروز حرمت دانشگاه را نمیشکست. آن زمان اگر دانشجویی به جرم سیاسی زندان میرفت با خیال راحت بر میگشت و درس را ادامه میداد. یعنی معمولا حقوق اجتماعیاش را از دست نمیداد.
اگر فرضا حکومت تضمین بدهد که هیچ خطری شما را تهدید نمیکند و اجازه دارید همین حرفها را در کرسیهای آزاد اندیشیای که قرار است در ایران برگزار شود بیان کنید، حاضرید در این نشستها حاضر شوید؟
بر اساس این فرض محال نمیتوانم اظهار نظر کنم. علاوه بر تضمین اینکه خطری مرا تهدید نمیکند باید ابتدا حسن نیت خود در برگزاری یک فضای آزاد اندیشی واقعی را اثبات کنند. مثلا باید کتابهایی که نوشتهام اجازه انتشار در ایران داشته باشد، دوستان زندانی من و دیگر روشنفکران دربند آزاد شوند و وزارت ارشاد کتابهای توقیف شده را آزاد کند. وقتی این خواستههای بسیار ساده مطرح شود و پاسخ بگیرد، میشود درباره برگزاری کرسیهای آزاداندیشی واقعی اظهار نظر کرد. در غیر اینصورت معلوم میشود که به هیچ وجه جدی نیست و دام تازهای است که پیش پای روشنفکران گستردهاند.