نسخه آرشیو شده

محور جدید ایران و سوریه در گامی دیگر
احمدی‌نژاد و بشار اسد در دیداری در تهران / عکس از فارس
از میان متن

  • حکومت‌های ایران و سوریه به دورهٔ جدیدی از جهانی‌سازی و ارتباطات داخلی وارد شده‌اند که در آن سیاست‌ها و استراتژی‌های گذشته‌شان، دیگر حیات و بقای ارتباطات و تجهیزات حکومتیشان را تضمین نمی‌کند.
مجید رفیع‌زاده
چهارشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۰ - ۲۰:۲۰ | کد خبر: 68308

مجید رفیع‌زاده، تحلیل‌گر ایرانی-سوری و پژوهشگر روابط بین‌الملل و سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه، در یادداشتی برای مردمک به پیوند و نزدیکی حکومت‌های ایران و سوریه پرداخته و آینده چنین اتحادی را تحلیل کرده است.

پیمان اتحاد ایران و سوریه که زمانی مستحکمترین پیمان خاورمیانه محسوب می‌شد، تاثیر به سزایی هم در تند و تیز کردن سیاست‌های خاورمیانه و هم در ممانعت با اهداف منطقه‌ای داشته است. امروزه ارتباط وارد فاز تازه‌ای شده است. این دو هم‌بستر سیاسی عجیب - یکی سوسیالیست-سکولار و دیگری خداسالار - شاهنشاهی، استبدادی و الیگارشی هستند. و ضرورت جامعه مردم سالار را از طریق اعمال فشار نیروهای داخلی بی‌رحم، زندانی کردن‌های انبوه، بازداشت‌های دل‌بخواهی، قوم و خویش سالاری، سلب آزادی بیان و اجتماع، پایمال کرده‌اند.

در چشم‌انداز رهبران ایران و سوریه، در طول دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، جمهوری اسلامی ایران و سوریه با موفقیت تعادل قدرت را در منطقه به واسطه تاسیس حزب الله و و پشتبانی گروه‌های نماینده دیگر مانند حماس، برقرار کردند. در طول سه دهه اخیر، رابطه آن‌ها پستی و بلندی مخصوص به خود را داشته‌ است. مانند بیشتر روابط با دوره ماه عسل شروع شد. سپس دوره‌هایی آمد که کشمکش بر سر اینکه چه کسی نفوذ بیشتری روی لبنان داشته باشد، بالا گرفت. بر خلاف تلاش سایرین برای جدا کردن آن‌ها، منافع سیاسی و استراتژیک آن‌ها، رابطه‌شان را پرقدرت و طولانی مدت، نگه داشته است.

در عصری که هر ملتی مجبور است عضوی از دهکده جهانی باشد که از طرق پیچیده با تکنولوژی‌های مدرن و پیشرفته با هم در ارتباطند، سوریه و ایران، با سه نیروی جدید مواجه شدند: بحران و تنش داخلی، منطقه‌سازی و حضور غیرمنتظره نیروهای منطقه‌ای و بین‌المللی. دیگر برای این حکومت‌ها ارتکاب جرم‌های مطرود علیه بشریت در پشت درهای بسته، امکان‌پذیر نیست. عکس‌های حمزه خطیب، پسر ۱۳ ساله، دنیا را تکان داد، قلب انسان‌ها را در سراسر جهان تسخیر کرد و عمق وحشی‌گری را که دولت سوریه برای ابقاء قدرت خود حاضر است مرتکب شود را آشکار ساخت. داستان‌هایی مانند داستان سکینه محمدی آشتیانی، که در ادامه اتهام به زنا، محکوم به سنگسار شده بود، گروه‌های مردم در سراسر دنیا را متاثر کرد تا به دولت ایران فشار بیاورند که دست از روش‌های غیر متمدن و تاکتیک‌های قرن هفتمی برای ترساندن مردمش بردارد. به طور تعجب‌آوری، اعتراضات و فشارهای بین‌المللی، باعث شد که حکومت رای و برنامه خود را در این باره به تعویق بیندازد.

اکثریت خسته و مستغرق جوانان در سوریه و ایران، دیگر آماده پذیرش تحقیر و مقهور شدن از جانب حکومت‌های سابقشان نیستند. همه قیام‌های مردمی را که در سراسر منطقه فوران کرده‌است و حکایت از فداکاری‌های سختی دارد که این افراد حاضرند برای ایجاد تغییر انجام دهند را دیده‌اند. مردم عادی با دو گزینه روبرو شده بودند: ۱- ادامه پذیرش تحقیر از سوی یک حکومت بی‌رحم و فاسد، یا ۲- به مخاطره انداختن جان‌هایشان و تقاضای تغییر کردن. بسیاری دومی را انتخاب کردند، تصمیمی سخت گرفتند تا حقوق و ابتدایی‌ترین شئون بشری خود را طلب کنند. آن‌ها می‌جنگند، زیرا حس می‌کنند که چیز دیگری برای از دست دادن ندارند.

جدا از فشار داخلی که ایران و سوریه با آن مواجه‌اند، فشاری که از طریق ارگان‌های منطقه‌ای مانند اتحادیه عرب نیز هست که در تغییر حکومت لیبی سودمند بود. آن‌ها تحریماتی علیه سوریه صورت داده‌اند و از جمله اینکه عضویتش را تعلیق کرده و موجب جدا ماندن بیشترش شده‌اند. آن‌ها همچنین نگرانی خود را از ادامه دادن غنی‌سازی هسته‌ای ایران بیان کرده‌اند. اتحادیه اروپایی به استراتژی‌های چهارنعل روی آورده است تا رهبران ایران را تحت فشار قرار داده و آنان را از طریق دیپلماسی، یا در موارد دیگر از طریق اعمال تحریمات، به پای میز مذاکره بکشاند. آخرین اقدام از این نوع فشار‌ها، اقدام بی‌سابقه تحریم نفتی علیه ایران بود. سومین منشا فشار از سوی کمیته بین‌الملل و شورای امنیت سازمان ملل بود که درباره این تصمیم به اجماع رسیدند که تحریم‌ها را علیه ایران اعمال کنند و برخی از سران کشور را که مرتکب جرم شده بودند، از سفر محروم کنند و دارایی‌های ایران و روسیه را مسدود کنند.

حکومت‌های ایران و سوریه به دورهٔ جدیدی از جهانی‌سازی و ارتباطات داخلی وارد شده‌اند که در آن سیاست‌ها و استراتژی‌های گذشته‌شان، دیگر حیات و بقای ارتباطات و تجهیزات حکومتیشان را تضمین نمی‌کند. آن‌ها به طور روزافزون توسط کارگزاران منطقه‌ای و بین‌المللی تنها گذاشته می‌شوند و توسط مردم خودشان که اعتماد و ایمانشان را به رهبران خود از دست داده‌اند، به صورت عمومی زیر سوال می‌روند. این حکومت‌ها قانونی بودن و اعتبار خود را از دست داده‌اند. آن‌ها باید خود را با دنیای جدید تطابق دهند، اهداف و آرزوهای خود را از نو تعریف کنند و سیستم دولتی خود را به طرز متفاوتی که پاسخگوی نیازهای مردمش باشد، شکل دهند. در غیر این صورت، سطوح پیش‌بینی نشده فشار داخلی، منطقه‌ای و نیروهای بین‌المللی، در ‌‌نهایت به زباله‌های تاریخ بدل خواهد کرد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی