توماس اردبرینک در روزنامه آمریکایی واشنگتنپست در گزارشی به اختلاف طبقاتی در ایران پرداخته و از جمله به نامه معصومه کمالی به رئیس جمهوری در کنار منوی ۲۸۰ دلاری رستوران VIP برج میلاد اشاره کرده است.
بستنی روکششده با طلا، جزو تصویری نبود که روحانیون شیعه در جریان انقلاب اسلامی برای مردم ایران ترسیم میکردند. آنزمان آنان قول ترقی فقرا با توزیع عادلانه درآمد نفت در کل جامعه را میدادند.
با گذشت بیش از سه دهه پس از انقلاب اسلامی، درآمدهای نفتی رکوردشکن، میلیاردها دلار پول به ایران آورد و عدهای اینجا دارند این بستنی روکش طلا را میخورند. اما مشکل اینجاست که این عده، فقط گروهی کوچک از ثروتمندان ایرانیاند. علیرغم آن قولهای زمان انقلاب، خیلیها میگویند شکاف بین فقیر و غنی در ایران هیچگاه این اندازه بزرگ نبوده است.
طبقه ثروتمند جدید در ایران توانسته است از فرصتهایی که در بازار داخلی بزرگ این کشور پیش میآیند، بهرهبرداری کند؛ فرصتهایی کهگاه در اثر فساد اقتصادی و سیاستهای سردرگم حکومت پیش آمدهاند. این طبقه شامل فرزندان کسانی با روابط نزدیک به طبقه حاکم میشود و همینطور خانواده کارخانهدارهایی که توانستهاند از بانکها میلیاردها تومان وام با سودهای پایین بگیرند. درآمد کلان نفتی ایران که در پنج سال گذشته نزدیک به ۵۰۰ میلیارد دلار بوده است، نقشی اساسی در شکلگرفتن این طبقه جدید داشته که آشکارا از ثروت خود لذت میبرد.
هم حامیان و هم منتقدان رئیسجمهوری ایران، محمود احمدینژاد، میگویند برخی از سیاستهای اقتصادی او که برای مبارزه با نابرابری طراحی شدهاند، در واقع خودشان دارند وضع را برای خیلیها بدتر میکنند. و با وجودی که برخی آمارها نشان میدهد این شکاف بین فقیر و غنی در جمهوری اسلامی به مرور زمان تثبیت شده است، تصویر اغنیایی که ثروت خود را به رخ میکشند، صدای خیلی از ایرانیان را در آورده است.
طبقه جدید ثروتمند ایران خودرو پورشه میخرد، برای پارتیهای آخر شب خاویار سرو میکند و در جایی که مرتفعترین رستوران چرخشی جهان خوانده میشود، بستنی با روکش طلای خوراکی به قیمت ۲۵۰ دلار میخورد.
از بالای برج ۱۴۲۷ فوتی میلاد، فقرای تهران نقطههای کوچکی به نظر میرسند که گُله به گُله در خیابانها حرکت میکنند.
«ما اینجا محیطی لوکس و آرام برای دوری مشتریانمان از مشکلات روزانه تهران فراهم آوردهایم». این را احمد طلایی یکی از صاحبان رستوران چرخان برج میلاد تهران میگوید که در حال استقبال از مشتریان در قسمت VIP این رستوران است که ۳۰۰ نفر ظرفیت دارد و قیمت ثابت منوی غذاهای آن ۲۸۰ دلار است و البته این قیمت، شامل بستنی روکشطلا نمیشود.
کارگران ساختمانی با کفشهایی کهنه در راهروی مشغول تعمیرات نهایی این رستوران هستند که در ماه ژوئن [خرداد] امسال افتتاح شده است. در همین حال، یک زوج جوان که لباسهایی خوشدوخت به تن دارند، در دهان یکدیگر میگویی میگذارند که با هواپیما از خلیج فارس به اینجا آورده شده است.
صاحب رستوران میگوید: همانطور که میبینید، ما داریم افسانههای هزار و یک شب را اینجا در تهران باز میآفرینیم.
ولی در حالی که اوضاع اقتصادی برای میلیونها ایرانی معمولی سختتر میشود، این سبک زندگی شیک و مرفه مایه انتقاد شده است.
مردم نامههای سرگشاده مینویسند و در آن از افزایش نابرابری شکایت میکنند.
امیرحسین ثابتی، وبلاگنویس شناختهشده اصولگرا، ماه گذشته در یادداشتی در وبلاگش نوشت که این تغییر در شیوه رفتار ایرانیان، هوشیاریای که انقلاب تجویز کرده بود را نادیده میگیرد و این سبک زندگی برای ایدئولوژی جمهوری اسلامی، خطری بزرگتر از آمریکا و اسرائیل است.
او پرسیده است مادامی که این فرهنگ فخرفروشی ثروت هست «مگر میشود از عدالت و سادهزیستی و استکبارستیزی و مستعضفنوازی سخن گفت؟»
این وبلاگنویس جمله معروفی از آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی را نقل کرده است که میگوید: خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور ما پشتکردن به دفاع از محرومین و رو آوردن به حمایت از سرمایهدارها گردد.
ناراحتی عمومی از نابرابری، در ایران اهمیت سیاسی فراوانی دارد. در جریان کمپین انتخاباتی آقای احمدینژاد در دو انتخابات ریاست جمهوری اخیر، او به گروهی از روحانیون صاحبنفوذ حمله کرد که با اکبر هاشمی رفسنجانی مرتبطاند و آنان را به سوءاستفاده از جایگاهشان برای ثروتاندوزی متهم کرد. ولی در عین حال برخی از نزدیکان خود محمود احمدینژاد هم به فساد متهماند. این حملههای علنی، این برداشت را به جا گذاشته است که خیلی از کسانی که کشور را اداره میکنند، نتوانستهاند در برابر وسوسه استفاده از ثروت نفتی برای خود مقاومت کنند.
کارشناسان میگویند حس ایرانیان در این باره که از ثروت نفتی دور ماندهاند، عاملی کلیدی در سقوط محمدرضا پهلوی بود که حمایت غرب را داشت.
حسین راغفر، از مشاوران اقتصادی سابق محمود احمدینژاد که خود میگوید به دلیل مخالفت با سیاستهای دولت از سمت خود کناره گرفته است، میگوید: خشم ناشی از نابرابری، انگیزه اصلی مردم برای پیوست به انقلاب سال ۱۳۵۷ بود. ولی وقتی گرد و غبار خوابید، خیلی زود شاهد ازدواج قدرت و ثروت در ایران بودیم. حالا هیچ فرقی با ایالات متحده نداریم.
با وجودی که آقای احمدینژاد اخیرا گفته است که نابرابری در حال کاهش است، آقای راغفر آمارهای دولتی را زیر سوال میبرد. او همچنین تاکید میکند که بهخصوص در جامعهای که آنطور قدرتمند بر ایدئولوژی مبتنی است، این آمارها خیلی اهمیت پیدا میکنند.
آقای راغفر میگوید گزارشها درباره اینکه حدود ۲.۵ میلیون کودک به جای اینکه به مدرسه بروند کار میکنند، و افزایش میزان فروش قانونی کلیه که باعث شده قیمت هر کلیه از ۱۰ هزار دلار به ۲ هزار دلار کاهش پیدا کند، به مردم این تصویر واضح را میدهد که در سراشیبی فقر هستند.
این تحلیلگر اقتصادی معتقد است فشار اقتصادی را میتوان همهجای جامعه ایران دید. او میگوید: جنایت، خودفروشی و رشد اقتصادی مبتنی بر فساد، افزایش پیدا کرده است. باور کنید این چیزی نبود که وقتی به انقلاب میپیوستیم، توقعش را داشتیم.
شیوه توزیع ثروت در ایران، یک دغدغه بزرگ رهبران جمهوری اسلامی است. در یک سخنرانی مهم به مناسبت نوروز امسال، آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی گفت که نابرابری را نمیتوان تحمل کرد و اسلام آن را قبول نمیکند، و از مقامات خواست که برای رفع آن اقدامی عملی کنند.
وعده آقای احمدینژاد به برقراری «عدالت اجتماعی» یکی از دلایل اصلی بود که آقای خامنهای گفت به این خاطر از نامزدی او حمایت کرده است. ولی حالا خیلی از حامیان رئیس جمهوری میگویند خیلی از سیاستهای او که قرار بوده ثروت را بازتوزیع کند، نتایج عکس داشتهاند.
دسامبر [آذر] سال گذشته، آقای احمدینژاد تغییری اساسی در شیوه توزیع یارانهها داد. او گفت با ارائه مستقیم پول به فقرا، عدالت اجرا میشود. با این حال همزمان اجازه داده شد قیمت مواد غذایی و خدمات به سطح قیمت بازار آزاد برسد و در مواردی سه برابر یا بیشتر شود.
حالا بیش از ۶۰ میلیون نفر از ۷۰ میلیون ایرانی ماهانه ۴۰ دلار دستی میگیرند، در حالی که با توجه به آمارهای بانک مرکزی، تورم در مقایسه با بازه زمانی مشابه در سال گذشته ۲۶ درصد افزایش پیدا کرده است.
با وجودی که این طرح تحول اقتصادی به ناآرامیهای فراگیر که خیلیها پیشبینی کرده بودند منجر نشده، اما عواقب بلندمدت آن هنوز نامشخص است. ولی خیلی از ایرانیان ناراضیاند.
چند روزنامه وابسته به حکومت در ماه ژوئن [خرداد]، نامهای سرگشاده از یک زن خانهدار در یک استان دور از تهران چاپ کردند که میگفت دیگر نمیتواند غذای خانوادهاش را تامین کند.
معصومه کمالی در این نامه نوشته است که به آقای احمدینژاد رای داده تا به او کمک کند که بیعدالتی را کاهش دهد «اما حالا... قیمت گوشت آنقدر زیاد شده که باید به طور کلی از صفحه زندگیمان حذف کنیم... آقای رئیس جمهور! گرانیهای بیحد و حصر کمر مردم را شکسته است.»
روزنامه جمهوری اسلامی این نامه را با این یادداشت چاپ کرد که ایرانیان «از وعدههای دروغین، از هزینه زندگی، فقر، بیکاری، و بیعدالتی خسته شدهاند».
در برج میلاد، ایرانیان معمولی میتوانند بلیتهای ۲۰ دلاری بخرند تا سوار آسانسور شوند و به سکویی بروند که روی آن منظرهای مهیج از تهران را ببینند و همچنین از ورای شیشههای دو جداره، رستوران VIP را هم از نزدیک ببینند.
پشت آن شیشههای دو جداره، منوی گرانقیمت رستوران VIP، مایه مباهات و غرور است. آقای طلایی، صاحب رستوران، میگوید «ما اینجا سخت کار میکنیم» و در عین حال از یک پیشخدمت میخواهد که درباره آن بستنی روکشطلا که خاویار و نقره خوراکی نیز دارد، توضیح دهد. آقای طلایی میگوید: مردم حق دارند با پولشان هر کاری میخواهند بکنند. این هیچ ربطی به سیاست ندارد.