همزمان دو خبر را در رسانهها میخوانیم؛ بنا به تایید دولت و مجلس، آموزش و پرورش شش هزار و 750 میلیارد تومان کسری بودجه دارد. از سوی دیگر با آغاز هفته دوم رقابتهای المپیک پکن و با باختهای پشت سر هم ایران در این بازیها، دبیر کل کمیته ملی المپیک کشور میگوید: برای آمادهسازی کاروان ورزشی کشورمان هشت میلیارد تومان هزینه کردهایم.
همزمان دو خبر را در رسانهها میخوانیم؛ براساس تایید دولت و مجلس، آموزش و پرورش شش هزار و 750 میلیارد تومان کسری بودجه دارد. از سوی دیگر با آغاز هفته دوم رقابتهای المپیک پکن و با باختهای پشت سر هم ایران در این بازیها، دبیر کل کمیته ملی المپیک کشور میگوید: برای آمادهسازی کاروان ورزشی کشورمان هشت میلیارد تومان هزینه کردهایم.
هرچند تجربه نشان میدهد به آمارهای اعلام شده برخی مسئولان نمیشود اعتماد کامل داشت و حتی در برخی موارد چند روز پس از اعلام خبر، میگویند که نرخ به ریال محاسبه شده است و نه تومان، اما دو خبر یاد شده واقعیتی را به ما نشان میدهد؛ واقعیتی ساده و عیان.
واقعیت آن است که هنوز نهاد آموزشی کشور فقر جانسوزی را در خود حس میکند، در حالی که بودجه هنگفتی در جای دیگر برای آیندهای تاسفبار و بیسرانجام به سادگی خرج میشود.
واقعیت آن است که ما هنوز نیاموختهایم آنچه را که بر سفره داریم، چگونه میان گرسنگان تقسیم کنیم. هنوز به این باور نرسیدهایم که نهاد آموزشی تا چه میزان میتواند بر سایر نهادهای جامعه اثر بگذارد و اگر سرمایهای هست باید گلوی تشنه این نظام را سیراب کند.
هنوز ایمان نداریم که اگر آموزشهای ابتدایی فرزندان این کشور سامان بیابد، در آینده آنها خواهند بود که در المیپکها و المپیادها مدال خواهند آورد. نمیدانیم که اگر چنین شود، دیگر نیازی به هزینه کردن میلیاردها تومان نخواهد بود.
وزارت آموزش و پرورش اکنون کاستیهای خود را با دلیل محکم «کسری بودجه» توجیه میکند. معملمان و بازنشستگان فرهنگی از وضعیت و جایگاه خود رضایت ندارند و تعداد مدارس مناطق محروم روز به روز کمتر و از کیفیت آنها کاسته میشود.
هیولای مدارس غیرانتفاعی در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران و تجارت کنکور در مقابل وزارتخانهای ضعیف که هر سال مدارس ضعیفتر دولتی را تحویل جامعه میدهد، قد راست کرده است.
این گونه است که مدارس دولتی آشکارا به والدین توصیه میکنند که «فرزندانتان را به کلاسهای تقویتی بیرون از مدرسه بفرستید»، چون آن نهاد ارزشمندی که وظیفه آموزش فرزندانتان را بر عهده داشت، دیگر پولی در بساط ندارد.
میگذرد تا المیپک 2008 فرا میرسد. کاروان ورزشی ایران نیز راهی میدانها میشود و پس از نزدیک به 10 روز، هیچ مدال افتخاری نصیب کشور نمیشود؛ همان داستان همیشگی که برای فوتبال کشور هم اتفاق میافتد.
مسئولان ابراز نارضایتی میکنند که ورزشکاران انتظارات را برآورده نکردهاند، چرا که هشت میلیارد تومان به سادگی به باد رفته است؛ هشت میلیارد تومانی که میتوانست تنها بخشی از آن و نه تمام آن، آموزش و پرورش را نجات دهد.
دو خبر را میخوانیم و مکثی میکنیم. یادمان میافتد که هنوز معلوم نیست بر سر این همه پول چه میآید.