درسی كه میتوان از تاریخ گرفت جز آن نیست كه؛ «هر حریم نامحترم و تقدس نامقدسی كه درست شود، روزی شكسته خواهد شد و رسوایی آن برای مدعیان خواهدماند». فرقی نمیكند كه «روحانیت» باشد یا غیرروحانیت، سلطنت «ظل اللهی» نیز شكسته شد. جمهوریت دموكراتیك مورد ادعای «اتحاد جماهیر شوروی» نیز شكست. جهانگیری هیتلری نیز پایان یافت. سرنوشت همهی حریمهای نامحترم یكسان است.
به نام خداوند رحمان و رحیم
تابستان سال 1358 بود. ساختمانی در بلوار كشاورز تهران میزبان چندماههام بود تا برای انتشار مجلهای برای كودكان و نوجوانان، با جمعی از یاران (كه نفراتی از آن جمع در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند) تلاش كنیم. من خراسانی كه از حوزهی قم به تهران آمدهبودم تا در آغاز انقلاب، نقشی در تغییر فرهنگ سرزمینم برعهده گیرم، شبها را به تنهایی در همان ساختمان سپری میكردم و به اتفاقات روزها و شبهای پس از انقلاب میاندیشیدم.
شبی از شبهای امرداد، مطلبی نوشتم با عنوان «حریمهای نامحترم» و فردای آنروز، در مشورت با دوستان در مورد انتشار آن در یكی از روزنامه ها، پاسخ گرفتم كه: انتشار آن در این مقطع زمانی، به مصلحت نیست.
خلاصه و انگیزهی آن نوشتار را در امرداد ماه 1388 منتشر میكنم تا بازگشتی به روزهای خجستهی سالاول انقلاب را كه مظهر «آزادی اندیشه و رفتارهای سیاسی در ایران» بود، در خیالم تجدید شود. مطمئنا برای نسل جدیدی كه با «راه سبز امید» روزگار را تجربه میكند، خالی از بهره نخواهد بود؛
1- پس از پیروزی انقلاب، از عناوینی چون؛ «حریم یا حرمت روحانیت، حرمت نظام مقدس، حرمت قوانین، حریم رهبری و ...» به فراوانی در بیانات مسئولان و سخنوران و نویسندگان استفاده میشد. هیچیك از آنان، فرصت كافی برای كنكاش پیرامون این «حریم» ها را نه برای خود و نه برای مخاطبان، در نظر نمیگرفت و با ابهامگویی، عملا راه سوء استفادهی از عناوین یادشده را باز میگذاشت.
البته تردیدی نیست كه هر انسانی، فارغ از عناوین اكتسابی، محترم است و هر اندیشهای كه مبتنی بر عقلانیت باشد، به میزان احترام به عقل و خرد آدمی، از احترام برخوردار است و انسان صاحب اندیشهی عقلانی، احترام خاص خود را دارد و اگر نام آن را بتوان «حریم» گذاشت، مطمئنا «حریم محترمی» دارد كه همه باید آن را مورد توجه قرار دهند.
2- من كه به نوبهی خود اندك روحانیان انقلابی قبل از انقلاب را میشناختم و روحانیان بیتفاوت و یا درباری را نیز میشناختم، از طرفی با «طلبكار شدن همهی روحانیان از مردم» روبرو شدم و از سویی، افراد بیسواد و روضهخوانی را میدیدم كه صرفا بخاطر داشتن لباس روحانیت و بدون انگیزهی علمی و معنوی و صرفا برای دكانداری و كسب درآمد، مدعی «حریم روحانیت» برای خویش میشدند و گویی «قرآن خوانهای نشسته بر سر قبر مردگان» كه متأسفانه از لباس روحانیت استفاده میكردند، حق آب و گل در انقلاب داشته و میتوانند بر سر خوان گستردهی انقلاب نشسته و صاحبان انقلاب را از سر سفرهی آماده شده با تلاش آنان، برانند!!
3- انقلاب اسلامی، مبتنی بر «برداشتی نو و عقلانی از دین و شریعت» شكل گرفته بود و تعداد معدودی از روحانیان «نماد» چنین اسلامی بودند. آیة الله خمینی، آیة الله منتظری، آیة الله طالقانی، آیة الله مطهری و آیة الله بهشتی و روحانیان روشن اندیش دیگری چون آقایان؛ نعمت الله صالحی نجف آبادی، گلزادهی غفوری، باهنر، علی اكبر هاشمی رفسنجانی، علی تهرانی، جلال الدین طاهری، علی خامنه ای، عبدالكریم موسوی اردبیلی، رضا زنجانی، عبدالكریم هاشمی نژاد و امثال آنان، چهرههای مشهور و میدانداران معرفی چهرهی «اسلام عقلانی» شمرده میشدند.
4- ناگهان و پس از پیروزی، روحانیانی با رویكرد «مخالف عقلانیت» و تحقیركنندهی آن، شتابزده پا به میدان حمایت از انقلاب گذارده و خود را متولی «روحانیت» دانستند و هرگونه نقد و بررسی و یا مخالفت با برداشتها و نظریات یا عملكردهای غیر منطقی خود را با عنوان «شكستن حریم روحانیت» مورد هجوم قرار دادند.
در ابتدا، این گروه، توان لازم برای سركوب را نداشت و اندك اندك با نفوذ در ارگانهایی چون قوهی قضائیه و تلاش برای حضور در مجلس خبرگان و اعمال نظر در تصویب قانون اساسی، سعی در كسب قدرت نمود و موفق به تثبیت خود در قدرت شد. از سویی، برخی روحانیان انقلابی نیز تحت تأثیر افكار و اندیشههای مخالف عقلانیت قرار گرفته و اندك اندك جبههی مخالف را تقویت كردند و از باورهای گذشتهی خود فاصله گرفتند. مصداق بارز این افراد، شخص آقای خامنهای بود كه از روشنفكری انقلابی، امروز به تقابل با نواندیشی دینی رسیده است.
5- رویكردهای غیرمنطقی و خشونتبار برخی نیروهای سیاسی كمونسیت و حتی مسلمان كه از راههای غیرمنطقی در پی كسب قدرت انحصاری بودند و مصداق كسانی شدند كه «مردم آنها را به روستا راه نمیدادند و آنها خوشخیالانه و با داعیهی كدخدایی، سراغ خانهی كدخدا را میگرفتند!!» در شكلگیری اقتدار «خشونتطلبان حكومتی» نقش اساسی داشتند و عملا به تقویت «جبههی مخالف عقلانیت» میانجامید.
6- افراط جبههی مخالف عقلانیت در سوء استفاده از عنوان «دین و روحانیت» سبب شد كه «حریمهای نامحترم» بسیاری شكل گیرد و متأسفانه برخی از افراد روشناندیش نیز دجار «توهم» شوند. كسب قدرت از سوی برخی روحانیان روشناندیش و اقتضای قدرت كه «نقد» را چندان برنمیتابد، فضایی قراهم كرده بود كه جوان حساس سال 1358 را به فكر فرو میبرد.
7- من خود روحانی غیر معممی بودم كه در خانوادهای روحانی (پدر، دو برادر، سه داماد=جمعا هفت نفر روحانی) زندگی میكردم ولی از آنهمه حریمهایی كه مخالفان عقلانیت ساخته بودند با تمام وجود خود متنفر بودم. من در طول سالها طلبگی دیده بودم كه هیچ تفاوت عمدهای در زندگی ما به اصطلاح روحانیان و مردم عادی دیده نمیشود. نمیتوانستم درك كنم كه با وجود نقاط ضعف بسیاری كه در «سازمان روحانیت آن زمان» وجود داشت (در بند دوم به آن پرداختم) اینهمه ادعاهای بیهوده و «تقدس های نامقدس» و «حریمهای نامحترم» چرا ساخته میشود و روحانیت را از «نعمت نقد» محروم میسازد تا نتواند عیوب و نواقص خود را برطرف كند و اندیشهِ زمینیاش را با زمینیان تست كند و عملكرد دنیاییاش را با مردم دنیا بسنجد و هرجا نمرهی قبولی نگرفت، اندیشههای خودساختهاش را تغییر دهد و «خود را بشكند و نه آیینه را».
8- در آن نوشتار 1358 نوشته بودم كه؛ «من در كار خود و خدا ماندهام كه با چه ابزاری میتوان این حریمهای نامحترم را شكست و حقایق و وقایع را آنچنانكه هست، به مردم شناساند و افراد را به جایگاه حقیقیشان بازگرداند و روحانیان را از برج عاج ساختگی و غیرواقعی، به زیر كشیده و در میان مردم نشاند؟!!». حقیقتا عقلم نمیكشید كه چه قدرت و نیرویی میتواند از روحانیت و همهی اموری كه ساخته و پرداختهی دست انسان است، مثل «قانون و نظام حكومتی و ...» بهگونهای «تقدسزدایی» كرد و تقدس را مختص «خداوند سبحان و آنچه ساخته و پرداختهی حقیقی اوست» دانست و این «حریم الهی» را بدون توسعه و تضییق، عنوانی شایستهی او دانست و نقص غیرخدایی آدمیان را پذیرفت و به دیگر آدمیان نیز تعلیم داد؟!!
9- چندی بعد و در تابستان 1362 (و پس از آن مكررا) در جمع برخی دوستان گفتم، ما در كار خود و خدا مانده بودیم كه با چه ابزاری میتوان حریمهای نامحترم را شكست، ولی غافل از آنكه خدا در حال شكستن آن حریمهای نامحترم است.
تكیهزدن روحانیت بر مناصب قدرت و آزمون سخت حكومت بر مردم و كنشها و واكنشهای آنان در برابر قدرتمندان و گفتارها ورفتارهای ایشان، همان ابزار جادوییای بود كه میتوانست «هیبت و حریم قدسی چندصدسالهی روحانیت» را بشكند و ادعاهای پوچ را رسوا سازد و جایگاه حقیقی آنان را برای خود و مردم برملا كند.
10- درسی كه میتوان از تاریخ گرفت جز آن نیست كه؛ «هر حریم نامحترم و تقدس نامقدسی كه درست شود، روزی شكسته خواهد شد و رسوایی آن برای مدعیان خواهدماند». فرقی نمیكند كه «روحانیت» باشد یا غیرروحانیت، سلطنت «ظل اللهی» نیز شكسته شد. جمهوریت دموكراتیك مورد ادعای «اتحاد جماهیر شوروی» نیز شكست. جهانگیری هیتلری نیز پایان یافت. سرنوشت همهی حریمهای نامحترم یكسان است.
امیرمؤمنان علی(ع) میگوید: «الحجر الغصب فی الدار رهن علی خرابها=سنگ غصبی در بنای یك خانه، گروی خرابی آن است».
قدرتی كه بدون شایستگی و صرفا با ادعاهای غیر علمی و نه مبتنی بر عقلانیت، عدالت، رضایت و اختیار حقیقی صاحبان اصلی قدرت(مردم) كسب شود، خود «گرو»ی است برای تباهی و شكست و نوعی غصب است كه رهن خرابی بنای قدرت خواهد شد.
در پایان خلاصهی غزل خواجهی شیراز را یادآوری میكنم كه؛
رسید مژده كه ایام غم نخواهد ماند//چنان نماند، جنین نیز هم نخواهد ماند
من ارچه در نظر یار، خاكسار شدم // رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پردهدار به شمشیر میزند همه را//كسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
... بدین رواق زبرجد نوشتهاند به زر//كه جز نكویی اهل كرم نخواهد ماند
زمهربانی جانان طمع مبُر حافظ//كه نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
فریمان
26/5/1388