نسخه آرشیو شده

حفظ نظام در گرو ارزیابی دقیق عملکرد رهبری است
از میان متن

  • در پی نامه اخیر جمعی از علما و فضلای حوزه های علمیه که در آن با توجه به شرط عدالت رهبری نکات مهمی بیان شده بود و در پی نامه نمایندگان ادوار مجلس به هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس خبرگان رهبری مبنی بر بررسی وقایع اخیر و عملکرد نهادهای زیر نظر رهبری اعم از نظامی، انتظامی و قضایی، جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاههای تهران، بهشتی، تربیت مدرس و علامه طباطبایی طی نامه ای خطاب به اعضای مجلس خبرگان رهبری، مهم ترین تهدید برای تداوم حیات نظام جمهوری اسلامی ایران را شیوۀ رهبری آیت الله خامنه ای دانستند.
جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸ - ۱۸:۰۲ | کد خبر: 43731

هفتاد و دو دانشجو و دانش آموختۀ علوم سیاسی بزرگترین دانشگاه های ایران در نامه ای تاریخی شیوۀ غیرمدبرانۀ رهبریِ فعلی نظام را به دلیل حذف بخش مهمی از نخبگان ، معیوب کردن و کژکارکرد نمودن بسیاری از نهادهای کانونی نظام، مسلط کردن نظامیان بر عرصه های غیر نظامی، ایجاد تغییرات مخرب در پایگاه اجتماعی نظام، زایل کردن وجهۀ مردمی نظام، و مخدوش کردن و تضعیف چهرۀ بین المللی نظام بزرگترین تهدید برای تداوم حیات نظام جمهوری اسلامی ایران دانسته اند، و خواستار بررسی جدی عملکرد رهبری در این زمینه ها و عزل ایشان گردیده اند.

به نظر می رسد درخواست اجرای اصل 111 فانون اساسی جهت رسیدگی خبرگان رهبری به شرایط مذکور در اصل 109 فانون اساسی مبنی بر داشتن عدالت ، تدبیر و مدیریت رهبری، طی روزهای گذشته جنبه فراگیرتری به خود گرفته است و بتدریج عزل رهبری به دلیل فقدان عدالت و تدبیر، تبدیل به یک خواست ملی می شود.

در پی نامه اخیر جمعی از علما و فضلای حوزه های علمیه که در آن با توجه به شرط عدالت رهبری نکات مهمی بیان شده بود و در پی نامه نمایندگان ادوار مجلس به هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس خبرگان رهبری مبنی بر بررسی وقایع اخیر و عملکرد نهادهای زیر نظر رهبری اعم از نظامی، انتظامی و قضایی، جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاههای تهران، بهشتی، تربیت مدرس و علامه طباطبایی طی نامه ای خطاب به اعضای مجلس خبرگان رهبری، مهم ترین تهدید برای تداوم حیات نظام جمهوری اسلامی ایران را شیوۀ رهبری آیت الله خامنه ای دانستند.

در این نامه با انتقاد از تنگ شدن دایرۀ خودی های نظام، و طرد بخش های عمده ای از سابقون و نخبگان سیاسی ایران، از تهی شدن بسیاری از نهادهای کلیدی نظام چون ریاست جمهوری و مجلس شورا و شورای نگهبان از محتوای واقعی ابراز ناخرسندی شده است. امضا کنندگان این نامه ضمن انتقاد از سیاسی شدن سپاه، از امکان اقدام به کودتای نظامی فرماندهان سپاه در برابر هر گونه تصمیم خبرگان ابراز نگرانی کرده اند.

در ادامه این نامه، نحوۀ برخورد رهبری با معترضین به نتیجۀ انتخابات 22 خرداد و سرکوب ایشان توسط نیروهای تحت امر ضربه ای غیرقابل جبران به وجهۀ مردمی نظام ارزیابی شده ، آنرا عاملی برای آسیب پذیرشدن کشور در برابر تهدیدهای مختلف دانسته است.

دانشجویان و دانش آموختگان علوم سیاسی چهار دانشگاه بزرگ تهران در ادامه، منتشر شدن تصاویر برخورد نظامیان وشبه نظامیان ایران با منتقدان غیرمسلح و بی دفاع راموجب خدشه جدی به تصویر منطقه ای ایران و تضعیف موقعیت متحدین استراتژیک ایران همانند حماس و حزب الله دانسته،از بی تدبیری رهبری در زمینۀ تدوین سیاست های کلی نظام در سیاست خارجی انتفاد نموده است. به نظر این دانشجویان "ادامۀ رفتارهای رهبرفعلی، نظام را در چنان سراشیبی قرار داده که فروافتادن در آن نظام را به سمت چنان پرتگاهی می برد که دیگر نه نامی از آن بماند و نه نشانی. در حقیقت اگر که "حفظ نظام از اوجب واجبات است" اینک عملِ به این اوجب در گرو بررسی دقیق عملکرد رهبری در زمینه های فوق و انجام اقدام مقتضی و عزل احتمالی ایشان از عنوان مقام مربوطه است."

جرس نظر به اهمیت مفاد تحلیلی نامه تاریخی 72 دانشجو و دانش آموخته علوم سیاسی دانشگاههای تهران اقدام به انتشار آن می کند و برای حفظ جان این عزیزان، از انتشار اسامی امضاکنندگان آن معذور است. متن کامل نامه به شرح زیر است:

خدمت آیات عظام وعلمای اسلام، اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری
با سلام و تحیت
"کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش"

به دنبال نامۀ جمعی از علما و فضلای حوزه های علمیه به آن مجلس محترم که در آن با توجه شرط عدالت رهبری نکات مهمی دربارۀ مصداق فعلی آن به عرض آن مجلس محترم رسید، ما جمعی از دانشجویان و دانش آموختگان علوم سیاسی دانشگاه های تهران، شهید بهشتی، تربیت مدرس، و علامه طباطبایی نیز بر آن شدیم تا نکات مهمی را درباب سومین شرط رهبری در قانون اساسی طبق اصل 109 یعنی "بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری" با خبرگان ملت در میان بگذاریم.


چنانچه پس از این به تفصیل بیشتر بیان خواهیم کرد، به دلایل متعدد، امروز مهم ترین تهدید برای تداوم حیات نظام جمهوری اسلامی ایران شیوۀ رهبری "آیت الله" خامنه ای است. حذف بخش مهمی از نخبگان نظام، معیوب کردن و کژکارکرد نمودن بسیاری از نهادهای کانونی نظام، مسلط کردن نظامیان بر عرصه های غیر نظامی، ایجاد تغییرات مخرب در پایگاه اجتماعی نظام، زایل کردن وجهۀ مردمی نظام، و مخدوش کردن و تضعیف چهرۀ بین المللی نظام عوامل مهمی هستند که با بی تدبیری رهبری فعلی، کشور و نظام را در سراشیبی سقوط و زوال قرار داده است.


1. یکی از عوامل پویایی و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران، به شهادت بسیاری از عالمان علم سیاست و متخصصان سیاست ایران، تنوع نخبگان سیاسی درون نظام ایران بوده است، تنوعی که یک سوی اش روحانیت سنتی و جناح راست و سوی دیگرش گرایش هایی از روشنفکران و به قولی جناح چپ در دهۀ اول نظام و اصلاح طلبان در دهۀ دوم نظام قرار داشته اند. در طول سه دهه عمر نظام، این تنوع درون نخبگان کمابیش این امکان را برای نظام ایجاد می کرده است که پوشش دهندۀ بخش قابل توجهی از مطالبات اقشار مختلف اجتماعی باشد، هم قشرهای سنتی بخش هایی از نظام را نمایندۀ خود ببینند و هم اقشار متجددتر نمایندگانی درون نظام برای خود بیابند.


شیوۀ مدیریت و کشورداری رهبر فقید جمهوری اسلامی ایران نیز همواره تداوم بخش این ویژگی نظام بود، و با ایجاد تعادل بین جناح های مختلف نظام مثل جناح راست و چپ آن زمان تلاش می کرد از یک سو هر دوی آنها را درون نظام نگه دارد و از سوی دیگر اجازه ندهد یکی از آنها به طور کامل بر یکدیگر غالب شود.
با این همه، و برخلاف مشی کلی رهبر فقید انقلاب در این زمینه، رهبر فعلی نظام با بی تدبیری نه تنها درپی حفظ تنوع نخبگان درون نظام نبوده است، بلکه مرتباً سخن از رد و سقوط خواص می زند و دایرۀ خودی های نظام را چنان تنگ کرده است، که بسیاری از سابقون نیز به تیغ و طعنۀ حذف و طرد دچار می شوند. مهم ترین خطری که این شیوۀ برخورد رهبر فعلی نظام با نخبگان سیاسی برای نظام دارد آن است که باعث می شود بسیاری از اقشار اجتماعی دیگر هیچ بخشی از نظام را نمایندۀ خود نبینند و احساس تعلقی به نظام نکنند. نکتۀ مهم آن است اینک که نه تنها نخبگان منتسب به جناح چپ سابق و اصلاح طلب فعلی تحمل نمی شوند، بلکه بخش عمدۀ روحانیت سنتی و مراجع عظام قم نیز از تحولات جاری کشور و شیوۀ کشورداری رهبر فعلی کشور آزرده خاطر و زده شده اند. نتیجۀ طرد این بخش های عمده از نخبگان سیاسی ایران نیز آن خواهد بود که نه تنها طبقات به اصطلاح متجدد یا طبقۀ متوسط که طبقات و اقشار سنتی نیز از نظام دلسرد شوند و راه دیگر گیرند.


2. از ویژگی های دیگر نظام جمهوری اسلامی که از عوامل پویایی و تداوم حیات آن در سه دهۀ اخیر بوده است، پیچیدگی و تنوع نهادهای درون نظام بوده است. وجود نهادهای گوناگونی مانند ریاست جمهوری، مجلس، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و حضور گروه های مختلفی از نخبگان سیاسی درون اینها همواره تضمین کنندۀ این امر بوده است که نخبگان رقابت ها و مناقشات میان خود را از مجرای نهادهای درون نظام پیگیری کنند و دامنۀ رقابت ها به رقابت میان نظام و مخالفان اش نکشد.

توجه به این نکته از ویژگی های مدیریت و کشورداری رهبر فقید انقلاب نیز بوده است. ایشان با کیاست و روشی مدبرانه همیشه متوجه این نکته بوده اند که نهادهای مختلف نظام جایگاه طیف های مختلفی از نخبگان باشند. به طور مثال ایشان از یک سو فقهای شورای نگهبان را با نظر مراجع قم خصوصاً آیت الله گلپایگانی انتخاب می کردند، و مجلس خبرگان را نیز جایگاه شان روحانیت قرار داده بودند، ولی از سوی دیگر اجازه نمی دادند که مثلا روحانیت مجلس شورای اسلامی را به طور کامل در اختیار بگیرد و هیچ نهادی برای نمایندگی نخبگان مکلا و نخبگان چپ آن زمان باقی نمانَد.

اما از سوی دیگر، رهبری فعلی نظام متاسفانه بسیاری از نهادهای کلیدی نظام را از محتوای واقعی شان تهی کرده است. مجلس که در زمان رهبر فقید انقلاب صحنه ی مناظرات و مناقشات داغ دو جناح چپ و راست بود، و او این میزان آزادی را بدان می داد که حتی توصیۀ صریح اش در رأی دادن به نخست وزیر را نپذیرد، امروز متاسفانه شبیه به مجلسی کاملا فرمایشی و دست نشانده و مطیع اوامر شخص رهبر شده است. شورای نگهبان که روزی بازتاب دهندۀ نظرات مراجع قم بود نیز این کارکرد خود را به تمامی از دست داده و بیشتر تبدیل به ابزار قلع و قمع انتخاباتی نخبگانی شده است که کمترین زاویه را با شخص رهبر داشته باشد. اینها البته صرفاً دو نمونه اند و نهادهای کلیدی دیگر نیز در بی محتوایی از این ها ندارند.

بی محتوا شدن نهادهایی چون ریاست جمهوری و مجلس شورا و تبدیل شدن آنها به مطیع صرف و "تدارکاتچی" اوامر رهبری بیم آن را ایجاد می کند که نظام نتواند مخالفت ها و مناقشات بین نخبگان را پوشش دهد، و آن ها را وارد عرصه هایی نماید که از حالت یک نزاع درونی خارج شده و مجموعه ای از نخبگان را در برابر حاکمیت قرار دهد.

متاسفانه رهبر فعلی نظام در حالی معترضان انتخابات را از حضور درون خیابان منع می کند و آنها را به پیگیری مطالبات شان از "مجاری قانونی" امر می کند که خود با بی تدبیری کامل تمامی مجاری نهادینه و قانونی برای بروز و ظهور مناظرات و مناقشات نخبگان درون نظام را مسدود کرده است و آن ها را از حداقل نهادهای سیاسی برای مطالبۀ خواسته های شان محروم ساخته است. نتیجۀ طبیعی چنین وضعیتی است که بخشی از نخبگان مطالبات خود را خارج از مجاری نهادینۀ سابق پیگیری کنند.

3. یکی از ممیزات و نقاط قوت جمهوری اسلامی ایران بی شک آن بوده است که در آن نیروهای نظامی تحت فرمان نیروهای غیرنظامی یا به طور مشخص نهاد ولی فقیه بوده اند. بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی ایران از روی آگاهی و فهم عمیقی که از علل تداوم و زوال یک نظام سیاسی داشت به نیکی متفتن این نکته بود، و آشکارا و در مواضع مختلف بر غیرسیاسی بودن نظامیان و عدم ورود آنها در عرصه های سیاسی تاکید می نمود.

از سوی دیگر، متاسفانه عملکرد رهبری فعلی کاملا در تضاد و تقابل با روش داهیانۀ بنیانگذار فقید انقلاب بوده است. رهبر فعلی از یک سو مشوق سیاسی شدن هر چه بیشتر نظامیان خصوصاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده ، و از سوی دیگر به جای آنکه وفاداری آنها را معطوف به نهاد ولایت فقیه و مسند ولی فقیه کند، رابطۀ فرماندهان سپاه با خود را مبتنی بر رابطه ای مرید و مرادی با شخص خود کرده است. به زبان دیگر، فرماندهان سپاه بیش از آنکه فرمانبردار ولی فقیه زمان باشند، مطیع شخص سید علی خامنه ای اند. این تفاوت و تمایز ظریف البته ممکن است در زمان حیات ایشان پررنگ نشود ظرفیت بحرانزای خود را نشان ندهد. ولی در صورت فوت یا عزل رهبر فعلی احتمالا نظام را با چالشی جدی مواجه می کند. در این حالت، فرماندهان سپاه که به شدت سیاسی شده اند احتمالا ترجیحاتی را در انتخاب رهبری آتی نظام دارند و کاملاً مستعد آن هستند که به نظر و رای خبرگان ملت گردن ننهند، چرا که وفاداری چندانی به نهاد ولایت فقیه نیز ندارند. در چنین حالتی ممکن است که فرماندهان سپاه دست به واکنش در برابر تصمیم خبرگان بزنند و اقدام به کودتای نظامی نمایند.

از سوی دیگر از آنجا که سپاه فاقد نظریه ای است که یک دیکتاتوری کاملا نظامی را مشروع نماید ناچار است که ولی فقیه منتخب خبرگان را به زیر بکشد و شخص معمّم دیگری را که مورد نظر فرماندهان سپاه است به جای او بنشاند. متاسفانه نگاهی اجمالی به تاریخ نهاد حکومت در جهان اسلام نشان می دهد که مشابه چنین آسیبی در گذشتۀ جوامع اسلامی نیز قابل مشاهده است، زمانی که غلامان ترک به مدد جنگاوری شان قدرت اول در جهان اسلام شده بودند و خلفای عباسی را صرفاً تبدیل به یک نهاد زینتی و سرپوشی مشروعیت بخش برای ترکتازی های خود نموده بودند. در حقیقت اینک نیز نظام جمهوری اسلامی ایران با وضعیت مشابهی مواجه است. سیاسی شدن روزافزون نظامیان از یک سو، و پیوند خوردن آنان نه با نهاد ولایت فقیه که با شخص و مصداق فعلی ولی فقیه را باید مهم ترین تهدید پیش رو برای نهاد ولایت فقیه به حساب آورد، و هر چه زودتر برای آن تدبیری جدی اندیشید.

4. نحوۀ برخورد رهبر فعلی نظام با معترضین و سرکوب ایشان توسط نیروهای تحت امر رهبری به نتیجۀ انتخابات 22 خرداد 1388 را باید بی تردید ضربه ای غیرقابل جبران به وجهۀ مردمی نظام ارزیابی کرد. نحوۀ برخورد رهبری و نهادهای نظامی و شبه نظامی تحت امرش با معترضین را از دو جهت می توان تهدید بسیار مهمی برای نظام ارزیابی کرد و به آسیب شناسی آن پرداخت. اول، معترضینی جوانی که این روزها و ظرف دو ماه گذشته در خیابان های تهران معترض به نتایج انتخابات شدند، در شرایطی هم چنان به اعتراضات خود ادامه می دهند که کاملا از مخاطرات پیش رو مانند بازداشت، ضرب و جرح در خیابان، تیراندازی به سروسینه، و احتمال مرگ زیر شکنجه آگاه اند. با این همه، جوانان معترض همچنان از هر فرصتی استفاده می کنند و اعتراضات خود را ادامه می دهند. این همه در حالی است که برخوردی سنجیده، خردمندانه، و مدبرانه از سوی رهبری می توانست این شجاعت و ظرفیت بالای کنش جوانان را نه دربرابر که در خدمت نظام قرار دهد. باید توجه داشت که این جوانان که عموما سال های اول دهۀ سوم زندگی شان را طی می کنند همگی فرزندان نظام جمهوری اسلامی هستند، نه فرزندان رژیم پهلوی یا پروردگان اجانب.

این حقیقتاً از بختیاری یک کشور است که چنین نسل شجاع و نترسی در آن پدید بیاید، نسلی که حاضر باشد بالاترین هزینه ها را برای اهداف خود بپردازد. اهمیت استراتژیک پرورده شدن نسلی با ویژگی هایی از این دست زمانی مشخص می شود که به طور جدی تهدیدهای منطقه ای و استراتژیکی را که کشور با آن ها مواجه است در نظر بگیریم. هیچ عقل سلیمی نخواهد پذیرفت که کشوری به وسعت ایران که در بی ثبات ترین و پرتنش ترین منطقۀ جهان واقع شده است بتواند بدون کمک گرفتن از ظرفیت مردمی اش و بدون بسیج این منابع در برابر تهدیدات خارجی مقاومت کند و هم چنان استقلال خود را حفظ نماید. در چنین شرایطی است که این ضرورت بیش از هر زمانی احساس می شود که با یک برخورد منطقی و سنجیده با مطالبات این نسل جوان معترض آنان را نه در مقابل نظام که در دل نظام قرار داد و از ظرفیت بالای در جهت مقابله با تهدیدات حقیقیِ پیشاروی نظام استفاده کرد. این به راستی کدام تدبیر و بینش سیاسی است که فرزندان نظام را اغتشاشگر و آلت دست اجنبی می نامد و در عوض وصل کردن آنها به نظام از نظام فصل شان می کند؟

ثانیاً خشونت های صورت گرفته علیه معترضان موجب شده است، بخش های مهمی از نیروهای معتقد نظام که به دلیل خلوص و اعتقاد باطنی نتوانسته اند میزان سبعیت و خشونت اعمال شده علیه مخالفان را تحملی کنند، دچار سرخوردگی شوند، و به اصطلاح دچار ریزش گردند. این افراد در واقع هرگز نمی توانسته اند باور کنند که نظام بتواند این چنین بی پروا در مرعا و منظر عام خون بیگناهان را به زمین بریزد و آن گاه گناه آن را ابتدا به گردن خود قربانیان و سپس بر گردن اجانب بداند. در حقیقت، برخوردهای غیرمدبرانه رهبری با مخالفان نه تنها نتوانسته است بخش قابل توجهی از نیروهای کیفی نسل جوان را جذب نظام کند، بلکه موجب دلزدگی و گسستگی بخشی از نیروهای ارزشی پیشین نیز شده است.

در عوض ریزش این طیف از نیروهای ارزشی و عدم جذبی آن بخش کیفی ظاهراً سیاست راهبردی رهبری در جهت خرید رضایت قشرهای دیگر از طریق توزیع دلارهای نفتی است که ماموریت اجرای آن را نیز رییس جمهور دست نشاندۀ رهبری، محمود احمدی نژاد به عهده دارد. اما مساله ای که در این میان مورد غفلت قرار می گیرد آن است که اقشاری که با توزیع دلارهای نفتی احتمالا برای مدت کوتاهی متمایل به نظام می شوند آن دسته از نیروهای کیفی و ارزشی نیستند که در بزنگاه های بحرانی در صحنه بمانند، دست به خلاقیت و ابتکار بزنند، و در راه هدف و مقصدشان هزینه کنند. بر این اساس باید گفت که رهبری نسبت به پایگاه اجتماعی نظام که بی شک یکی از عوامل مهم قوام و تداوم آن در سه دهۀ اخیر بوده است دچار خطایی راهبردی شده است، و از این منظر نیز با سست نمودن پایه های مردمی نظام آن را در برابر تهدیدهای مختلف به شدت آسیب پذیر نموده است.

5. تبعات ناخجستۀ سرکوب وحشیانۀ منتقدان و آوردن زور عریان به خیابان های تهران و شهرستان که تصاویر دهشتناک و شرم آورش در سرتاسر دنیا نیز پخش شد، البته محدود به داخل کشور نبوده است. واقعیت آن است که با منتشر شدن تصاویر برخورد نظامیان وشبه نظامیان ایران با منتقدان غیرمسلح و بی دفاعش که شباهتی بسیاری با تصاویر برخورد نیروهای صهیونیستی با فلسطینیان مظلوم داشت، تصویر منطقه ای ایران را به شدت مخدوش نمود. اینک دولت ایران که این چنین به روی مردم بی دفاع خودش تیغ کشیده دیگر چگونه و با کدام مشروعیت می تواند پرچم دفاع از مظلومان و مستضعفان جهان را بلند کند و دم از مدافعت آنان بزند؟ واقعیت آن است که برخورد سبعانۀ نیروهای تحت امر رهبری چهرۀ ایران به عنوان حامی محرومان منطقه را شدیداً مخدوش و موقعیت متحدین استراتژیک ایران همانند حماس و حزب الله را نیز شدیدا تضعیف کرده است. باید توجه داشت که یکی از پایه های سیاست خارجی ایران در منطقه در سه دهۀ اخیر همین گفتمان عدالت محور و ظلم ستیز ایران بوده است. اما مع الاسف بی تدبیری رهبری در سرکوب کور و وحشیانۀ مخالفان و منتشر شدن تصاویر آن در جهان این نقطۀ قوت سیاست منطقه ای ایران را با چالشی جدی مواجه کرده است.

بی تدبیری و بی کیاستی در زمینۀ تدوین سیاست های کلی نظام در سیاست خارجی اینک وضعیتی ایجاد کرده است که از یک سو گفتمان ظلم ستیزانۀ جمهوری اسلامی ایران در برابر اسرائیل میان کشورهای عربی و کشورهای مسلمان آسیایی مثل مالزی و اندونزی خریداری دارد، و از سوی دیگر بر اثر سیاست کلی غلط "نگاه به شرق" دولت ایران به طور کامل چشم بر نسل کشی مسلمانان در چین و روسیه بسته و توان هیچ اعتراض و مخالفت جدی نداشته است. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در جهان اسلام اینک در چنان حضیضی است که ترکیۀ سکولار به راحتی گوی سبقت از ما ربوده است، هم به استضعاف مسلمین در چین و روسیه اعتراض می کند، و هم سخن اش در نقد اسرائیل انعکاس قوی تری در جهان اسلام می یابد. ترکان جنگجو که روزی رسم کشورداری از وزیران خردمند ایرانی می آموختند امروز در چنان جایگاهی قرار گرفته اند که رهبر ایران باید از ایشان رسم سیاست و کشورداری بیاموزد.

مجموعۀ پنج نکتۀ فوق حاکی از آن است که رهبر فعلی نظام نه تنها به سبب اعمال و جنایات مرتکبه از شرط عدالت ساقط گردیده که به سبب بی تدبیری فاحش و اصرار بر سیاست های نادرست شرط تدبیر و بینش سیاسی نیز از او زایل شده چنانکه اینک نظام را در یک قدمی سقوط و فروپاشی قرار داده است. اگر زمانی برخی از نخبگان ارشد نظام بر کژی های پیش آمده چشم فرومی بستند و دیگران را از سرنوشت افغانستان تحذیر می دادند، اینک باید هشدار داد که بینش غلط و بی تدبیری شدید رهبری نظام در قلع و قمع نخبگان و سرکوب وحشیانۀ مردم معترض و سکوت خبرگان ملت در قبال آن کشور را در مسیری شتابان به سوی عراق صدام حسین می برد.
ما نویسندگان این نامه که دانشجویان و دانش آموختگان علوم سیاسی در چهار دانشگاه اصلی ایران هستیم، و دانش سیاسی را نه در دانشکده های مغرب زمین که در مراکز علمی ایران، طبق برنامه ها و کتب مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی، و زیر نظر استادان گزینش شده توسط نهادهای مورد وثوق نظام آموخته ایم، هشدار می دهیم که ادامۀ رفتارهای رهبرفعلی، نظام را در چنان سراشیبی قرار داده که فروافتادن در آن نظام را به سمت چنان پرتگاهی می برد که دیگر نه نامی از آن بماند و نه نشانی. در حقیقت اگر که "حفظ نظام از اوجب واجبات است" اینک عملِ به این اوجب در گرو بررسی دقیق عملکرد رهبری در زمینه های فوق و انجام اقدام مقتضی و عزل احتمالی ایشان از عنوان مقام مربوطه است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

جمعی از دانش جویان و دانش آموختگان علوم سیاسی
دانشگاه های تهران، شهید بهشتی، تربیت مدرس، و علامه طباطبایی
29 مرداد

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی