به نظر میرسد انقلاب جدیدی در راه بوده و آینده جامعه ایرانی نه آیندهای با ثبات بلکه متشتت و آکنده از اختلاف نظر خواهد بود.
حرف زدن در باره یک انقلاب جدید در یک کشور انقلابی دشوار است، نه فقط از این باب که نیازی به انقلاب هست یا نیست، بلکه از این زاویه نیز که مردم خستهاند و به این راحتی تن به تحول بنیادین نمیدهند.
مسأله دیگری که گاه طرح میشود آن است که به صورت تجربی، در ایران، هر پانزده سال تا بیست سال یک تحرک انقلابی وجود دارد. مرور بر تغییراتی که از مشروطه تا روی کار آمدن رضاخان با کمک نسلی خاص از انقلابیهای عصر مشروطه رخ داد، تا شهریور بیست که ایران وارد عرصه جدیدی شد و سپس نهضت ملی و بعد از آن پانزده خرداد تا انقلاب 57 نمونه هایی از این دست تحولات هستند.
طی سی سال بعد از انقلاب نسل جوان رو به گسترش بوده و با فروکش کردن جنگ تحمیلی عرصه برای یک تحول با آغاز حرکت سازندگی فراهم شد. بدین ترتیب در دو دوره، نسل جدید در جنگ و سازندگی تا حدی خود را نشان دادند. اما بروز اندیشههای متفاوت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شرایطی را ایجاد کرد که منجر به جریان اصلاحات شد که در نوع خود یک تحول یا انقلاب آرام به حساب میآمد.
ایران انقلابی که اکنون با مدلهای مختلف اندیشه دست و پنجه نرم میکرد و از یک صد و پنجاه سال قبل چندین گونه فکر را تجربه کرده بود، اصلاحات را بر انداخت و راه جدیدی را که مدلی شبیه به سالهای نخست انقلاب در شعارهای عدالت خواهی و فقر زدایی بود مطرح کرد. (کاری به این نداریم که چه اندازه عملی شد، چنان که سازندگی و اصلاحات هم).
یک دوره چهار ساله طرح شعارها عدالت گرایانه با مدل خاصی بود که رئیس جمهور و مشاورانش طراحی کرده بودند. رفتن سراغ رجایی همان بازگشت را نوید می داد. حذف نخبگان از صحنه که محصول دورههای بعدی بودند، زاویه دید این جریان را نشان میداد و کار کردن با تودههای مردم (با روشهای مختلف درست یا نادرست) مدلی از رهبری از نوع اول انقلاب بود. این در حالی بود که رهبری روی نخبگان تکیه داشت اما رئیس جمهور اساساً به آنان باور نداشت.
اما یک پدیده شگفت در آغاز تبلیغات دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد مطرح شد و آن انتقاد از سه دهه بعد از انقلاب بود. ایشان به طور مرتب از آن دوره انتقاد کرده و آن را اشتباه میخواند در حالی که رهبری در نماز جمعه، ضمن انتقادهایی که از مناظرات تلویزیونی کردند روی این مطلب انگشت نهاده، آن را نادرست خواندند. آیا این اختلاف نظر ساده بود؟
در اینجا این پرسش مطرح است که آیا رویکرد رئیس جمهور صرفا انتقادی بود یا یک اقدام انقلابی؟ در صورتی که انتقاد از دوره گذشته فقط یک انتقاد از نوع انتقادهای دیگر بود، میتوان گفت مسأله مهمی رخ نداده و آن حرکت بسا یک ضرورت تبلیغاتی بوده است. اما اگر این اقدام یک رویکرد انقلابی بوده، باید آن را مقدمه اقدامات مهم دیگری دانست که باید در دوره دوم ریاست جمهوری ایشان رخ نماید.
به نظر نویسنده این حروف، داستان یک اقدام تبلیغاتی صرف یا انتقادی نبود بلکه اشاره به آن بود که این سی سال باطل، نادرست و محکوم بوده و میبایست تحول تازهای که در انکار و براندازی آن برای رفتن به یک مسیر تازه باشد، صورت گیرد.
در میان مطالبی که پس از انتخابات مطرح شد، هیچ اظهار نظری مانند اظهار نظر یار غار ایشان آقای مشائی مؤید نظر ما نیست. وی گفت بیست میلیون از 24 میلیون رأی آقای احمدی نژاد برای ایجاد تغییر بوده و تنها چهار یا پنج میلیون رأی، از آن سنت گرایان معتقد به انقلاب و متعلق به اصولگرایان انقلابی است.
به نظر مشائی بیشتر مردم معتقد به نوعی انقلاب و دگرگونی هستند و رأی دادن آنان ناشی از انتقادهایی بوده است که احمدی نژاد نسبت به دوره پیش از خود داشته است. بنابرین او باید به طور بنیادی اوضاع را عوض کند. بر اساس چه مدلی، این چیزی است که باید در انتظار بیان آن ماند و طبعا ایدئولوژی نوظهوری خواهد بود.
مسأله را از زاویه دیگری هم میتوان مرور کرد و آن این که آیا اقدامات جدید آقای احمدی نژاد در جهت جمع و جور کردن اوضاع و سازندگی و همکاری نهادها و ارگانهای نظام و آرام کردن اوضاع است یا تحریک بیشتر و برهم زدن اوضاع و طرح مسائل جدید برای ایجاد درگیری میان گروههای اجتماعی؟ ظاهر برخی از اقدامات نوع دوم را تأیید میکند.
برای مثال، در صورتی که ایشان دنبال یک تغییر ساده بود میتوانست یک وزیر زن مطرح کند، اما طرح سه وزیر زن نشان از گرایش ایشان به نوعی تغییر بنیادین یا انقلابی است که حتی اگر عملی نشود میتواند یک چالش مهم را در جامعه بین گروههای اجتماعی ایجاد کرده و آنان را رو در روی هم قرار دهد.
حذف روحانیت از تصمیمگیریهای عمده، یکی از نشانهای مهم ایدئولوژی جدیدی است که برای انقلاب آینده مورد نظر ایشان اهمیت دارد. در این تحول، یکی از ارکان مهم آن است مرجعیت و روحانیت نباید نقش مهمی داشته باشد، بلکه در مدل جدید نوعی دینداران خاص که آگاهیهای دینی خود را از مدل ترسیمی خود از قیام مهدی (ع) برگرفتهاند نه استنباطهای سنتی مراجع تقلید، رهبری را در دست دارند.
این که این دینداران از چه منبعی برای به دست آوردن این تصویر و ترسیم استفاده میکنند مهم نیست. مهم آن است که این جماعت مستقیم یا غیر مستقیم ارتباط و اتصال با منابعی مناسب با ایدئولوژی خود دارند و برای هر چیزی نمونهای از حکومت آینده مهدی موعود ارائه میکنند (برای وزیر زن استناد به این که پنجاه نفر از یاران امام زمان زن هستند شد).
به نظر میرسد انقلاب جدیدی در راه بوده و آینده جامعه ایرانی نه آیندهای با ثبات بلکه متشتت و آکنده از اختلاف نظر خواهد بود.
آنچه از سه ماه تا به امروز مطرح بوده است، حذف جریان اصلاح طلب بوده که خواسته مشترک بسیاری از افراد است اما به محض آن که موضوع اصلاح طلبانه حل شود و آنان ساکت شوند، منازعه تازه ای رخ خواهد داد که نمونه آن بین مرجعیت گرایان با دینداران بی باور به مرجعیت است که به تدریج رخ می نماید. در این مسیر رهبری در شمار گروه اول خواهد بود و در شرایط حذف اصلاح طلبان، در نخستین منازعه، میان آن گروه با ایدئولوگهای تازه به دوران رسیده درگیر خواهد بود. همین که رهبری معظم انقلاب در سخنرانی چهارم شهریور در تلطیف اوضاع پس از انتخابات تلاش کردند اما رئیس جمهور در سخنان پیش از خطبه ها در ششم شهریور سخن از دستگیری رهبران مخالفان به میان آوردند نشان می دهد که تفاوت هایی هست اما مهم تر آن که یکی تلاش برای آرام کردن اوضاع دارد و دیگری تلاش برای آشفته کردن آن.
به نظر می رسد تغییر اوضاع به دو عامل بستگی دارد: نخست مواضع رهبری معظم انقلاب که بتواند رئیس جمهور را در حد یک مدیر اجرایی درآورده و وقت و فرصت او را نه صرف طراحی و برنامه ریزی برای انقلاب سفید و نرم و احتمالا همراه با درگیری و منازعه بلکه برای اداره کشور تنظیم کرده و جهت دهد.
دوم مجلس که بتواند با ایستادگی برابر برنامه های "انقلابی" به این معنای جدید ایستادگی کرده و راه را برای رواج هر نوع بی ثباتی فراهم کند. این امر شامل نوع عجیب چینش کابینه و طرح های اقتصادی کلان دولت نیز هست که حتی اگر آن جماعت تدارکی برای برهم زدن کامل نظم اقتصادی نداشته باشند، به اعتراف بسیاری از کارشناسان ممکن است به چنین وضعیتی منجر شود. مطلبی که سایت آقای توکلی اخیرا ضمنا مقاله ای نسبت به آن هشدار داد.